چه چیزی مانع ثبات در روابط افغانستان و پاکستان میشود؟
نویسنده: ولادیمیر پلاستون
برگردان : ع . ق . فضلی
6 december 2006
به تاریخ ۲۲ نوامبر سال روان نماینده های اقوام پشتون، که در هردو طرفِ مرز پاکستان و افغانستان به سر میبرند، در جرگه یی در شهرِ پشاور گردِهم آمدند. مبتکرِ این فراخوان، رهبری «حزبِ عوامی ملی پاکستان» به رهبری اسفندیار ولی بود. همان طوری که احمد رشید، نویسنده و ژورنالیستِ مشهورِ پاکستان اطلاع داد، اکثریتِ اشتراک کننده گانِ جرگه «تقاضا میکردند، به حمایتِ، که از جانب یک تعداد عناصر در حکومتِ رییس جمهورِ پاکستان پرویز مشرف از طالبان صورت میگیرد، پایان داده شود». تجمع کننده گان اعلام کردند، که، با وجودِ ادعای رییس جمهور مبنی بر اجرای سیاستِ مبارزه با تروریزم توسطِ وی و زندانی شدن ۳۹ تن فعالانِِ «جنبشِِ طالبان» به تاریخ ۲۱ نوامبر در شهرِ «کویتهء» پاکستان، تروریستها خود را به مراتب فارغ بال حس میکنند، وضع را در مناطقِ مرزی با افغانستان کنترول میکنند. اصطلاح «اسلامی» را به منظور خاصی حفظ میکنم، چون افغانستان هم مانند (جمهوری اسلامی) پاکستان از چندی پیش جمهوری اسلامی افغانستان (ج. ا. ا.) نامیده میشود.
در حقیقت، چه چیزی در مناسباتِ دو دولتِ اسلامی، که رهبرانِ آنها هنگام ملاقاتهای رسمی مردمانِ خود را «برادر» مینامند، مانع شده است؟
تاریخ مناسباتِ افغان- پاکستان فراز و نشیبهای زیادی را عقب گذشتانده است، که در اساسِ آن با اطمینان میتوان میراثِ دورانِ استعمار را مشاهده نمود، زمانی که در اگستِ سال ۱۹۴۷ میلادی هندِ بریتانیایی بر اساسِ اصولِ دین- مشترک تقسیم شد و بخشهای با نفوسِ بیشتر از لحاظِ تعدادِ جمعیتِ مسلمان به طرف پاکستان رفتند. این تقسیم از یک طرف هم پاکستان را تضعیف کرد، هم هند را؛ ولی از طرفِ دیگر مناسبات با افغانستان را پیچیده تر کرد، چون، نخست، پشتونهای ساکن در هردو طرفِ سرحد به عنوانِ «ملیتِ تجزیه شده» باقی میمانند و دوم این که جانبِ افغانی «خطِ دیورند» را به رسمیت نمیشناسد. پشتونها همیشه معتقد بودند و معتقد هستند، که حقِ تاریخیِ معاشرت را با هم نژادهای خود دارند، که در مناطقِ قبایلی ادارهء فدرالِ پاکستان واقع در امتدادِ مرز با افغانستان زنده گی میکنند.
به استثنای همان پنج سال، زمانی که طالبان در کابل در قدرت بودند، مناسبات میانِ افغانستان و پاکستان از همان آوانِ ایجادِ دولتِ پاکستان خصمانه بود. ولی، حتی در سالهای زمامداری «جنبشِ طالبان» در افغانستان، آخرین دستگاه رهبری، وابسته گی مناطقِ پرجمعیتِ پشتون نشین و بلوچ نشین را به پاکستان به رسمیت نمیشناخت.
وضع در خزانِ سال ۲۰۰۱ میلادی زمانی متشنج تر شد، که ایالات متحدهء امریکا به بهانۀ مبارزه با تروریزم، که هستهء آن بعد از حادثهء ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی توسطِ امریکا، افغانستان شناخته شد، قوتهای خود را داخلِ خاکِ این کشور کرد. طوری که در واشنگتن اعلام کردند، هدفِ عملیاتِ «آزادی شکست ناپذیر!»، که توسطِ قوای مسلح امریکا پیش برده میشود، عبارت از مهار کردنِ جنبشِ تروریستی «طالبان» و دستگیری رهبرِ سازمانِ «القاعده» اُسامه بنِ لادن «دشمنِ درجه یکِ ایالات متحده» و تشویق کنندهء حملۀ هوایی در خاکِ ایالاتِ متحدۀ امریکا میباشد. اکنون بیشتر از پنجسال گذشته است، ولی عملیاتِ پیروزمندانه! که به طورِ وسیع تبلیغ شده بود، تا هنوز تمام نشده است و، بنابراین اُسامه بنِ لادن دستگیر نشده است و، طالبان تازه قدرت جنگی خود را افزایش داده اند.
