یک یادداشت اغوشته بخون!

یک یادداشت  اغوشته بخون!

یادی زنده یاد تورنجنرال شهید سید دل اقا

اشرف هاشمی

تاریخ کشور ما تاریخ قهرمانان و رزمنده گان دلیر بوده که این قهرمانان در صفحات مختلف و نسل های مختلف این تاریخ  نامی از خود بجا گذاشته تا مایه افتخار وطن و وطندوستان واقعی گردند .

از جمله ان هزاران شهیدبا نام وگمنام  راه وطن و خادم مردم یکی تورنجنرال شهید سید دل اغا ریس ارکان قول اردو نمبر دو (قندهار) وزارت دفاع افغانستان میباشد.  

سال 1369بود مردم نجیب ولایت زابل در اتش جنگ و فقر داشتند اخرین لحظات زندگی را سپری مینمودند که او با سایر همکاران و همقطاران اش  برای نجات شان اماده خدمت گردیده و قطار اکمالاتی را بسوی زابل در حرکت دراوردند .

تازه قطار در مسیر جاده کندهار –زابل براه نیافتاده بود که سیلی از مخالفین انزمان نه تنهااز ولایات کندهار و زابل بلکه از غزنی تا هلمند وورزگان همه جمع شده برای جنگ و به یغما بردن مواد خوراکی که حق مسلم مردم فقیر و گرسنه ولایت زابل بود در کمین نشستند .

نیروهای بیدار قوای مسلح از وضعیت واقف و از انجاییکه وضعیت فقر وبدبختی مردم شریف ولایت زابل وجدان های بیدار شان را نمیگذاشت که ارام بنشینند و هم از جانبی بار اول نبود که با این دشمنان دست و پنجه نرم میکردند میدانستند که خس و خشاک نمیتواند مانع شان گردد با غرور و مردانه وار به پیش گام گذاشتند .

عرابه ها را مردان شجاع به صدا وبحرکت در اوردند با پایمردی و افتخار صف رابستند از انجایکه برای رفاه و اسایش مردم انولایت براه افتاده بودند تیم های خدماتی دوشادوش شان از اولین روز حرکت بفعالیت اغاز نمودند .

بلی تیم صحی قدم بقدم – قریه بقریه توقف نموده به تداوی مردم وواکسین اطفال اغاز نمودند . تیم مبارزه با مواد مخدره جنایی خارندوی(پولیس) در از بین بردن کشتزارهای چرس و خاشخاش که در انزمان تو سط مخالفین زرع حمایه و تجارت میگردید.(ملا نسیم اخندیکی از قوماندان برجسته در هلمند بخاطر اختلافات که در عرصه تقسیم وفروش مواد مخدره داشت توسط  افرد حکمتیار در پاکستان کشته شد).خدماتی بزرگی را انجام دادند

از انجاییکه این قطار اکمالاتی بود در مسیر راه قدم بقدم توقف نموده به کمک مردم گرسنه و فقیر محلات میشتافت و این عمل باعث گردید که زمان قطار در این مسیر طول بکشد مخالفین که از هر گوشه و کنار برای دستبرد و چپاول خود را رسانده بود هزاران ملیشه یی پاکستانی و سیلی از خارجی ها واعراب تشنه بخون با مدرن ترین سلاح ها ووسایل جنگی در مسیر جاده ها در کمین نشستند ( تعداد نفراتی که در کمین این قطار اکمالاتی نشسته بودند در هر دو متر جاده کندهار الی زابل بیک نفر میرسید)اما از انجاییکه قطار  یک قطار اکمالاتی بود بیشترین وسایل و پرسونل ان مربوط به بخش های اکمالاتی و خدماتی بود با انهم تا فاصله های نزدیک به مرکز ولایت زابل رسیده بود که نیروهای بیستر نظامیان پاکستانی با استفاده از لباس های محلی داخل جنگ شده که با انهم نتوانستند مانع گردند . زمانیکه مطمین شدن که از بیرون کاری را انجام داده نمیتوانند رخه در داخل نموده با پرداخت پول برای افراد تسلیمی که در فرقه جبار قهرمان خدمت میکردند در وسط راه رخنه نموده که این کار باعث قطع ارتباط قطار با عقب گردید .

مقامات ذیصلاح هدایت دادند که سر قطار به عوض پیشروی به عقب بر گشته خلا بوجود امده را که دشمن دران نفوذ نموده دوباره پر نمایند  . تورنجنرال سید دل اقا که در اولین صف و مسوول قطار بود بر گشته با فدا کاری و جانبازی همقطاران خود دو باره به قطعه عقبی خود را وصل نموده که این کا ررا همگان محال میدانستند نه تنها رادیو ها و مطبو عات غربی و پاکستان بلکه در عمل هزران هزار نفر خارجی در این جبهه سهم فعال داشته انان به چنان طمع بزرگ امده بودند که وقتی دیدند قطار بر میگردد و هیچی بدست نیاوردند چون گرگان وحشی شده بودند.  فشار جنرالان پاکستانی بالای نظامیان خود و مخالفین بحدی بود که همه را تحدید بمرگ مینمود .

یکی از افسران شجاع که افتخار خدمت را در این وظیفه داشت چنین تعر یف میکرد :

          ما در وسط جاده با قطار  براه افتاده بودیم درمخابره ها صدای و لهجه های مختلف را میشندیم که نه تنها لهجه های محلات مختلف داخلی حتی عربی -انگلیسی – اردو نیز بگوش میرسید  فکر میکردیم که انها به اصطلاح چال میزنند وقتیکه پیشتر امدیم بچشمان خود دیدم که این همه نیرو که در مقابل ماچون علف روییده واقعا باید از نصف جهان جمع شده باشد .

