پيشينۀ تاريخی زبان و ادبيات فارسی- دری درهند و پيدا يش سبک شعری هندی

انجنيرسيداحسان" واعظی"

 

پيشينۀ تاريخی زبان و ادبيات فارسی- دری درهند

و پيدا يش سبک شعری هندی

 

      سرزمين پهناورهند بنا برداشتن تمدن درخشان چند هزارساله، از زمانه های بسيارقديم و باستانی، مهد پيدايش ورشد زبان و ادبيات بوده، افسانه های اين گهوارۀ ادب پرور و هنر آفرين، درتمامی نقاط جهان پخش ومنتشرگرديده است؛ اما سابقۀ زبان و ادب فارسی- دری درهند به قرن پنجم هجری، دردورۀ غزنويان برميگردد.

      علی رغم اين که پيش ازتصرف سرزمين افسانوی و سحرآميز هندوستان توسط سلطان محمود غزنوی، مردم اين خطه به زبانها ی مختلف ( غير ازترکی، عربی و فارسی- دری ) تکلم ميکردند؛ ليکن بعد ازتهاجم و اشغال آن سرزمين ، زبان فارسی- دری  ازمهد خاستگاه آن ( خراسان ادب پرور) ، درتختگاههای لاهور ( غزنی کوچک) و دهلی، منحيث زبان رسمی پذيرفته شد.

      درحقيقت ميتوان گفت که زبان مليح، فصيح و آهنگين فارسی- دری برای نخستين بار، با تأمين سلطۀ سياسی و نظامی سلطان محمود غزنوی بن سبکتگين درهندوستان، پا گذاشته و با پديد آمدن مرکزيت مساعدی برای رشد نظم و نثراين زبان، جايگاه ويژه ای را درگسترۀ ادبيات هندی احراز ميدارد.

    پس ازبرافتادن غزنويان هم بخشهای ازآن سرزمين دردست مسلمانان فارسی زبان ماند و زبان فارسی- دری بنابر غنای واژه گان و توانمندی آن، بحيث زبان رسمی و علمی آن سامان، مورد پذيرش قرارگرفت.

    اين زبان بنابرقدرت فصاحت و بلاغت و قابليت درک و کاربرد کلماتش درآن مقام وموقعيتی قرارداشت که درتمامی دوران حکمروايی شاهان اسلامی چون غزنويان، غوريان، خلجيان ( خلجها)، تغلقها، لوديان ، سوريان و تيموريان (گورگانيان) بادرنظرداشت  اين که برخی ازاين سلسله ها پشتون و متباقی ترکی الاصل بوده اند؛ اما همۀ آنها زبان شيرين ، وزين و زرين فارسی- دری را بحيث زبان رسمی و علمی دفتر، ديوان و دربارپذيرفته و آن را بمدارج بلند رشد و تکامل رسانيده اند.

     لشکرکشی های سلاطين اسلامی که عمدتاً عنوان جهاد و رنگ اشاعه وتبليغ دينی را دربر داشت، پای مبلغين اسلامی را نيز در سده های هفتم و هشتم تا اوايل قرن نهم به آن کشور کشانيد.

    چنانچه بلبل شاه يا بلال شاه يکی از مشاهير مبلغين اسلامی است که درآواخرسدۀ هفتم هجری به کشمير رفت و يکی ازراجه های مقتدر آن ديار بنام " رنتنجانا" توسط وی به اسلام رو آورد.

   اين شخص ازپيروان عارف نامی خراسان شاه نعمت الله ولی و حکيم مشهور و روشنفکرشهيد خراسانی شيخ شهاب الدين سهروردی بود. بهمين ترتيب دراواسط قرن هشتم هجری ( قرن 14 ميلادی)، شخص ديگری بنام سيد ميرعلی همدانی معروف به شاه همدان نيز به اتفاق هفت صد نفرازسادات همدان به کشمير رفته و به تبليغ دين اسلام پرداختند.

