پیرامون مصاحبه ی اختصاصی فرید مزدک با رادیو بی بی سی

سلیمان کبیر نوری

 

گفت وشنودی با محمد عالم افتخار؛

 

پیرامون مصاحبه ی اختصاصی فرید مزدک با رادیو بی بی سی

 

 

-         حزب دموکراتیک خلق افغانستان؛ بومی نبود

-         حزب دموکراتیک خلق افغانستان؛ دموکراتیک نبود

-         حزب ...با تصرف قدرت سیاسی ؛ درون قدرت گم شد

-         حزب ...؛ با گرفتن قدرت؛ مرگ تدریجی خود را شروع کرد

-         من متأسف و شرمنده استم

-         کودتای جمهوریخواهانه محمد داود؛ فاجعه و راهگشای فاجعه ها بود

-         افغانستان؛ یک چانس طلایی داشت!...

 

 

اندیشمند عزیز و صاحب نظر در علوم و فلسفه های معاصر؛ جناب محمد عالم افتخار!

 

اینکه میخواهم شما را در گفت و شنودی پیرامون مصاحبهء اختصاصی جناب فرید احمد مزدک دوستی که برایم قابل احترام و یکی از چهره های بارز و برجستهء سیاسی – اجتماعی کشور بوده اند؛ زحمت دهم چندین دلیل دارد. از جمله ی آنها یکی اینست که شخصاً در بحث های داغ و بی نتیجه ای حضور داشتم  که بعضی ها از این مصاحبه و محتویات آن دفاع میکردند؛ عده ای قسماً راجع به آن ملاحظات داشتند و اما بیشترین ها  سخت؛ از این طرز برخورد با الغای سلطنت قرون وسطایی، حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رویداد های بزرگ سیاسی دو دهه پیش و جنگ اعلام ناشده و نیابتی بسیار وحشیانه که از طریق همسایه ها به ویژه پاکستان، اضافه تر از چهل سال است علیه افغانستان و مردم آن ادامه دارد؛ متعجب، بهتزده، ناراحت و برآشفته بودند. همین حالت در فیس بوک و بعضی ویب سایت ها و در خیلی محافل هم وجود دارد و حتی شنیدم که برخی ها که زیاد متحمل قربانی ها و مرارت ها شده اند؛ زار زار گریسته اند.

خودم نیز که از صحتمندی چندانی برخوردار نیستم تأثراتی دارم ولی بعد از چرت و فکر بسیار؛ این آرزو در دلم پیدا شد که کاش میتوانستیم با بررسی خونسردانه علمی و سازنده؛ یک کاری کنیم که عقلانیت جای سرتمبه گی و داو و دشنام و گریه و ناراحتی های حق و ناحق را بگیرد؛ این است که به شما مراجعه نمودم و این تصمیم را هم آسان نگرفته ام.

 

محمد عالم افتخار: سپاسگذارم ازالطاف و بزرگواری های همیشه گی تان در برابر خودم؛ آنچه میفرمائید برایم کاملاً قابل درک و احساس است. من در اختیارشما استم و تصور میکنم وظیفه و علت وجودی مان هم همینست که تا حد توان روشنگری کنیم.

 

پرسش: مصاحبه اختصاصی جناب مزدک را که حتماً خوانده اید؟

 

افتخار: بلی؛ هم خوانده ام و هم شنیده ام.

 

پرسش: آیا این مصاحبه یعنی ارایه مسایل در آن غیر معمول و غیر منتظره بوده است؟

 

افتخار : لطفاً اگر سوال را مشخصتر فرمائید.

 

پرسش : مثلاً همین گپ که خیال میکنم بیشترین ناراحتی را تولید کرده که حزب دموکراتیک خلق افغانستان؛از نظر مینتالیتی ( قوه ذهنی،طرز فکر، اهداف و اندیشه)؛حزب بومی نبود؟

 

افتخار : وقتی شما مرا مکلف فرمودید که بررسی ام متکی به علم و دانش فلسفی باشد؛ دیگر ناراحتی ها و احساسات معیار و ملاک نیست؛ واقعیت عینی و عمل؛ ملاک است.

از این نظر حزب دموکراتیک خلق افغانستان به ویژه جناح خلقیها؛ هم نظر به اغلب افراد تشکیل دهندهء آن و هم نظر به اعمالی که انجام دادند؛ بیش از اندازه بومی و محلی بودند. ادعای همه؛ جهانبینی علمی طبقه کارگر و مارکسیزم ـ لننیزم بود؛ حتی تا همین اکنون هم این؛ علماً و عملاً صرف یک ادعاست؛ جهانبینی و عملکرد و همان مینتالیتی هردو اغلب قومی ـ قبیلوی و سلیقوی بود و هنوز با تأسف که اکثراً این چنین است؛ واژه "بومی" و "مینتالیتی" نزد جناب مزدک؛ شاید تعریف دیگری دارد.