چون تعداد دشمنان بحدی بود که خارج شما ر و شدتی جنگ بحدی که تصور ان را نمیتوان کرد با انهم مردان غیور ووطنپرست تا اخرین مرمی استادگی نموده تا حدی که دشمن متو جه گردید که مرمی تمام نموده اند جلوتر امده انها با سلاح و اینها با نوک برچه های خود از خود و وسایل خود دفاع و براه خود ادامه میدادند .

اینجاست که امر قطار برای اطمینان از اخرین سرباز و اخرین وسیله خود میجنگد و زمانیکه مطمین میشود که همگان از نقطه خطر به جای امن رسیدو در انجا اراضی بنفع دشمن نیست که پیش بیایید خود سوار بر اخرین وسیله شده بحرکت میافتد . سربازارنش میخواهد به عجله بالا شوند او بر میگردد در فاصله چند متری با پاکستانی ها اشاره مینمایید و میگویید ببین که در چند متر ی ما انها هستند ارام ارام بالا شوید که فردا انها نگوییند که ما ترسیده ام – بگذار با غرور کشته شویم تا کسی لقب فراری را بما ندهد وقتیکه در دامنه تپه هم بالا میشدند هزاران مرمی ثقیل و خفیف بر انها شلیک میگردید و او خود هیچ پروت نمیکرد که همه اینها افراد پاکستانی و عربی هستند فردا نگویند که جنرال افغانی از تر س خود را بزمین انداخت.

در اخرین لحظات برگشت بسوی قرارگاه خود که در اخرین وسیله نقلیه قطار نشسته بود شلیک ضربه مرمی اجانب  مرغ نفسش را از قفس ازاد ساخت (روح اش شاد باد).

وی از دهم بریدمنی الی برید جنرالی با افتخار و غرور در اردو زندگی نموده و همه تاریخ خدمات اش در صفحات زون قندهار سپری شده بیاد دارم که یکبار در زمان  حکومت جلاد حفیظ اله امین به تقاعد اجباری سوق گردیده که بعد از شش جدی دوباره  با جشن وسرور بکار اغاز نمود .

وی از اولین پست افسری الی ریاست ارکان قول اردو نمبر دوم در اثر شایستگی و لیاقت خود قدم بقدم رشد نموده بودنه تنها مسوولین اموردر صداقت و ایمانداری اش بلکه مردم شریف و نجیب ولایت کندهار و ولایات همجوار مهر تصدیق میگذارند .

باوجود انکه از اولین روز خدمت تا زمان شهادت خانم و فرزندانش در کنار ش زندگی میکرد ولی او برای حفاظت و حراست از خانواده از لطف وشفقت پدر مهربان خود کمک جویده وخودرا بیست و جهار ساعته در خدمت اردو و ارامش مردم قرار داده و با صفا میگفت اگر در شهر مردم ارام باشد بدین معنی است که خانواده من هم ارام است

بنا بخاطر ارامی مردم نباید یک لحظه هم دریغ ورزیم.

زمانیکه مراسم جنازه  و فاتحه اش با رسم عالی نظامی با شکوه و جلال در کابل و کندهار  برگذار شد هفته نگذشته بود که همرزمانش یونفورم اغوشته بخونش را برای خانواده اش تسلیم دادند . در یکی از جیب های جمپر نظامی اش دفتر چه کوچک اغوشته بخون پاک و رنگیین اش که ورقهای انرا سرخ وگلگون  شده  بود پیدا شد .

او با سلیقه خاص و خط زیبا خاطرات روزمره اش را نوشته  و در میابی که او از ته قلب این مرگ را پذیرا شده.

بلی او نقل قول های رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن) را شمرده شمرده در ذهن خود میچر خاند و کار وفعالیت خود را به ان تا سرحد فداکاری در راه انقلاب ووطن انجام میداد که داد . بلی او میاندیشد که راه ما حق است دستان سیاه توان خفه ساختن اینمردان راه حق راندارد ما قربانی میدهیم شاید نسل های بعدی هم قربان شوند ولی براه حق میروم امروز اگر کسی نداند ویا نمیخواهند بداننند فردا همه ملت بر حق وپاک بودن ما تصدیق و ادامه دهنده راه پاک ما خواهند بو د که ایمان و اطمینان او براه مبارزه در خدمت مردم در رگها  و تار و پودش  جریان داشته و زندگی را اگاهانه و صادقانه در راه خدمت بوطن تحت رهبری حزبش  ح د خ ا (حزب وطن)  قربان نموده و بر ما لازم شمرده تا او وهمچو او هزاران شهید پاک راه وطن را نه تنها فراموش ننموده بلکه درجای  قدم های  پاک انها پا گذاشته و علم پاکی و صداقتی را که انها در دست داشتند در دست گرفته و با جدیت در این راه پر خم وپیچ ولی شرافتمدانه  مردانه وار با وحدت و ایمان بحزب و رهبری خود بپیش برویم و خاطرات این مردان تاریخی را سینه به سینه نسل بنسل باخود داشته و ان را سرمشق روزگار خود سازیم .یادی شهیدان و گلگون کفنان راه مبارزه برای ازادی واستقلال وطن گرامی باد............................  .