     گويند که مقارن با ورود شاه همدانی به کشمير، زنی عارف و شاعر بنام " لالا " درآن ناحيه می زيست که ازلحاظ خصايص و مذاق عرفانی و طرززندگی شبيه به رابعه بنت کعب وعارف نامی خراسان، بابا طاهر عريان بود. اين زن با تن نيمه برهنه و حالت جذبه و شوريدگی ای که داشت، درشهرو بيابان ميگشت، ترانه ميخواند و اشعار عارفانه ميسرود. اگر کسی به او خرده ميگرفت که: چرا لباس کامل نمی شيد ؛ درپاسخ به نيشخند می گفت: « مردی دراين جا نمی بينم تا خود را ازاو بپوشانم».

    روزی ازدور دوچشمش به شاه همدان افتاد و فرياد برآورد که :

« اکنون مردی را می بينم » وبا شرمندگی بازگشت و بعدها به اسلام رو آورد.

     علامه اقبال شاعربزرگ فارسی گوی دربارۀ شاه همدان درمنظومۀ مفصلی ميگويد:

 

سيد السادات سالار عجم        دست او معمار تقدير امم

آفريد آن مرد ايران صغير      با هنرهای غريب و دلپذير

 

       بهمين ترتيب طريقه های عرفانی مروج درخراسان پس ازتسلط غزنويان درآن سرزمين انتشاريافت. چون اين راه معرفت و رسيدن به حق و حقيقت با روان مردم هند سازگاری بيشترداشت؛ بنابران نه تنها اين که مورد علاقۀ عامۀ مردم آن جا قرارگرفت ؛ بلکه دين اسلام نيز بيشتر ازهمه بوسيلۀ همين طريقتها و پيروان کامل آنها درنيم قارۀ هند، اشاعه و ترويج  يافت. کاری را که حضرت علی هجويری غزنوی معروف به داتا گنج بخش، فريد الدين شکرگنج، ملا شاه بدخشی، علی احمد صابری هروی، شيخ معين الدين چشتی نيمروزی، حضرت اميرخسرو دهلوی و امثال آنها درترويج انديشۀ توحيد درهند، انجام دادند، که ازتوان صدها لشکر خونريز نيز خارج بود.

      بدين صورت تصوف اسلامی با يافتن زمينه های مساعدتر درهند، مرکزيت خود را ازچشت هرات و سيستان و بلخ و غزنه و مرو و نيشاپور، به شهر های مختلف هند انتقال داده ودرآن جا به انکشاف بيشتر و بهتردست يافت.

     ازآن جايی که تمامی اين سلاطين اسلامی و مبلغين پخش ، اشاعه و ترويج اموردينی آنها به زبان فارسی- دری مکالمه می نمودند و نيزغالباً شاعر بودند و بدين زبان شعر ميسرودند؛  همين امر سبب گرديد تازبان و ادبيات فارسی- دری نيز درکشورباستانی هند رواج حاصل نموده و بنا برنوشتۀ يکی ازتذکره نويسان به صد ها نويسنده، شاعر و اديب ازاين ديار سر برآورده و عرض وجود و تبارز نمايند.

   زبان فارسی- دری با زبان بومی مسلمانان هند آنقدر مخلوط گرديد که قبلاً لغات عربی پس از حملۀ اعراب به سرزمين خراسان با زبان فارسی آميخته گرديده بود.

   چنانچه که امروز زبان رسمی پاکستان ازلحاظ استعمال لغات فارسی- دری، نظير زبان فارسی بعد از اسلام بوده است وشايد واژه های فارسی که درزبان مردم پاکستان وارد شده، بيشترازلغات عربی باشد که درزبان مادری ما مخلوط گرديده است.

      مشابهت تمدن سرزمين هند و خراسان که هردو ملت ازيک نژاد آريايی اند، بقدری زياد است که کشمير را که يکی از مهمترين استانهای هند است، ازلحاظ نفوذ ادبيات فارسی- دری به خراسان کوچک تشبيه و توصيف کرده اند و نزديکی مردم کشمير با خراسان ديروز( افغانستان و ايران امروز) هم ازنگاه آداب و رسوم و هم آب و هوا به حدی است که بنا به گفتۀ يکی ازمستشرقين، مردم کشمير حتا قرنها پيش ازظهوراسلام، دين زردشت را که آيين نياکان ما بوده، پذيرفته و با ما پيرو يک کيش و يک آيين بودند.

