سکوت را با دروغ شکستند

هدایت حبیب

سکوت را با دروغ شکستند

طوری که خوانندگان عزيز، رفقاء و دوستان آگاهی دارند؛ (چهار ماه) قبل به تعداد چهل تن از کادرها و فعالین حزب متحد ملی افغانستان، نسبت تخطی های مشهود گرداننده گان پشت پردۀ شورای نام نهاد اروپايی اين حزب از قانون زندگی حزبی و عدم پاسخ مشخص به پرسشها، طرحها و نظريات سالم و سازنده؛ از ادامۀ مبارزه و عضويت دراين حزب؛ انصراف و قطع رابطۀ تشکيلاتی خويش را رسماً در مطبوعات حزبی اعلام و ابراز نمودند.

درست بعد از سپری شدن چهار ماه سکوت و عدم ارائه ی پاسخ حزبی و منطقی رهبری حزب، هفتۀ گذشته گرداننده های پشت پردۀ شورای نام نهاد اروپايی حزب، (بیدار) و (سکندری) اتهامات ناروا، حرفهای مضحک، دروغهای شاخدار و صحبتهای ضد حزبی و دور ازحقيقت را بخاطر اغوا و فريب صفوف پاکنهاد حزب و نيروهای چپ و دموکراتيک، در سايت انترنتی"مهر وطن" بعنوان سياه مشق، بخورد هم ميهنان عزيز قرارداده،  که سر آغاز آن  چنين نگارش يافته است:

«حدود پنج  ماه قبل  یعنی یک هفته بعد از تدویر موفقانه کنفرانس ( 20 اپریل 2013) شورای  اروپائی ، نامه ای  بتاریخ 28 اپریل ، از نام به اصطلاح 29 نفر اعضای شورای اروپائی ،که به استثنای 15 اسم در یادداشت دقیق بوده ودرمورد متباقی اسما باید مکث گردد،  به رئیس شورای اروپائی توسط همین رفقا ارسال گردید که در آن یک هفته ضرب الاجل برای تدویر مجدد  اجلاس حضوری شورای اروپائی نیز تعین شده بود.

وقتی به لست اسما دقت صورت گرفت و تحلیل شد این نتیجه بدست آمد که از آنجمله صرف 15 اسم آن دقیق بود و باقی نامهایی بودند که نویسنده و ارسال کننده آن برای بزرگ ساختن موضوع از جانب خود نوشته بود. در همان وقت با اکثریت آنانیکه اسمای شان در نامه ذکر شده بود تماس گرفته شد و بار بار تماس گرفته شد که اکثریت آنان یا ازذکرنام خود بی خبربودند ویاهم محتوای آن نامه را بکلی رد میکردند، و افزون بر انگیزه تهیه ، محتوای بی اساس آن نامه  عدم صحت لست نیز مورد بحث قرار گرفت. بخاطر بی اساس بودن لست و محتوای بسیار مضحک و بحث بر انگیز آن، نامه عملا اعتبار خود را از دست داد، دیگر کسی دنبالش نه گشت . به این سبب میتوان به جرات گفت که این نامه (نامه دومی) نیز توسط عین نویسنده تهیه شده و از عین آدرس ارسال شده است بنا اسمای همان 15 نفر میتواند قابل اعتبار باشد و بس .»

جنابان همه کاره شورای اروپايی با گزينش راه سياسی جديد حزب متحد ملی  و اثرگذاری صحبتهای دوستان جديد (حزب اسلامی و جمعيت اسلامی افغانستان)، از کاروان تکامل علم و تخنيک، فعاليت سريع انترنت و دست رسی به رسانه های همگانی، بی اطلاع مانده ويا می خواهند خاک به چشم مردم بزنند.

آيا درشرايط کنونی کسی می تواند نامه ای از اسم و آدرس شخص ديگری بنويسد و درطول چهارماه بدون واکنش و جواب باقی بماند؛ آنهم از جانب يک عده شخصيتهای بزرگ، مبارز، کارآگاه و دارای سوابق حزبی ـ سياسی ، سی ـ چهل سال ؛ اين را گويند دروغ شاخدار.

