اجلاس " بن" وپيامدهای ناگوارآن

آ

           اجلاس " بن" وپيامدهای ناگوارآن

عبدالواحد فیضی

      « ازاجلاس تارخی افغانها درشهر بن آلمان و امضای موافقتنامه ای که منجر به تشکيل حکومت جديد، تدوين قانون اساسی وبرگزاری انتخابات پارلمانی ورياست جمهوری افغانستان شد، شش سال می گذرد، اما هنوزهم مسئلۀ امنيت ازبزرگترين نگرانی ها برای دولت افغانستان و حاميان بين المللی آن شمرده می شود.

    نا امنی ها درافغانستان با گذشت هرسال بيشتر شده است وسازمان ملل متحد، سال 2007 را خونين ترين سال پس ازفروپاشی رژيم طالبان درافغانستان ناميده است؛ سالی که درآن بيش از 130 حملۀ انتحاری صورت گرفت.

      وزارت داخله( کشور) افغانستان می گويد دربيش ازصد وسی حملۀ انتحاری امسال که درسراسرکشور صورت گرفت، حدود 5 هزارنفر کشته شده اند.

   باشند گان شهرکابل براين عقيده اند که دولت وجامعۀ جهانی نتوانسته اند وظايف خود را دراين زمينه به خوبی انجام دهند. تاجران نمی توانند به درستی سرمايه گذاری کنند، درکابل پول مردم دزدی می شود، افراد به قتل می رسند، بانکها سرقت می شود، درروز روشن طالبان ولسواليها را تصرف می کنند، درحالی که هزاران تن ازنيروهای خارجی در افغانستان حضور دارند.

      مردم افغانستان می گويند که تلاشهای ناکافی دولت ونيروهای خارجی درزمينۀ تأمين امنيت وايجاد فضای مطمئن، ازاعتماد آنان نسبت به عملکرد دولت کشورشان کاسته است...»

     مطالب ذکرشدۀ بالا برجسته ترين بخش سرويس " B.B.C" اين بزرگترين رسانۀ پرسروصدای جهان سرمايه است که روزپنجشنبه 6/ 12/ 2007 درصفحۀ بخش افغانستان به نشررسيده است.

        اکنون جا دارد تا با پرسش چند سؤالی ازاوليای امور، دريابيم که بر مبنای تبليغات بلندبالای خود شماها مبنی براينکه، مردم افغانستان از برکت لشکرکشی بزرگترين ابرقدرت جهان ومتحدينش، ازشر طالبان گستاخ که ازامر و هدايت ولينعمت شان سرپيچی کرده وافغانستان را به جهنم تبديل کرده بودند، نجات يافتند؛ اجلاس بن داير وحکومت ساخت بن بعد ازپرتاب راکتهای کروز، درپشت سر هواپيماهای B - 52 به افغانستان تشريف آوردند وازفيض قدوم نظاميان 137 کشورجهان ورهنمايی های داهيانۀ سازمان سياه ومصارف  سخاوتمندانۀ)!) ايالات متحدۀ امريکا و متحدينش، جامعۀ افغانستان صاحب حکومت جديد وقانون اساسی جديد شد؛ انتخابات رياست جمهوری وپارلمانی را بصورت آزاد ودموکراتيک(!) موفقانه وبدون تقلب کاری(!) انجام داد؛ رئيس جمهور ووکلای منتخب ملت(!) همه، ببخشيد، 80 درصد آنان بشمول شخص کرزی از مجاهدين فی سبيل الله اند، که درطول 14 سال جهادشان يک پول ازجيب ملت وبيت المال را نه ربوده اند.

   افغانستان ازحمايت بيدريغ جامعۀ جهانی برخورداربوده، درحدود 50 هزارسرباز و افسر از37 کشورجهان درتحت رهبری ايالات متحدۀ امريکا و ناتو دراين کشورحضورفعال دارند وبهمين منوال درحدود يک صد هزارنفر ازنيروهای اردوی ملی وپوليس افغانستان بشمول شرکتهای امنيتی(؟!) جمعآ مصروف تأمين نظم وامنيت وسرکوب باند گروپهای طالبان وحزب اسلامی حکمتيارهستند؛ پس باداشتن اين همه امکانات نظامی واقتصادی چرا رسانه های باصطلاح آزاد شکايت دارند :

    - چرا درکشورنظم و امنيت وجود ندارد که به قول راديو B.B.C تنها « کابل پايتخت افغانستان که امروز نزديک به پنج مليون نفردرآن زندگی ميکنند، ظرف سال جاری شاهد هفده [17+3 = 20 ] مورد حملۀ انتحاری بود که دهها نفر جان شان را ازدست دادند.»