طرحریزی فعالیتهای جنگی توسط امریکاییها، طبعاً، با در نظر گرفتنِ تکیه بر همکاری جمهوری اسلامی پاکستان، متحدِ دایمی ایالاتِ متحدۀ امریکا در منطقه تحقق یافته است. سیرِ ابتدایی حوادث، گویا، مژده از شکستِ کوبندۀ دسته هایی طالبان، ایجادِ حکومتِ افغانستان به ریاستِ حامد کرزی و بازسازی کشور بر اساسِ اصولِ دموکراتیک را میداد. همچنان سازمان ملل متحد فعالانه در ایجادِ شرایط برای ثباتِ وضع در افغانستان و در مجموع در منطقه شرکت کرد. اما حوادث در جهت دیگری آغاز به انکشاف کردند. از یک طرف، مقاماتِ نظامی پاکستان، در مبارزه علیه تروریزم بین المللی لفظاً همگام شده، ولی در زمینهء جلوگیری از فعالیتِ دسته های طالبان، که به خاک افغانستان تجاوز میکنند، نخواست رغبتِ خاصِِ از خود نشان بدهد. از طرفِ دیگر، پوتنسیالِ رزمی طالبانِ رانده شده از افغانستان، مایهء تعجب نماینده های قوای مسلح ایالات متحدهء امریکا شد، که به طورِ غیرمنتظره یی قوی از آب درآمد.
اگست و سپتامبر سال ۲۰۰۶ دورانِ تشدیدِ اختلافِ نظرها در تمامِ سطوح میانِ دولِ اسلامی افغانستان و پاکستان بود. در ماه اکتوبر در نتیجۀ مذاکره ها میان رؤسای جمهورِ هردو کشور و مشورتها با جورج بوش رییس جمهور ایالاتِ متحدۀ امریکا، طوری که ناظران سیاسی متذکر میشوند، آیندهء روشنی پیشبینی شده است، هرچند دورنمای حل و فصلِ مناسبات به سطح واقعاً حسنِ همجواری مانند گذشته روشن جلوه نمیکنند. در عینِ حال رییس جمهوری افغانستان اعتقاد راسخ دارد، که سنگینی اصلی مسؤولیت به خاطر احیای فعالیت طالبانِِ، که به نظر میرسید پنجسال قبل از بین رفته اند، به عهدهء حکومتِ پاکستان میباشد. پرویز مشرف شدیداً موافق با این نمیباشد.
نماینده های ایالاتِ متحدۀ امریکا، ناتو و افغانستان در موردِ این که قرارگاه «جنبشِ طالبان» در شهر «کویتهء» پاکستان میباشد، توافق نظر دارند. رییس جمهورِ پاکستان طوری دیگری عقیده دارد: «جنگجویان، از مرز گذشته، عملیات میکنند و پایگاه آنها در افغانستان میباشد، ولی از پاکستان حمایت میشوند. ما باید این دو انتها را از همدیگر جدا کنیم. پاکستان، از آن چیزی که در داخل خاک ما اتفاق می افتد، مسؤولیت دارد، ولی اقدامهای اساسی را غرضِ مقابله با فعالیتِ شورشیان- لازم است که در افغانستان به عمل بیاورند».[1]
پرویز مشرف به حکومتِ افغانستان و طبعاً، به نماینده های ایالاتِ متحدۀ امریکا و ناتو دربارهء پابندی به تعهدهای خود در موردِ فعالیتهای مشترک علیه تروریستان، اطمینان میدهد. به عنوان ثبوت به تاریخ ۵ سپتامبر حکومتِ پاکستان در وزیرستانِ شمالی موافقتنامه یی را با بزرگانِ اقوام، فرماندهانِ محلی، طالبان و علما امضا کرد، که بر اساس آن واحدهای اردوی پاکستان به محلهای استقرارِ دایمی خود بازگشتند و دسته های جنگجویان از عملیاتِ جنگی در افغانستان دست برداشتند. (هرچند تا حالا بعد از امضای موافقتنامه، در همان سپتامبر سه بار شرایط موافقتنامه نقض گردیده است).
