هولوکاست انگلیسی‌ها علیه زبان فارسی درهند

نوشته‌ی محمدعثمان نجیب

هولوکاست انگلیسی‌ها علیه زبان فارسی درهند

(انگلیس ها و اعراب زبان های دنیا را دزدیدند)

(بخش اول)

آن‌چه کهن‌کاوی های زبان شناسی در پویه‌ی زمان به دست مان می‌دهند، موجودیت برنامه های بزرگ‌ استعماری اند برای سربار کردن آموزش زبان انگلیسی توسط انگلیس برای فراگیری گیتی و سرزمینی فرامرزی های انگلستان ام‌روز و بریتانیای کبیر دی‌روز.

 این برنامه در هند برتانه‌وی درایش زیادی داشت. تا آن جا که خوان زبان های پایه از آن‌ سرزمین را برچید. یکی از برنامه‌ریزی های اتاق های اندیشه‌ی انگلیس که به گونه‌ی پیوسته و در پهلوی تجاوزات و زمین‌‌گستری های شان مورد دید بوده است.

پژوهش‌گران دریافته اند که با ورود اولین کشتی ترابری انگلیسی های گویا بازرگان به هند، صدای پای دشمنی انگلیس با زبان فارسی در هند هم بلند شدند. زبان فارسی که به گونه‌‌ی باور نه کردنی۷۰۰ سال ریشه در سرزمین هند پهناور داشت و نزدیک به ۳۰۰ سال هم زبان آیین‌مند آن بود، یکی از دشواره های فرا راه آبی‌چشمان بی‌گانه و بازرگانان دی‌روز و ربایش‌گران آن‌روز دیگر درهند همین زبان فارسی بود.

 بازگفتاران می‌‌نویسند که زبان فارسی و دین اسلام یا همان مسلمانان نیروهای بازدارنده‌ی انگلیس برای چیره‌دست شدن شان به سرزمین هند بودند. کسانی که از آن‌گاهِ هند روی‌داد‌نویسی و‌ روی‌دادگفتاری دارند، می‌نویسند و می‌گویند که انگلیس ها در پی یک برنامه‌ی از پیش چیده شده دنبال دریافت راه‌کاری در کارگزاری ستردنِ زبان فارسی از هند بودند. به همین دلیل آنان با تیزهوشی های شان سال ها پیش از پیوست ساختن هند به بریتانیای آن زمان، زبان رسمی و درباری کشورهند را دگر‌‌دیس کردند. سرتوماس رو، فرستاده‌ی جیمز اول، از دربار انگلیس درهند نماینده‌گی می‌کرد که خویش‌کاری سیاسی گونه داشت.گماشته‌گی توماس را با کام‌روایی هم‌راه می‌دانند.

 پادشاه فارسی زبان هند، نا آگاه از کنش ها و ترفند های سیاسی استخباراتی و آهنگِ انگلیسی‌ها یک امتیاز ویژه را پیش‌کش تازه واردهای نیرنگ باز کرد. بازدهی این ساده انگاری شاه فارسی زبان گورگانی بسیار سنگین تمام شد. پندار های سال ۲۰۰ سال پسا حضور انگلیس ها که با سفر توماس استیفن یک کشیش مسیحی، اولین تبعه‌ی انگلیس آغاز و در سال  ۱۵۷۹ پای او به شبه قاره هند رسید آن نه بودند که انگلیس ها به آن بهانه، رهبری کشوری به بزرگی هند را به دست گیرند. همه در این اندیشه بودند که ۲۰۰ نفر بازرگان رسیده از انگلیس به هند در سال ۱۶۰۰ تنها بازرگانان اند و بس.

اما سنجش آنان هندی ها و شاه فارسی زبان شان بسیار کوته‌نگرانه بود. آنان روزی گواه بودند که انگلیس آگاهی زدودن زبان فارسی و جاگزینی زبان انگلیسی در هند را بسیار ساده و‌ بدون ایستاده‌گی یا رویارویی با خود شان این چنین و کوتاه پخش کردند.

