مولا نا باعث را آنگونه که من می شناسم

عبدالواحد " فيضی"

    ازدنمارک

 

              مولا نا باعث را آنگونه که من می شناسم

 

           درجريان اين هفته حين مرور برسايتهای برون مرزی، خبر دلنشينی را درمورد تجليل ازشخصيت مولانا باعث ، درآستانۀ سی ومين سال شهادتش، درسايت " فراتر ازمرزها "، بدست آوردم که مايۀ مسرت برای همه انسانهای آزادی دوست و عدالتخواه کشورمان می باشد.

      ازآن جايی که اين کمترين همه ، ازگذشته ها شناختی ازشخصيت پرمقياس مولانا باعث دارم ؛ برخود واجب دانستم تا نخست ازهمه مراتب خرسندی بی پايانم را مبنی براين تصميم بجا حضورهمه سازماندهنده گان آن تقديم و موفقيتهای مزيدی درامربرگزاری هرچه شکوهمند تر اين يادبود ،آرزو نمايم.

      واما، تجليل و گراميداشت ازشخصيتهای تاريخی، (  دانشمندان، مخترعان، شعراء ، نويسنده گان، مورخان مردمسالار، انديشمندان ، مبارزان آزاديخواه وساير رادمردان بزرگ دنيای انديشه وتفکر)، يکی از سنتهای گرانسنگ و ماندگارهمه ملتها، ازجمله مردم حق شناس کشورما ميباشد. زيرا اين فرزانه گان رسالتمند، با انديشه و عمل، عزم و ارادۀ آهنين ، راهی جادۀ کار، پيکار، پژوهش وکليه فعاليتهای ثمربخش و سرنوشت ساز گرديده، با ابداع، تعميم وگسترش عاليترين انديشه های انسانی ؛ با بسررسانيدن وظايف خلاقه بشری؛ با ازخود گذری واقدامهای جسورانۀ تاريخی ، بهترين ارزشهای مادی و معنوی ماندگاررا درپهنای زنده گی بشريت پيشکش و با کارنامه های پرافتخارخويش برگه های زرين تاريخ را رقم زده وره آوردهای درخشان را بخاطرايجاد جو مناسب زيست باهمی و عدالتخواهی به نسل های بعدی، به ارث گذاشتند .

   آريانای کهن، اين سرزمين آبايی مان نيز دردرازای زمانه، درآغوش گرم و پرمهر خود، رجال وشخصيتهای نامداررا پروريده ، که کارنامه های درخشان آنان دردل تاريخ حک است و همه ساکنين قدرشناس وطن به آن مباهات ميدارند.

      درزمرۀ فرزندان نامی ميهن مان يکی هم مولانا بحرالدين باعث است. اين روحانی مبارز آزادنگر ، نوانديش ، آزاديخواه، عدالت پسند،  مدافع راستين منافع زحمتکشان و دشمن آشتی ناپذيرستمکاران 29 سال قبل بدست قاتلان حرفوی به شهادتش رسيد وا کنون دوستدارانش از  جايگاه والا ی انسانی ،دانش و خرد ، عزم ورزم وی تجليل بعمل می آورند.

     ازاين روبرخود  ضرور دانستم تا پيش ازهرچيزديگر تذکاردهم که نوشتن اين سطور و ذکرخير ازکار و پيکارمولانا باعث، برسبيل مد روز ويادرنظرداشت مناسبات فاميلی، قومی، زبانی و سمتی ( زادگاه مولانا باعث دروازبدخشان واز نگارنده نجراب کاپيسا ميباشد) نبوده؛ بلکه بنا برشناخت دقيقی که ( سابقۀ آن ازسال 1345 آغاز و تا واپسين روزهای حياتش ادامه يافت) داشتم، بربنياد دوستی بی شايبه وروابط نيک ، خاطرات خويش را حالی ميدارم:

    نويسندۀ اين سطوردرسال 1345 بحيث کامند رياست تدقيق ومطالعات " ستره قضايی تولنه " وقت مشغول کاربودم، درنيمۀ دوم همان سال مولانا باعث نيز ، بحيث عضو مسلکی دراين اداره شامل کار شد.