   - چرا درولايات هلمند، فراه، کندهار، اروزگان ، ذابل ، غزنی و دايکندی وامثالهم، تعداد بيشتری از ولسواليها ومناطق عملآ دردست وتصرف طالبان قراردارد، که هرروزجوانان مخالف امرونهی شان راسرمی برند و وحشی ترين اعمال را بالای مردم بی دفاع 12 ولايت نوار مرزی پاکستان وايران ، انجام ميدهند.

   - چرا علی رغم ملياردها دالر کمکهای سرازيرشده ازکشورهای خارجی، بازهم مردم ما دربدترين وضع رقتبار و جانکاه اقتصادی قرارداشته، روزانه هزاران تن از زنان ومردان، بويژه کودکان کشورما، دراثرنداشتن نان، لباس ، مسکن ودارو و درمان، جانهای شيرين شان را ازدست ميدهند.

   - چرا روز تاروز فاصله بين فقر وغنا ازسری تابه ثريا ايجاد ميگردد وسرمايه دارانی وارد بازار بیسر وبی صاحب افغانستان می شوند، که درسابق ازمال موروثی پدر، يک الاغ هم درخانه نداشتند.

   - چرا روزانه تعداد بيکاران، فقرا ومساکين، که در چهارراهی ها وجاده های شهرکابل وولايات صف کشيده، دست کمک وتگدی را بجانب هرعابرسواره وپياده رو درازميکنند ودرپلۀ مقابل آن تعداد هوتل های لکس وسؤال برانگيز به نامهای هوتل شام پاريس و پنج ستاره با ديزاينی اعمار و درتلويزيون آريانا کابل نمايش داده ميشود ، که نمونۀ آن را دراروپای غرب هم کمتر می توان دريافت.

   - چرا معاش کارمندان وکارگران ادارات دولتی ازمعيار" بخور وبمير " به " بخور ونمير" تغيير و افزود نميگردد.

   - آيا اين مايۀ خجالت نيست پارلمان افغانستان ووزارت اموراجتماعی با سرافرازی (!) اعلام ميدارند که امسال معاش ماهواريک شهيد ، معيوب ومعلول از مبلغ 400 افغانی به 500 افغانی افزود گرديده است؟ آيا برای يک فاميل حد اقل پنج نفری اين مبلغ که به هريک صد افغانی دريک ماه ميرسد، ميتوانند صرف نان خشک خودرا تهيه نمايند؟ دولت درحاليکه تاکنون اصلآ نميداند که درافغانستان چه تعداد شهيد، معيوب ومعلول وجود دارد، پس چگونه ميتواند برنامه ای برای رفع نيازمندی های عاجل امروز وفردای آنان داشنه باشد.

   - چرا طی شش سال گذشته نفوس شماری( آمارگيری) درکشور صورت نگرفت، تا مطابق آن آماری دقيق از تعداد نفوس کشور، تعداد زن ومرد ، جوان وسالمند، کادرهای ملی ومسلکی وترکيب ملی واجتماعی را حاصل و برويت آن درتمام بخشهای زنده گی برنامه ريزی صورت ميگرفت. دولت بدون برنامه وبرنامۀ بدون آمارگيری دقيق وعلمی را بجز درافغانستان ، جای ديگرنميتوان دريافت.

   - چرا اکثريت جوانان اعم از پسر و دختر درهوای سرد درفضای آزاد وبدون داشتن کتاب ومواد لازم درسی بسر می برند. همينگونه تعداد بيشتری ازهمين جوانان مستعد به آموزش وپرورش، نسبت فقر وتنگ دستی، فشاروالدين تاريک انديش وتأثير سلطۀ طالبان سيهدل، ازآمدن به مدرسه وتحصيل محروم شده ، به ازدواج های اجباری درسنين پايين تر از18 سال کشانده ميشوند که تعدادی از آنها دست به انتحار ميزنند؛ چرا دولت طی اين مدت هيچگونه اقدامات مؤثر وسودمند وملموسی را انجام نداده است.

   - چرا دولت پروژه های عمرانی زراعتی، صنعتی وشبکه های آب وبرق  زيربنايی را درولايات ومناطقی که امنيت نسبی وجود دارد، ايجاد نميکند وباصطلاح" دست به الاشه نشسته تا لقمۀ نان را هم خارجی ها بدهنش بگذارند" .

   - بگونۀ مثال، درکناردرياهای خروشان کشورمان، ازجمله دريای آمو ودريای پنجشيرکه فضای امن وجود دارد، چرا بندهای آبياری وبرق احداث نميگردد، تا ازيکطرف کاربرای جوانان مستعد بکار مهيا گردد وازجانبی با بهره برداری ازپروژه های اعمارشده، هم برای صدها هزار خانوادۀ دهقان بی بضاعت، زمين توزيع گردد وهم ازفعاليت بند های برق صد هزارخانواده ازنور وحرارت برق ضرورتهای مبرم زنده گی شان را مرفوع دارند.

