بخش هایی از نامه های استاد رهنورد زریاب, بخش دوم :

محمدنبی عظیمی

 

بخش دوم :

 

 

بخش هایی از نامه های

استاد رهنورد زریاب

                                                 

 

   نامه یی  درمورد ریشه و خاستگاه برخی از واژه های زبان فارسی :

 

"                                                                   هــُو

مون پلیه،

عقرب 1380

     دوست گرامی، جناب عظیمی ، السلام علیکم !     

     امیدوارم وقتی این پاره کاغذ ها به دست تان می رسند، خوب باشید، با اهل وعیال یک جا .

     بنده این روزها مقداری مصروف رتق وفتق امور(!) جشنوارهء زبان وادبیات فارسی بودم. این جشنواره به روز یکشنبه ، بیست ویکم ماه اکتوبر ، به ساعت یازدهءشب پیش از نیمروز آغاز شد وبه ساعت دوازدهء نیمه شب به پایان رسید .  در آغاز مراسم ، این جانب قلقله یی داشتم درباب زبان دری وخاستگاه این زبان ومسایل دیگری از همین قبیل که همراه با ترجمه یک ونیم ساعت را در برگرفت. واز سوی فرانسه یی جماعت وایرانی جماعت خوب استقبال شد.

   

  دراین جشنواره، به غیر از بنده ، سپوژمی زریاب و عتیق رحیمی از افغانستان ویدالله رؤیایی ( شاعر) ، گلی ترقی         ( نویسنده)  ورضا قاسمی ( نویسنده ) از ایران اشتراک کرده بودند. این نویسنده گان ، همه ، صحبت هایی کردند وآثار شان  را برای بازیگران تیاتر خواندند وروی همرفته همه با استقبال گرم حاضران روبه رو شدند. درپایان – حدود ساعت ده شب – خالد آرمان که از سویس آمده بود ، همراه با بسم الله خسروی که از پاریس آمده بود، رباب وطبله نواختند وشنونده گان را افسون زده ساختند. به هر صورت ماجرا همین بود وبه خیر گذشت ؛ اما چند روزی بنده را مصروف نگهداشت؛ ولی نتیجه خوب بود؛ زیرا تمویل کننده گان (  اولیای امور تیاتر. 1. ) فراوان شادمان وراضی بودند ونیز شاکر وممنون از بنده وهمسر بنده .

 

                                                                      ***

......                                                          ..................

 

                                                                      ***

 

   واما درباب آن واژه ها :

  1- واژهء " شوی " [ شوهر ]  را می شود با دست آزاد به کار برد، زیرا این واژه در فرهنگ ها ثبت است و گذشته گان نیز آن را فراوان به کا ربرده اند. به سخن دیگر، از الفاظ کتابی وادبی به شمار می رود.

 

  2- واژه های " خو " و " کو " اشکالی از واژهء " که " هستند : " من که ادعایی ندارم ! " ، " من خو ادعایی ندارم ! " ،" من کو ادعایی ندارم ! "

بنده همان شکل نخست را ترجیح می دهم

 

 3- واژهء " عین " هرچه باشد ، نمی تواند فارسی باشد؛ زیرا ما مخرچ " ع " نداریم . به عقیدهء بنده ، این واژه اصلاً می تواند " هین " فارسی باشد که از واژه های تنبیه است. چنان که گویند : " هین ، ببین که از کجا آمده ام ! " شاید همین " ِهین با گذشت زمان به " هَین " وسپس یه " عین " تبدیل شده باشد.

 

 4- واژهء " هراز گاهی " فکر می کنم – به گفتهء دکتور خانلری – از آن واژه هایی است که پدر ومادر شان معلوم نیست ونسب نامهء درستی ندارند. من در متن های کهن با این واژه بر نخورده ام و خامه زنان متقدم معاصر هم – چون قزوینی ، فروزانفر، دشتی ، جمالزاده ، بهار ودیگران – این واژه را به کار نبرده اند. تصور می کنم این واژه از کدام لهجهء محلی ایران وارد زبان ادبی این کشور شده باشد وبه معنای " گاه گاهی " به کار می رود وهیچ لازم نیست که ما این واژه را به کار ببریم.