     فقط بعد ازسپری شدن دو ويا سه روزاز ماموريت نوآغازبود که

 در نشستی که دردفتر رئيس اداره ( دوکتورعبدالرحيم ضيايی برادر عبدالحکيم ضيايی قاضی القضات بعدی ) داشتيم، ازجمع حاضرين يکی پرسيد که اين جوان جديد تازه کارخوش صحبت کيست؟

    محمد اسماعيل " قاسميار" مديرتحريرات رياست ( رئيس اولين لويه جرگۀ حکومت کرزی) که شخص با معلومات بود، دراين رابطه بگونۀ آتی صحبت نمود:

     « تاجايی که من معلومات دارم، باعث از جملۀ محصلان فاکولتۀ شرعيات می باشد ومقاله ای درمورد " شق القمر" نوشته و طی آن اين واقعه را رد کرده بود، که بموجب آن وی بازداشت و دوسيۀ بزرگی برايش ترتيب گرديد. قراربود تا او را به اتهام اين مقاله که ملا ها را تحريک نموده بود، محاکمه و مجازات نمايند؛ ولی باعث، طی عريضه ای به وزارت عدليه، تقاضا نمود که پوليس و هيأت تحقيق دوسيه، نسبت برداشت قشری فهم شان ازتفسير و تحليل اساسات واصول اسلام، مفهوم تعبير و تفسيری را که ازقرآن و اصول دين اسلام  درمقاله و جواباتش کرده ، نميدانند. بنابرآن تقاضا کرد تا دوسيه را قبل از ارجاع به محکمۀ شهرکابل، بمقام عالی تميزمحول نمايند و خودش را بحضور مولوی عبدالبصير رئيس تميز ( دادگاه نهايی ) افغانستان ، که عالم جيد دينی ميباشد ، ببرند؛ آنگاه هرحکم و تصميمی که رئيس و هيأت قضايی مقام عالی تميز اتخاذ و صادرفرمايند ، بآن قناعت می نمايد.

     همانا، دوسيۀ برياست عالی تميزگسيل يافت ومولانا باعث درجلسۀ قضايی ازمتن قرآن و حديث پيغمبراسلام، آنقدر استدلال محکم نمود که درختم جلسه، رئيس مقام عالی تميز، به رهايی باعث اززندان و حفظ دوسيه حکم صادرکرد. ازاينکه باعث مدتی ازتعقيب جريان دروس فاکولته بازمانده بود؛ بنابران بموجب برائتش ازاتهام وارده، از طرف مقام وزارت عدليه امرتقررش بحيث عضو مسلکی اين اداره داده شد.

     نخستين خاطره:

     درموسم زمستان، روزی همه کارمندان مسلکی و اداری، پيش از آغاز به کار، به دفتر رئيس تدقيق و مطالعات رفتند. درخلال صحبتها يکی ازحاضرين گفت که امشب راديو افغانستان خبرمرگ " گاگارين " فضا نورد شوروی را به نشرسپرد. مولانا باعث با تعجب پرسيد: گاگارين درگذشت؟ پس از يک مکث کوتا اين آيت قرآن را خواند

" انا لله و انا اليه راجعون ".

    ازجمع اعضای مسلکی رياست، شخصی به اسم مولوی محمد نعيم سابق رئيس محکمۀ ولايت لوگر که بعدآ دربست رتبه 3 بحيث عضو مسلکی تدقيق اين رياست مقررشده بود، گفت: « ای خبيث چی گفتی؟ » رئيس دفتر گفت، مولوی صاحب آرام. سپس رشتۀ سخن را باعث در دست گرفت؛ ازمتن قرآن و احاديث پيغمبر، ازمنطق و کلام، با فصاحت و بلاغتی که آفريدگارهستی و تفکر انسانی به او بخشيده بود، آنگونه استدلال، تفسيرو تحليل منطقی نمود که همه را درسکوت فروبرد. صحبت باعث بحدی جذاب بود که مولوی محمد نعيم و دوتن يارانش که ميخواستند مداخله کنند مجال سخنرانی رانيافتند.  

