به جای انتن ها با خطراتې مقابله کنيد که موجوديت افغانستان را تهديد ميکند در افغانستان جنگې که سي سال قبل آغاز شد هم چنان ادامه دارد و هیچ کس گفته نمي تواند که اين جنگ لعنتې چی وقت ختم خواهد شد. آنهايي که آغازگر اين جنگ بودند هم نمي دانند که اين جنگ چگونه و چه وقت خاتمه مي يابد. انها يی که اکنون درجنگ هستند هم نميداد که چگونه اين جنگ را خاتمه بخشند. تجارب متعددې ، از جمله تجارب جنگ های افغانستان و عراق نشان دهنده اين واقعيت هستند که اغاز کردن جنگ اسان ولې ختم کردن ان دشوار است. هم چنان داخل شدن در يک کشور و يا تعرض بالای يک کشور ساده بوده، ولې برامدن از ان کشور دشوارترين و پربهاترين کاری است، که درتاريخ بوضاحت ديده شده است. بگونۀ مثال، روس ها به اسانې داخل افغانستان شدند، ولې بر امدن برای انها سخت دشوار و سنگېن تمام شد. امريکايها مارش کنان داخل عراق شدند امااکنون سوال اين است که انها چگونه عراق را ترک خواهند کرد. با وجود انکه در افغانستان همين اکنون بر علاوه امريکا، ناتواين بزرگترين
نيرو ی نظامی جهان وجود دارد. ولې جنگ هم چنان ادامه دارد و اوضاع افغانستان بعد از اميدوارهاي کوتا مدت ، اکنون بويژه در قسمت های جنوب و جنوب شرق روز تاروز وخيمترودشوارتر ميگردد. اين جنگ ويرانگر، طولانې و خانمانسوز بجای ختم توسعه مي يابد
واکنون جنگي اصلي ( پاکستان) هم در اتشی ميسوزد که خود برافروخته است.
اين جنگي اصلي" باد کاشت " و حالا توفان درو ميکند. در باره اين جنگ يک سر درگمې عجيبې بوجود امده است. هيچ کس به اين سوال ها جواب دقيق نمي دهد که: چرا جنگ است و اين جنگ چي وقت خاتمه مي یابد. آيا ممکن اين جنگ منتظر تغيراتي در نقشه سياسي منطقه ويا هم منتظر استعمال يک بم کوچک اتمی باشد؟ واقعآ چرا جنگ است زمانې ختم جنگ و تأمېن صلح را در شکست حاکميت حزب دموکراتيک افغانستان و اخراج روس ها ميدیدند. حاکميت اين حزب سقوط کرد و روس ها هم افغانستان را ترک کردند. ولی در عمل نه جنگ ختم شد و نه صلح تامين گرديد. به تعقيب آن، با امدن مجاهدين نه تنها صلح تامېن نشد، بلکه جنگ با نفرت و بابې رحمې بيشتر ادامه يافت. در جنگ قدرت مجاهدين هر کدام شان سهم شير مي خواستند. انها ساختار هاي دولتې را از بين بردند.. همه موسسات فرهنگی واقتصادی را در جامعۀ بپا خاسته ودرحال رشدما، نابود کردند و افغانستان را به یک کشور بدون دولت و بدون قانون وويرانه تبديل نمودند، که درآن زمان هيچ کس و هیچ چیز مصئونيت نه داشت. سپس تصورديگری بميان آمد، که ختم جنگ و تامین صلح را ميتوان درشکست مجاهدين و تاسيس حکومت ناب اسلامې جستجو کرد. مجاهدين شکست خورد و طالبان مارش کنان وارد کابل شده و حکومت اسلامې خويش را اعلان نمودند. مگربا امدن طالبان و اعلان حکومت اسلامې هم نه تنها جنگ ختم نشد، بلکه افغانستان به مرکز تروريست هاي دنيا مبدل شد. دراين حالت تعدادي ميگفتند که افغانستان به دوران وحشت بر گشته است. تعدادی هم به اين عقيده بودند که افغانها مردم جنگې و جنگ طلب هستند و اين توانايي را ندارند که مسايل خويش را از طريق سياسي و با راه هاي مدني حل کنند. يک تعداد ديگری بازهم جنگ را در فطرت افغانها جستجو ميکردند. واقعآ حالت افغانستان به قرون وسطايی می ماند. در قرون وسطی زور نقش مرکزی را بازی میکرد. جنگ يگانه راه حل پنداشته ميشد و به همین اساس جنگ ها جنبه اي هميشگی داشتند. هیچ شاه و يا جنگ سالاری به تنهايی نمی توانست تمام يک کشوررا کنترول کند. درصورت شکست يک طرف کشتار جمعې صورت ميگرفت، بر زنان تجاوز جنسی میشد و يا هم طرف برنده انها را با خود می بردند.