    يک مثال زنده را بخاطر می آورم ، درسال 1356 اعماريک بند برق درمنطقۀ " سولانک" ولايت کاپيسا، متصل ولسوالی نجراب ازجانب دولت وقت سروی گرديد وسپس اعمارآن را دولت اتحاد شوروی وقت درکنار سايرکمکهای زيربنايی و دوستانه اش متقبل واسناد آن هم ازجانب مسؤولين هردوکشور به امضاء رسيد،که اين بند برق درمسير درياهای پنجشير، شتل، سالنگ، غوربند، کوهستان ، شکردره ونجراب که آب همۀ آنها درمنطقۀ " سولانک" يکجا ميشوند؛ اعمارميگرديد، ولی قبل از آن که کارآن آغازگردد، رويداد هفتم ثور1357 بوقوع پيوست.

     تاجييکه من اطلاع دارم ، پيشنهاد احداث اين بند برق که ظرفيت آن تقريبآ معادل بند برق نغلو است، چندين بار بوسيلۀ مردم ولايت کاپيسا به اوليای امورحکومت کابل ارائه گرديده است، ولی نسبت مخالفت دولت پاکستان واعمال نفوذ آن کشوردرداخل حکومت کابل، اعماراين بندبرق بزرگ به فراموشی سپرده شده است.

   -  چرا دولت آقای کرزی که بگفتۀ خودش، ازحمايت عام وتام جامعۀ جهانی(!) برخورداراست، سکتورها وموسسات بزرگ دولتی را که درنتيجۀ تلاشها و مساعی خستگی ناپذير15 سالۀ زمامداری داوود خان وبرنامۀ های انکشافی وعام المنفعۀ 12 سالۀ حاکميت ح.د. خ. ا، ايجاد و ستون فقرات يک دولت  مردسالار ترقيخواه را تشکيل ميدادند، به عوض اينکه اين موسسات را ازطريق جلب کمکهای خارجی فعال وهزاران کادرملی ومسلکی را درآنها جذب واز فروش کالاها وتوليدات اين موسسات بودجۀ عادی وانکشافی دولت را تمويل وتکميل نمايد، برعکس اين موسسات کليدی وزيربنايی کشوررا بنا به دستور و توصيۀ انحصارات غارتگربين المللی تحت شعار" خصوصی سازی" و " اقتصاد بازارآزاد" درمعرض ليلام قرارداده،هم بخشی از پول فروش آنها را به حسابات جاری وپس اندازخويش دربانکهای کشورهای اروپای غرب، امريکا، کانادا ودوبی انتقال ميدهند وهم درامتحان کانکور برنامۀ" خصوصی سازی واقتصاد بازارآنهم آزاد" نمرات عالی را بدست می آورند ودرعين زمان از شر فعال ساختن مجدد موسسات بزرگ که باصطلاح غربی ها ميراث دولت کمونستی ! و سخت دشواربوده است، خود را آزاد ، بيغم وآرام نمودند وآخرين موانع را درولايت بغلان وجوزجان هم ازسرراه شان برداشتند.

     - آيا حکومت کابل درمورد سرنوشت مصيبت بارمهاجرين افغانستان که درپنج قارۀ جهان آواره اند وبيشترين کادرهای ملی وبزرگترين سرمايۀ کشورما اند، احساس مسئوليت کرده است؟ مگرزنده گی تراژيدی مهاجرين کشورما درايران وپاکستان درد آورنيست؟ چرا حکومت کابل نتوانسته طی شش سال گذشته 50 درصد مهاجرين را به کشور برگرداند. آنهايی که برگشته و درزير خيمه( چادر) ازبيکاری و فقروگرسنگی جان ميدهند، لکۀ سياه درجبين حکومت ساخت "بن" و حاميان بين المللی شان نمی باشد؟

      فکرميشود که جای اين انديشه ها را، فکرتصاحب قدرت ومنفعت وجای فعال نمودن اين موسسات کليدی عام المنفعه را پروژه های جديدالتاسيس ديگری که محصول دوران جهاد برادران " آزرده خاطر" ما بوده و افغانستان درتوليد، پروسس وانتقال آن به اکثرکشورها ، مقام وجايگاه اول را درجهان احراز کرده است؛ اشغال وتکميل نموده که ازحمايت، نظارت ومواظبت عام وتام مقامات عاليۀ دولت وفرماندهان جهادی ومشران قبايل ولايات زرع اين کالای پرمنفعت! برخوردار ميباشد.