 

 

پرسش : و دموکراتیک نبود؟

 

افتخار : تا جائیکه من از واژه «دموکراتیک» می فهمم؛ یک گروپ بندی که در آن دید ها و سلیقه های قومی – قبیلوی سلطه داشته باشد، جهانی اندیشی نه که کشوری اندیشی و ملی اندیشی در آن قریب به صفر باشد؛ دموکراتیک بوده و دموکراتیک شده نمیتواند؛ برای دموکراتیک بودن؛ اندیشه ها و سجایای مدرنیته؛ باید در افراد ملکه شده باشد و این چیزی نیست که توسط مختصر تعلیم و تربیه و آژیتاسیون حزبی و مسلکی هم بتواند تحقق یابد؛ در کلِ جامعه نیز باید مدنیت و شهری گری پا بگیرد.

 توجه بفرمائید اینکه من میگویم حزب دموکراتیک خلق افغانستان بیش از حد هم بومی بود؛ شامل فقط همین حزب نمیشود؛ هرآنچه حزب و سازمان و تشکیلات و تنظیم و جبهه در افغانستان چهل سال اخیر می بینید؛ عین چیز است؛ تازه اگر بهتری هایی داشته لا اقل در مقاطعی؛ آن حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده و اگر شما؛ جای دیگر و مثال دیگر سراغ دارید؛ بنده را با خبر سازید. مفهوم "دموکراتیک نبود"؛ نیز جبراً همه را در بر میگیرد؛ اگر غیر ازین باشد؛ گزاره های علمی در مورد ابطال میگردد.

 

پرسش :هم جناب مزدک؛ هم خبر نگار بی بی سی و هم بیشترین هواداران حزب به آرمانهای ملی و مترقی و حتی دموکراتیک حزب تأکید میکنند؛ این آرمانها ملی و وطنی بودند و استند و بسیاری ها برای این آرمانها قربانی دادند. پاسخی که جناب مزدک در مورد شکست حزب و این آرمانها میدهد؛ ناراحتی بر انگیخته.

 

افتخار :عرض کردم که ناراحتی و احساسات در علم راه ندارد.آرمانها بالذات همه چیز را توجیه نمیکند.آرمانها و خواست ها و نیازهای اجتماعی بر حزب سیاسی و چیز های مربوط دیگر مقدم است؛ یعنی اینکه در اثر تغییرات و تحولات تدریجی که در خود یک جامعه به وجود می آید و در جهان پیرامون واقع میشود؛ نیاز هایی احساس میشود؛ آرزومندیهایی توسعه می یابد تا جائیکه یک سلسله چیز ها را و وضعیت های متفاوت و نو را عدهء کثیری خواهان میشوند. چه بسا خود همین جوشش و جنبش رفته رفته به متشکل شدن ها می انجامد که یک گونهء آن حزب سیاسی است.

ولی آرمانهائیکه هر حزب سیاسی اعلام و تبلیغ میکند؛ لزوماً به این معنی نیست که تمامی اعضا و مقاماتش به آنها اعتقاد روحی دارند و حاضر اند برای آنها قربانی دهند. در بسیاری از احزاب بهره برداری های سیاسی و رسیدن به اهداف دیگر منجمله قدرت سیاسی؛ هدف رکلام و تبلیغ آرمانهاست. متأسفانه اینکه کسی لزوماً؛ طور ارادی و انتخابی برای آرمانی قربانی میشود؛ اثبات علمی شده نمیتواند؛ حتی قربانیان بزرگ چون خسرو گلسرخی، چگوارا و مماثل ها.

 صرف شاید بتوان مورد سقراط را که اگر اسطوره نباشد؛ یک قربانی دادن تییک برای حقیقت و مناعت و آزادی عقل دانست و به مقام فرضیه و گزاره علمی قرار داد. چنانکه گالیله عکس تصمیم سقراط را گرفت و شاید از اینکه میدانست توبه نامه ای فریبنده؛ کلیسائیان جاهل و مستبد را که دگر اندیشان و دانشمندان را به نام خدا و کتاب مقدس؛ زنده زنده میسوختاندند؛ رام میکند و در عین حال علم و حقیقت چندان زیان نمی بیند؛ استغفارکرد.

و البته درین گستره؛ حرف باور ها جداست!