به تاریخ ۷ سپتامبر، هنگامی که پرویز مشرف سرگرم دیدار از کابل بود، مسؤولیتِِ اسلام آباد را به خاطرِ عدم فعالیت اداره اش در رابطه با افزایشِ قدرتِ طالبان، جزیی پذیرفت و اظهار کرد، هنگامیکه پاکستان مصروفِ جستجوی فعالانِ «القاعده» بود، طالبان برای ایجادِِ برتری نیرو به نفع خودشان در ولایتهای مرزی از موقع استفاده کردند.
روی هم رفته، کارشناسان تصور میکنند، که پاکستان هیچ گاهی وعده های خود (و همچنان مطالبات ایالات متحدهء امریکا) را دربارهء مقابله با هجوم ناگهانی طالبان از طریقِ استفاده از نیروی نظامی اجرا نکرده است. «ب.روبین» رییس مرکزِ تحقیقاتِ همکاری بین المللی وابسته به دانشگاه نیویارک، معتقد است، که «مقامات نظامی پاکستان وضع را در چارچوبِ منافع منطقه یی خود مورد بررسی قرار میدهد، نی به مثابۀ یک بخشِ از جنگ امریکا علیه ترور».2 در منطقه مجموعه یی از پرابلمها با هم گره خورده است: منازعۀ دیرینهء ارضی میان افغانستان و پاکستان (مرز دولتی یی را که افغانها به رسمیت نمیشناسند)، وضعیتِ نابه هنجارِ «منطقهء قبایل» پاکستان، کشمکش در منطقۀ مرزی بر پایهء اختلافها میان طرفداران و مخالفان «طالبان» و ناسیونالیزم پشتون، مبارزه به خاطر برقراری بازرسی نظامی در چارچوب دولت پاکستان و مسألهء واگذاری پناهنده گی برای تروریستان در امتداد مرز پاکستان– افغانستان. حلقاتِ نظامی پاکستان از مجاهدان برای مقاصد ذیل کار میگرفتند: ۱) پیشبرد جنگ نامقارن در کشمیر و افغانستان. ۲) اشاعۀ ایدیالوژی اسلامی در میان پشتونهای هردو طرفِ سرحد به منظور مقابله با ناسیونالیستهای پشتون و بلوچ، که به نظر اسلام آباد، تمامیت پاکستان را تهدید میکردند. ۳) تحکیم اتحاد با احزابِ اسلامی، که لایه های کم روحیهء از جمعیت را کنترل و هدایت میکنند و آنها را به فعالیتهای نامشروع به منظور ترساندن احزاب سیاسی میانه رو، که برای برگزاری انتخابات منصفانه در کشور میکوشند، تحریک میکنند.
نقش کلیدی را در این استراتیژی نیروهایی ایفا میکنند، که در مناطقِ قبایلی تحتِ ادارۀ حکومتِ فدرالِ پاکستان متمرکز میباشند. عدم موجودیت ادارۀ ملی یا انستیتوتهای سیاسی فضایی را این جا ایجاد میکند، جایی که اسلامیستها امکانهای ایجادکردن و آموزش دادن کادرهای خود را دارند، در حالی که مأموران عالی رتبۀ دولتی از مسؤولیتِ حوادثِ که در آنجا اتفاق می افتد شانه خالی میکنند. محافلِ حاکمۀ پاکستان «منطقۀ قبایل» را مانند نوعی از اندوخته یی بر جا مانده از سنتهای باستانی معرفی میکنند، ولی در اصل، «ب. روبین» مدعیست، که این «منطقه» «بقایای سیستم استعماری» میباشند. «بزرگان قبایل» را، که جنرال پرویز مشرف از آنها در رابطه با انعقاد موافقتنامۀ تاریخ ۵ سپتامبر یاد میکند، نماینده های جامعهء سنتی نمیباشند، بل که آماج تقلبِ «عُمال سیاسی» حکومتِ پاکستان میباشند، که رشوه های افسانه یی را به صورت پول نقد به دست می آورند. مسؤولانِ امورِ قبایلی، که مخالفِ موجودیت طالبان در این مناطق میباشند، بی درنگ کشته میشوند. اصطلاح «قتلهای پلان شده» را، که برای چنین مواردِ استفاده میشود، از متن اردو زبانِ موافقتنامهء امضأ شده در «وزیرستان»، وارد زبان «انگلیسی» شده است.
