چگونه معمار ژئوپولیتیک نوین(میخایل گورباچف)،

چگونه معمار ژئوپولیتیک نوین(میخایل گورباچف)،

گذار در ساختار نظام بین الملل را رقم زد؟

 

عبدالناصر نورزاد

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ماه دسامبر سال ۱۹۹۱ یکی از مهمترین رویدادهای ژئوپولیتیک قرنی بود که دو جنگ جهانی در آن روی داده بود. حتی ولادیمیر پوتین رییس جمهور فدراتیف روسیه، آن را " بزرگ ترین فاجعه قرن بیست" خواند. فاجعه ای که منجر به اضمحلال یک ابرقدرت شد و جهان دوقطبی منعطف را دچار تزلزل ماهیتی کرد.

حوادث بیرون آمده از درون این تحول ژئوپلتیک، ظهور امریکا به عنوان یگانه ابرقدرت و با قدرت بی پیشینه، زدودن تمام پایه های فکری نظام اقتصادی دولت محور، تحول ماهیتی ساختار نظام بین الملل و ایجاد نقض در امنیت بین الملل بود که جهان امروز کماکان از آن رنج می برد. اما این تحول یک معمار داشت و تنها فردی در آن نقش بازی کرد که خواست ها و نظریاتش نه تنها اینکه شوروی را نجات نداد و از صفحه روزگار سیاسی به عنوان یک قطب قدرت در معادلات جهانی محوه شد، بل باعث شد تا تفکر ژئوپلتیک جنگ سرد، در نتیجه یک گذار ژئوپلیتیکی، به ژئوپلیتیک نوین، تغییر ماهیتی بدهد. این معمار ژئوپلیتیک نوین کسی جز میخایل گرباچف نبود که نقشی اساسی و عمده در طراحی این زلزله سیاسی و ژئوپولیتیک بازی کرد تا  جهان، از لحاظ ساختار قدرت و آینده حداقل سه دهه بعد آن، شاهد تحول شگرفی در  عملکرد ها و سیاست هایش باشد.

میخایل گرباچف  متولد 1931، عضو بیروی سیاسی حزب کمونیست شوروی و جوان ترین رهبر اتحاد شوروی بود که بعداز مرگ برژینف، چرننکو و اندروپوف، به اساس سلسله مراتب حزبی ورسم معمول آن زمان، در اسکان قدرت سیاسی، تکیه زد و خواست با تطبیق سیاست های گلاسنوست " بازسازی" و پروسترویکا" اصلاحات اقتصادی"، شوروی در حال نزع را نجات دهد. البته نظریات گوناگونی پیرامون شخصیت و کارکرد گرباچف وجود دارد. در درون جامعه روسیه وی را مقصر اصلی سقوط اتحاد شوروی و در بیرون، قهرمان تنش زدایی غرب و شرقی می دانند. به هرحال آنچه میراث گرباچف است، به عنوان " ژئوپلیتیک نوین" شناخته می شود که صحفه جدیدی در سیاست بین الملل محسوب می شد و تحولات جدی را برای دنیای پس از خودش به ارمغان آورد.

در این نوشته قصد بر این است تا نقش گرباچف و ابتکار ژئوپلیتیک نوین وی، مورد کنکاش قرار گیرد و در قالب گفتمان های معمول ژئوپلیتیک، مورد ارزیابی قرار داده شود. در ضمن گفتمان های ژئوپلیتیکی، نظریه های ژئوپلیتیکی، نیز نقش مهمی در این تحول جهانی داشتند. این نظریه ها عبارت اند از: سیکل قدرت )دوران(، به هم پیوستگی(کیسینجر(، اضمحلال امپراتوری روسیه )کالینز(، تخته شطرنج اوراسیا )برژینسکی( آخرین نقشه )کاپلان(، مرگ هارتلند )تزنین(، پیکربندی سیستماتیک ژئوپلیتیک )دوسویی(، حلقه دریایی )کوهن(، تجدید آرایش نقش بازیگران )لانمن(، پایان ژئوپلیتیک و آغاز ژئوپلی نومی (کازی(، مجذوب هارتلند )ریستیک و مالینسون(، چارچوب استعاره ای ژئوپلیتیک شبکه ای )وربوفسکی(  . اما چون، هدف اصلی نوشته حاضر، تحول گفتمانی ژئوپلیتیک نوین است، بنا تشریح هر کدام از نظریه ها، فرصت کافی و حوصله وافر می خواهد که از محدودیت مقاله حاضر بیرون است. اما تلاش می کنم، با اتکا به گفتمان های ژئوپولیتیکی، جایگاه ژئوپلیتیک نوین را که گرباچف معمار آن بود، برجسته سازم.