 

                                                              ***

 

  درنامهء تان کلمهء " انقطاب " را به کار برده اید. فکر می کنم که این واژه را سال ها پیش ، من در " اخبار هفته " در یک مصاحبهء خودم به کاربردم ، بعداً کاربرد آن عام شد. حالا فکر می کنم که این واژه درست نیست . باید به جای آن کلمهء " استقطاب " را استعمال کرد. فقط یک یاد آوری بود.

  

 دیگر به امان خدا.                                                                شادمان باشید

                                                                                     رهنورد زریاب

استقطاب را می شود دربرابر واژه  فرنگی

  Polarization

به کار برد

 

آویزه  1:

Labyrinth

 

  بعد التحریر :    

نوشتهء واله را خواندم . این مرد آدم نازنینی است. وقتی من رئیس کابل تایمز شدم ، او به حیث کارمند قراردادی در آن روزنامه کار می کرد. من کس دیگری را نشناخته ام که به اندازهء او بر زبان انگریزی تسلط داشته باشد. در دهه شصت هجری خورشیدی ، چند بار من ومیرزا صمصام ( منظور زریاب، استاد واصف باختری است ) را درخانه اش دعوت کرد وچه مهمانی شاهانه یی ! مردی است دست ودلباز ودوست داشتنی وقابل احترام .

  شاید بدانید که واله فرزند عطاء الحق – وزیر حبیب الله کلکانی – واز نواده های میر مسجدی خان کوهدامنی است. نوشته اش هم دربارهء کتاب شما عاری از هرگونه حب و بغض است.

 

 

   ویک نامهء دیگر درمورد زبان گفتگو درداستان :

   مون پلیه ، عقرب 1379

    بعد ازتعافات :

                                                                                                          

   واما درمورد سوال های تان : هرچند شما مسأله را به شکل دوسوال مطرح فرموده اید ؛ اما درواقعیت هردو همان یک سوال است وهردو برمی گردد به کاربرد زبان گفتگو ویا آن گونه که فرنگی ها می گویند:   

 درداستانColliquial language

 

1 - از دیدگاه علمی ، زبان هرمتنی را محتوی آن تعیین می کند. بنده سال ها پیش نوشته بودم که زبان ناصر خسرو در      " سفرنامه " با زبانی که درآثار دیگر خودش به کار برده است، فرق دارد واین از آن روست که محتوای سفرنامه با محتوای دیگر آثار حجت جزیرهء خراسان همانند نیست. از همین رو ، می توان گفت که از رهگذر کلی ، زبان داستان زبان ویژهء داستان است که با زبان انواع دیگر نگارش نمی تواند همانند باشد. واین زبان را باید از داستان ها فرا گرفت. ( دیده شود : " برخی از نمود های داستانی در سفرنامهء ناصرخسرو " )

 

2- به عقیدهء بنده ، در داستان آن چه شخصیت وخصوصیات شخصیتی آدم های داستان را نشان می دهد ، محتوای چیزی است که می گویند؛ نه ثبت این گفته به شکل نگارشی یا گفتگویی. مثلاً من گفتهء آن زن هرجایی را -- که شما خود [ درسایه های هول ] مثال داده اید – این گونه می نویسم : " مادر آل ، به تو چی که من چه کاره هستم ! یک مهاجرتو، یکی من ، پدر لعنت ، پایت به لب گور رسیده . روزی زنده ها را می خوری وهنوز آن جایت می خارد! " متوجه هستید که این گفته هرچند به زبان نگارشی ثبت شده است ؛ اما گفتهء همان زن هرجایی است وخصوصیات شخصیتی وروانی او را نیک می رساند.

 

 3- تا آن جا که بنده اطلاع دارم ؛ کاربرد زبان گفتگو درداستان از دست آورد های نویسنده گان ناتورالیست بوده است. یعنی غول هایی چون داستایفسکی ، بالزاک ، استندل، تولستوی ، دیکنز ، شکسپیر ، تورگنیف و... این زبان را به کار برده اند. حالا آیا می توان گفت که ویژه گی های شخصیتی آدم های این خدایان عرصهء داستان نویسی مبهم وپوشیده مانده است وآدم های کسان دیگری – مثلاً امیل زولا – که سخنان داستانش  به زبان گفتگو ثبت شده است، نمایان تر وروشن تر تجلی کرده اند؟ جواب من که منفی است.