اين عالی جنابان نویسنده، درجای ديگری با سبکسری می نويسند:

«در این نامه اسم 6 نفری آمده است که اصلا عضو حزب متحد ملی نمی باشند منجمله  محترمین خرمی، محمد اعظم،سکندر متین، سید احمد وحید، زرمینه، یما بشریار همچنان اسم 6 نفر دیگر که در کشور اتریش سکونت دارند  منجمله  محترم حبیب الله حبیبی ، نصیر احمد توفیق، محمد بارز صدیقی، فر هاد امیری، محمد بشیر همراه، همایون شبرغانی  در لست آمده است که مسئول حزبی در آنکشور نتوانست عضویت  ایشان را تثبیت کند. بهمین سبب آنها  در کنفرانس ماه اپریل اشتراک کرده نتوانستند.  اسمای همین شش نفرنیز بحیث اعضای شورای اروپائی در نامه 28 اپریل آمده است که قبلا در مورد تذکار بعمل آمد و حقیقت نداشت البته نامه اولی بدون استیذان رئیس منتخب ش.ا. بشکل خودسرانه ازجانب نویسنده آن به مرکز(کابل) هم ایمیل گردیده بود.

بهمین ترتیب محترمین سلیم کارگر ، حمیرا کارگر، حفیظ روند، ولی ولی، فر هاد رمضانی،عزیز حمید زاده،محمد الله امیری، داکتر جاوید حق العضویت سال 2012 خود را نپرداخته اند. قابل یاد دهانی است که حق العضویت سال 2012 فرید سیاوش را در روز کنفرانس (20 اپریل 2013) محترم  میرعصمت اله سادات  از جیب خود پرداخت تا موصوف حق اشتراک در کنفرانس را حاصل کرده بتواند. دیده می شود که لست ارائه شده  استعفی کننده ها، بصورت قطع دقیق نمی باشد.

افزون بر آن تازمانیکه هر فرد بصورت جداگانه نامه انفصال خود را ارسال نه نماید، نامه صرف در حد استعفی نامه نویسنده و ارسال کننده آن میتواند قابل اعتبار باشد»

درمورد اتهام پوچ عدم عضويت رفقای ارجمند مان که يک عمر در يک سنگر بخاطر دفاع از حق، عدالت، آزادی و دموکراسی مبارزه کرده ايم؛ رفيق شهاب الدين سرمند جواب محکم و مقنع ارائه نموده است؛ من چيزی افزود نمی کنم؛ ولی هم اکنون حرفهای ادولف هتلر ـ مائوتسه دون و حفيظ الله امين بخاطرم آمد که هرسه می گفتند: "هرکسی با ما نيست، از ما نيست"، سپس هر کی از حرفهای شان انتقاد و سرپيچی می کرد، سرش را می بريدند. اکنون گرداننده گان به صطلاح شورای اروپايی عين مطلب را می گويند؛ هرکسی از دستور ايشان سرپيچی ويا کارهای نادرست ایشان را انتقاد نمايد؛ فوراً غير حزبی خوانده می شود.

اما درمورد اين اتهام مضحک که گفته شد اين رفقاء حق العضويت سال 2012، يعنی يک سالۀ خود را نه پرداخته اند؛ وحق العضويت فلان رفيق را رفيق ديگری از جيب خود پرداخت؛ فهميده شده نتوانست که عالی جنابان همه کاره اساسنامه حزب را خوانده اند؟ هرگاه يکی ازاعضای حزب يک سال حق العضويت نپردازد، از وی پرسش بعمل می آيد يا خير؟ آيا درمورد تعيين سرنوشت حزبی اش از جانب مقامات مسؤول حزب، تصميم اتخاذ می گردد يانه؟ آيا از اين رفقاء درطول اين يک سال پرسشی بعمل آمد؟ ويا اساسنامه حزب زيرپا شد. فکرمی شود که اين آقایان نه تنها خود؛ بل همه رهبری حزب را با اين اتهام کودکانه زير سوال های متعدد بردند.