      سرانجام داکتر ضيايی که انسان خيلی مؤدب و با دانش بود، برای اين که طرف مقابل خجالت نکشند، بصورت عاملانه اظهارداشت که وقت رسمی است بايد همه بدفاترخويش بروند و مصروف کار شوند.

    بدين ترتيب بحث به نفع تبحرودگرانديشی وبه زيان تحجر پايان يافت.

   خاطرۀ ديگر:

      درنيمۀ دوم سال 1348 تعدادی از کادرهای جناح پرچم ح. د . خ. ا ( نجيب- وکيل- نجم الدين ...) باتهام شرکت درتظاهرات ضد امريکايی و آتش زدن بيرق امريکا و پرتاب نمودن سنگ، ميوه های گنديده  و تخم مرغ بالای موترحامل" اکسپرو اگنيومعاون رئيس جمهور امريکا " هنگام سفرش به کابل، بازداشت  شدند. بعد ازمدتی به منظور احوال پرسی اززندانيان حزب به توقيف خانۀ ولايت کابل رفتم. درهمان ساعت مولانا باعث نيزبا آنها يکجا نشسته و سرگرم صحبت بودند.

    من مولانا باعث را به اساس شناخت قبلی  با گرمی به آغوش کشيدم. يکی ازرفقا پرسيد که باعث صاحب را ازکجا می شناسيد. درجواب همان خاطرات ششماۀ سال 1345 را يکايک قصه کردم.

   سپس نجيب گفت: مولانا باعث کاربزرگی را انجام داد که همه زندانيان ولايت کابل را ازتکليف بد خويی و آزار يک ملای ديو بندی نجات داده و به سخنانش چنين ادامه داد: (( درهمسايگی ما يکتن از ملاهای فارغ مدارس ديوبند پاکستان نيززندانی بوده، نيمه های شب از خواب برخاسته به آوازبسياربلند تکبير و تذکيرمی نمود، سپس صدابلند کرده ميگفت:

   همه بايد برخيزيد و قرآن بخوانيد، توبه کنيد که روزقيامت نزديک شده ميرود؛ درغير آن به قهر و غضب خداوند گرفتار می شويد . بدنبال آن بدون شناختن وقت نماز و حالت زندانيان، به آوازبلند اذان ميداد و بعد با استعمال کلمات زشت ودرشت همه را دشنام داده ميگفت: ای جاهلان برخيزيد ازخواب وبياييد به غرض ادای نمازصبح در جماعت؛ درغيرآن به قهر و غضب خداوند گرفتارميشويد....

    اما زمانی که مولانا باعث وارد زندان شد و جريان دشنام دادن آن ملا را شنيد، به همراهی دوتن بحيث شاهد وناظربحث، نزد او رفت. فقط يک ساعت با او صحبت نمود و درپايان بحث او را متوجه ساخت که آنجه وی از اسلام و قرآن برداشت کرده، همه نادرست و گمراه کننده بوده، مردم را ازارشادات و سجايای دين مبين اسلام دور و بی باورنموده ساحۀ زنده گی را برای مردم تنگ تر می سازد.

   بعد ازآن مباحثه، ديگر آن دشنامها و بد گويی های ملای مذکورازفضل خداوند و برکت اين مولانای دانا وآگاه ازدين ودنيا بگوش ما نرسيد و همه زندانيان از شنيدن فحش و ناسزاگويی ها نجات يافتند.))  

   پس ازرهايی مولانا باعث اززندان، تا آن زمانی  که در کابل مصروف تحصيل و کاربود، گاه گاهی باهم می ديديم و بحث می نموديم.