 

 در ادبیات خودمان ، شاهنامه را در نظرگیریم. دراین کتاب جلیل – با آن که زبان فخیم وپر ابهتی درآن به کار رفته است – هرقهرمانی  با تمام ویژه گی های شخصیتی خودش خوب شناخته می شود ودانای طوس ، با همین زبان مجلل وبا شکوه ، تار و پود شخصیتی ودرون هر قهرمان را استادانه به نمایش می گذارد. حکمت کاربرد زبان گفتگو از سوی ناتورالیست ها دراین بوده است که آنان می خواستند اثر ادبی هرچه بیشتر به واقعیت زنده گی نزدیک تر باشد-  بازتاب مستقیم واقعیت باشد – که این نظریه خود امروز چندان هوا خواه وپشتیبان ندارد.

 

 4- اگر متوجه شده باشید ، فرق بین زبان گفتار وزبان نوشتار درزبان های – مثلاً – فرانسه یی وانگلیسی وروسی ، زیاد نیست . حال آن که این فرق در زبان فارسی به گونهء شگفتی انگیزی وجود دارد واین امر خود مسأله یی را به میان می آورد که بسیار بحث طلب می تواند بود.

 

 5- اگر ما زبان گفتگو را به کا ربریم، ناگزیریم تابع زبان گفتگوی محلی گوینده باشیم. حالا اگر واژهء " آب " را بعضی از مردمان ما " اَو" شماری دیگر " آو " وعده یی هم " اُوو " و " اِو " تلفظ می کنند، تصور کنید که اگر همهء این تلفظ ها در زبان داستان ها راه یابند، چه هرج ومرجی برپا خواهد شد. وتازه این دروضعیتی خواهد بود که زبان معیار* ما نیز سخت درهم برهم است وسست ونا به هنجار.

 

  6- من معتقدم که می شود شماری از واژه های زبان گفتاری را در زبان نوشتار – با احتیاط ودقت – راه داد واین واژه ها را مشمول زبان نوشتار ساخت. به گونهء مثال ، بنده واژهء " بیخی"  را به کار می برم و- مثلاً – می نویسم : " فردوسی در پایان زنده گانی بیخی نومید ودلزده شده بود." وبدین پندارم که واژهء " بیخی " گویا تر وگسترده تراست از واژه های    " کاملاً " ، " بسیار " ، " عمیقاً" ومانند این ها.                                                                                            

 

 درایران این کار را کرده اند وشمار زیادی از واژه های زبان گفتاری وعامیانه در قلمرو زبان نوشتاری وارد شده اند وشناسنامه گرفته اند.

 

  7-  موقعیت اجتماعی ( طبقه ، لایه ، شغل ) می تواند در محتوای گفته های آدم های داستان بیان شود. یعنی یک استاد دانشگاه چیزی می گوید ویک رانندهء تکسی چیز دیگر. واین هردو چیز را می شود به همان شکل گویشی زبان ، خیلی روشن وآشکار بیان کرد ، چنان که باز تاب دهندهء موقعیت این دو آدم باشد.

   همین بود پاسخ بنده به این پرسش که قلم انداز گفته آمد. والسلام ونامه تمام . شادمان باشید.

                                                                                 رهنورد زریاب

:*

Standrad

 

  نامه یی دیگر :

  مون پلیه ، حوت

 

   دوست گرامی ، آقای عظیمی ، السلام علیکم ! 

   امیدوارم خوب باشید، با جمله گی اهل بیت . نامهء تان رسید وپست کارت های زیبا وارزشمند نیز. باید از شما فراوان شاکر وممنون باشم که هستم. اما برخلاف تصور شما ، بنده چندان از صحت وسلامت برخوردار نیستم وکم کم هم تاب وتوان را از دست می دهم وغصه ها ودلهره های گوناگون مرا از پای می اندازند. ....