متأسفانه در جنگ های افغانستان از شيوه های قرون وسطايی و زمان بربريت استفاده گرديد. با حمله تروريستې در11سپتامبر2001 درايالات متحدۀ امريکا امکان ان بوجود امد که حکومت طالبان توسط يک ائتلاف بين المللي سقوط کند. با سقوط طالبان نه تنها در افغانستان، بلکه در جهان اين اميد و ارزو برده ميشد که جنگ افغانستان ديگر ختم ميگردد و صلح استقرار می يابد. ولې جنگ هم چنان ادامه دارد و اوضاع افغانستان روز به روز بدتر ميشود. حالا چی بايد کرد که اين جنگ خاتمه داده شود. دنيا هم نتوانست صلح و ثبات را به افغانستان برگرداند. اين جنگ نه تنها در افغانستان، بلکه درپاکستان هم گسترش مي يابد و درتمام منطقه ترس و وحشت را حاکم ساخته است. بهترين راه راه مذاکره و ديالوگ است تجارب تاريخ گذشتۀ سايرکشورها وبويژه سرزمين خودمان افغانستان گواه است، که که جنگ برنده ندارد. فقط راه پايان دادن به جنگ، مذاکره و اشتي است. جنگ همه هستی جامعه را به کام خود می بلعد که به مشکل جبران ميشود. جنگ ميکشد که هر گز تلافې نمی گردد. اگر جنگ نشانه ای مريضي يک جامعه می باشد مصالحه و اشتي نشانه صحتمندي ان ميباشد. مصالحه يک پروسه است که روابط مخالفین را به جای زور بر اساس تفاهم، سازش و صلح تنظيم ميسازد. سياست و تصميم گيری سياسي شکل از مصالحه است. در تصميم گيري سياسي نمايندگانی اشتراک ميکنند که اهداف و منافع مختلف را نمايندگې ميکنند و در تصميم گيريهای جمعی سياسي اهداف و منافع گوناگون انعکاس داده ميشود. تصاميم دولت افغانستان و پارلمان افغانستان اشکالی از مصالحه هستند. بنابراين مصالحه پروسه ای است دايمی که هميشه در حرکت است. مصالحه توقف نميکند، اشکال مصالحه و نتايج ان گوناگون است درمصالحه هميشه بايد حد اقل دو طرف وجود داشته باشند. مصالحه ای که در ان دو طرف وجود داشته باشند حل مسله اسان بوده و در مدت کوتاه بدست می ايد ...اگر در مصالحه طرف های زيادي وجود داشته باشند حل مسئله و یا مسائل کار دشوار و طولانې خواهد بود. در چنين حالت خواسته ها و سوألات زيادي بوجود خواهد آمد. در افغانستان مصالحه ای از نوع دوم است که دارای خواست هاو طرف هاي زيادی بوده که هميشه راه حل را دشوار و پيچيده کرده است.