       ما را عقيده براين است که پاسخ به اين چراهارا بايست ازهمان بنياد نخستين آن، يعنی " اجلاس بن" ريشه يابی نمود وبقول شاعر که سالها قبل گفته بود، يکبارديگرباورمند شد:

   خشت اول گرنهد معمار کج     تا ثريا می رود ديوار کج

      بلی، طوری که درنبشته های قبلی همواره بعرض رسيده است که در بدو امر، اساس وتهداب " کنفرانس بن" بوسيلۀ معماران کج انديش آن ( C.I.A وانتلجنت سرويس ) با شرکت دادن مصنوعی سازمان ملل متحد و گذاشتن خشتهای خام، ريخته وتاريخ زده ای، نهاده شد، که تعمير آن همين دولت بی مايه، وابسته وفاقد اصالت ميهنی شامل افغان تبارهای امريکايی واروپايی وجنگ سالارهای جهادی وطالبی وقبيله پرستان حريص و معامله گربوده،  می باشد.

      سازماندهنده گان درامۀ بن، قانون اساسی ای را تصويب کردند که بصورت آشکارا درضديت با اعلاميۀ جهانی حقوق بشرقراردارد. مزيد برآن مواد ضد ونقيضی درآن وجود دارد که درمورد سرنوشت وزير خارجۀ دولت و همينگونه درزمينۀ تفسيرمواد اين قانون، حکومت و مجلس نماينده گان، طی سال روان به توافق نرسيدند.(درمورد ماهيت اين دولت وقانون اساسی موجود درنبشته های قبلی متعددی، درسايت سپيده دم توضيحات لازم داده شده است )

     ازآنجاييکه حکومت وپارلمان افغانستان دربرابر صدها سؤال و خواستهای برحق مردم ما که قطراتی از آن دربالا بعرض رسيد، پاسخ مثبت، تفکرعلمی و قدرت وتوان اجرائيه وی را ندارند، بنابرآن بعوض رسيدگی به خواستها و نيازمنديهای مبرم وحياتی مردم؛ روی تقسيم قدرت که درحقيقت امرتقسيم منفعت ازکمکهای باد آوردۀ کشورهای خارجی در اين دوران چوروچپاول است، بين هم دردرون حاکميت می جنگند.

       درنوشته قبلی درسايت سپيده دم ازچالشهای تشويش آور درون حاکميت، بين جبهۀ ملی برهبری برهان الدين ربانی ازيکسو وکميتۀ بحران برهبری انورالحق احدی، طرف مقابل آن، توضيحاتی ارائه شده بود، اينکه خواننده گان گرامی چگونه آن را مطابق علايق خود، توجيه، تعبير وتفسير می نمايند، مربوط به خود آنهاست.

    اکنون باری خدمت عزيزان گرانمايه بعرض ميرسد که مونوپولهای غارتگرجهان سرمايه يکجا با سرودن شعارهای " نظم نوين جهانی" ، "گلوباليزم" ، " اقتصاد بازار يا مارکيت" ، " خصوصی سازی" ، " دهکدۀ جانی.." وغيره، بازی ماهرانه ای را درراستای تطبيق برنامه های آزمندانۀ شان راه اندازی نموده اند که فرجام آن برای وطن ومردم ماخيلی ها ناگوار، وحشت آور وجبران ناپذير خواهد بود.

     بلی ! اين ارواح خبيثه، با سازماندهی ، تمويل ، تسليح و راه اندازی جنگ تحميلی 14 سالۀ دهۀ 80 در افغانستان وسقوط دادن جمهوری دموکراتيک مردم سالار وسپردن قدرت وحاکميت به تنظيمهای بنيادگرای جنگسالار وخاشخاش سالارجهادی وطالبی، عملآ مردم افغانستان را ازتحقق خواستهای اصلی واساسی شان ، درامر بسر رسانيدن روند تحولات بنيادی ملی- دموکراتيک درعرصه های سياسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، منحرف و با پيش کشيدن شعار" انقلاب اسلامی" ، " اسلام ناب محمدی" دريک دست وبرافراشتن بيرق " ناسيوناليزم افغانی" را با شعارهای " شئونيزم تماميت خواه " و سکتاريزم قوم گرا" دردست ديگر، جامعۀ افغانستان را ازمسيرقانونمند روند تحولات اقتصادی و اجتماعی بازداشتند.

     اکنون جنگ خونين بين بنيادگرايان تند رو اسلامی وناسيوناليستهای افغانی، درجبهۀ گرم وهمينگونه نبرد سرد وبعضآ گرم ميان ناسيوناليستها ی عظمت طلب وتماميت خواه وسکتاريستهای قوم گرا وتنظيمهای باصطلاح کند رو کشور دردرون وبيرون حاکميت ، تحت عنوان دين، زبان، قوم وسمت، به شدت درجريان است.

