سخنى چند پيرامون رُمانِ کوچه ما
غفار عريف
سخنى چند پيرامون رُمانِ کوچه ما
کارتون از نشريه تصوير ارگان نشراتی شورای مهاجران افغان در آلمان
دوست با صفاء يى، رُمان ضخيم، حجيم و قطور " كوچۀ ما" اثر اكرم عثمان را امانتاً " در اختيارم قرار داد. از بركت لطف آن يار عزيز، كتاب را با دقت و تأمل فراوان خواندم و در لابلاى آن شمارى از واژه ها و اصطلاحاتى را كه خود در نوشته هايم بكار برده ام، نيز يافتم.
قبل از مطالعۀ اثر، چيزهاى در بارۀ آن در برنامۀ " انديشه و هنر" راديو بى بى سى شنيده بودم. دست اندركاران آن پروگرام در مصاحبۀ كوتاهى با مؤلف رُمان، در يك تبصرۀ كوچك به كتاب، شهرت قاره پيما دادند.
متعاقباً نشريۀ " آزادی " درشمارۀ ( 70 ) خويش ، به معرفی مختصر آن پرداخت و بازهم ازقول مؤلف تذکارداده بود، که " رُمان عمدتاً سياسی ـ تاريخی " است.
نگارنده قصد آن را ندارد كه در اين مقال، رُمان را به نقد گيرد؛ چه يك كتاب داراى 166 بخش و 1450 صفحه، بحث عميقى را ميطلبد، كه در يك نوشتۀ كوچك نمى گُنجد.
از آنجايي كه اين حقير بسان صاحب اثر(!)، استراتيژيست، نظريه پرداز، تيوريسن و طراح دكتورين سياسى- اقتصادى و نظامى نمى باشم، بناءً خود را در بعضى زمينه هاى تيوريك و سياسى مندرج در رُمان " كوچۀ ما " خيلى عاجز و نا توان مى يابم و با عُجز و بيچارگى، به اين خلاء و كمبود خود اعتراف مينمايم.
اكرم عثمان در كتاب خود به كرات و مرات روى پاره اى از انديشه ها و نظريات سياسى و تيوريك "ماركس" و " لينن" (بويژه لينن) ايراد هاى گرفته و قسماً آنها را ناكارا، پوسيده، خشن وعارى از جنبه هاى تطبيق عملى خوانده است. لينن و استالين را در پروسۀ مبارزات سياسى و در روند دولت سازى و تمثيل قدرت، انسانهاى خيانت پيشه، خشونت گر، آدمكُش، ماجراجو، دهشت افگن، توطئه گر، خود خواه، قدرت طلب، فساد پيشه، قسى... دانسته است. اين جانب داورى را در مورد شخصيت و دورۀ زمامدارى آنها، از صلاحيت خويش بدور ميدانم. زيرا موسسات دانشگاهى و مراكز تحقيقات مسايل سياست و جامعه شناسى به اين كار پرداخته اند و در آلمان گاه گاهى فلم هاى مستند در اين موارد، در شبكه هاى تلويزيونى Arte و Phoenix به نمايش گذاشته ميشود.
***
مطالعۀ رُمان " كوچۀ ما " از سه ديدگاه مرا وادار به آن ساخت تا پس از ارج گذارى به اصل هاى آزادى بيان و عقيده، احترام به آزادى قلم و انديشه و حُرمت گذاشتن به حرفۀ شريف نويسندگى، با استفاده از ابتدايى ترين حق خود، سطورى چند بنگارم:
1: به عنوان يك انسان در دفاع از شرافت و اسم و رسم آدمى كه در رُمان "كوچۀ ما" سخت به آن تجاوز صورت گرفته است؛
2 : منحيث يك عضو نهايت عادى جامعۀ افغانى (از چند سالى ساكن در ديار غُربت)، حق ابراز نظر را بخود محفوظ ميدانم؛
3 : بمثابۀ يك عضو ساده و پايين رتبۀ "حزب دموكراتيك خلق افغانستان" كه به عضويت و دوران پيكار وطنپرستانۀ خود در صفوف آن حزب افتخار ميكنم و مسأله دفاع مشروع را در برابر توهين هاى بدور از ادب و اخلاق و تاخت و تاز هاى سبعانه، حق مسلم خويش ميشمارم.