«از امروز زبان رسمی انگلیسی است نه فارسی...»این مهم‌ترین بخش از بازگویی کهنی است که تا ام‌روز دیده شده و از بین بردن زبان رسمی یک کشور و جاگزینی زبانی دیگر را به ما می‌رساند. آن‌گونه که نویسنده ها به ما گفته اند:

«شاید روزی که اولین کشتی حامل انگلیسی‌ها در سواحل هند پهلو می‌گرفت، هیچ کس فکرش را نمی‌کرد که روزی تاجرهای انگلیسی نه تنها حاکم شبه قاره شوند، بلکه تاثیری همیشگی را بر فرهنگ این کشور باقی بگذارند.»

با ورود به هر برگی از برگه های ستبر گذشته‌ نویسی ها می‌یابیم که زبان فارسی فراگیری های بلندی در سرزمین هند داشته است. این مورد به ویژه در زمانه های رسیده بر فرمان‌ر‌وایی های دودمان گورگانی از سال ۱۵۰۰ میلادی بازتاب دارد. دودمان تیمور زبان فارسی را در دربار های شان چنان رویاندند که تا ۳۵۰ سال فرمان‌دهی شان همه‌ی مردم هند زبان فارسی را آموختند و زبان رسمی شان شد.

پارینه‌ نویسان ما را از روی‌کرد های اکبرشاه گورگانی میان سال های ۱۵۵۶ تا ۱۶۰۵ میلادی آگاه می‌سازند. آن‌گاه زبان فارسی درهند فرازهای بلندی داشته است. تا جایی که چامه‌سرایان و چکامه‌سرایان و سرود‌سرایان از خراسان و ایران هم ترکِ وطن کرده به خشک‌سار‌واره‌ی هند می‌زیستند.

می‌گویند که شاه گورکانی دستور داده بود تا برخی ماتی‌کان یا نوشتار هندوان از زبان سانسکریت به آراسته‌‌گی (نظم) و سخن‌ناسروده (نثر) فارسی برگردان شوند. چنین بود که هند زیست‌گاه بی‌بیم برای سرودسرایان فارسی شده و از ایران زمین و خراسان به سمت دولت گورکانی روی می‌کردند. کهن‌نگاران دوران سالاران فارسی زبانان گورکانی در هند را به بهشت‌ سخن‌سرایان فارسی دگرگون کرده بود.

آن همه چنان با شور روان بودند که خارِ چشم انگلیس شده و تا آن‌جا که به بهانه‌ی انبازی بازرگانی خشک‌سارواره‌ی هندِخاوری آن‌جا را زیر چکمه‌های ستوران شان کرده بودند، زبان فارسی را زیر ریزه‌‌بین های شان داشتند.

کارایی با شکوه زبان فارسی و موازی به رشد اسلام در هند، انگلیس را شوکه کرده بود. به دان‌سان بود که در پی از میان برداشتن آن شدند. برایان گاردنر یهودی انگلیسی که گذشته‌نگار نام‌داریْ در زمان خود بوده، درباره‌ی نابودی فرهنگ و زبان فارسی از سرزمین هند توسط انگلیس ها می‌نویسد:

«شگفتی آور نیست اگر زبان فارسی درهند فراگیرشد ویژگی‌های مشترک قومی و فرهنگی وپیوندهای دیرپای این دو قوم آریایی می‌توانست چنین زمینه‌ی تاریخی را فراهم آورد.

این رازی است جاودانه که در زبان فردوسی و سعدی، مستتر است؛ رازی که امپراتوری انگلیس را به حذف و نابودی آن واداشت».

هنگامه‌ نویسی برایان هم‌خوانی زیادی از نگاه دشمنانه‌ی انگلیسی‌ها به زبان فارسی در اولین روزهای ورودِ شان به عنوان نماینده‌ی انگلیس در هم‌سان خشکاد هند (شبه قاره) بی گفت‌وگوهم‌خوانی دارد.

