برخی از مفاهیم و مقولات اقتصادی در ادبیات کلاسیک فارسی – دری
سید احسان واعظی
برخی از مفاهیم و مقولات اقتصادی در ادبیات کلاسیک فارسی – دری
آثار پر ارزش و با اهمیت منثور و منظوم ادبیات کلاسیک فارسی – دری تقریبأ از عرصۀ بیشتر از یکهزار سال ایجاد گردیده است. این آثار، اسناد گرانبها و با اعتباری است ، برای شناخت تأریخ ده قرن گذشتۀ جامعۀ سنتی ما که نظام های ارباب رعیتی ، غلام داری و پدرشاهی را تجربه نموده وعلی رغم دشواری هایی که در فراراهش قرار داشته، توانسته که با تداوم حیات، قامت بیاراید و جایگاهش را در تاریخ ادبیات سرزمین ما حفظ نماید. این آثار که خیلی ها غنی و متنوع است، میتواند از جهات و زوایای مختلفی چون ادبی و لغوی، تاریخی، اجتماعی، اقتصادی، فلسفی، ایدئولوژیک وغیره تحت مطالعه قرار گیرد. در قرون وسطی دانش اقتصاد به مفهوم علم امروز مجموعۀ کامل، جامع و مستقل نبوده و برخی مسایل اقتصادی در علومی مانند سیاست، تدبیر منزل و علم اخلاق که اجزاء سه گانۀ حکمت علمی میباشد مطرح گردیده است. از آن جائی که در ادبیات ما زندگی با تمام جهات خود انعکاس یافته است، بنأ حیات اقتصادی و هستی مادی اجتماعی نیز الزامأ برجستگی و رنگ آمیزی خاصی دریافت نموده که از آن میتوان در مورد مقولاتی مانند کالا، قیمت، ارزش، پول، مبادله و بازرگانی، کار و تقسیم کار، مزد، حرفه،فقر و ثروت و امثال آن معلومات گران بها و اطلاعات اعجاب انگیز و حیرت آوری نیز بدست آورد.
کار، پیشه، مزد:
کار یگانه وسایل امرار حیات بشری و عامل عمدۀ تکامل اجتماعی است. ستایش از کار، پیشه و پیشه وری یکی از سنن ترقی خواهانه در ادبیات کلاسیک ما بوده که همواره بدان توجه صورت گرفته است. کار را مایۀ ارزش و شرافت انسان دانسته اند و درجایی آمده:
"ارزش هرکس به مقدار کار اوست "
با ارج گذاری فراوان به مقام کار و پیشه وری گفته آمد که:
"دستی که کار میکند لایق بوسیدن است" و یا اینکه " از آبلۀ دست مروارید آید بدست"
در مثل دیگری در نکوهش ازعطالت و بیکاری، حتی بیماری را بهتر از بیکاری تلقی نموده اند. چنانچه که گويند :
"از بیکاری بیماری خوبتر است"
ناصر خسرو همانند سایر موضوعات اقتصادی به این موضوع نیز توجه داشته و شعر معروف ذیل را در زمینه سروده است:
به از صانع به گیتی مقبلی نیست زکسب دست دیگر حاصلی نیست
به روز اندر پی سامان خویش است چو در خانه شد سلطان خویش است
و در جای دیگر آورده است:
بهین صناع عالم دهقان است که وحش و طیر را راحت رسان است
اوحدی مزارعه ای در ستایش از پیشه چنین گفته :
بهتر از پیشه نیست، گردانند پیشه کاران، راست مردانند
خنک آن پیشه کار حاجت مند به کم و بیش این جهان خرسند
گشته قانع به رزق و روزی خویش دست در کار کرده و سر اندر پیش ....
اجرای بیگاری ( در آثار کهن ، رایگان نیز بیان گردیده) توسط دهقانان و سایر زحمتکشان برای زورگویان و استثمار گران امر عادی تلقی میگردید، اما مزد در مقابل کار نیز متداول بوده است. به گفتۀ حضرت سعدی:
نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
کسی که کار نمیکند، مستحق دریافت مزد نیز نمیگردد. چنانچه : " کار ناکرده را مزد نباید"
ناصر خسرو میگوید :
اگر کاری کنی مزدی ستانی چوبی کاری ، یقین بی مزد مانی
شاعری دیگری چنین بیان داشته:
خدمت ناکرده را مزد کسی خواست ؟ نه آنچه نکرده است کس قاعده نتوان نهاد
مزد ودرآمد مادی در تشویق کار ، نقش بارزی را دارا میباشد و این امر در مثنوی مولانا بلخی چنین تمثیل یافته:
میرود کودک به مکتب پیچ پیچ چون ندید از مزد کار خویش هیچ
چون که از کیسه است، دانگی دستمزد وانگهی بی خواب گردد همچو دزد
یعنی اینکه چون کودک از رفتن به مکتب و خواندن درس مزد نمی یابد بنأ با بی میلی و کم علاقه گی به مدرسه میرود، اما اگر از کیسۀ استاد حتی به اندازۀ یک دانگ دستمزد و پاداش بدست آرد، آنگهی همچو دزدان تا به صبح حاضر به بی خوابی و شب زنده داری میگردد.
