اتحاد ارتجاع سياه و سپيد در بازداشت و مجازات علی محقق نسب

اتحاد ارتجاع سياه و سپيد در بازداشت و مجازات علی محقق نسب

طوريکه هموطنان ما اطلآع دارند، مدتی قبل علی محقق نسب سر دبير مجلهً زن در افغانستان ،بنابر سپارش رسمی مشاور ريس جمهور افغانستان در امور مذهبی بازداشت و طی يک محاکمه فرمايشی بمدت (دوسال) حبس مجازات گرد يد.

بازداشت ، محاکمه و مجازات عجولانۀآقای محقق نسب برای همۀ روشنفکران ، فرهنگيان ودگر انديشان رسالتمند افغانستان مايۀ تاًثر و تالم عميق بوده ، ميبايست همۀ احزاب و سازمانهای سياسی و اجتماعی و تمام شخصيت های ملی، علمی واجتماعی در داخل و خارج کشور، که به دموکراسی و آزادی بيان، عقيده و وجدان معتقد بوده اند، از طریق راه اندازی تظاهرات و واکنشهای جدی ومؤثر برعليه ارتجاع سياه قرون وسطايی و دولت دست نشاندۀ امريکايی بمقابله برمی خاستند، ولی ازينکه نه تنها واکنش لآزم ومتناسب متباازنگرديد، بلکه اين موضوع خيلی بسرعت خاموش وبدست فراموشی سپرده شد؛ سوالآت زيادی را در ذهن انسانهای کاوشگر تداعی ميکنند.

از جمله ، نخست بايست بيبينم که آقای محقق نسبت درمقاله اش زيرعنوان ( ارتداد ازديدگاه قرآن) چی چيزی راعنوان کرده است آيا انديشه های وی مخالف ما نفست اسلآم (قران) است يا خير؟ آيا نظريات و انتقاداتش دارای حقيقت بوده يانه ، آيا همچو نظريات وانديشه ها پيشينۀ تاريخی دارد، يعنی علما و دانشمندان پيشين ما درين رابطه چيزی نوشته اند ؟ و سرانجام آيابازداشت ، محاکمه و مجازاتش مطابق قوانين نافذۀ افغانستان صورت گرفته و يا يک محاکمۀ سياسی و فرمايشی بوده است.

آقای محقق نسب در مجلۀ زن زير عنوان (ارتداد از ديدگاه قرآن) چنين مينويسد :

« ارتداد بعنوان يک حربه سياسی –مذهبی و وسيله سرکوب و خشونت در اختيار حاکمان ستم پيشه قرار داشته ، از يکسو مانع ترقی و تکامل علمی جامعه گرديده و از سوی ديگرنخبگانی را ازجامعه مسلمان گرفته است. مسئلۀ ارتداد درطول تاريخ اسلام بعنوان شمشير برنده دراختيار قدرتهای استبدادی بوده، که برعليه دانشمندان، اصلاح طالبان ومنتقدان نظام بکار رفته و ناهنجاريهای اجتماعی، سياسی، مذهبی و فجايع داخلی را بوجود آوردخ است....»

آقای محقق نسب به منظور رهايی از اين فجايعی، که واقعأ دامنگير سراسرجامعۀ ما و ساير کشور های اسلامی بوده، چنين پيشنهاد مينمايند:

« بنا بر آن پيشنهاد ميکنم : بمنظور جلوگيری از تعصبات کور مذهبی و بمنظور جلوگيری از سوء استفاده از عناوين : عالم، مجتهد، پيشوا ومرجيعت دينی و بمنظور آزادی عقيده و انديشه و بمنظور آرامش و آسايش جامعه علمی و فرهنگی کشور و بمنظور ترويج روحيه ديگر انديشی و ديگر پذيری و بمنظور تسکين شمشير کهنه و زنگ زدۀ تکفير و تفسيق؛ ارتداد قانونی شود و قانون افغانستان اجازه دهد و اعلام کند که مردم مسلمان از روی عشق ، علاقه و ايمان به دينداری خود ادامه دهند و کسی تحت هيچ شرايطی حق اجبار ، اکراه و تهديد را نداشته باشد... ارتداد بايد رسمأ و قانونأ حذف گردد ، تا تيغ برنده از دست ذنگی مست گرفته شود. تمام مردم افغانستان و فرزندان وطن ميدانند، که در طول تاريخ و بخصوص در دو دهۀ اخير در جنگهای مذهبی داخلی و تنظيمی از عنوان تکفير و ارتداد چی سودهای ، که برده نشد و چی فجايعی که در کشور پديد نيامده است. چرا هرروز خودرا بدست خود نابود ميکنيم؟ چرا هر روز به بهانه های واهی واحکم نا صحيح مذهبی برای جامعۀ خود و مردم خود مشکلآتی بوجود آوريم ؟ چرا اين آيات شريف را نمی خوانيم (لکم دينکم ولي دين) چرا نميگوييم که: (لا اکراه فی الديدن) چرا مردم را بزور بطرف بهشت ميبريم . »