    هرگاه پس منظر تاريخی نفوذ و سيرانتشار و رشد زبان فارسی- دری را درسرزمين هند از زمان ورود لشکريان سلطان محمود غزنوی بدان کشور، صرف نظر ازماهيت اين تهاجم،  تنها دربخش فرهنگی به بحث گيريم، آنگاه درمی يابيم که: سلطان محمود غزنوی که خود مرد اديب پروربود، بنابر توجه و علاقۀ مفرطی که به زبان و ادب فارسی- دری داشت، تعداد زيادی ازشاعران و ادباء به دربار وی جمع گرديده و هنگامی که او ازسال 392 الی 416 هجری ، هفده مراتبه به هند سفر نمود،  دانشمندان و ادبای زيادی چون عنصری بلخی ملک الشعراء، فرخی سيستانی و برخی ديگر وی را همراهی نمودند.

    ابوريحان البيرونی که همراه با سلطان وارد اين سرزمين گرديده بود، با علماء آن ديارمعاشرت ورزيده و با آنها محشور گرديد. وی ازآنان زبان سانسگرت و حکمت و رياضيات و نجوم هندی و آداب و رسوم ، اديان و اعتقادات مذهبی و اجتماعی اين خطۀ باستانی را فرا گرفت و درمورد جغرافيای آن نيز تحقيقات دقيقی بعمل آورد که حاصل آن همه مطالعاتش خلق شاهکار بی نظير وی کتابی بنام " ماللهند"، يکی از آثار فناناپذير استاد درزمينۀ هند شناسی است که هنوزهم مهمترين مؤخذ درآن مورد بشمار ميرود.

        مسعود سعد سلمان عامل و مستوفی لهود به زبان فارسی- دری، عربی و هندی شعر ميگفت و درهرسه زبان ديوان داشت.

      الفرج رونی درلهود به دنيا آمد و شاعربزرگ گرديد. بهمين ترتيب ملک الکلام سراج الدين فصيح العجم بن منهاج لهودی ، ابو جعفرعمر بن اسحق واشی لاهوری، محمد بن ناصرعلوی و حميد الدين مسعود بن سعد شالی کوب، ازهند نشأت کردند و دردربارغزنويان سربرآوردند.

     ازاوايل قرن هفتم ، با سيل هجوم لشکر مغول بسوی ماوراء النهر و خراسان که همه چيز و هرکس را به کام نيستی فروبرد، تعدادی از دانشمندان و اهل ادب بجانب مشرق و مغرب رو آوردند. پدرمولانا جلال الدين محمد بلخی بسوی آسيای صغير ( ترکيه ) شتافت و پدر اميرخسرو به دربار هند اقامت گزين شد که بعداً يکی ازقونيه و ديگری ازدهلی، مشعل فروزان شعر و ادب و عرفان را برافروختند.

    منهاج السراج جوزجانی و محمد عوفی نيزدرزمرۀ آنانی بودند که بدين سرزمين رو آوردند و مقام و مرتبت عالی دريافت نمودند و به نوشتن آثار تاريخی مهمی دست يافتند. چنانچه که جوزجانی " تاريخ طبقات ناصری" و محمد عوفی " لباب الالباب " و " جوامع الحکايات و لوامع الروايات " را تأليف کردند که هرکدام آن ازمتون بسيار ارزشمند زبان فارسی- دری بحساب می آيد.

     طی اين دوره های تاريخی که زبان فارسی- دری منحيث يک زبان مشترک فرهنگی و علمی مقام خاص و ارزشمند ی را بين مردم هند و خراسان حاصل نمود، مراودت، همکاری و ارتباط نزديک بين شعراء و دانشمندان اين دو خطه برقرار گرديد.

      مولانا جمال خان جمالی کنبوه، مؤلف مهر وماه و سيرالعارفين که در دربارلوديان مقام درخوراحترام داشت، با مولانا عبدالرحمان جامی هروی، دوستی نزديک برقرارنمود.

     همين گونه شمس الدين ايل تمش، داماد قطب الدين ايبگ، شعراء و دانشمندانی را که ازآن سو به دربارش رو می آوردند، مورد حمايت، تشويق و توجه ويژۀ خود قرارميداد.