انگلیسی‌ها که هنگام سال های۱۶۰۰میلادی تا ۱۸۰۰ میلادی کم‌و‌بیش بر همه‌ی هند دست‌برد زده بودند؛ در سال ۱۸۳۶ توسط «چارلز تری ویلیان» زبان انگلیسی را به عنوان جای‌گزین زبان فارسی برای هند ابراز کردند. کاری که پسا برچیده شدن فرمان‌فرمایی گورکانیان به گونه‌ی جدی‌تری دنبال شد و پس از آن هندی‌ها مجبور بودند که برای انجام مراودات بازرگانی(که همگی در دست کمپانی هند شرقی بود) به زبان انگلیسی صحبت کنند.

هندی‌ها که دیگر به گونه‌ی آیینِ زور مستعمره انگلستان بودند، ناگزیر برای ادامه‌ی زنده‌گی خود زبان بی‌گانه‌ی اشغال‌گران کوچیده به وطن شان را یاد بگیرند که در آغاز تنها برای بازرگانی به هند آمده بودند.

انگلیسی‌ها برای آن‌که راه‌کارشان برای حذف زبان فارسی از میان هندی‌ها بهتر نتیجه دهد، زبان اردو را نیز در برخی نواحی هند ترویج دادند تا با ریشه کن کردن زبان فارسی، بتوانند از اختلافات قومی نیز برای پیش‌برد اهداف‌شان بهره‌مند شوند.

انگلیس ها و اعراب زبان های دنیا را دزدیدند

بخش دوم

ولی فارسی زدایی و فارسی ستیزی انگلیس در افغانستان [سرزمين خراسان آن روزگار] که برنامه‌ی راه‌بردی دراز مدت حضور و توسعه‌ی امپراتوری اشغال‌گری را در جهان، منطقه و به سوی کشور ما هم داشت. در بدو عبور از  آب به سواحل هند سعی کرد تا بیشه‌ های قدرت را به نفع خودش گسترده ساخته و بشکافند. آن‌گاه که زمانه در مسیر یک قطبی مطلق انگلیس شناوری داشت،‌ انگلیس فرصت ها را غنیمت شمرده در از میان برداشتن زبان های جهان و جاگزینی زبان انگلیسی به جای آن ها کام‌روایی هایی داشت که سرانجام ام‌روز بدون زبان انگلیسی جهان در هیچ عرصه‌یی رونده‌گی و‌ تازنده‌گی نه دارد.

آگاهان امور سیاسی و نظامی درک می‌کنند که این سلطه‌‌گرایی زبانی انگلیس در سراسر جهان ماندگار شده است که نوعی از استعمار فرهنگی بدون پایان است.‌ وقتی در افغانستان ام‌روزی بحث ارزش زبانی را به میان می‌‌آوری برخی ها درست مانند انگلیس ها خشم‌گین شده و بدون درک از ارزش های زبان تا آن‌جا پیش‌ می‌روند که ما را از پرداختن گپ‌وگفت پیرامون لایه های شیرین زبان مادری مان باز می‌دارند.

 به هر رو انگلیس ها با داشتن اتاق های بزرگ فکری در مستعمره ها و در لندن هر بخشی را موشکافی کرده و برنامه‌ریزی می‌کنند. نابودی زبان ها یکی از همان برنامه های را‌ه‌بردی انگلیس به شمار می‌رفتند.

 زبان فارسی که در هند و حکومت های عمدتاً مسلمانان آن عصر خار چشم انگلیس ها بود،‌ بایستی از سر راه انگلیس برداشته می‌شد. هند سرزمین پهناوری که زبان فارسی در آن سه صد سال و با شکوه نردبان عروج را می‌پیمود و سه صد کم و بیش زبان رسمی دربارها و گفتارها و شاهان و امپراتوران و سراینده‌گان بود. انگلیس پسا تسلط کامل بر هند ناگهان ‌و در یک شبه زبان فارسی را در تمام انواع آن بر هند قدغن کرد که گویش و نوشتار سیاسی اداری هم شامل آن بودند. ترفندی که انگلیس در اشغال هند به کاربرد همان بود که به گواهی بی‌انکار تاریخ می‌دانیم یعنی:

حدود ۲۰۰ نفر انگلیس گویا برای بازگشایی یک شرکت ادویه سازی با کسب اجازت و جواز از دربار سلطنتی و شخص ملکه وارد هندوستان می‌شوند. البته که آن سفر در پنهان‌خانه های استخباراتی لندن و به آگاهی و‌ استیذان مستقیم ملکه برنامه‌ریزی شده بودند، چرا که به روایت تاریخ دریانوردان از فلفل و ادویه‌ها روی آب بیش‌تر استفاده می‌کردند و ادویه بسیار گران شده بود. کار خودشان را با این درخواست به عنوان یک شرکت در سال۱۶۰۰ (میلادی) در هندوستان آغاز کردند.

