نسل موجودِ کهن شده درآلمان به آرمان های مارکس و انگلس خیانت کرد

نسل موجودِ کهن شده درآلمان به آرمان های مارکس و انگلس خیانت کرد

نسل جوان آلمان و‌ اروپاوابسته‌گی به آمریکا را پایان دهید  اوکراین جنگ شما نیست.

اوکراین جنگ امریکاست که اروپا و کشور شما را وسیله قرار داده است.

جنگ به دربِ کشور‌های تان رسیده است.

نوشته‌ی محمدعثمان نجیب

سال ها قبل به این اندیشه بودم که‌ چرا اروپا نه‌‌ می‌خواهد به ظرفیت های خود باورمند و‌ متکی باشد؟ حال می‌گویم، اروپا باید بی درنگ به خود آرایی بپردازد. چون هم توان اقتصادی دارد و ظرفیت های فکری و دفاعی وعلمی.

معادلات اوکراین نشان دادند که وابسته‌گی های حیاتی اروپا در محراق قابل توجهی به بیرون از ساختار اروپا است. این وابسته‌گی ها به خصوص در مورد گاز و بنزین و انواع دیگر مایحتاج اروپا ملموس است. ذخایر راه‌بردی هر قدر هم باشند وقتی اکمال نشوند سر‌انجام تهی می‌گردند.

صنایع سنگین اروپا وابسته‌گی بی‌گسستی با جهان به خصوص روسیه دارد. وابسته‌گی های خوراکی بیش‌تر از آن است و به همین سان همه‌ی این وابسته‌گی ها الترناتیفی یا جاگزینی‌یی هم ندارند. و بر عکس مانند بحرِ بی‌آب جریان رودخانه‌ی را می‌بلعند و سیر آبی ندارند.

اما آیا این معضل تنها همین است یا موارد دیگری هم است که اروپای مقتدر اقتصادی به موازات آنها غیر مستقل تر است؟ بلی،. بزرگ‌ترین عاملی که به عنوان عامل مادر در بازدارنده‌گی اروپا از جمله آلمان است تبعیتِ زنجیر پیچان آلمان به آمریکاست.

آلمانی که مارکس و انگلس را داشت و دارد و به خصوص دیدگاه‌های آنان در مورد سرمایه و نقد اقتصاد سیاسی و اقتصاد سرمایه‌‌داری مشعل راه اخلاف شان بود ‌و است. آلمان به این صورت حتا به اندیشه‌های مارکس و انگلس هم خیانت کرد. شاید استدلال سکان‌داران سیاست آلمان در پسا هیتلر وضع محدودیت ها و مقررات ظالمانه‌ی متفقین باشد که بر آلمان تحمیل کردند، اما من بر عکس فکر می‌کنم. نسل پسا جنگ دوم جهانی در آلمان همراه با یک امریکا هراسی رشد کرد. نه تنها چنان منفی رشد کرد که با جُبن بیش‌ ار حد رشد کرد.

ما دیدیم که ترامپ پلیدترین رئیس جمهور آمریکا بار ها آلمان و اروپا را توهین کرد و حتا بسیار گستاخانه حرمت زن بودن بانو مرکل را هم نکرد، او پیوسته و به طعنه می‌گفت آمریکا شنا را حفاظت می‌کند و در مقابل پول مطالبه می‌کرد. نتیجه‌ی استقرار نیروهای نظامی آمریکا در آلمان و پایکاه‌های فراعنه مانند آنان بیان کدام نوعی استقلال آلمان است .

سیاسیون آمریکا هم‌چو اشتران بی لگام و لجام‌ گسیخته چرا مدام باید طوری جلوه دهند که ارو‌پا به خصوص آلمان بی آمریکا کاری از پیش برده نه‌ می تواند؟ در حالی که این اروپا است و می‌تواند سد قوی باز دارنده‌گی علیه قلدری های سیاسی و حتا نظامی آمریکا باشد و او را اگر نه به تبعیت از خود، بلکه هم‌سنگ و هم‌سان خود سازد.

همه انرژی رهبران اروپا فقط به فروعی مثل پناهنده‌گی و پناه جویان صرف شده است و این معضل کوچک در اروپا برای عده یی بیش‌تر به یک بازرگانی تبلیغاتی و بهره برداری سیاسی تبدیل گردیده است که گاهی و بیش‌تر از گاهی سبب لطمه زدن به جایگاه حیثیتی و انسانی پناهنده می‌شود و اراکین اصلن فکری به جریحه دار شدن هویت آنان نه می‌کنند.