    زبان فارسی- دری را نه تنها مسلمانان؛ بلکه دانشمندان و روشنفکران ساير اديان هند نيزخيلی ها دوست داشتند و آثار منظوم و منثوربسيار باارزش دراين زبان بوجود آوردند.

     زمانی که سلطنت بدست گورگانيان افتاد، زبان فارسی- دری در مناطق هرات، فارس و ماوراء النهرپررونق شد.

     ظهيرالدين بابرشاه که خود مرد فاضل، شاعر و اديب پروربود، در امرحمايت، تشويق، ترغيب وپرورش شعراء و دانشمندان، همت گماشت که خاطرات " تزک" او نمايدۀ ذوق عالی ادبی اش ميباشد.

    اخلاف وی چون نصرالدين همايون شاه، جلال الدين محمد اکبر، نورالدين جهانگير، شهاب الدين شاه جهان و اورنگزيب عالمگير، مانند خودش شاعر، اديب، علم دوست و هنرپروربودند. دختربابرشاه گلبدن بيگم، ملکۀ جهانگير نورجهان بيگم و دختر اورنگزيب زيب النساء ، هريک زنان فاضل و شاعربودند و ديوان اشعار از آنها بجا مانده است.

    درزمان جلال الدين اکبر( 1605- 1542 م 1014- 963 هه، ش) بسياری ازآثار ادبيات سانسگريت، مانند مهابهارت، رامانه و پنجا کيانه و عدۀ زياد ديگر به زبان فارسی- دری ترجمه گرديد.

    آثارمهم ادبيات سانسگريت که درزمان جلال الدين اکبر به فارسی- دری ترجمه شده بود، توسط دانشمندان فرانسوی، آلمانی، پرتگالی و ايتالوی به اروپا برده شد؛ بويژه برنيه طبيب فرانسوی که مدت 12 سال به دربارشاه جهان ( شهاب الدين محمد ) و عالمگير ( اورنگزيب ) به کارپزشکی مصروف بود؛ صندوق بزرگی از آثار مذکوررا با خود به فرانسه برد و با همان آثار، اشعار و افکار له فونتين غنامند گرديد.

   درسال 1563 م راجه تو درمل، زبان فارسی- دری را زبان رسمی سراسر هند اعلان کرد. مها بهارته توسط فيضی بنام نولاوه دوميناتی

(Nula Waa Dominate ) به شعرفارسی درآورده شد.

     اکبر انجمنی داير نمود که درآن دانشمندان هند و فارسی زبان خطابه هايی ميدادند و بحث های علمی مينمودند.

       بنابرگواهی تاريخ، جهانگير امپراتور هند و عبدالرحيم خانخانان (صدراعظم ) بن بيرم خان بدخشانی که هردو صاحبان قريحۀ شعر فارسی بودند، مانند غزنويان دردهلی ، صدها شاعر و اديب را تشويق

و حمايه نمودند.

    اين شاه دانش پرور با ملکۀ مشهورش نورجهان بيگم  يا ملکۀ حسن و سخن، اين زبان را با تشويق و حمايت مادی و معنوی ازشعراء و ادباء ، به اوج مرتبت شايستۀ آن رسانيدند.

    اورنگزيب به زبانهای  اردو، هندی، فارسی- دری، عربی و ترکی روان صحبت ميکرد؛ شعر را دوست داشت و خود نيزشعر ميسرود.

   فرامينی را که خودش به زبان فارسی- دری نوشته، نمايانگر تسلط وی برادبيات فارسی- دری ميباشد. دخترش زيب النساء مخفی به هزل مال و عطف توجه به شعراء و دانشمندان، شهرت بسزايی داشته است. طی اين دوره رابطۀ فرهنگی هندوستان با خراسان ، خيلی ها استوار گرديد.

    زمانی که نواب ظفرخان احسن، صائب تبريزی را ازکابل با خود در آگره بحضورشاه جهان برد؛  شاه ازاين رويداد خيلی ها مسرور گرديد و گفت: « اين تحفۀ بسيار گرانبهاست » که اين خود علاقه مندی وی را به شعر و ادب فارسی و توجه مزيدش را به شاعران فارسی زبان نشان ميدهد.