   بنيادگراهای اسلامی ادعای استقراريک دولت ناب اسلامی مودل طالبانی دوران عصرحجر واخراج تمام قوای خارجی را ازافغانستان ميخواهند، که تحقق آن درشرايط کنونی وبا اشاعۀ چنين شعارها،غيرممکن است.

واما، ناسيوناليستهای افغانی يا افغانستانی وآخوندهای کندرو، هرکدام خواستها وتقاضاهای جداگانۀ خود را دارند.

      گروه اول که کاذبانه خودهارا نماينده گان برادران زحمتکش پشتون قلمداد ميکنند، ميگويند که ما در افغانستان بيش از60 درصد هستيم . تنها پستهای: رياست جمهوری، وزارت ارشد، وزارت دفاع، ستره محکمه(دادگاه عالی افغانستان) لوی سارنوالی( دادسرای کل کشور) وزارت ماليه ، وزارت اطلاعات وفرهنگ، وزارت معارف، وزارت شهرسازی ومسکن، وزارت امورپارلمانی، وزارت مهاجرين، وزارت صحت عامه و...سهميۀ مارا دردولت تکميل نميکند، بايد بيشتراز60 درصد تکميل سهم ما داده شود.

   گروه دوم نيزخودهارا گستاخانه نماينده های اقوام تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، پشه يی وغيره معرفی کرده اظهارميدارند، که :

 « ژرنده که دپلار دی هم په وار دی» بيش از60 درصد ما هستيم  اکنون اين پستهای کليدی ذکرشده بما تحويل  داده شود.

      هريکی از دوطرف خودهارا صاحب وازساکنين اصلی خراسان پرفروغ ديروز وافغانستان پرآشوب امروزدانسته، ديگری را خارجی ووابسته به کشورهای خارجی ميدانند.

      درحاليکه زحمتکشان کشورما، هيچ يکی ازاين دوطرف را وکالت تقسيم اين پستها وتقسيم وتصاحب پولهای کشورهای خارجی را که درحقيقت امر، خونبهای 5 مليون شهيد، معيوب ومعلول کشورماست؛ نداده اند، ولی اوضاع کشورما ازطريق صحبتهای تحريک آميزدرراديو ها وتلويزيونها بصورت آگاهانه بجانب بحران سراسری ملی کشانيده ميشود، که ادامۀ آن بود ونبود سرزمين واحد اجدادی مان را بجانب تجزيه، تهديد ميکند.

    بگونۀ مثال، جبهۀ ملی ازطريق مجلس نماينده گان، دوکتورسپنتا وزيرخارجه را نسبت اينکه آن جبهه را وابسته به کشورهای خارجی خوانده بود؛ باسلی محکم سلب اعتماد، مجازات نمود، درمقابل کميتۀ بحران، نه تنها تصميم آن مجلس را نه پذيرفت، بلکه آن خيزش بی پايه را با دوسلی محکم وخونين درولايات جوزجان و بغلان چنان پاسخ داد که ديگر درتمام زنده گی چنان خيز بیجا نزنند.

       واما، کشورهای اشغالگر بعوض انجام مکلفيت شان مطابق قوانين وميثاقهای بين المللی درمورد اشغال، برعکس درشعله های اين آتش بنزين می ريزند تا حضور دايمی نظامی، سياسی و فرهنگی خودها را تأمين و منافع اقتصادی شان را در افغانستان موجه ومسجل نمايند.

       بعنوان مثال، بتاريخ 10/ 12/ 2007 آقای کرزی بمناسبت روز جهانی حقوق بشر طی صحبت شان از جنگهای سی ساله وقتلهای دسته جمعی وانفرادی وتجاوزبه جان ومال و ناموس مردم ياد کرده مسؤوليت آن را بصورت يکسان وبدون تفکيک بدوش ( خلقی ها- پرچمی ها- مجاهدين وطالبان) گذاشته همۀ آنان را وابسته به کشورهای خارج دانسته ، خود وسايرهم رکابانش را در اکتها وجلوه دادن چهرۀ معصومانه ودلسوزانۀ قلابی اش، شخصيت  غير وابسته، پاک وفرشتۀ زمان جلوه گرشد.

     گرچه مردم ما با چهرۀ سياه کرزی وسوابق سياسی تنظيمی، طالبی وافغان ملتی وی بحيث مزدور جيره خوارايالات متحدۀ امريکا معرفت کامل دارند، با آنهم بنابراينکه نويسندۀ اين سطور ، بحيث يکتن از اعضای اصلی ح. د. خ. ا مورد اتهام جنون آميز وميانتهی اين آقا قرار گرفته ام ، ميخواهم دراين رابطه ازخود ايشان بدينسيله توضيحاتی بخواهم:

اول، آقای کرزی گفتند که خلقيها وپرچمی ها وابسته به شوروی بودند، شوروی ها را آوردند ومردم ما را در بدخشان قتل عام کردند، يکصد نفر خانوادۀ حضرت صاحب را کشتند وچندنفر اعضای فاميل خود را هم قلمداد کرد .    