ولی در یک کل باید علماً تثبیت شود جنگی که یک نیروی سیاسی و حزب و دولت به آن درگیر شده و لذا ناگزیر کسانی در جهت پیشبرد این جنگ قربانی میشوند؛ چه خصلت و ماهیت دارد؛ مانند آتشی که طفلی بر می افروزد به دست خودش و در اثر ماجراجویی ها و نابخردی هایش شعله ور شده یا اینکه یک دسیسه ارتجاعی و ضد کشوری و ضد ملی و حتی یک دسیسه منطقه ای و جهانی در کادر بسیار بزرگ میباشد.

به لحاظ تحقیقات بنده که در کتاب ها و نوشته هایم نیز متبلور میباشد؛ جنگ علیه حزب مذکور و حاکمیت آن؛ به طور تعیین کننده یک چنین جنگ کثیف و تحمیلی و تجاوز کارانه است و حتی مدت ها پیش از آنکه حزب یاد شده به قدرت برسد؛ این جنگ تدارک و آغاز شده بود. در واقع تداوم همین جنگ منجر به رویداد 7 ثور 1357 گردید. البته اینکه حزب و متحدان آن در برابر این جنگ چه قدر با لیاقت و تدبیر توانستند و میتوانستند مقابله کنند و دشمن چه قدر توانست از ضعف های درون حزبی به نفع جبهه خود استفاده نماید؛ نیرو ها را بخرد؛ فریب دهد و گمراه کند...؛ مستلزم تحقیقات و مباحث کلان است.

 

پرسش : جناب مزدک زیاد به خصلت و ماهیت جنگ نپرداخته است. همین یکی از اعتراضات است!

 

افتخار: این سوالی است که باید جناب مزدک پاسخ دهد. ولی ماهیت این جنگ؛ طی اسناد و کتاب ها و راپور هایی که تا کنون انتشاریافته؛ از آفتاب هم روشنتر گردیده و اکنون به پشتوانهء آنها منحیث یک حکم و گزاره علمی میتوان گفت که: جنگی بود و هست تجاوز کارانه؛ طبق نورماتیف های جهانی غیر مشروع و طبق شریعت اسلام مطلقاً حرام. بیائید اندکی حوصله فرمائید من حقانیت این گزارهء علمی را در «تلک خرس» برایتان نشان دهم:

دگروال محمد یوسف که  چهارسال در آی ایس آی قوماندانی ی اعلای جنگ با افغانستان را به عهده داشته در این کتاب مینگارد:

«‌نقش شعبه من بی نهایت محرمانه بود، اگر چه این بخوبی هویدا بود که پاکستان به آوارگان مجاهدین پناه داده و تدارک اسلحه از قلمرو آن جریا ن داشت لیکن رسماً این ادعا رد میگردید...

من در خلال روز اول (کارم) سری به دفتر های موجود زدم و با مشاهده تحویلخانه اصلی اولین بار تکان خوردم . جواب افسران لوژستیکی در مورد چنین بود: «جناب، ما یک جنگ مخفی را به پیش میبریم، شما به زودی به آن آشنا خواهید شد..

.. چنانچه جهاد بدون پشتیبانی همه جانبهء امریکا پیروز نمیشد و ......افغانستان باید مبدل به یک ویتنام  شوروی گردد.

...چریک های ویتنام نفرات تازه دم، اکمالات و سرپناه را بدان سوی مرز در لاوس و کمبودیا در اختیار داشتند، درحالیکه برای مجاهدین اینگونه سهولت ها در پاکستان مهیا بود...

عوامل دیگر مشابه این بود که هر نفر پیاده یعنی یک چریک ازین جهت برنده بود که منحصر به یک نقطه و پوسته نبود؛ بدین ترتیب در کنج و کنار کشور بمب ها و راکت ها را منفجر میساخت... من مسؤول جنگیدن دریک جنگ چریکی بشیوه «خونریزی از هزار جناح» بودم .

... تا جاییکه من مشاهده نموده ام این صرف پول است که موجب صلح یا جنگ شده میتواند. (یعنی...نه خدا، نه دین و نه چیز دیگر! زیرا)

مجاهدین بجز دریافت کمک مالی انگیزهء دیگری بدست نمیآوردند. این مهم نبود که استراتیژی من تا چه حد متبلور گردد بلکه اجراءات متکی بر میسر بودن یک خزینه حجیم بود تا ذریعهء آن قوای مسلح من باید تسلیح، تربیه و سوق میگردید. (آری قوای مسلح من- دگروال محمد یوسف افسرI.S.I، قوای مسلح قوماندان اعلی مجاهدین افغانستانی پاکستان! با خزینه حجیم که جهاد فی سبیل الله فقط به آن متکی بود!!)