توازن در عواید و مصارف و جلوگیری از افراط و تفریط در امور اقتصادی نیز یکی از مسایلی است که در ادبیات کلاسیک ما بدان توجه صورت گرفته است. چنلنچه که ارتباط بین دخل و خرچ باید حفظ گردد و از اسراف و زیاده روی در مخارج که حرام شمرده شده پرهیز صورت گیرد.
در ادبیات کلاسیک ما اسراف عمل شیطانی دانسته شده و در جای دیگری آمده که: اسراف نیکوست مگر در عمل خیر.
فردوسی" فشاندن" یعنی اسراف و زیاده روی و " فشردن" یعنی امساک و سخت گیری در مخارج را مذموم و مردود دانسته و چنین گفته:
چو داری به دست اندرون خواسته
زرو سیم و اسبان آراسته
حزینه چنان کن که بایدت کرد
نباید فشاند و نباید فشرد
میانه گزینی، بمانی به جای
نباشد جز از نیکیت رهنمای
سعدی میگوید:
" دخل، آب روان است و خرچ ، آسیای گردان"
و این مثال را میاورد:
چو دخلت نیست خرچ آهسته تر کن
که میخوانند ملاحان سرودی
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشک رودی
من از پدرم اين گونه شنيده بودم :
به دخل و خرج خود هردم نظر کن
اگر دخلت کم است آهسته تر کن
صائب تبریزی در زمینه چنین گفته:
شادی هرکس که فزونست زغم کامل نیست هرکه را خرچ زدخل است فزون عاقل نیست
ناصر خسرو با در نظرداشت توجه و ایقان خاص به نظریات فلسفی خویش که نیازمندی انسان به تکامل وسایل معیشت، خود مادر اختراع و پیدایش اشکال مختلف حرفه ها و صنعت میباشد، در زمینه میگوید:
به دل ها نیاز اوستادی قوی است کز او هر زمان صنعت را نوی است
رشد تولید و ضرورت عینی تقسیم کار اجتماعی ، تعاون وسیع را بین افراد جامعه بمیان آورد.
شاعر متفکر ما مولانا ، این اندیشه را چنین بیان داشته:
هرکه او در مکسبی پا می نهد یاری یاران دیگر می دهد
زآنکه جمله کسب ناید از کسی هم دروگر، هم سقأ هم هایکی
چون به انبازی است عالم برقرار هرکسی کاری گزیند زافتقار
طبل خواری در میانه شرط نیست راۀ سنت ، راۀ مکسب کردنی است
همین اندیشه را ادیب پیشاوری آخرین شاعر کلاسیک ما بدین نحوه بیان داشته:
زنهصد فزون کارگر بایدی که تا خواجه را نان به دست آیدی
زندگی اجتماعی انسان بدون همکاری و تعاون غیر ممکن است. ابو سعید ابوالخیر این مطلب را در رباعی زیبایی نشان داده که پیش از کشیدن یک کمان چه اندازه باید کار صورت گیرد.
پی در گاو است، گاو در کهسار است
ماهی سر یشمین به دریا بار است
بز در کمر است و توز در بلغار است
زه کردن این کمان بسی دشوار است
تولید، داد و ستد و بازرگانی:
انسان برای امرار حیات و تداوم زندگی به تولید نیاز داشت و کار شرط لازمۀ آن بود مازاد تولید برای تأمین معیشت و رفع حوایجی که دائمأ روبه افزایش بوده، تبادله، داد و ستد و بازرگانی را بمیان آورد.
برخی از اقتصاد دانان، بازرگانی را منبع ثروت و برخی دیگر طبیعت و زمین را چنین منبعی می انگاشتند. ابن یمین فریومدی که خود در جماعت زراعت پیشه شاغل بود چنین گفته:
جستن گوگرد احمر ، عمر ضایع کردن است زور برخاک سیه آور که یکسر کیمیاست
متاع و کالا توسط کشاورزان بمعنی وسیع آن که شامل بزرگران، باغ داران، دامپروران و صیادان میگردید، همراه با کارگران معادن ، کارگاه های جولاهی و فرش بافی و صاحبان حرفه که به آنها پیشه وران نیز میگفتند، تولید میگردید.