     من هم تاييد ميکنم که خون هزارها هموطن بدخشانی را بشمول زنده ياد محمدطاهر بدخشی، يکی از بنيادگذاران ح. د. خ. ا و روان شاد بحرالدين باعث، مبارز جوان وبا استعداد، که خاطراتی فراموش ناشدنی کاری ازاو دارم؛ ريخته شد. ولی اين جنايات توسط حفيظ الله امين وباند جنايتکارش، زمانی صورت گرفت که سربازان شوروی درافغانستان اصلآ نيامده بودند وامين نه تنها جناياتی را که شما گفتيد مرتکب شده، بلکه 3000 تن اعضای اصلی حزب ما ازجمله نورمحمد تره کی منشی عمومی وميراکبرخيبر يکی ازبنياد گذاران ديگرحزب را به شهادت رسانيد که عده ای ازاقارب ورفقای نزديکم نيزشامل لست شهدا ميباشند. تمام رهبران وکادرهای معتقد وبا ايمان حزب يا تبعيد ومخفی گرديده، سنگرهای جديد مبارزه را بخاطرنجات وطن ومردم ازپنجه های خونين فاشيسم، ايجاد نمودند ويا رهسپارزندانها وپوليگونها شده ، تعدادی هم ازکارهای حزبی ودولتی سبکدوش ويا بی نقش گرديدند. ولی با صراحت بايد گفت که اولين مقابله را با اين جلاد خون آشام، حزب ما آغاز وانجام نموده وبيشترين کادرهای ملی را حزب ما قربانی داد.   

   بنابرآن حفيظ الله امين را هيچ يک از اعضای معتقد به اهداف انسانی اين حزب، عضوصادق ومعتقد به آن نميدانند. بلکه امين را پرتاب شدۀ سازمان سياه و رفيق وهم کيش شما ميدانند که هردوی تان دريک سفره نان ونمک خورديد ومصروف يک پروژه بوديد، امين پروژه را آغازکرد و درراه تطبيق آن سرداد وشما درجهت انجام آن سعی وتلاش داريد وهمان خط را تعقيب ميکنيد .

    هواپيماهايی را که جناب شما بوسيلۀ پرتاب بم های آن رئيس حکومت افغانستان شديد، موافقتنامۀ نخستين آن را امين امضا کرده بود، ولی شانس مثل شما برايش ياری نکرد واکنون شما مزد شصت امين را ميخوريد، نوش جان تان !

     دوم، جناب کرزی صاحب ! شما فرموديد که مجاهدين جنايتکار اند وکابل را ويران نمودند. اما بيشتر آگاهان سياسی را عقيده براين است که هرشخص بيطرف ودلسوزی که اين انتقا د را بنمايد، وارد وجای دارد، اما اين صحبتها وانتقاد ها ازجانب خود شما منحيث يک مجاهد کبير(!) خيلی ها مضحک وخنده آوراست.

جناب عالی! لطفآ خود بفرماييد که شما کی هستيد؟ مگرباساس اعتراف خودتان، عضوتنظيم حضرت مجددی صاحب، سردار ارتجاع نيستيد؟ مگرتنظيم حضرت صاحب درطول 14 سال دوران جهاد فی سبيل الدالر والکلدار هزاران جوان هموطن مارا به شهادت نرسانده است؟ مگرتمام افسران وسربازان وکارمندان ولايت پکتيکا هنگام سقوط ولايت وتسليم شدن  شان بدون جنگ ومقاومت، بدست جلادان حضرت صاحب و پيرصاحب بصورت فجيع ونامردانه قتل عام نشدند؟

      آيا جناب شمابا غصب قدرت بوسيلۀ تنظيمها، بحيث مجاهد کبير(!) ازسهميۀ تنظيم تان دروزارت خارجه مقرر نشديد؟ سپس بنابرهدايت ولينعمت بزرگ تان وموافقۀ شاه سابق وسپارش حضرت صاحب، بحيث نمايندۀ شاه به دست بوسی نصيرالله بابر وسازمان " آی. اس. آی" نرفتيد وبا طالبان يکجا به کابل نيامديد وآنان را سفيران صلح وجانبازان نظامی قبايلی شاه سابق، بمصداق تکرارتاريخ ( مثل دوران نادر) تبليغ نکرديد ومدتی  بحيث کامند ارشد وزارت خارجه دررژيم طالبان کار نه نموديد؟