 فکر ميکنم، که آنچه را آقای معقق نسب در بالا مطرح نموده، همۀ آن بازتابی از واقعيت های تلخ و جانکا ه زندگی مردم ما و در مطابقت کامل با ايات ذکر شدۀ  دين اسلام بوده است.

يعنی مسئله ارتداد در دين واصول اسلام همانطوريکه جناب محقق نسب توضيح داده اند، فارغ از احکام قرآن و حديث پيامبر اسلام است . همينگونه در صدر اسلام هيچ سند معتبری وجود ندارد ، که کسی را بجرم برگشت از دين محکوم ومجازات کرده باشند همچنان درمتن قرآن واحاديث پيامبر، کدام آيت و حديثی مبنی بر اينکه مجازات مرتد را مشخص کرده باشد وجود ندارد ، بلکه در آيت 19 سوره آل عمران چنين هدايت داده شده است  « قل للذين اتوالکتاب و الاميين اسلمتم فان اسلموا فقد اهتدوا وان تولوا فانماعليک البلاغ والله بصير با لعباد » ترجمه آيت : ( بگو با اهل کتاب و با اميان( مشرکين) که آيا ايمان می آوريد. اگر مسلمان شدند ،  هدايت يافته اند و اگر دعوت را قبول نکردند ، بر تو جز تبليغ کار ديگری نيست ، يعنی کسی را بزورمسلمان مکن، زيرا خداوند بحال بنده گان بينا است.)

اکنون با استنباد از تفسيرو معنی  آيت ذکر شده و ذکر دو آيت قرآن در متن نوشته محقق نسب که « جبر و اکراه در دين نيست » و « دين شما برای شما باشد و دين من هم برای من » با اطمينان کامل ميتوان گفت که موضوع ارتداد در مانفست اسلام که قرآن است نتنها جاه نداشته بلکه از جبر و اکراه و وادار کردن مردم بزور بدين اسلام جدأ ممانعت بعمل آمده است پس موضوع ارتداد چی وقت ، از طرف کی و چرا خارج از اصول دين اسلام بوجود امده است.

از مطالعه کتابها و آثار دانشمندان متقدم و متأخر و بويژه آنهای، که اکنون درين رابطه بر مبنای اثار گرانسنگ متفکرين پيشين کاوش و پژوهش نموده اند پيداست که موضوع ارتداد بعد از صدر اسلام از طرف آنعده از فقهای مطرح گرديده، که بصفت مفتی ومشاورمذهبی در کنار اميران و حاکمان قرارگرفته، امرونهی و تمنيات آنهارا رنگ وپوشش مذهبی داده، حتی گاه گاهی هم به تفسيرنادرست قرآن واحاديث پيامبراسلام نيز مبادرت ورزيده اند. چنانچه روی همين برداشتها ی ذهنی و متفاوت از تفسير آيت قرآن مبنی برشستن ويا مسح کردن پاهای انسان درهنگام وضو وادای نماز وهمچنان درمورد شناخت احاديث مستند وغيرمستند،اختلافات و کشمکشهای زيادی ميان فقهای بعدازصدراسلام رخ داده وتا هم اکنون جريان دارد، که درنتيجۀ فعاليت مثمر! جا نشينان انها،وصدور فتواهای شرعی درصحت بودن   «اين امر» وغلط بودن« آن دستور» همۀ مسلمانان جهان را به بخشهای سنی، شيعه، اسمعيلی وفرقه های ديگری منشعب نموده، سالانه، درمجموع کشورهای اسلامی، بويژه درپاکستان، ايران، عراق وعربستان سعودی هزاران انسان بخاطر پيروی از اين يا آن مذهب ازطرف مقابل بقتل ميرسند.