برای این کار نیاز است تا ادبیات ژئوپلیتیکی در قالب گفتمان های معمول را به طور گذرا مرور کنیم تا بدانیم گرباچف در این گذار چه نقشی داشت و چرا ساختار نظام بین الملل، متاثر از سیاست های گلاسنوست و پروسترویکای وی است؟ زیرا عواقب آنچه که نتیجه سیاست های وی عنوان می شوند، تحول جدی بر جهان پسا شوروی داشت و واقعات زیادی تاریخی را رقم زد.

در مجموع ادبیات ژئوپلیتیکی داراي چهاردوره گفتمانی است:

دوره اول، ژئوپلیتیک استعماري نام دارد. در این دوره نظریه هایی مانند قدرت دریایی آلفرد ماهان، فضاي حیاتی فردریک راتزل، قدرت خشکی یا قلب زمین مکیندر ، هارتلند هاوس هافر  و کمربند حاشیه اي نیکلاس اسپایکمن در صدر دانش ژئوپلیتیکی قرار داشت“.

 دوره دوم، ژئوپلیتیک جنگ سرد نام دارد. در این دوره نظریه هایی مانند سد نفوذ جورج کنان، تقسیم بندي جهان به اول، دوم، سوم و یا تقسیم بندي کشورها به دو دسته قطب و اقمار محور اصلی و در کانون توجهات اندیشمندان ژئوپلیتیکی قرار داشت.

دوره سوم به ژئوپلیتیک نظم نوین جهانی معروف است. در این دوره نظریههاي جدیدي پس از پایان جنگ سرد در مرکز ادبیات ژئوپلیتیکی قرار گرفت. نظریه تفکر نوین سیاسی گورباچف، پایان تاریخ فوکویاما، ژئواکونومی، ادوارد لوتواك، نظم نوین جهانی جرج بوش(پدر) تحولگرایی جدید از سوي رهبران گروه هفت، دولتهاي سرکش و تروریستهاي بینالمللی توسط پنت اگون و ناتو و برخورد تمدن ها توسط ساموئل هانتینگتون است.

 دوره چهارم، ژئوپلیتیک زیست محیطی نام دارد. در این دوره نظریاتی مانند توسعه پایدار کمیسیون جهانی محیط زیست، ابتکار استراتژیک زیست محیطی الگور، هرج و مرج آینده رابرت کاپلان، کاستیهاي زیست محیطی توماس هومر دیکسون، امنیت زیست محیطی میخائیل رمز در صدر مباحث ژئوپلیتیکی قرار گرفتند. اما هدف ما از این تحلیل، بررسی دوره سوم موسوم به ژئوپلتیک نوین است.  گفتمان دوره سوم ریشه در نگرش هاي میخائیل گورباچف  دارد.

سیاست خارجی گورباچف داراي اصولی براي تحریک آگاهانه و با هدف جلوگیري از ارائه بی دردسر تصویر دشمن از شوروي به عنوان یک امپراطوري وحشتناك توسط دولت ریگان  بود. سیاست گلاسنوست یا آزادي در جامعه شوروي که در آن گورباچف بازسازي پایه هاي اساسی و نوسازي یا پرستوریکاي  شوروي را بر اساس نوگرایی و اصول اخلاقی کمونیست پیش بینی کرده بود، در سال 1986 شروع شد. او دوره دکترین برژنف را به عنوان دوره ی  ژئوپلیتیکی حاکم بر روابط شوروي با رژیم هاي اروپاي شرقی، پایان یافته اعلام کرد.سیاست هاي  گورباچف زمینه ساز سرعت بیشتر انقلاب هاي کشورهاي اقماري بلوك شرق بخصوص در اروپاي شرقی شد. دیوار برلین فرو ریخت و سه سال بعد اتحاد جماهیر شوروي فرو پاشید. از این رو،  جنگ سرد که به عنوان یک رابطه رقابتی و تعارض آمیز بین دو ابرقدرت تعریف می شد، با فروپاشی یکی از ابرقدرت ها در زیر بار فشارهاي ناشی از تضادهاي درونی خاتمه یافت.