انگلیس چنان با تدبیر و حوصله موریانه‌گون کار براندازی زبان فارسی آغاز کردند که ۲۰۰ سال به درازا کشید تا زبان فارسی مردم هندوستان را مضمحل و زبان خود انگلیس ها را جاگزین ساختند. می‌دانیم که زبان مادری پادشاهان سلسله‌ی بابریان ترکی بود؛ اما هریک شان زبان فارسی را عاشقانه دوست داشتند و زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی پذیرفته بودند و بر آن اصرار داشتند.

اما انگلیسی‌ها نه می‌توانستند تحمل آن عظمت زبان فارسی را به عنوان رقیب و دشمن بالنده‌ی زبان انگلیسی قبول کنند. انگلیس ها پسا سیطره‌ی کامل به هند همه اصول انسانی را زیرپا گذاشتند و زبان فارسی یعنی زبان شیوای رابطه‌ گذاری گفتاری مردمان هندوستان را از میان برداشته ‌و همه‌ی امور نیاز را به زبان انگلیسی مبدل کردند.

 می‌دانیم که پرخا‌ش‌گری علیه زبان های مطرح در همه‌ی دنیا پیشینه‌ی دیرینه دارد. ولی آن‌قدر که برضد زبان فارسی دشمنی بوده، دگر زبان ها به آن اندازه چالش های نابود سازی نه داشتند.

وقتی به داستان سرگذشت نوشته های شکسپیر می‌رسیم که در فرانسه غوغا برپا کرد، می‌یابیم که اگر شکسپیر اهل لندن است، ولی همه‌ی جهان از سروده های او بهره می‌برند.، در قرن نوزدهم، وقتی پای شعر شکسپیر به فرانسه رسید و برگردان آثار او سراسری شد، فیلسوفان نام‌دار آن روزگار که موقعیت های خودشان را در خطر می‌دیدند، نگران بودند و شکسپیر و زبان انگلیسی را مزمت می‌کردند. یعنی در گیرودارهای زبان ستیزی‌ها نه زبان انگلیسی به صورت عام بل دانش‌مندانی چون شکسپیر هم به طور خاص دچار دشمن‌گرایی می‌شدند.

آن‌گونه که مدام یاددهانی کرده ایم یکی از خلا های بسیار بزرگ در میان اکثریت قاطع مردمان از جمله مردم افغانستان بدون حس تعلق جنسیت، قومیت، مذهب، سیاست و سن و سال به مطالعه یا حدِ اقل به مطالعه‌ی تاریخ وطن خود هم نه می‌پردازند. وقتی از تاریخ برای شان بنویسی یا تمسخرت می‌کنند یا دیوانه ات می‌شمارند. به یاد دارم که بسیار نوجوان بودم نقدی را نسبت به دولت‌مردان و فرهنگیان صاحب صلاحیت کشور نوشتم که چرا نه توانستند کاری برای مولانا شناسی به عنوان یک افتخاری از افغانستان ایشان را حتا درست به مردم افغانستان معرفی نه کردند که حتا کوششی هم برای مجادله‌ی عقلانی و مباحثاتی با ایران ‌و ترکیه نه کردند. منطق ضعیفی که برخی آگان علم و‌ ادب مثلاً آقای آذر استاد دانش‌گاهی در تهران مطرح می‌کند سازنده نیست. ایشان می‌فرمایند:

(…هیچ‌گاه کسی نمی‌تواند بگوید که مولوی از آن ترک‌هاست چون زبان او پارسی است. بگذارید همه بگویند متعلق به آن‌ها است. این‌ها مشکلی ایجاد نمی‌کند، چون اساس کار مولوی، زبان فارسی است. درمورد نظامی گنجوی هم همین‌طور است؛ از «هفت‌پیکر» گرفته تا «خسرو و شیرین» و «اسکندرنامه»، شعرهای او همه به زبان پارسی است. حالا بگویند او ترک بوده، بگذارید آن‌ها هم دل‌خوش باشند.