1ـ انسان و انسانيت:
احسان طبرى نگاشته است:" درست اين احساس عميق، تعهد در برابر سراپاى خاندان انسانى است كه ما را در آزمونهاى طوفانى هستى حفظ ميكند؛ ما را از خود فراتر ميبرد؛ ما را به يك موجود آن سوى جانوران، به يك موجود واقعاً انسانى تبديل ميكند؛ انجيرِ روح ما را در داغى رنج مى پزد و آن را شيره ناك و معطر می سازد.
آدمى به نوعى غرور ژرف آدمى بودن نياز دارد. سكۀ پول، عيش و نوش، شعشعۀ كُرسى و مقام، افسون شهرت، جنون قدرت، نبايد او را از اين مسند فرخنده و مغرور فرو بكشد و الا به شيوۀ هستى جانوران فروتر از خود تن داده است.
آرى! انسان بمانيم و به انسان خدمت كنيم! اين است شعار درست براى عمل درست...."
( از ديدار خويشتن"ياد نامهء زندگى" صص 202 و 203)
بلى! با احساس عميق تعهد در برابر سراپاى خاندان انسانى، پرويزن گر اثر اكرم عثمان ميشوم:
در رُمان"كوچۀ ما" موارد توهين و تحقير انسان و تعرض به انسانيت، خيلى زياد ديده ميشود. مؤلف چنان پنداشته كه خواسته با ظرافت كلام و زيبايى بيان، دفاع از عدالت و نفرت از زشتى ها را، به خواننده تحويل بدهد؛ ولى نتيجۀ معكوس از آن بيرون مى آيد. به ذكر چند مثال (مُشت نمونۀ خروار)، بسنده ميكنيم:
در صفحه (90) جلد اول رُمان آمده است:
"... در آن وقت تبليغات چى ها بيست وچهار ساعت قوله ميكشيدند، كه اينهاهمه به خاطر رسيدن به بهشت كمونيسم است ."
ببينيد خوانندۀ عزيز! اين ديگر سگ ها هستند كه قوله ميكشند، نه انسانها! انسانها سخن ميگويند و با حرف زدن وبا استفاده از نشرات و رسانه هاى گروهى، به تبليغ ميپردازند. بين صفت قوله كشيدن و عمل سخن زدن (سگ و انسان) در سياق علم منطق، از هر لحاظ تفاوت وجود دارد.
در صفحۀ (273) جلد اول ميخوانيم:
"... همه آزادى، آزادى مى گفتند، حتى كسانيكه از آن چيزى نمى فهميدند... حشرات موذى و غير موذى ادارات دولتى! كه هميشه آب شان را پُف پُف كرده ميخوردند، زبان باز كرده بودند و مديران و روساى شانرا انتقاد ميكردند، و اينهاهمه از بركت آزادى بود."
واژۀ حشرات كه جمع حشره است، مفهوم آن در نزد همگان قابل درك ميباشد؛ اما لغت موذى چيست؟ در فرهنگ معين، موذى (اذيت كننده، آزار رساننده، حيله گر و بد جنس) معنى شده است. توجه بفرمائيد! مامورين پايين رتبۀ دولتى كه همه انسانهاى مستمند و مستضعف بودند، در شمار حشرات موذى محاسبه شده اند.
در صفحۀ (346) جلد اول، تذكار داده شده است: آغا محسن... به هيچ جانور حريص سياسى و غير سياسى! اجازه نميدهد كه او را دندان بزند."
سبحان الله؟! از ديدگاه بعضى ها، "جانور ها" نيز به سياسى وغير سياسى رده بندى ميشوند. اينگونه تقسيم و تركه، در هفت اقليم نمى گُنجد!!
ولى اهالى و موالى، حسن ديوارى همه واقف اند كه از روز پيدايش حضرت آدم (ع) تا به امروز ، (و در آينده ها)، سياست كردن، چه شيطان گونه و حريصانه، و چه صادقانه و خالصانه، كار انسان ها بوده است، نه از جانوران!!