متعاقب یک سلسله تحولات غیر قابل پیشبینی، دولت بوش در جلسات مشورتی در خصوص موقعیت کنونی، عدم اطمینان، غیر قابل پیشبینی بودن وقایع آینده، بی ثباتی و هرج و مرج را به عنوان تهدیدهاي جاري قلمداد کرد. در این دوره اندیشمندان ژئوپلیتیکی تلاش کردند تا تصویر شفاف و جامعی از نظم نوین جهانی ارائه دهند.  فرانسیس فوکویاما، به عنوان معاون مدیر تعیین خط مشی در دولت بوش و ریگان و عضو فعال مؤسسه تحقیقاتی رند  طی مقالهاي تحت عنوان پایان تاریخ در سال 1989 فلسفه جدیدي را در عرصه ژئوپلیتیکی مطرح نمود. وي با الهام از نظریات فلسفی هگل  آلمانی و کوژف  روسی، ادعا نمود که با توجه به تقابل موجود بین ایدهها و اصول، امروز شاهد پایان تاریخ میباشیم.

وي با ادعاي این مطلب که هگل با پیروزي ناپلئون بر پادشاهی پروس در نبرد جنا 6 و اصول جهانی انقلاب فرانسه، سال 1806 را پایان تاریخ اعلام کرده بود و همچنین از استدلالهاي کوژف مبنی بر اینکه اروپاي غربی و امریکا معرف روشهاي همگنی میباشند و غرب اوج ترقی تاریخ است، استفاده نموده و استدلال میکند که تعداد معدودي از کشورهاي پیشرو به واقعیت هاي همگنی رسیده و به آن جامه عمل پوشاندهاند.

آنچه متعاقب گفتمان ژئوپلیتیک نوین منشا گرفته از نظریات گرباچف بود، جهان را دچار تحول عجیبی کرد. تحولی که قبل از فروپاشی اتحادشوروی، حتی تصور آن در ذهن ها، غیر ممکن بود. اتحاد مجدد آلمان، آزادی اروپای شرقی، استقلال کشور های آسیای میانه و حوزه فققاز، ختم فضای تنش آلود جنگ سرد و رقابت شدید میان ایالات متحده امریکا و اتحادشوروی، ختم جنگ ستارگان و رقابت های پرهزینه تسلیحاتی، و ایجاد فضای تفاهم و همکاری حد اقلی میان شوروی و امریکا، از جمله نادر و برجسته ترین عواقب این تحول و گذار ژئوپلیتیک بودند. گرباچف خواسته و یا نخواسته، نظام بین الملل را از یک تعارض ایدیولوژیک و رقابت فزاینده تسلیحاتی، بیرون کشیده و نظم دوقطبی منعطف را به سوی  یک نظم یک قطبی جهانی و بعدا سلسله مراتبی سوق داد.

جهان دوقطبی منعطف که زاییده ختم جنگ جهانی دوم و شکل گیری دو قطب قدرت در دنیا بود، توانسته بود نظم و امنیت نسبی را در فضای بین الملل، حفظ کند. هردو قطب قدرت با هراس از توان بازدارندگی اتومی همدیگر، از رقابت رویاروی و برهم زدن نظم امنیتی جهان، اکثرا دوری می کردند. اما جهان پس از  گفتمان ژئوپلتیک نوین که مبتدی آن گرباچف بود، زمینه را برای اجرای دکتورین نظم نوین جهانی، استیلای غرب بر اقصی نقاط جهان، تحمیل ارزش های امریکایی بر دنیای بیرون، لیبرالیسم نو و گفتمان اقتصادی بازار آزاد به عنوان یک اصل، باز کرد.

