تعمیق تضادها در جبهۀ فرانسه و آلمان

تعمیق تضادها در جبهۀ فرانسه و آلمان

21.12.2022

 

در اروپا نه با گلوله، بلکه با کلمات شلیک می‌کنند

آرتیوم ایگناتیف (ARTYOM IGNATIEV)

ا. م. شیری

تضادهای بین آلمان و فرانسه در حال تشدید است. فارین پالیسی می‌نویسد: “موتور فرانسوی-آلمانی اتحادیۀ اروپا آتش گرفته است. به عقیدۀ خبرنگار اروپایی روزنامۀ پیشرو آمریکایی، آتش‌افروزی واشینگتن و لندن در اوکراین، “قدرتمندترین کشورهای اروپا را به گونه‌ای در برابر یکدیگر قرار داده که هرگز قبلا سابقه نداشته است”.

ژاک آتالی، اولین رئیس بانک اروپایی بازسازی و توسعه، مشاور ویژۀ سابق رئیس جمهور فرانسه و یکی از نظریه‌پردازان جهانی‌سازی، اخیراً اعلام کرده است: “بین پاریس و برلین “اختلاف منافع استراتژیک درازمدت بسیار عمیقی به وجود آمد که در نتیجۀ آن، احتمال جنگ دوباره بین فرانسه و آلمان قوت گرفته است”!

به اعتقاد آتالی، کم رنگ شدن خاطرۀ جنگ‌های گذشته بین فرانسه و آلمان، یکی از دلایل آن است. قبل از آغاز اتحاد اروپا در اواسط قرن بیستم، آلمان و فرانسه که بر سر قدرت در این قاره رقابت می‌کردند، در سه جنگ بزرگ با هم جنگیدند:

از سال ۱۸۷۰ تا ۱۸۷۱، از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ و از ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵. به این سبب، معماران اتحاد اروپا در درجۀ اول برای جلوگیری از درگیری بین این دو قدرت تمرکز کردند.

در طول ۷۷ سال پس از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون، این دو کشور حتی یک گلوله هم به سمت یکدیگر شلیک نکرده‌اند. با وجود این، نظریه‌پردازان نسخۀ “اروپایی” جهانی‌سازی به شدت نگران هستند که در اروپای امروز نه با گلوله، بلکه با کلمات شلیک می‌کنند. خسارت این گونه درگیری‌ها می‌تواند بسیار سنگین‌تر باشد.

دلایل قوی دیگری نیز برای تشدید تضادها وجود دارد. آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها اخیراً سعی کرده‌اند با آن‌ها بازی کنند. به عنوان مثال، با تلاش برای تأکید بر اینکه اختلاف کنونی بین فرانسه و آلمان به یکی از کارکردهای کلیدی اتحادیۀ اروپا، یعنی جلوگیری از تبدیل شدن مجدد آلمان به قدرت مسلط در اروپا برمی‌گردد.

تا همین اواخر تصور می‌شد که این کار امکان‌پذیر است. آلمانی‌ها در طول هفتاد سال پس از آغاز اتحاد اروپا، گویا به صلح‌جویان اصلی کرۀ زمین تبدیل شده‌اند. نیروهای مسلح آن‌ها- بوندسوهر، به طور جدی با کم‌ترین بودجه تأمین می‌شد. و با این حکایت که خود آلمانی‌ها بیش از همۀ اروپایی‌ها از قدرت آلمان می‌ترسند، یک واقعیت بسیار جدی را توضیح دادند: چرا که “تغییر از طریق تجارت” و استراتژی استفاده از روابط تجاری برای تحریک تغییرات سیاسی که اتحادیۀ اروپا از طریق آن عمل می‌کند، بسیار مناسب آلمان است.

در عین حال، فرانسه که از نظر اقتصادی در حد چشم‌گیری از آلمان عقب مانده و ثبات مالی‌اش در نهایت به تضمین یورو توسط آلمان، که نقش رهبری در سیاست خارجی، دفاعی و امنیتی اروپا را بر عهده دارد، وابسته است. فرانسه عملاً به عنوان تنها قدرت هسته‌ای در قاره با ارتش جدی و کرسی در شورای امنیت سازمان ملل متحد، بدون اینکه با وجود بدهی‌های اقتصادی یا کسری تجاری زیاد مورد سرزنش قرار گیرد، به نقش هدایت‌کنندۀ اصلی جغرافیای سیاسی اتحادیۀ اروپا تبدیل شد.

این “تقسیم کار”  هم از نظر مقامات هر دو کشور و هم از نظر کل اتحادیۀ اروپا در طول سال‌ها مناسب بود. با این وجود، به تدریج مشخص شد که چنین انگاره‌ای در طرح‌ها و نوشته‌های افرادی مانند ژاک آتالی، قابل قبول است. مثلاً، حتی قبل از شروع وقایع اوکراین، بر کسی پوشیده نبود که در اروپای متحد، آلمان اغلب توانایی‌ها و دستاوردهای واقعی خود را در حالی کم اهمیت جلوه می‌دهد، که فرانسه، برعکس، سعی می‌کند داشته‌های خود را بزرگ‌نمایی کند.