    سوم، جناب شما ازاشغال شوروی هرروز ياد ميکنيد درحاليکه ارتش شوروی بنابرتقاضای رسمی روانشاد نورمحمد تره کی رئيس دولت وقت به افغانستان آمدند وباند جنايتکار امين جلاد اين قاتل دورئيس جمهور، دو صدراعظم ، هزاران تن اعضای حزب، دهها هزار روشنفکر وصدها هزار هم وطن مارا که بدستور سازمان سياه انجام ميداد؛ سرکوب نمودند وبرنامۀ کنونی باداران تان را نقش برآب کردند، که اکنون شما درکنار ساير وابسته گان" سياه" آن را ماتم گرفته ايد؛ مگر چرا باصطلاح مردم ما" کورخود بينای مردم " شده يکبار در جواب اين پرسش هم ميهنان مان پاسخ نمی گوييد که : اين امريکايی ها بنابرتقاضای کدام مقام رسمی وقانونی ذيصلاح کشورما، به افغانستان لشکرکشی کرده آن را اشغال نمودند.

     همين امريکايی ها بودند که اردوی ملی ما را دردهۀ 90 منحل نمودند و اکنون درحدود50 هزار نظاميان آنان ونا تو درافغانستان لنگرانداخته اند، تمام ميدانهای هوايی( فرودگاهها) وبارکهای نظامی زمينی مارا در دست واختيارخود قرار داده اند ، تمام ارگانهای دولت، بويژه قطعات نوتشکيل هرسه ارگان قوای مسلح وتمام عملياتهای نظامی وفعاليتهای اطلاعاتی بوسيلۀ نظاميان امريکا، ناتو و( C.I.A ) اداره، کنترول ورهبری ميشوند، هرجايی را که خواسته باشند عمليات وبمباردمان  ميکنند روزانه دها وصدها هموطن ما را بکام مرگ ميفرستند ويا رهسپار زندان گوانتانامه وامثالهم می نمايند،  پس اشغال چی مفهوم ومعنی ديگری دارد. ؟  مگر نميدانيد که سرباز دولت خارجی بيگانه است، چی شوروی باشد وچی امريکايی ويا انگليسی، اما جناياتی که انگليسها وامريکايی ها درکشورهای آسيا، افريقا وامريکای لاتين ، دردوران استعمارکهن ونوين، انجام داده اند، بهيچ وجهه قابل عفوومقايسه نيست.

    چهارم،  جناب عاليقدر، ازقتل عام مردم کابل حرف زديد، مگر درزيرچشم های باز وحاکميت خودتان قتل عام 125 نفر زن ومرد درروزعروسی درولسوالی دهراود ولايت اروزگان صورت نگرفت؟ مگرازقتل عام مردم ملکی در ولايات هرات، فراه، هلمند، قندهار، کنرها وآتش کشودن برروی جوانان و دانشجويان کابل، ننگرهار، جوزجان وحادثۀ خونين بغلان، که توسط نيروهای وابسته به شخص خودتان صورت گرفته وهمه مردم ازآن آگاهی کامل دارند، چگونه ميتوانيد انکارکنيد؛ مگرآفتاب  ميتواند بدو انگشت پنهان گردد.

    پنجم، شما ازجنايتکاران حرف زديد، مگر برادرارجمند تان ازجانب يکی از مسؤولين امنيتی افغانستان  متهم به قاچاق مواد مخدرنشد؟ که حتی آقای نبيل مسکينيار همسفرۀ آزرده خاطرتان هم ازاين جنايات مشهور اين بازرگان کبير فروش کالاهای مرگ آفرين، که درحمايت عام وتام شما قرار داشته وخريدار فابريکات بزرگ دولتی درشال کشوراست؛ نيز نتوانست پرده پوشی نمايد.

         شما ازاتهام خيانت عليه عبدالرحيم وردک وزيردفاع تان که آقای ثابت دادستان کل کشور آن را برای افغانهای مقيم لندن اطلاع داد و حضور فعال وحيدالله سباوون وزيردفاع صدارت حکمتيار وعبدالوکيل متوکل وزيرخارجۀ طالبان ومشاورين ارشد کنونی تان وملا عبدالسلام " راکتی" مشهورترين قوماندان طالبان که دستهای شان درانجام قتلهای دسته جمعی وانفرادی بخون مردم ما آلوده است؛ چی پاسخ داريد؟ هيچ !

   

      اما، جای تأسف اين است که درافغانستان ازخيرات سر دموکراسی امريکايی درحدود يک صد حزب سياسی فعاليت داشته اکثريت آنها دردفاتر حکومت کابل ثبت وراجسترشده اند، هيچ کدام آنان قدرت وتوانمندی تشکيل ورهبری يک جبهۀ متحد، دموکراتيک و رسالتمند را ندارند. زيرا ازيکطرف درحدود بيش از90 درصد اين احزاب فاقد يک برنامۀ اصولی حزبی مردمی بوده ، صرف بنام قوم وقبيله وسمت فعاليت دارند.