اگرچه آدم‌های بزرگ هیچ‌گاه نمی‌توانند در یک جغرافیا محدود باشند. به همین دلیل است که هر کسی می‌خواهد بگوید این افراد بزرگ از آن آن‌هاست و این‌گونه بزرگی خودشان را به تعالی برسانند؛ ولی این هیچ‌گاه مقدور نخواهد بود.‌)

این دلیلی‌ست کم ارزش مثلاً ما نه می‌توانیم بگوییم افلاطون و سقراط از ماست، یا نه می‌توانیم ادعا کنیم که ادیسون از کابل بود یا تولستوی از کندهار. این دلیل آوردن ها خود فریبی است. هیچ کسی و‌ هیچ کشوری حاضر نیست تا افتخارات خود را به پتی بی‌گانه‌یی بریزد.

 درست است که بزرگان علم و معرفت و ‌دانش مربوط همه جهان اند. ولی زادگاهی، وطنیْ، ده‌کده‌یی، شهرستانی و شهری ‌و کشوری دارند که مایلند آن بزرگ مرد یا بزرگ زن تاریخ شان به نام خود شان یاد شود یا آرام‌گاه اش در کشور خودش باشد.

انگلیس وقتی خودش را در هند برتانوی از شر زبان فارسی نجات داد، برنامه هایش را سوی [خراسان ديروز و] افغانستان [ امروز] تمرکز داد که آن‌گاه پاکستانی و بنگله‌دیشی نه بودند و همه سرزمین های کشوری منطقه شامل محدوده های قبول شده‌ی جغرافیایی [خراسان آن زما و] افغانستان[کنونی]بودند. انگلیس به ناچار چاره‌ی چند گونه‌ی سیاسی، ارضی، فرهنگی و کشوری و جغرافیایی سنجید.

این جا ما تنها در مورد زبان فارسی ستیزی انگلیس بحث داریم. به همین موازات حتا بیش‌تر از آن وقتی اعراب به سرزمین های ایران و خراسان هجوم آوردند، تلاش های زیادی برای از میان برداشتن زبان فارسی کردند. ارچند در همه کشورهای جهان که چیره شدند، تا ام‌روز زبان های محلی و ملی شان را دزدیدند و زبان عربی را جاگزین آن ها ساختند. یعنی مردمان آن سرزمین ها می‌توانستند با زبان های ملی شان هم دین اسلام را قبول کنند. ولی دراکثر کشور های آفریقایی و آسیایی زبان های ملی شان در تندباد وزش زبان عربی و انگلیسی از میان رفتند.

یعقوب لیث صفار خدمتی برای نگهداشت و نجات زبان فارسی از غرق شدن در غرقاب زبان عربی شجاعانه کار کرد، با آن که به مردم کابل خیانت و شاه کابل‌شاهان را با نیرنگ به شهادت رساند تا به امیرعرب خدمتی کند؛ اما ایستایی او در مورد رسمی بودن زبان فارسی و برچیدن بساط زبان عربی از این جغرافیا شایان ستایش است.

انگلیس که برای هر برنامه‌یی کارنامه‌یی داشت با به وجود آوردن پاکستان و بعد بنگله‌دیش و بعد ایجاد مناطقی به نام قبایل آزاد در مرزهای منتهی به [ خراسان ديروز و] افغانستان [ امروز] برنامه‌ی فارسی ستیزی خود را نیز ماهرانه پیش برد.