پس از آغاز عملیات ویژۀ نظامی، همۀ این تضادها بین فرانسه و آلمان در سطح سیاست اتحادیۀ اروپا ظاهر شد. در پایان سال ۲۰۲۲، آن‌ها “ناسازگاری ایجاد کردند”، که باعث خوشحالی آنگلوساکسون‌ها گردید. به گفته کارشناسان فارین پالیسی، به دلیل وقایع اوکراین، آلمان “اکنون با دو سردرد بسیار بزرگ مواجه است”:

اول - الگوی رشد آلمان به دلیل تحریم‌ها علیه روسیه و کاهش شدید عرضه گاز روسیه در معرض خطر است (برای اولین بار پس از چندین سال، واحد اقتصادی مرکزی اروپا بیش از صادرات خود، وارد می‌کند).

مشکل دوم آلمان، به عقیدۀ آمریکائی‌ها، عبارت از این است، که اروپا در برابر تهدید نظامی توسط ناتو محافظت می‌شود، نه توسط فرانسه. اما آلمان ناگهان متوجه شد که اروپا نیاز فوری به یک سیاست امنیتی و دفاعی دارد و دیگر نمی‌تواند در این زمینه به فرانسه تکیه کند.

در نتیجه، برلین به طور فزاینده‌ای “ایده‌های جالب ماکرون”، رئیس جمهور فرانسه در مورد خودمختاری استراتژیک برای اروپا را نادیده می‌گیرد و به بررسی بهبود روابط با واشینگتن و پکن به عنوان اولویت‌های جدید دست زده است. در عین حال، شولتز بر همبستگی اقیانوس اطلس به روش بسیار خودویژه تکیه می‌کند و به خوبی می‌داند که “این چین است و نه اوکراین یا اتحادیۀ اروپا، که سیاستمداران واشینگتن را واقعاً بیدار نگه می دارد”.

در پاسخ، فرانسه با ‌”احساس تحقیر خود”، به دلیل اینکه “شولتز تنها به چین رفت”، دائماً از آلمان انتقاد می‌کند؛ به دلیل اینکه بسیاری از ابتکارات اروپایی ماکرون را نادیده می‌گیرد؛ به دلیل اینکه آلمانی‌ ها امسال نه جنگنده‌ های رافال فرانسوی، بلکه اف - ۳۵های آمریکایی را سفارش دادند؛ بدلیل این واقعیت که آلمان “به‌ طور ناگهانی به طرح ابتکارات یکجانبه بدون هماهنگی با فرانسه دست زد و در نتیجه، تعادل شکننده بین پاریس و برلین را برهم زد”. فرانسوی‌ها نقشه می‌کشند آلمان‌ها را حتی به دلیل اینکه آن‌ها در تأمین تسلیحات برای رژیم کی‌یف از پاریس جلوترند، سرزنش کنند.

موضع “خودخواهانۀ آلمان و بی‌توجهی آن به منافع اروپا” بیش از هر چیز دیگر برای پاریس ناخوشآیند است. هر چند با توجیه قانع‌کننده‌تری می‌توان خود فرانسه را به دلیل همچو موضعی مورد سرزنش‌ قرار داد. استراتژی فرانسوی‌ها نه تنها “خودخواهانه”، حتی مؤثرتر است و فناوری نظامی فرانسوی‌ها به آن‌ها اجازه می‌دهد تا با متحدانشان نه فقط به اشتراک بگذارند، بلکه آن‌ها را به خودشان گره بزنند. فرانسه در آفریقا، ماوراء قفقاز و خاورمیانه بسیار فعال است، روابط همکاری با کردها و متحدانه با یونان را تقویت می‌کند…

فرانسه همچنین وارد آسیای مرکزی پس از شوروی می‌شود و در آنجا قبل از هر چیز، به اورانیوم قزاقستان و انرژی هسته‌ای علاقه زیادی دارد (کمپانی آروا-اورانو، پیشرو صنعت هسته‌ای فرانسه، زمانی که ازبکستان تصمیم می‌گرفت ساخت نیروگاه هسته‌ای خود را به چه کسی سفارش دهد، تلاش کرد تا منافع خود را در منطقه لابی‌گری کند(

با این حال، آلمان امروز در قزاقستان نیز فعال است و از ارتباطات با جوامع دور از وطن (دیاسپور) و شبکه‌‌های متعدد سازمان‌های غیردولتی استفاده می‌کند. آن‌ها با ملانطقی آلمانی عمل می‌کنند. ظاهراً هدف مبارزۀ آن‌ها اجرای یک “برنامۀ سبز” است، اما همیشه با ساخت یک نیروگاه هسته‌ای (توسط رقبا- فرانسه یا روسیه) مخالفت می‌کنند و پس از آن، آلمانی‌ها بلافاصله با پروژه‌های تجاری انرژی‌های تجدیدپذیر خود ظاهر می‌شوند…

بنابراین، امروزه حتی اورانیوم قزاقستان دور، با توجه به اهمیت حیاتی این منبع انرژی برای فرانسه (بیش از ۷۰ درصد از تراز انرژی کشور را فرآوری هسته‌ای تشکیل می‌دهد)، ممکن است به عامل جدی تشدید تضادهای بین آلمان و فرانسه تبدیل شود.

مأخوذ ازبنیاد فرهنگ راهبردی

۳۰ آذر- قوس ۱۴۰۱