آقایان همه کاره شورای اروپايی حزب متحد ملی دربخش نتيجه گيری، انديشه های تابناک  (!) شان را با الهام از نظريات ايئتلاف جديد (!) چنين پايان می بخشند:

«پریروز، یعنی دوران دموکراتیک خلق. دیروز یعنی دوران حزب وطن. و امروز یعنی حلقاتیکه هم پریروز و هم دیروز را نقد کردند و خواسته اند بدون وابستگی به پریروز و دیروز، تازه سر بلند نمایند مانند حزب متحد ملی افغانستان.  ن. ف بخاطر ترکیب نا متجانسش تجزیه شد و امروز عده ایکه خود را هواداران  مرحوم ببرک کار مل میدانند در تلاش آن اند تا هواداران آن مرحوم را از هر گوشه و کنار جمع و در یک سازمان واحد متشکل بسازند. دوستانیکه از شورای اروپائی ما فاصله گرفته اند نیز در همین جمله اند....

درک ما از اوضاع کشور این بوده است که بر گشت به دوران دموکراتیک خلق نه ممکن است و نه مفید ، به این سبب باید فکر نو نمود. بایداز اوضاع مشخص تحلیل مشخص نمود. دوران دموکراتیک خلق کجا وامروز کجا. دموکراتیک خلق به فکر انقلاب ملی و دموکراتیک با سمت گیری سوسیالیستی بود. در حالیکه امروز کشور دارد آبستن انقلاب ملی و دموکراتیک با سمت گیری سرمایه داری می شود. مشخصه آن دوران مناسبات فیودالی و نیمه فیودالی بود. در حالیکه امروز مناسبات فیودالی در اقتصاد دیگر وجود ندارد و صرف رو بنای فکری آن را در طرز تفکر  حلقات بنیاد گرا میتوان جستجو کرد که مبارزه به آن با نسخه های دیروزیعنی مارکسیزم ،سوویتیزم…. ممکن نمی باشد.

ما پیوسته بر این امر تاکید داشته ایم که به منظور راه اندازی یک جریان بزرگ و موثر باید مسئولانه دور میز جمع شویم  ونظرات مان را صریح، روشن و مرد ومردانه مطرح کنیم و ببینیم چه به درد امروز افغانستان می خورد. استفاده های ابزاری از نام رهبران دیروز و سایه بان جستن از نام ایشان نه به درد امروز میخورد و نه به درد دیروز.»

رفقاء ودوستان عزيز!

هرگاه حافظه و وجدان خوابيده باشد ويا خيانت نمايد، روی سرنوشت ديروز (ازسال 1345 الی 1371) حزب دموکراتيک خلق افغانستان آن گونه، که رهبران بنيادگرای جهادی، افغانستان، پاکستان و ايران؛ ارتجاع سياه عرب و انحصارات غارتگر بين المللی و سازمانهای استخباراتی آنان نشخوار می کنند. مرتدين متحد ملی به پيروی از آنان نيز خوش خدمتی کرده  همين گونه، نغمه سرايی می نمايند.

درغيرآن اگر وجدان بيدار، قاضی و ناظر براعمال مان باشد؛ برای يک لحظه تعمق نماييم و بينديشيم؛ چه چيزی حزب دموکراتيک خلق افغانستان را به يک سازمان فراگير و سراسری در تمام افغانستان تبديل کرد و جايگاهش از ساير احزاب بلند و صدرنشين نمود؟

مگر همان برنامۀ پاسخ گويش نبود که همه دردها، نيازها، مطالبات و خواستهای برحق مردم رنجديده افغانستان تشخيص و به پيشگاه جامعه بلا کشيدۀ مان بازتاب داد؟

بگونه ی مثال، درمتن برنامۀ ديروز که آقايان آن را ناکارآمد میخوانند، چنين آمده است:

 درعرصۀ داخلی:  تحکيم استقلال ملی، دفاع ازحاکميت ملی وتماميت ارضی؛ رفع عقب ماندگی سياسی واقتصادی، رهايی ازقيد وبند مناسبات توليدی پوسيدۀ فيودالی، ازطريق ايجاد موسسات صنعتی کوچک وبزرگ ورشد سريع صنايع ملی؛ حل عادلانۀ مسألۀ زمين وآب ونوسازی سيستم های آبياری؛ مبارزه درراه استحکام پايه های وحدت ملی، تعميم اصول د موکراسی وعدالت اجتماعی درجامعه، تضمين قانونی حقوق و آزادی های فردی واجتماعی مردم؛ اصلاح بنيادی وديموکراتيزه ساختن سيستم عدلی و قضايی؛ رفع تبعيض جنسی و برابری حقوق شهروندان درکليه بخشهای حيات اجتماعی؛ ايجاد و بسط نهاد های مدافع حقوق زحمتکشان، سهمگيری پيگر واشتراک فعال درامرتشکيل اتحاديه های کارگری- کانون ها و انجمن های فرهنگی و ادبی- سازمانهای توده يی ودموکراتيک (زنان وجوانان) وتشکل حرفوی اصناف؛ اصلاح و بهبود سيستم آموزش- پرورش وتحصيلات عالی؛ ايجاد شرايط  مناسب وفراهم آوری زمينه های مادی ومعنوی به هدف عرضۀ بهتر وبيشترخدمات اجتماعی وتعميم بيمه های صحی؛ رونق بخشيدن به پروسۀ فعاليتهای هنری وکلتوری، رشد شاخه های علم وفرهنگ درجامعه؛ ارتقای سطح آگاهی اقشار مردم ازطريق گسترش شبکۀ خدمات مطبوعاتی واطلاع رسانی درمرکز و ولايات کشور؛ ترميم- بازسازی و مدرنيزه کردن شبکه های مخابراتی ومواصلاتی موجود واحداث خطوط جديد با جلب همکاریهای تخنيکی وفنی دول پيشرفتۀ جهان….

درعرصۀ خارجی:  دفاع ازداعيۀ صلح- ديتانت وامنيت جهانی؛ پابندی به اصول جنبش عدم انسلاک، برقراری مناسبات نيک وحسنه با کشورهای همسايه وکليه ملل جهان برمبنای احترام متقابل وعدم مداخله درامورداخلی همديگر؛ پيروی ازسياست همزيستی مسالمت آميز وضديت با استعمار(کهنه ونو)- استثمار- ارتجاع  بين المللی وامپرياليسم؛ پشتيبانی و حمايت ازخواست برحق ملت های جهان که درراه حصول استقلال سياسی- حق خود اراديت وتحکيم استقلال اقتصادی خويش ميرزميدند؛ تأييد وپشتيبانی ازاعلاميۀ جهانی حقوق بشروساير قراردادها- مقاوله ها- ميثاق ها و پروتوکول های بين المللی که با منافع خلق های جهان درتضاد واقع نمی شدند؛ احترام به منشور سازمان ملل متحد….

لطفاً بفرماييد، کدام بخش آن بازندگی امروز و فردای زحمتکشان ميهن مان در تضاد است؟

مگر رهبری سالم زنده ياد ببرک کارمل و بيانيه های پارلمانی و انتخاباتی اش نبود که درقلب های مليون ها کارگر، دهقان، پيشه ور، مامور، معلم، افسر، عسکر، مرد و زن ـ پير و برنا بشمول جوانان ميهن مان نفوذ و رسوخ نمود.

آيا درجامعه بارورشدن دموکراسی، بدون موجوديت نهاد های دموکراتيک ممکن خواهد بود؟

مگر اين نهاد های دموکراتيک مانند سازمان های زنان، جوانان، اتحاديه های صنفی، کوپراتيف های زراعتی، اتحاديه های ژورناليستان، نويسندگان، پزشکان، معلمان، هنرمندان ـ شورای علماء و روحانيون، شورای مشورتی اقتصادی و سرانجام جبهه ملی پدروطن؛ توسط کدام حزب سياسی تشکيل شدند؟ توسط متحدين کنونی شما: حزب اسلامی حکمتيار؛ جمعيت اسلامی؛ حزب وحدت اسلامی؛ توسط جامعۀ جهانی (!) امريکا ـ انگليس ـ ايران ـ پاکستان ـ عربستان سعودی و امثالهم؟ ويا بوسيلۀ ح. د. خ. ا ، تحت زعامت زنده ياد ببرک کارمل؛ اگر شرم و حيا در ضمير کسی مرده باشد، جايی برای خجالت کشيدن هم باقی نمی ماند.