مشکل دیگر مصالحه عدم موجوديت يک استراتژی مشترک است. در حال حاضر دولت، انگلس ها، امريکای ها ... به شکل مستقل با طالبان و يا هم با حزب اسلامې مذاکراتې دارند. ويا خارجيان بدون حضور دولت با طالبان مذاکره ميکنند. این امر بصورت طبعې اتوريته واعتبار دولت را پايين مي اورد. در افغانستان هدف مصالحه بايد ختم جنگ باشد، نه تأمین منافع اين و ان گروپ جنگی و يانهاد سياسی. مشکل ديگر جنگ در افغانستان تنها جنگ طالبان و دولت نیست، بلکې طرف های ديگرې هم وجود دارند و يکې از اين طرف ها هم پاکستان است که در پی بدست اوردن خواست ها و منافع خويش ميباشد. تا زمانيکه مشکل با پاکستان حل نگردد مشکل جنگ افغانستان حل نخواهد شد. باوجود مشکلاتې که پاکستان با طالبان دارند تا هنوز هیچ نشانه ای مبنې بر تغیر استراتژې ان کشور در برابر افغانستان ديده نمی شود. تلاش های ناکام ديروز در مورد مصالحه تمام جوانب در گير را در نظر نمی گرفت و با مسايل ساده و با خوشبينې برخورد ميکردند. نيات شان را در عبارات “ مصالح ملې” ، “ اخوت اسلامی” ... مخفی ميکردند که در عمل نه “ مصالح ملې” و نه هم “ اخوت اسلامی” تأمین گرديد. چند مرتبه از کابل گرفته ،تا پشاور، اسلام اباد و مکه درعربستان سعودی زيراين عبارات توافقاتې صورت گرفت، نتیجه ان چې شد؟ گروپ های اسلامې چقدر به اخوت اسلامې پابندی نشان دادند. نتیجه “ اخوت اسلامې” بين جميعت اسلامې و حزب اسلامی را همۀ مردم ما درجنگ های کابل وسايرولايات کشوربه چشم ديدند. هم چنان نتیجه برادرې اسلامې با پاکستان و ايران چی دست اوردهای دارند؟ کفر جور ميکند ولې برادر اسلامې ما پاکستان انرا می سوزاند. و برادر اسلامې ديگرما ايران بر علاوه ارسال اسلحه، ده ها هزار مهاجر افغان را که همه مسلمان هستند با شيوه ای ظالمانه و غير انسانې از کشور خويش به زور و جبر اخراج کردند. زن را از شوهر و اولاد را او والدين جدا نمودند. با وجود اينکه عامل ايديولوژيک جنگ نيرومند و نيرومند تر ميشود، ولې تا هنوز به عامل اصلې مبدل نشده است. عامل اصلې همانا عامل جيوپولتيک است. زمان ان فرا رسيده است که بالای اين مشکل اساسی فکر شود. از مشکل اساسی نه بايد گريخت ، بلکې با شهامت و با شيوه عقلانې به ان روبرو شد. مشکل جنگ در درجه اول مشکل جيوپولتيک است اين مشکل را بايد حل کرد. ريس جمهور افغانستان وهردومجلس پارلمان افغانستان مسئله اصلې جنگ را د رأس اجنداي کار خويش قرار دهند. موجوديت کشور و ملت شدن در افغانستان نه تنها زير سوال بسيار جدي قرار دارند، بلکې با خطر واقعی روبرو هستند.
بدون شک زمان زمان تصاميم بزرگ است. زمان زمان قبول کردن ريسک ها است. زمان زمان انديشيدن به شيوه نو و به کار انداختن راسيونالیزم است، فرصت ها را نه با يد ازدست داد، بلکه بايد به جای جنگ با انتن ها، ويدوها و فلم ها، با خطراتې و تهدید های بايد رزميد که موجوديت افغانستان را تهديد ميکنند. شما هم در تارېخ بيمه نشده ايد و تارېخ بالای شما و کارنامه های شما قضاوت خواهد کرد.
مشکل ديگرمصالحه درافغانستان دراشتي ناپذيري اصول بوده که طرف ويا طرف ها اصول خويش را مورد معامله قرار نميدهند. اين نوع برخورد هم مانع ايجاد اعتماد متقابل و هم مانع ايجاد پرنسیپ های مشترک ميشوند. پروسه مصالحه در افغانستان به مراتب نشان داد که برخوردهاي ایديولوژيک، توانايی ايجاد اعتماد متقابل و بوجود اوردن پرنسيپ هاي مشترک را ندارند. سيستمی که اعتماد متقابل و پرنسيپ های مشترک بين مخالفين و طرف های درگیررا ايجاد کرده می تواند دموکراسي است. ايديولوژيکی کردن مصالحه و يا مطرح کردن اهداف ايديولوژيک نه نتها مصالحه را با مشکل جدی مواجه ميسازد، بلکې در صورت پذيرفتن انها، انچه