تشکیل پاکستان و پسا از آن تشکیل بنگله‌دیش درست زمانی توسط انگلیس صورت گرفت و بدنه هایی از افغانستان را جدا کرد که سنگین‌ترین آسیب را به تمام پیکره های افغانستان ام‌روز وارد کرد. بحث زبان یکی از آن جمله بود.‌

ترفندی که انگلیس برای از میان برداشتن زبان فارسی به کار بست. مقارن بیست قرن پس از اولین گام‌گذاری جواسیسش در ساحل هند بازدهی رساند نه تنها زبان فارسی که زبان اردو را نیز دچار ناملایمات کرد. تا آن جا که سر انجام زبان انگلیسی زبان اول هند برتانوی شد و گام ها برای شکست و ریخت دادن زبان فارسی فراتر از مرز های برداشته شدند و از کرانه های دور برای ناکران‌مند سازی سوی خراسان دی‌روز و افغانستان کنونی عبور کردند.

ولی در میانه‌ی راه بود که انگلیس فکر کرد تا دیر نه شده هم زبان فارسی را از خراسان زمین برچیند و هم برابر هم قرارگیری زبان های پشتو و فارسی را کلید بزند. این کار انگلیس را بر آن داشت تا پس از هند فارسی ستیزی را از پاکستان نو تأسیس و ایجاد ایالت خیبر پښتون‌خواه به مرکزیت پشاور کلید بزند. این کاری بود که بسیار زود نتیجه داد.

شاهان روی کار بوده یا روی کار آمده‌‌ی پشتون بهترین گزینه هایی بودند برای ره‌گیری آن برنامه ها. ارچند همه شاهان پشتون نه توانستند یا نه خواستند برضد زبان فارسی کاری از پیش ببرند؛ ولی این اقدام انگلیس بی‌‌کارایی هم نه بود.

 زبان فارسی در بیش‌ترین دربارهای شاهان پشتون همه‌گیر بود و تا آن‌جا که عبدالرحمان خان تاج‌التواریخ خود را به زبان فارسی نوشت. یا سراج‌التواریخ تحت دیدگاه و مدیریت مستقیم مقامات شاهی پشتون، اما فارسی نوشته شد؛ یا تاریخ احمدشاهی به همین‌گونه؛ یا سردار محمد افضل خان پدر عبدالرحمان سکه‌ی خود را به فارسی ضرب زد و نوشت:

( دو فوج مشرق و مغرب ز هم مفصل شد  ـ  امیر ملک خراسان محمدافضل شد)

یا در زمان امان‌الله خان همه امور فارسی بود. با همین زبان فارسی رو در روی زبان فارسی قرار گرفتند. نوشتن نظام‌‌نامه‌ی ناقلین امان‌الله خان گواه ماست.

آن سوی کار انگلیس راحت نه بود و هم برای زمین‌گستری های خودش و هم برای زبان‌گستری انگلیسی از روش تفرقه بیانداز و حکومت کن، هرکاری که خواست انجام داد تا زبان فارسی را در تنگناه قرار دهد.

نوساناتی که زبان فارسی با آن دست ‌و پنجه نرم کرد، با آن که زبان فارسی از چند تاخت و تاز تن درست سر بر آورد، اما به هیچ فرنامه‌یی بدون آسیب پذیر نماند.

این یک دروغ ویژه است که بگوییم فارسی بی هیچ آسیبی زنده‌گانی گذرانده است. واژه های جا افتاده‌ی انگلیسی و بیش‌تر عربی در زبان فارسی ایستایی داوشی ماست. افزون بر آن دشنه های خلنده بر پیکر زبان فارسی از سوی خودی های زبان های دیگر هم نفس های زبان فارسی را به گاهی کوتاهی رساند. اما نتوانستند آن را از پا در آورند، گاهی که امیرعلی شیرنوایی به زبان عربی کتاب محاکمة‌اللغتین خود را بر نا هم‌سویی باز بان فارسی نوشت، از واژه های زبان فارسی به زیان زبان فارسی بهره جست و زبان خودش را برتر از بان فارسی دانست. یا گاهی که هم‌چشمان یا خُرده‌گیران با نوشته های فخر رازی، در افتادند، ردنامه‌هایی بر او نوشتند و نوشته هایش را سوزاندند…

 

ادامه دارد