 

    برداشت و باوری که طی ده سال آموزش امور دينی و به تعقيب آن خوشه هايی که ازخرمن بزرگان ادب بحيث شاگرد دانشکدۀ ادبيات داشته ام؛ اين است که مولانا باعث ، آنچه را که مولانای بلخ فرموده اند:

ما ز قرآن مغز را برداشتيم  +   پوست را برديگران بگذاشتيم

   واقعآ همانگونه اوبا فرا گرفتن، فقه و لغت، صرف و نحو، منطق و کلام، فصاحت و بلاغت، تفسيروتحليل قرآن و انطباق آن درشرايط کنونی با دستاوردهای علوم؛ درحقيقت مغز قرآن را برداشته بود، يعنی قدرت خارق العاده ای ازتفسير و تحليل ژرف ازمتن قرآن و فلسفۀ اسلام را دارا بود.

       باعث روزی بيان داشته بود: «هرگاه انسان بخواهد روی يکی ازدانشهای بشری داوری کند، بايد نخست مبادی و اصول  آن را خوانده باشد تا بعدآ  وارد متن شده بتواند و سپس درمورد درست ونا درست بودن آن به داوری بنشيند. تا آن زمانی که انسان برنامۀ يک حزب، متن يک کتاب ، اساسات يک مکتب سياسی و  مفاهيم و مقولات يک اثر فلسفی را مطالعه نکرده باشد؛ چگونه ميتواند بر صحت ويا سقم مسائل آگاهی حاصل کند و قراری صادر نمايد».

     به اتکای سخنان  بالا، آنچه را که نگارنده ازدانش و بينش مولانا باعث واقف بوده ام ، با طرز تفکر و نگرش شماری ازدوستان گرانمايه، ازجمله آقای بيژنپور درمطابقت قرارميگيرد؛ ليکن متأسفانه پارۀ ديگری از نبشته ها با انديشه های گرانسنگ باعث  بزرگوارهمخوانی پيدا

 نمی کنند.

     چنانچه يکی ، صرف ازمولانا وشهادتش نام گرفته؛ بجای بحث و مداقه پيرامون ژرفای آگاهی و دانش گهربارش؛ به تبارزعقده های شخصی پرداخته و به برخی از احزاب، سازمانها و مخالفين سياسی زشت و ناروا گفته است.

  شمارديگری، ازشخصيت مولانا باعث چنان تصويرپردازی کرده اند که خوانندۀ نا آشنا  به اشتباه ، آن غواص اقيانوس رنجهای بيکران مردم را، چيزديگری تصور خواهند نمود.

        درحالي که باعث برخلاف اين پندارهای خام ، به باور اين قلم

" چگووارای سرزمين مردخيز خراسان پرفروغ ديروز و افغانستان پرآشوب امروز" بوده ، هيچگاهی درجريان مبارزات سياسی با پيروان انديشه های تحجر همفکری و همراهی نداشته؛ بلکه دريک سنگربا شهيد محمد طاهر بدخشی و ديگرياران جنبش چپ دموکراتيک و عدالتخواه افغانستان قرارداشت و درکوره راه گرم مبارزۀ  روياروی برضد فاشيسم و مزدوران استعمارو امپرياليسم رزميدند و قهرمانانه جام شهادت نوشيدند.

    اميد است تادوستان گرامی درارتباط به شخصيت مولانا باعث پژوهشهای ژرف و مسؤولانه نمايند و باعث متبحر را اززاويۀ ديد شخصی به قضاوت نگيرند؛ بلکه درمتن ديدگاه و جهان بينی خودش، آن طوری که بوده است، مطالعه بدارند تا شخصيت علمی و مقام معنوی و ماندگارباعث گران ارج درزيرتأثير اوضاع تيره وتار کنونی و تفکرات کوته بينانه وهوسبازی های روشنفکری ، مکدر و غبارآلود نگردد.

      درفرجام روان پاک باعث گرامی و همه شهدای راه وطن که بخاطر دفاع از آزادی وتأمين عدالت اجتماعی رزميده ا ند، شاد و خاطرات شان را تابناک ميخواهم.

  بگذار، درفش مبارزات برحق وطنپرستان تا جاودان دراهتزاز باشد!

                                                              

                                                                 با عرض حرمت