    پسرمهتر شاه جهان که به مطالعۀ ادب و عرفان علاقۀ مفرط داشت؛ کتابی را بنام " حسنات العارفين " به رشتۀ تحرير درآورد.

      بصورت کل دربارهای شاهان مسلمان درهند، مرکزفرهنگ و پرورش هنر و ثقافت بود. شاعران، مورخان و هنرمندان زيادی بسوی دربارهای دانش پرورهندوستان رو آورده و آثاربکر و ممتازبه يادگار ماندند.

    ميرخواند ( غياث الدين بن همام الدين حسينی هروی) تاريخ مهم خود "حبيب السير" را درهند تکميل نمود و علماء بزرگی بسان سراج الدين خان آرزو و شبلی نعمانی ازاين جا نشأت و رشد کردند که درتاريخ ادب و نقد شعر، بداد سخن رسيده و گوهرهای نايابی سفته اند.

    دانشمندان و ادباء زبان فارسی- دری هرگونه موضوع و مفهومی را که درمتون قديم هندی می يافتند، آن را با اندک ويرايش و تغيير عبارت دراثرخود می گنجانيدند. چنانچه متنی ازمهابهارت را با اندک تغيير عبارت در متن فارسی- دری آورده اند و آن احوال انسانی را بيان ميدارد که با وصف خطر بزرگ و جانکاه، برای بدست آوردن اندک لذت و منفعتی همه خطرها را فراموش می نمايد.

      مطالعۀ آثار عرفانی هند نيز توجه اين علماء و دانشمندان را بخود جلب نموده و آنهاافکارهندی را به چنان اسلوبی می آورند که با عقايد و افکار اسلامی شان درتناقض قرارنميگرفت.

      ابوريحان البيرونی ميگويد: « درصوفيان مسلمان درهند رنگی از افکار پتنجلی هست ». او فوت يکی ازعرفای مسلمان را که بعد ازادای فريضه به روی زمين آرام خوابيده و به جهان ابديت انتقال نموده، ذکر مينمايد.

     کتابهای جالب دربارۀ تمثيل بشيوۀ کرتکا و دمنکا که ترجمۀ آن در متون قديم زبان فارسی کليک و دمنک و درمراحل بعدی کليله و دمنه گفته شده، ( اين کتاب بوسيلۀ برزويه پزشک انوشيروان که قدم مهم در راه انتقال فرهنگ هندی به سوی فارسی ميباشد، ترجمه گرديده و با ترجمۀ آن درزمان سامانيان، شاعری همچون رودکی را واداشت تا آن را به نظم درآورد ) تأليف و داستانهای قديم هند به زبان شيوای فارسی- دری ترجمه و تهذيب شد. افسانۀ عشقنامه درسال 607 هه در راجستان بشکل مثنوی سروده شد.

  دراين دوره درموسيقی نيزتأليفاتی بعمل آمد که تحفة الهند اثر گرانبهائی درمعرفی راگها می باشد.

      با تسلط انگليسها وکمپانی هند شرقی برنيم قارۀ هندوستان درسالهای  

(1947- 1857 م) موقف زبان فارسی- دری عمداً درهند به رکود و کنار زدنها مواجه و ازنشر و اشاعۀ آن جلوگيری بعمل می آيد و درمقابل جای تمامی زبانها را درهند زبان انگليسی ميگيرد.

       بصورت کل زبان فارسی- دری درهند سه مرحله را ( سلطنت غزنويان- دورۀ سلاطين دهلی و امپراتوری زمامداران تيموری که درهند باسم مغول اعظم شناخته شده اند ) سپری نموده است که طی اين دورۀ تاريخ سرزمين هند را يکی ازمراکزرشد و نموی ادبيات فارسی- دری ميگرداند و زبان و ادبيات دراين عرصه بحدی رشد مينمايد که همۀ آثار کهن ادب و فرهنگ هند به زبان فارسی- دری درمی آيد و اين کشور پرورشگاه زبان فارسی قرارميگيرد.