 بعد ها انقلاب های رنگی، بهار عربی، سقوط دیکتاتوری های تحت حمایت شوروی، حضور گسترده نظامی امریکا در آسیا، خاورمیانه و حتی تا نزدیکی های آسیای مرکزی و سرحدات جنوبی روسیه، برایند این تحول گفتمانی ژئوپلتیک بود. آنچه امروز بیشتر مشهود است، روایت از یک جهان نا امن، غیر مطمئن و حرکت به سوی یک نظم چند قطبی است که امریکا، متحدان غربی اش در یک سو و چین، روسیه و هند تاحدودی در سمت دیگر آن قرار دارند. حتی صحبت از نظریه گذار قدرت می شود. این نظریه، احتمال انتقال مرکز ثقل قدرت را از اروپا و امریکا، به آسیا( چین و هند) پیش بینی میکند. روی همرفته، گرباچف با سیاست هایش چنین جهانی را برای ما به ارث ماند و خودش را به زعم دنیای غرب، قهرمان و برنده جایزه صلح نوبل اما در نظریات جامعه روس، جهان سوم و مناطقی که بیشتر در نتیجه فروپاشی این تحول گفتمانی ژئولتیکی، آسیب دیدند، یک خطار کار نابخشودنی، در ذهن ها ماندگار ساخت.

منابع

  1. اصول و مفاهیم ژئوپلیتیک- نویسنده: حافظ نیا؛
  2. بررسی نظریه های مورد غفلت قرار گرفته در ادبیات ژئوپلیتیک ایران- نویسنده: زهرا پیشگاهی فرد؛
  3. ژئوپلتیک- نویسنده: عزت الله عزتی؛
  4. نظریه های ژئوپلیتیکی- نویسنده: حسن رحیمی؛

مقالات مرتبط

...

    همانطوری که کارل مارکس و فریدریش انگلس معادله قرن نوزدهم را تغیرداد ومعادله رهایی بشریت را از شر... ادامه

...

شوروی سرسختانه مبارزه کرد و بی امان جنگید، به الگویی برای تمام جهان تبدیل شد و فراموش نشدنی است. درب... ادامه

...

چرا اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید؟ چرا حزب کمونیست شوروی فرو پاشید؟ شی جین پینگ (رییس جمهور چین) به... ادامه

...

با توجه به تعدد رسانه های غربگرا و تولید محتوی از دریچه ماموریت قلم بدستان غرب زده، به منظور انحراف... ادامه

...

یکی از پیش‌نیازهای تشکیل اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، اتحاد دیپلماتیک جمهوری‌های شوروی بود که ادامه

...

والنتین کاتاسانوف (Valentin Kasatonov)، پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مز پژوهش‌های اقتصادی «شاراپ... ادامه

...

صنعتی کردن در اتحاد جماهیر شوروی از اواخر دهۀ ۱۹۲۰ شروع شد. اهداف صنعتی‌سازی غلبه بر عقب ماندگی شدید... ادامه

...

گارباچوف از سال ۱۹۸۵، ​​به طور سازمانیافته، از طریق اتخاذ تصمیمات مختلف حزبی و دولتی و اجرای آن‌ها،... ادامه

...

هم سیاستمداران و هم «افکار عمومی» غرب جمعی که اعلان جنگ سرد (تحریمی) علیه روسیه کرده است، ​​به شیوۀ... ادامه

...

(اگر خطاهای مهلک سیاست خارجی وداخلی  گرباچف نمی بود، با خوشحالی می شد گفت که شاید ازاختلاف وهرج و مر... ادامه

...

  گنادی زیوگانوف، دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه، در باره مرگ میخائیل گورباچف، آخرین رهبر حزب... ادامه

...

(جاسوس سابق جمهوری دمکراتیک آلمان در ناتو: گورباچف"خیانت کرد و ما را به آلمان فروخت") ادامه