آيا می توان ازکارهای سود مند زيرين که درزمينه های مختلف زندگی مردم مان در زمان زمامداری حزب تحت زعامت زنده ياد ببرک کارمل، صورت پذيرفت انکار ورزيد:

تحقق پلانهای رشد اقتصادی در مناطق تحت امن کشور؛ رونق يابی بازرگانی و مناسبات تجارتی؛ اصلاح و بهبود سيستم مالياتی و خدمات بانکی؛ اعمار ساختمان های رهايشی و مدنی برای شهروندان نيازمند ميهن؛ بهبود کشاورزی و سيستم های آبياری؛ سرمايه گذاری دربخشهای صنايع، معادن و انرژی؛ اصلاح و نوسازی سيستم مخابرات و مواصلات (اعمار دستگاه مرکزی مخابرات و بکارگيری سامان آلات تخنيکی مدرن و احداث شاهراههای جديد و ترميم راهها و سرک های سابق و ايجاد موسسات ترانسپورت هوايی و زمينی)؛ تهيۀ کالاهای مورد نياز اوليه؛ تدارک اقلام مواد کوپونی به قيمت های ثابت و خيلی ها نازل برای کارمندان و کارکنان دولت و سرانجام توزيع رايگان آنها؛ تأسيس پرورشگاه وطن؛ گسترش شبکۀ شير خوارگاهها و کودکستانها در محلات کار دولتی و درشماری از محلات زيست؛ ارتقاء سطح آموزش و پرورش و فراهم ساختن زمينۀ تحصيلات عالی در داخل و خارج کشور برای پسران و دختران؛ اعمار بيمارستان ها و کلنيک های صحی، دواخانه ها و بهبود عرصۀ خدمات صحی؛ ارتقاء کيفيت و کميت نشرات راديو تلويزين و ساير خدمات علمی، هنری و فرهنگی به شمول طبع و توريد کتب....

از آن جايی که درمورد دستاوردهای دهه ی هشتاد ميلادی درمقالات متعدد درسايت های انترنتی و درمتن دهها جلد کتاب معلومات مفصل داده شده است، من به همين نکات و مطالبی که ذکرشد، بسنده کرده، فقط می گويم که اگر اندکی وجدانهای تان بيدارمانده باشد؛ با سرزدن به دوجلد کتاب جناب کشتمند و مقايسۀ آن دستاورد ها با 13 سال اخير کار شما و متحدين نوين جهادی و جامعۀ جهانی (!) (امريکايی و انگليسی) تان،  خجالت خواهيد کشيد.

درمورد گزينش راه رشد غير سرمايه داری؛ تقويه ی سکتور دولتی با حمايت از سکتور خصوصی شامل برنامه و اقدامات انجام شدۀ ديروز که مورد انتقاد قرار گرفته وآن را اکنون بسود زحمتکشان ميهن نمی دانند و اتخاذ راه رشد سرمايه داری و گزينش بازار آزاد (آزاد کشمير (!)) امروز را يگانه راه بهبود زندگی توده های مليونی مردم ما می دانند؛ بياييد تا اين هردو را از زحمتکشان افغانستان، ازجمله از شهروندان کابل؛ ازشکم گرسنۀ گداهای شهرها، که بالای موتر های عابرين حمله ور می شوند؛ از بيوه زنان گرسنه؛ از اطفال بيکار و بی روزگار در شهرها و دهات، که فريادها و ناله های آنان گوش فلک را کر و چشم های وجدان فروخته ها را کور ساخته و فاصلۀ ايجاد شده بين فقر و غنا ( تفاوتهای طبقاتی ) را نمی بينند؛ باری ديگر پرسيد و سپس داوری کرد و حکم صادر نمود که عدالت ـ انسانيت ـ عزت ـ کرامت ـ شرافت ـ سعادت و انصاف درکدام يکی از اين دو سيستم ديده وسراغ شده می تواند.

در يک کلام، اگر تعداد کادرهای ملی (ملکی و نظامی) ای که ديروز! در زمان حاکميت ح. د. خ. ا، آموزش و پرورش يافتند و به جامعۀ افغانستان تقديم شدند، هم اکنون آنان را از دولت پوشالی کنونی برکنار نمود؛ آيا دولت موجوده يک هفته عمر خواهد داشت؟ و شرايط دهه ی هفتاد خورشيدی تکرار نخواهد شد؟   