که تا هنوز در عرصه های دموکراسي و جامعه مدنې بدست امده است،همه از بین رفته و بحران سيستم را ايجاد ميکند. مصالحه نه بايد صحنه بازيهاي سياسی و مانورها باشد. مصالحه درافغانستان استراتژی مشترک، و پرنسیپ های مشترک را ايجاب میکند اين پرنسيپ ها ازادی فردی، حاکميت مردم , حقوق بشر و جامعه مدنې ميباشند. يک کشور و دو سيستم حوادث نه تنها بيش از انتظار به سرعت شکل گرفته و عمل ميکنند، بلکې بربرخی برداشت ها، نتيجه گيريها، فرضيه ها و نظريات ديروزي ما خط بطلان ميکشند. حوادث و رويداد ها از کنترول خارج مي شوند. پيش بينې و تعين سمت حرکت حوادث اينده در افغانستان و منطقه کار دشوار است. ولې می توان گفت که منطقه در حالت دیگرگونې عميق قرار دارد. در اين منطقه اتشفشان نیرومندي مرکب از جهل، ترس و نفرت شکل گرفته، گسترش مي يابد، شعله ميکشد و قربانيان بيشتر و بيشتر مي طلبد. درايران و خصوصآ در پاکستان حوادث با شتاب هر چي بیشتر عمل ميکند. بدبختانه در منطقه بيگانگی وسيع سياسی وجود دارد و جوامع غير سياسي، ناتوان و نا مستقل بوده و ازادی فردی وجود ندارد. نه تنها حکومت ها، بلکې فرهنگ حاکم هم با استقلال جوامع و ازادی فردی با شدت مقاومت ميکند. در ايران، پاکستان و هم چنان در افغانستان به جای جامعه، چند فاميل، چند ملا ــ اخوند، چند جنگ سالار... هستند که حق سياست کردن ، حق حکومت کردن و حق تصميم گرفتن دارند. در ايران سياست کردن و حکومت کردن در مالکيت مطلق اخوند ها قرار دارد. در پاکستان از يک طرف هسته سيستم سياسی را جنرال و ملا تشکيل ميکند و از طرف ديگر جامعه اين توانايی را نه يافته است که جز دو، سه فاميل از جمله نواز شريف و بتو، سياست مداران ديگرې را به ميدان سياست پيش کش کنند. اين فاميل ها نه نو هستند و نه به جامعه پاکستان چیزی داده اند. همه ای انها به سوء استفاده از قدرت متهم هستند. در منطقۀ ما جوامع حالت پاسيف و انتظار را دارند. نه مقاومت ميکنند و نه حق مقاومت خويش را شناخته اند. درافغانستان يک روزهم در برابر خطرات و تهديداتې که به شکل بالفعل بالای سرانها قراردارد، صداي اعتراضی بلند نه گرديد. عدم استقلال و غير سياسي بودن جوامع به مستبدين، عوامفريبان و شياطين سياسي... موقع ميدهند تا قدرت داشته باشند و تا که مي توانند از ان سوء استفاده کنند.
با چنین يک وضعيت در منطقه امکاناتې بوجود امده است که ممکن را ناممکن و ناممکن را ممکن میسازند. انچیزې که ديروز ناممکن بود امروز ممکن شده و ان چیزې که ديروز ممکن بود امروز ناممکن شده است. انچه که ما ديروز خواستارش نه بوديم امروز برای قبول کردن اش خود را اماده میسازېم. تا جايکه من سير دراماتيک و شکل گیرې حوادث را درک می کنم. افغانستان برعلاوه مشکلات موجود بسوی “ يک کشور و دوسيستم” در حرکت است. نيرومند شدن طالبان به معنې نيرومند شدن تفکر و ايدیولوژي انها نيز ميباشد. همین حالا عوامل جغرافياي و سياسي در برابر ان کم رنگ میشوند. نقش و تاثير تقسيم کننده ای عامل ايديولوژيک به مراتب از عوامل جغرافيای، قومی، لسانی و سياسی نيرومند تر و ويرانگر است. عامل ايد يولوژيک انها را هم تقسيم و در برابر هم قرار ميدهند که لسان، وطن و دين مشترک دارند. حوادث عراق و فلسطين پيشروی چشم ما ميگذرد. وجود “ يک کشور و دو سيستم” در افغانستان بحران حاکميت، بحران قانونيت و از همه بدتر بحران سيستم را ايجاد خواهد کرد. چنین يک حالت نه تنها درشرايط جنگي، بلکې در شرايط صلح هم برای افغانستان خطرناک است. افغانستان اين توانايی را ندارد که در وجود “ يک کشور و دو سيستم” به موجوديت خود ادامه دهد.
دو سيستمه شدن افغانستان خطر جدي پارچه شدن اين کشور را بوجود می اورد. دستگیر خروټی
|