    ابتکار و نوآوری های چشمگيری که درهنر، معرفت ، فن و صناعت زبان فارسی درشعر و نثر پديد آمد، کار را بدانجا رسانيد تا سبک مهم و ويژه ای درشعرفارسی-  دری ظهورنمايد که بنام " سبک هندی" مسمی گرديد. شعراء بسيار نام آور و عالی مرتبت، اين سبک را به آسمانها فرا برده و از سادگی ترکيب و قيد و وزن و قافيه پا فراترميگذارند و در تکاپوی آن می افتند تا ترکيب نو و زيبا ايجاد و نازک خيالی ها ی دقيق و ظريف شعری را درصفحۀ کاغذ جلوه گرسازند.

    تاريخ کشورما بيانگر آن است که ازاوايل قرن 16 ميلادی تجزيۀ خاکهای سرزمين باستانی مان ( خراسان ديروزو افغنستان امروز ) آغاز می يابد. شهرهای هرات، قندهار و مشهد تحت فرمان صفوی ها قرار ميگيرد و کابل و مضافات آن بنام صوبۀ کابل جزء امپراتوری مغول ( گورگانيان ) ميشود و دربلخ و بدخشان شيبانی ها تسلط می يابند.

    سردی بازارشعر و ادب درقلمرو صفوی ايران که نکوداشت شاعران امری بود ، گاه به گاه و آ نهم بسته به حالت روحی شاهان دمدمی مزاج آنها باعث آن گرديد تا جمع کثيری ازشاعران آن سامان چون نظير نيشاپوری، ظهوری ترشيزی، طالب آملی، کليم همدانی، صائب تبريزی و برخی ديگرمتوجه اين سرزمين افسانوی گرديده و طوری که قبلاً تذکر بعمل آمد، بدربار گورگانی ها که درهمه ادوارقدرت و افول، مروج ادب و فرهنگ فارسی- دری بودند، رو آوردند.

   چنانچه دردربار اين امپراتوری، ادبيات فارسی به درخشش چشمگيری نايل آمد و حتا علاوه ازحلقات دربار، خانه های نواب های بزرگ نيز محل تجمع سخنوران و علاقه مندان ادبيات فارسی گرديد که اين پشتيبانی ازادب فارسی و دلجويی شعراء، مخصوصاً اکبرشاه درمقايسه با شيبانی ها و هشترخانی ها باعث آن گرديد که شمارزيادی ازشاعران کشورما نيزرهسپارآن ديارگردند.

      بنابرقول ميرغلام محمد غبار، شاعران کوچيده به آن سرزمين در حدود چهل تن را دربرميگرفت که ازآن جمله ميتوان آتش قندهاری، امانی کابلی، الله ياربلخی، بيگی غزنوی، جهانگيرهروی، تاش محمد قندهاری، نيازی بدخشی، ميرفخرالدين ميمنه گی، کمال شبرغانی، ميرک هروی و ديگران را ياد آورگرديد.

     اما طوری که قبلاً نيز تذکربعمل آمد، شعر و ادب فارسی- دری در هندوستان منحصربه شاعران کوچيده ازبخشهای شرقی و غربی خراسان ( ايران و افغانستان امروزی) نبوده و دراين مقطع زمانی هم خلاصه نميشود؛ بلکه قبلاً هم ازميان ساکنان هند شاعران بزرگی برخاسته بودند که سوابق تاريخی آنها به دورانهای سلاطين اسلامی ای که ازقرن پنجم الی ظهور گورگانيان درهند حاکميت داشتند، برميگردد و دراين ميان اميرخسرو دهلوی بلخی و اميرحسن دهلوی، ازنمونه های برجستۀ آنان ميباشند.

    ازهمين جاست که ادبيات فارسی- دری درشبه قارۀ هند ازهمه جهات به پيشرفتهای نايل آمده و درعرصه های چون نثر، داستان نويسی، تذکره نويسی، مکتوبات، ملفوظات، تاريخ، هنر و شعر وغيره درسه دورۀ بالا بدرجۀ اکمال رسيده بود. داستان سرايی درشبه قارۀ هند به چنان مقام و منزلتی قرارگرفت که شاهکارهای بی نظيری خلق و به پارسی گويان هند دراين رشته لقب قهرمانی نسبت داده شده است.

     اميرخسرو دهلوی بلخی، ازنخستين و با ارزشترين داستان سريان دور