تصوری به وجود می آید، که پاکستان تعدی کرده و انواع مختلفِ حقه بازی را به کار برده، میکوشد که از نفوذِ هر نیروی سومی در منطقهء مرزی هردو طرفِ سرحد جلوگیری کند. منظور از یکی از آن نیروها «هند» میباشد، که قونسولگریهای خود را در شهرهای جلال آباد و قندهار افغانستان، نزدیک به سرحدِ پاکستان، باز کرده است. در اسلام آباد اظهار میکنند، که استخباراتِ هند از شبکهء اطلاعاتی به خاطر جاسوسی و بی ثباتی پاکستان استفاده میکند. اشتیاقِ جاسوسی هم پیرامون اطلاعات دربارهء فعالیتهای خرابکارانۀ شبکهء اطلاعاتی افغان بالا گرفته است، که گویا فعالیتهای استخباراتی خود را تنظیم کرده است و از طریق قونسولگری جمهوری اسلامی ایران در کراچی و کویته فعالیت میکند. در عین حال، طوری که در مطبوعات ذکر شده است، این کارمندان نماینده های اقلیتِ ملی افغانستان هستند و با «اتحادِ شمال» سابق در ارتباط هستند، که رول عمده یی را در سرنگونی رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱ بازی کردند.2 چنین اشاره هایی را در باب ترکیب نژادی در داخل حکومت افغانستان یکی هم پرویزمشرف کرد و تأکید کرد، که تاجکها در آن مسلط میباشند و پشتونها را از قدرت کنار میزنند. منظورِ پرویزمشرف از «تاجکها» عبارت از رییس سازمان اطلاعاتی و رییس سِتاد کُل اردوی افغانستان– نمایندۀ «اتحادِ شمال» سابق، میباشد، که از ایران، روسیه و بدتر از همه از هند کمک دریافت میکرد.
تاخت و تازها در این جهت تلاشِ اسلام آباد را به خاطر محدود کردنِ تأثیرِ هند بر سیاستِ افغانستان، و همچنان در دورنما بر منطقهء آسیای مرکزی، جایی که هند راههای را برای برقراری روابط وسیع و گوناگون جستجو میکند، منعکس میکنند.
بعضی از کارشناسانِ امریکایی بر این عقیده اند، که هرج و مرج، که در مناطقِ قبایلی وجود دارد، «فضایی را برای پاکستان ایجاد کرده است، که برای احزاب و گروپهای متخاصم و همچنان کارمندانِ سابقِ سازمانِ اطلاعات امکان این را میدهد که از فعالیتهای طالبان حمایت کنند». در این رابطه لازم است، که ایالاتِ متحدۀ امریکا و متحدانش فشارهای سختِ را وارد کنند که طالبان را از کنترل بر مناطقِ سرحدی محروم کند. این اقدامها را لازم است از طریقِ تلاشهای خود به جانبداری از دموکراسی و حکومتِ غیرنظامی در پاکستان حمایت کند، که موضع احزابِ پیروی کننده از اپوزیسیون میانه رو و عملاً برنده شده در انتخاباتِ این کشور را، تقویت میکند. دموکراسی را باید در مناطقِ قبایلی نیز گسترش داد، جایی که احزابِ سیاسی در حال حاضر از حقوق قانونی محروم هستند، و عناصرِ افراطی انحصارِ سیاسی را به دست دارند.