در حالی که تمام دار و ندار مهاجر و‌ پناهنده شده به اروپای با این عظمت و اقتصاد بزرگ‌ و ماشین عظیم خود کفایی دو‌ میلیون نفر نیست. هیچ گاهی هم‌ سیر سیل آسای مهاجرت سال ۲۰۱۵ تکرار نه‌

می‌شود و یا هم‌ الحاق خانواده های اشخاص چنان این ها را مصروف ساخته است که گاهی بر شکست شیرازه های سیاسی و اقتدار ملی شان مثلن در آلمان ضربه می‌زند.

هیاهوی پر طنطنه‌ی مخالفت یا موافقت با پدیده‌ی پناه‌جویی برای کسب رضایت رأی دهنده‌گان در مقاطع انتخابات همه مسئولین را از پرداختن به امور اصلی باز داشته است. این مورد به غذای بی مصرف پولی جنگ‌ تبلیغاتی برای برخی احزاب سیاسی مبدل گشته که حاصل پخت آن فقط رنج‌ پناهنده و فامیل اش است.

حتا بحث های نا خود اگاه در این‌ مورد برای پیشتازی در جریان های سیاسی، سبب اسیب رسانیدن کامل به پروسه ی پناهنده گی گسانی می‌شود که مورد قبول قرار گرفته اند و تاثیرات منفی آن ادعام به موقع و موثر پناه جویان در جامعه را به ناکامی می‌کشاند.

شکی هم‌ نیست که همه پناه جویان بار دوش جامعه‌ی اروپا و به خصوص آلمان نیستند. آن‌ ها کادر های فعال دارای قابلیت های صریح و سریع ادغام و جا افتادن و‌ مصدر خدمت شدن استند که نیروی سازنده و‌ ممد ساختاری جامعه و محیط جدید و هم شهریان جدید شان می‌شوند. در عین‌ حالی که منت‌گذارِهمه کمک های ملت ‌ها و دولت های اروپا از جمله آمریکا نیستند. چون کشور های مبداء پناه‌جویان سالانه حق‌العضویت برای کمیساری های پناهند‌ه‌گی ملل متحد می‌پردازند و مهم‌تر آن که همین اروپا به پیروی از آمریکا کشور‌های مبداء پناه‌جویان را ویران کرده و‌ سبب خروش موج مهاجرت های اجباری و ناخواسته شدند.

و اما در برخورد و رفتار اجتماعی اکثریت مردم و نظام‌های اروپایی واقع‌بینانه آن است که مشکور شان باشیم. چون هیچ کشور اسلامی انسانیتی با مهاجران ندارند.

اروپا رسالت های تعیین کننده‌ی جهانی دارد که گاهی اوقات مخصوصاً در حالات فورس ماژور به باد فراموشی سپرده می‌شود. فقط برای مجادله‌ی کاذب یک‌ عده بر علیه پناه‌جویی.

اما با سرازیر شدن موج مهاجرین اوکراینی دیدیم که حس تعلق مذهب و نژاد اروپا و آلمان در برخورد با مهاجرین بسیار چربی کرد.

 و اصلاً حالا فکری هم ندارند که انسان های دیگری هم وجود دارند.

به نظر من برای خاموش ساختن این غایله و جلوگیری از تبعات منفی تصامیم وهم عدم پذیرش، تصامیم، بازنگری قوانین مهاجرت در اروپا و به خصوص آلمان حتمی و ضروری است.‌

لازم است که برای جلوگیری از انتظار و آرزوهای بزرگ پناه جویان و خانه واده‌ های شان و برای ختم هر از گاهی در گیری های سیاسی و کشوری که زمان گیر اند، قبل از همه و پسا صدور قوانین جدید به پناهنده‌گی و یا هم اقامت تبعیض به طور مطلق پایان داده شود.