در صفحه (419)،جلد اول، ميخوانيم:
" از سوى ديگر مكتبى بچه ها كه هنوز حزم و احتياط را نمى شناختند و مست جان خود بودند، افسار و پچارى را ميكَنَند و چهار نعل بسوى آزادى و دموكراسى يا انقلاب يا سرگرمى يا هيچ مى تازند."
همين طور در صفحۀ (530) جلد اول، جملات مشابه را مى يابيم: " اما برغم فراغ خاطر عباس آقا، خاطر مملكت غبار اندود و آشفته بود. جوان ها باز افسار و پچارى! را كنده بودند و بى قيزه و بى جلو به پيش مى تاختند."
چه كشف جديد و چه ابتكارى تازه يى، كه اختيار را از كف برده است؟! دهقانان، روستائيان، مالداران، گادى رانان و هر كسى ديگر بخوبى ميفهمند كه افسار، پچارى، قيزه و چهار نعل، واژه هاى اند كه براى حيوانات، (الاغ، استر {قاطر} و اسپ، مورد استعمال دارند. آيا جوان ها و شاگردان مدارس(دختر و پسر)، اسپ، قاطر و الاغ بودند، كه افسار و پچارى را كنده و چهار نعل و بى قيزه، به سوي هدف واهى ميرفتند؟
در صفحۀ (494 و 495) جلد اول، اين سطر درج است: "... كسانيكه از آخور دولت در آندم و دستگاه تغذيه ميكردند، آدم هاى ساده و قالب شده اى بودند... ."
در برهان قاطع، لغت آخور يا آخُر، جاى علف خوردن اسپ، گاو و خر معنى شده است. در "فرهنگ معين"، آخُر و يا آخور به معنى: "جايگاهى از گِل و سنگ و مانند آن كه براى علف و كاه و جو خوردن چهار پايان سازند، معلف، طويله، اصطبل"، آمده است.
پس كاركنان و كارمندان رسمى و سركارى كه از دارايى ملت(بودجه دولت)معاش و امتياز ميگرفتند، همه چهار پايانى بودند كه از آخور دولت تغذيه ميكردند؟
از آنجايي كه در گفتۀ بالا، هيچ استثنى وجود ندارد و قضاوت متوجه همه است، اين سوال پيش ميآيد، كه آيا خود مؤلف رُمان "كوچۀ ما" در آن دم و دستگاه(!) كدام كاره اى بوده يا نه، كه با چنين بيانى همه را خطاب كرده است؟
به مانند جلد اول، در جلد دوم رُمانِ "كوچۀ ما" نيز مسايلى از اين دست فراوان ديده ميشود، ليكن بخاطر جلوگيرى از به درازا كشيدن سخن، ناچار از ذكر آنها صرفنظر بايد كرد.
شايان ذكر است كه نوشتن و بيان اينگونه حرفها، هيچ ارتباطى به محتويات كتاب كليله و دمنه(مجموعۀ داستانهايی است از زبان حيوانات كه درعهد ساسانيان از سانسگريت به پهلوى نقل شده اند)، نمى گيرد.
در پاسخ به تحقير انسانها و توهين به انسانيت نبشته يى دارم زير عنوان"جايگاه انسان" كه قبلا در جريدۀ "تصوير" به چاپ رسيده است. بى مناسبت نيست كه در اين جا نيز آورده شود:
در دنياى موجودات، هرگاه از مقام والاى انسان، سخن بر زبان آيد، بيشك كه نخست از سجايا، صفاى دل، بزرگوارى، عاطفه، پويندگى تلاش و تكاپو... حرف زده ميشود:
در بارۀ جايگاه رفيع انسان، "خط سوم" را كشوده از سخنان عارف فرزانه شمس تبريزى فيض مى بريم:
" نگويم: خدا شوى!
كفر نگويم!
آخر اقسام ناميات(گياهان) و حيوانات و جمادات و لطافت جو فلك،
اين همه در آدمى هست!
و آنچه در آدمى هست،
در اين ها نيست!
خود"عالم كبرى"، حقيقت، آنست...