    حدود  پنج - شش سازمانی، چکيده ازدامان پاک ح. د. خ. ا دارای پيشوند وپسوند" ملی"  که ادعای انديشه های ملی، مردمی وحتی مترقی و چپ بودن را هم دارند، چنان برنامۀ علمآ تنظيم شده را دارا نيستند تا اساسی ترين وحياتی ترين سؤالات ونيازهای مبرم مردم افغانستان را که عبارت از: آب ، نان، لباس، صحت، سرپناه، کار، تحصيل ، آزادی وتأمين نظم وامنيت واستقرارحاکميت قانون ونظام دموکراسی درکشوراست، پاسخ علمی و مستدل ، مطابق به اصول جهانبينی علمی وجامعه شناسی علمی بدهند ويا جوابی به آقای کرزی ارائه نمايند. برنامه های هريکی بدتراز ديگر، همه درلجنزارريفورميزم فرورفته ، ازاصول مکتب راديکاليزم يا استعفا نموده ويا توبه نامه داده اند.

    همينگونه درنشرات هريکی ازاين سازمانها درسايتهای شان، واژه های : طبقات، مبارزۀ طبقاتی، ارتجاع، استعمار، استثمار، فؤداليزم، امپرياليزم وغيره اصلآ وجود ند ارد. گويی که اين واژه ها با سازمانهای هستی بخش آنها ازصفحۀ تاريخ کرۀ زمين برداشته شده وامپرياليزم غداربا ارتجاع سياه قرون وسطايی درافغانستان حضوربالفعل ندارند، کشورما به يک جامعۀ شگوفان بدون طبقات وفارغ ازبهره کشی يک انسان بوسيلۀ انسان ديگر، تبديل شده وضرورت مبارزۀ طبقاتی نيزمنتفی گرديده است.

      تا هم اکنون فقط دوباراززبان  رئيس حزب کنگرۀ ملی ومعاون وی درجريان انتخابات شنيدم که گفتند:« افغانستان بوسيلۀ امريکايی ها اشغال شده است وبانک جهانی وصندوق بين المللی پول ازجملۀ موسسات غارتگرامپريالستی اند» وبس.

     درحاليکه همه احزاب پيشرو رسالتمند ونشرات مترقی جهان به اين واقعيت معترف وباصراحت کامل می نويسند که افغانستان وعراق توسط ايالات متحدۀ امريکا اشغال شده اند

   اما هيچ يکی ازاين احزاب باصطلاح " چپ افغانی"(!) دراين مورد درنشرات درون مرزی وبرون مرزی يک حرفی به زبان نمی آورند؛ گويی که سازمان جهنمی " سياه " لب های آنان را دوخته است.

      هرگاهی انتقادی اصولی، علمی ومنطبق با اصول جهانبينی علمی وجامعه شناسی علمی  درمورد مشی انحرافی وريفورمستی تسليم طلبانۀ اين دوستان نيمه راه صورت گيرد، درجواب ميگويند، که ديگرشرايط ملی وبين المللی تغييرکرده است وما بايد خودرا مطابق شرايط عيارکنيم.

       دوستان! اين شرايط چگونه ودرکدام جهت وبه نفع کی تغييرکرده است؟ آيا اين شرايط درجهت کار برای استقرار نظام دموکراسی وآغاز فعاليت گسترده برای تحقق خواستها ونيازهای مبرم وحياتی زحمتکشان افغانستان تغييرنموده است که آن را بايست با خط درشت عنوان کرد ويا برعکس درجهت استقرارنظام استبدادی سلطنتی  قرون وسطايی تغييرمنفی نموده است؟

       چهل وسه سال قبل، زمانيکه سلطنت مطلقۀ قرون وسطايی افغانستان درنتيجۀ مبارزات آزادی خواهانۀ فرزندان صديق اين سرزمين به شاهی مشروطه تبديل ودموکراسی تاجداراعلان گرديد، رهبران نستوه جمعيت دموکراتيک خلق اين مبارزان صديق سنگرهای رزم وپيکارآن برهۀ تاريخ، برنامۀ جامع ومستدلی را که محتوای آن تحقق انقلاب ملی – دموکراتيک وگذارجامعه بسوی برچيدن بساط استثمار وانواع ستم وبهره کشی ( طبقاتی- ملی- جنسی ) بود؛ تنظيم وبه پيشگاه جامعۀ افغانستان تقديم نمودند که مورد تاييد وحمايت توده های مردم قرارگرفت که ازبرکت آن اين حزب ازميا