افراد دارای استحقاق دریافت پناهنده‌گی براساس کنوانسیون‌های بین المللی به خصوص کنوانسیون ژنیو و پناهنده‌گی یی که به نام‌ سیاسی یا سه ساله مشهور است پذیرفته شوند. و‌ اگر شخصی مستحق این دو‌نوع پناهنده گی نه می‌شود، با دریافت فرصت کوتاه در حالی ملزم به ترک خاک اروپا از جمله آلمان شود که مراحل محاکماتی الی تجدید نظر هم به پایان‌ رسیده باشد. حتا چنین محاکم می‌توانند با صلاحیت صدور مجوز، یک مرحله‌یی هم باشند. آن‌ گاه پناهنده‌ی بی چاره ناچار نیست گاهی دوسال دور از فامیل و با اضطراب و استرس به سر ببرد و عین مورد در کشور مبداء را فامیل اش بگدراند و پس از دو سال باز هم مطابق امیال شخصی احزاب سیاسی دارای اقتدار هر چند زمانی که خواستند بر مدت انتظار بیافزایند و در پایان خط هم شرط و شروط دیگری بر بندند و پناهنده نه داند که در کجای این‌ معادله‌ی مجهول قرار دارد؟ برده یعنی همین که‌ منتظر تصمیم مالک ‌خود است، در حالی همه مخلوق خدایی هستند که به آن ایمان دارند.

اساس خلقت بشر هم به تبعیص نه بوده، خون‌ پناهنده‌ی سیاسی اوکراین با خون کسی که حالا به هر دلیلی حفاطت دریافت‌ کرده است تفاوتی نه دارد و نه برتری و نه‌ کهنری دارد.

از سویی دیگر منطقی هم وقتی تشخیص داده می‌شود که کسی به هر دلیلی در معرض خطر حیاتی قرار دارد، دیگر شکی باقی نه می ماند که فامیل وی در خطر حیاتی نه باشد. و شاید هم در برخی موارد به تناسب حتا یک‌ پناه هنده‌ی سیاسی، با تبعیض‌تر از اوکراینی مورد توجه قرار گیرد. در حالی که خطر حیاتی در کشور مبداء و یا هم سازمان مخالف موافق و مختلف دولت ها و افراد قرار داشته باشد که دیگر جایی برای طفره رفتن از وجایب حقوق بشری و مکلفیت های بشری دولت های جهان، من جمله اروپا باقی نه می‌ماند.

اخلاقن هم درست نیست که انسان ها را به دست خود در کشور های حامی دموکراسی و حقوق بشری به دو دوسته تقسیم کرد. یکی را در محراق توجه قرا داد و بر دیگر هرچی فشار است وارد کرد. تبعیض آشکار، از سویی دیگر هم به خاطر باید داشت که الزامات اخلاقی و حقوقی با انجام توافق دو جانبه و پذیرش پیشنهاد یک جانب از جانب دیگر عرض‌وجود می کند. در بحث اوکرایین با سایر مهاجران هم‌ چنین است که نه باید سیاسیون و‌ مقامات کشور های مهاجر پذیر به عنوان وطن دوم مهاجرین و‌ پناهنده‌گان از آن عدول کنند تا سبب انتقاد جامعه‌ی بشری و سقوط موقعیت‌های بلند و حقوقی و‌ جایگاه رفیعی که در تمثیل حقیقی دفاع از حقوق بشر و پناهنده دارند نه شود.

زیرا طرح هایی که اکنون به عنوان بدیل مبارزه با پدیده‌ی پناه جویی و جاگزینی با تبعیض اوکراینی ها در آلمان و یا هر کشور دیگر اروپایی در نظر است اعمال شود، درست به ساختار زندانی می ماند در تالار مجمع عمومی ملل متحد و یا هم‌ پارلمان های کشوری و مجموعی اروپا.

بهتر هم این است که اروپا برای بقای خود وابسته‌‌گی، دنباله روی و هدایت‌پذیری از آمریکا را کنار بگذارد.‌

خطاب من به نسل جدید اروپا و نسل جوان اروپا این است که در جای پای پدران و‌ مادران تان در عرصه‌ی وابسته‌گی سیاسی نظامی به آمریکا پا نگذارید!

اروپا را مقتدر واقعی دفاعی و‌ مستقل از آمریکا بسازید!

آلمان را بدون آمریکایی نظامی بسازید. اروپا را هم چنان از یوغ استعمار امریکا نجات بدهید!

شما یک قاره‌ی مقتدر هستید؛ شما آلمانی ها که به خصوص نژاد آریایی درخون های تان دارید؛ مرام های بزرگان علم ‌و فلسفه‌ی کشور تان را از زیر یوغ امریکا برهانید!

شما ها می‌توانید این فرایند را با مبارزات مسالمت مانند انگلستان به ثمر بنشانید!

 اوکراین برای شما یک تجربه است از دنباله روی بزرگان تان با آمریکا!

بدرود