در اين صورت چرا ما از گذشتۀ حزب دموکراتيک خلق افغانستان، که تاريخ زندگی ما بدان گره محکم خورده است، نادم باشيم و از ذکر آن در نبشته ها و از کسب تجارب و انتقال اندوخته های سودمند ذکر شدۀ آن با درنظرداشت شرايط کنونی در زندگی آتيۀ مان؛ خود داری کنيم؟ ويا مثل رفيق هم کيش تان (!) شرمنده باشيم و خجالت بکشيم؟

اما اگر پروسۀ يکجا شدن سرخ ديروز با سبز و سياه امروزی و ديروزی و شتافتن درجهت تحقق برنامه موجود، بخاطر ارضای خاطر "سيا" باشد، درآن صورت مردم برای تان خواهند گفت:

       بيرق تان چه خوب قشنگ شده  ـ  سرخ با سياه سبز رنگ شده

عالی جنابان! لازم به تذکر می دانم، نقد وانتقاد نه تنها یک اصل مهم وپذیرفته شده درجامعه باز وواقعاً دموکراتیک است؛ بل، نیاز انکار نا پذیر انسان مدرن در اجتماع می باشد. اما اين انتقاد به گفتۀ مولانای بلخ:

               پای استدلاليان چوبين بود  ـ  پای چوبين سخت بی تمکين بود

  هم "چوبين" است وهم "بی تمکين"؛ متن  آن را درزيربخوانيد وقضاوت کنيد:

 «رفقای عزیز: نمی دانیم این رفقا با خود محاسبه کرده اند که در ده سال گذشته چه کار هائی را برای حزب مربوطه شان انجام دادند؟ وقتی به قول آنها کمیته کاری “مشروع” بود چه فعالیت هائی نمودید که امروز آنرا بخاطر نگرفتن رای سمبولیک” نا مشروع” میدانید. آیا خود بحیث مردمان با تجربه از آنچه انجام داده اند وجدانا راضی هستند؟ آیا به گفته مردم کابل متحد ملی را ” نهال” ساختند که حالا سازمان دیگری را ” درخت” بسازند.»

بلی ما آن حزب را درخت ساخته بودیم، می گویند دروغگو حافظه ندارد، همان گونه که شنیده ایم گفته اند: چرخ سیاست بدون دروغ نمی چرخد. در پروگراف زیرین اعتراف و تناقض نظر به کتابت خود بیدار و سکندری  که بخشی از بیانیه تاییدی کنفرانس اخیر شان است به مطالعه می گیریم.

  «در مرحله قبل از تشکیل حزب واحد، سازمان اروپائی ما با وصف دشواری ها، دست اندازی ها و سنگ اندازی ها، از لحاظ کمی و کیفی قوس صعودی پیمود و با بسیج 270 نفر در صفوف خود به ساز مان سراسری اروپا مبدل شده بود. اما بعد از شکست وحدت و احیای مجدد حزب متحد ملی و شورای اروپائی آن امروز این رقم  به تعداد 84 نفر کاهش یافته است.»

بلی، سازمان در نتیجه سعی و تلاش(!) خستگی ناپذیر (سکندری بیدار) (!) رشد سعودی نموده به سازمان سراسری اروپا مبدل شد! علت کاهش امروزاعضا در سازمان موجودیت ما بوده است! اکنون هم به گذشتۀ خود نمی اندیشند؛ از آن نمی شرمند، در پیِ تلافیی آن نیستند؛ باز به همان نارواییهای پیشین خود ادامه می دهند. در واقیعت تشکیل به اصطلاح شورای اروپایی با قطع رابطه تشکیلاتی ۴۰ رفیق رقم آن ۴۳ تن کاهش یافت. حقیقت هیچ وقت پشت ابر نمی ماند و همیشه چشمان تیز بین در پی یافتن حقیقت هستند.

       چشمان تان روشن ! رفیق جاوید قیام رییس شورای سویدن حزب متحد ملی  نيز قطع رابطه تشکیلاتی خود رابشمول شش رفیق دیگر اعضای آن سازمان، اعلام کردند. این رفیق ها در سویدن با درک حقیقت، احساس مسؤولیت و به خاطر آرامش وجدان و برای نجات ازشر گرداننده گان کنونی شورای نام نهاد اروپایی اين تصميم حزبی و عاقلانه خويش را اتخاذ  و ابراز داشتند.

 

۹ اکتوبر ۲۰۱۳