امریکاییها توصیه میکنند، که رییس جمهور کرزی، از جانبِ خود، باید همچنان «قدمهای شجاعانه و دشوار سیاسی» را به این منظور بردارد، که «گفتمان سیاسی را روی تمام مسایل مهم با نیروهای (مخالفِ)، که چه در افغانستان، و چه در آن سوی سرحد هستند، به شمولِ به رسمیت شناختنِ سرحدِ آزاد میان دو کشور، آغاز کند». به عنوان اقدام متقابل برای افغانستان، کشوری که به بحر راه ندارد، تضمین داشتن یک راه خروجی به بنادر پاکستان لازم است.2
ایالاتِ متحدۀ امریکا و کشورهای دیگر ناتو میتوانستند که به عنوان تضمین کننده گان این پروسه اقدام کنند و کمک را در انکشاف و ساختنِ مناطقِ سرحدی فراهم نمایند، جایی که بیسوادی و بیکاری شرایط را برای پیوستن جوانان به دسته های مسلح فراهم میکند. ب. روبین معتقد است، که اقدامهای پیشنهادی میتوانستند که «ریشه های بی ثباتی و خشونت را در این منطقه از میان بردارد، مردمانِ ساکن در هردو طرفِ مرز را به شریکهای صمیمی در تأمین امنیت هم برای خودشان و هم برای ما تبدیل کند».
به نظرِ من، واشنگتن هنگام یادآوری آشکارا از حمله های غیرِ دپلوماتیکِ مشرف دربارهء ایالاتِ متحدۀ امریکا و ناتو، موقعی که آنها بزدلانه تلاش میکنند که جنرال را «سر عقل بیاورند»، عدم قاطعیت و میتوان گفت، یک نوع ترس نشان میدهد. این گونه اقدامهای واشنگتن را، طبعاً، میتوان بیشتر از لحاظِ دپلوماتیک در روابطِ پیچیدهء آن با اسلام آباد، که از همه بیشتر از خود علایم «نافرمانی» را نشان میدهد، ابرازِ انعطاف نامید. بسیاری ناظران این مسایل را با موجودیتِ سلاح اتومی- «بُمبِ اسلامی» در نزدِ پاکستان، ارتباط میدهند.
رفتار پرویزمشرف را نیز میتوان درک کرد، طوری که گفته میشود، وی در میانِ دو آتش نبوده، بل که میان سه آتش میباشد. از یکطرف، وی فشارِ شدیدِ اسلامگرایان فرا افراطی را احساس میکند، که سرسختانه به طرف «طالبانی کردن» پاکستان در تلاش هستند. از طرفِ دیگر وی نمیتواند که به ساده گی نظر ایالاتِ متحدۀ امریکا و ناتو را در رابطه با افغانستان، که غرب بر آن چنان مصرفِ گزاف کرده است، نادیده بگیرد. سوم این که، پرویزمشرف این حق را به خود نمیدهد که «بی شخصیت» شود. وی میداند، که بر اساسِ برخی از جوانبِ وضع به وجود آمده در منطقهء آسیای مرکزی، مسایلِ زیادی مربوط به تصمیم وی میباشد، که در آخرین تحلیل، میتواند روی سرنوشتِ شخصی وی نیز به عنوانِ یک سیاستمدار اثر بگذارد. وی با تمام قوا تلاش میکند که میان این سه «آتش» دست به مانور زند. وضعیتِ وی را میتوان از روی جملهء معناداری از مصاحبهء وی با «کانال ۴» تلویزیونِ بریتانیا درک کرد. پرویزمشرف اظهار کرد، که تونی بلیر نخست وزیرِ بریتانیا «کاملاً با تمام آنچه، که من برایش گفته ام، موافق است». رییس جمهور پاکستان چنین گفت: «من میدانم، که در مرز [افغانستان– پاکستان] چی میگذرد و من دربارۀ اعمار دیوار و مینگذاری حرف زده ام. بیایید مرز را مینگذاری کنیم و تضمین میکنیم، که هیچ کسی از آن نمیگذرد. من موافق این هستم».
پیشنهاد آن چنان تازه هم نیست. اسراییل قبلاً این کار را انجام داده است. اما در وضعیتِ ما نباید فراموش کرد، که، اولاً افغانستان فلسطینِ خودمختار نیست. دوم این که، هیچ گونه دیوار و اراضی مینگذاری شده توانمندیِ جدا کردنِ پشتونها را ندارد. چنین اقدامی به اقدام مهلک . . . بدل میشود. مناسبترین راهِ برونرفت از وضعیت این است، که به آرای مردم در جرگه مراجعه کرد.
منبع :
http://www.afghanistan.ru/doc/7449.html
http://www.farsi.ru/doc.xhtml?id=931