تقریباً نصف این پول از جانب مالیه پرداز عمده یعنی امریکا سرازیر میشد در حالیکه متباقی آنرا حکومت عربستان سعودی و یا اشخاص متمول عرب می پرداخت...

ویلیام کیسی که نسبت تهیج طبیعی دربرابر کمونیزم ملقب به «طوفان» و نیز نسبت پرواز های مکررش در اطراف و اکناف جهان (برای طرح، به راه اندازی و معاینه جهاد های فی سبیل الله!) مشهور به «سیاح» شده بود، سازمان استخباراتی پرقدرت ترین کشور روی زمین را رهبری میکرد.

...تمام این پاکستانی ها داوطلبانی از پرسونل من درI.S.I بودند. افسران و کارمندانی از بخش های گوناگون ارتش پاکستان درI.S.I گماشته میشدند. جنرال اختر آنها را به مقام های مختلفی استخدام و ازمیان ایشان افراد زبده و برگزیده را نزد من در «شعبهء افغانی» توظیف میداشت. آنها برای مدت دو – سه سال نزد من می ماندند و من ایشانرا نظر به صلاحدید خود  در وظایف آموزش، عملیات و یا لوژستیک می گماشتم.

من ایشانرا در مورد خطرات احتمالی (در داخل افغانستان) بر حذر ساخته و جداً تأکید میورزیدم  که به هر صورت باید از دستگیر شدن اجتناب ورزند، چون این کار موجب افشا سازی پشتبانی مخفی حکومت پاکستان از جهاد خواهد گردید.... (C.I.A) مجاهدین را از طریق صرف نمودن پول مالیه پردازان امریکایی پشتیبانی میکرد چنانچه برای سالها به ارزش بلیون ها دالر اسلحه، مهمات و وسایل را بدین جهت خریداری نمود... مگر این از برکت مشی پاکستان بود که امریکایی ها ابداً در توزیع پول و اسلحه پس ازمواصلت به پاکستان سر و کاری نداشتند... آزاد گذاردن امریکاییها مستقیماً درقسمت اکمالات و آموزش نه تنها باعث بی نظمی کامل میشد، بلکه بر تبلیغات کمونستی نیز صحه میگذاشت.

شوروی ها وعمال افغانی ایشان در خاد کمافی السابق سعی میورزیدند تا حامیان و نزدیکان مجاهدین را به این دلیل سرزنش نمایند که گویا آنها جهاد نمیکنند، بلکه بخاطر امریکا کار پلیدی به راه انداخته و کشته میشوند.

مقالات مرتبط

...

در قسمت دوم و پايان نتيجه گيری درمورد سقوط دولت نجيب الله و برنامه ی بينان سيوان نماينده ی سازمان مل... ادامه

...

نتيجه گيری ازهفت بخش گذشته وعوامل عمده ی سقوط دولت جمهوری افغانستان! ادامه

...

اين خوش خدمتان داخلی و خارجی برای تطبيق اين برنامه، درگام نخست پروگرام تبليغاتی ای را که بصورت مشخص... ادامه

...

کودتای 14 ثور 1365 که نام آن را " پلنوم 18 " گذاشتند، چرا و چگونه اتفاق افتاد؟ علل وعوامل داخلی و خا... ادامه

...

حفيظ الله امين پس از دو کوتا در درون حزب و حاکميت، عليه رهبران جناح پرچم و فرماندهان قيام مسلحانه هف... ادامه

...

تشکيل دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان؛ بروزاختلافات ميان هردو جناح حزب برسر شکل و مضمون اين رويداد ک... ادامه

...

جناب فقيرمحمد ودان درآغاز سخنرانی شان دربرابر پرسش گرداننده ی تلويزيون افغانستان انترنشنل و شوندگان... ادامه

...

شما در بخش اول اين نبشته حقايق را از قلم و زبان بزرگترين تاريخ نگاران نامدار اين سرزمين دريافتيد، که... ادامه

...

(پيرامون تأسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان وسقوط حکومت جمهوری افغانستان در آغازسال دوم دهه نود ترساي... ادامه

...

کتاب " مداخلات فرامرزی..." تألیف محمد اسحاق توخی را مطالعه کردم. بایسته است تا در باره ی یکی دو سیاه... ادامه

...

خامه پردازی ها و انداز های به ظاهر شیوایی از نگرش نوشتاری محترم غرزی لایق، به خصوص از فضای مجازی دست... ادامه

...

پنج، دهه پیش مکان شروری را به نام اکادمی علوم (فرهنگ ستان) بنا کردند. ادامه