بنابران مسئلۀ ارتداد جايگاهی دراصول اسلام ( آيت وحديث) نداشته؛ بلکه طرح وايجاد ان کاملآ روی انگيزه های سياسی، اقتصادی ومصلحتی استوار بوده اعتبار قرآنی ندارد.

درکشورما افغانستان،نسبت لشکرکشيهای غارتگران خارجی وتسلط مناسبات بوسيدۀ فيودالی وفرمانروايی مستبد ترين حاکمان ستم پيشه، ازمحمود غزنه تا آل يحی (باستثنای شاه امان الله) پيوسته فقهای مقام پرست و کرسی نشين، درکنارامرا وسلاطين ستمگرقرارگرفته، فتوای بيعت وبستن صله را به سرآنان وصدورحکم ارتداد، الحاد، زنديق،تکفير وغيره را به روشنفکران ومحققان ما اهدا نموده، زمينۀ کاوش وپژوهش را پيرامون اصول دين مبين اسلام و رد خرافات مذهبی، قومی و قبيلوی را ازمتفکرين ودگرانديشان ما گرفته اند.

واما درکشورايران بهر اندازه ای، که خرافات مذهبی پوشش دينی داده شده، درمقابل پژوهشهای علمی وکاوشهای منطقی پيرامون اصول دين اسلام وخرافات مذهبی نيز صورت گرفته است، که ميتوان اين کاوشهارادرتاريخ طبری، تاريخ ادبيات داکترصفا وتاريخ بعد ازاسلام داکترزرينکوب وغيره مطالعه نمود.

بگونۀ مثال ، شجاع الدين شفا درکتاب توضيح المسايل خويش به نقل قول ازکتابی بنام (آخونديسم) می نويسد:

« هدف نهايی مکتب آخوند همواره اعمال حاکميت دايمی ملا وآخوند برتوده های مردم، بدست آوردن قطعی کوی وحی ورسالت برای تقويت مبانی قدرت غاصبانۀ خود، درزيرپوشش مذهب ودرپناه معتقدات دينی مردم بوده است.

درين راه مکتب آخوند، دين واخلاق وعلم تاريخ جامعه ايرانی راهمرا با هويت و فرهنگ ملی و شخصيت انسانی و انديشه و خلاقيت و پويايی آنرا نسخ و نابود کرد ، ملت مارا از خود آگاهی و خداشناسی واقعی منحرف ساخت و از فکر و تعقل ، محروم کرد، در عوض آنهارا اسيران دست و پا بستۀ جهل و خرافات و استرحام واستذ لال و استعباد و استشفاع و استعمارکرد و مروج بی سوادی شد. برای اينکه بزعم خودش ازامت شيعه ( عوام کالانعام ) بسازد و آنرا ( مقلدانی ) مطيع کند ، که به طيب خاطر بار برند و سواری بدهند و درعوض خود در سمت عالم و وصی، وکيل جماعت مقلد، واسطه مخلوق دردادگاه باری تعالی و اختيار دار همه امور دنيوی و اخروی امت باشد.

چنين است، که در مکتب آخوند، فرهنگ بارور و حماسی ايران ، تبديل بفرهنگ زبونی، بی پناهی، نااميدی، ثناگويی، عجز و ذلت شد و فرهنگ زنده گی و اميد جای خود را بفرهنگ بهشت زهرا سپرد. اتکا به نفس، بدل به گدايی و سفله پروری، مبارزه و پايداری ، بصورت توکل و تسليم در آمد و کار وکوشش جای خود را بدوعا و نذر و نياز و زيارت داد.

بهشت بجای آنکه پاداش پرهيز گاری باشد ، فقط نتيجۀ شفاعت سادات و آل محمد شد،که راه تضمين آن اشک ريختن برسوگ آنان، يا زيارت آنها در ايام معين است.

 آزاده گی جای خود را به بنده گی مطلق در آسمان و زمين سپرد و تفکر جای خود را به تبعد و ابتکار به تقليد و حرکت به سکون وتکامل به جهود و تجحر سپرد.»

ادامه دارد ...

جاويد فيضی