احترام به کرامت انسانی ویا بهره برداری سیاسی
احترام به کرامت انسانی ویا بهره برداری سیاسی
روزگار کارنامه های رجال ، اشخاص وافراد دست اندر کار سیاست ها ودولت ها را به حافظهء خود ثبت مینمائید. و زبان تاریخ قضاوت اش را در بارهء واقعات وحوادث برای نسلهای آینده گزارش خواهد داد. بدین منوال که عنقریب دوره ریاست جمهوری هشت ساله حامد کرزی یکی از حاکمان تحمیل شده به سرنوشت مردم افغانستان رو به اختتام است، نام او در قطار حاکمان افغانستان و رسای جمهور افغانستان دراوراق تاریخ افغانستان نیزجای خواهد گرفت. وحتمأ دریکی از صفحات تاریخ نوشته خواهد شد که دوره ریاست جمهوری حامد کرزی در پهلوی هزاران نا بسامانی در کشور با دو دست آورد خدمت گذاری به خاندان محمد ظاهر ومحمد داود( لقب تفویض بابای ملت به شاه محمد ظاهر وبنای مقبره محمد داود وخانواده شهید او پسر کا کای محمد ظاهراولین ریس جمهور افغانستان) پایان یافت.
حقیقت تلخی که تا اکنون مردم افغانستان پذیرفته اند این است که شهرت کاذب آن رجال دولتی با نیک نامی به روان مردم تلقین شده است که یا هیچ کاری برای مردم افغانستان در دوران زمامداری شان انجام نداه اند ویا خیالات سنجیده شده برای این رجال را به خورد مردم داده اند که این شخصیت اگرباقی میبود چنین وچنان کار های برازنده و ارزنده انجام میداد. حتی خواسته میشود برای مردم در بارهء این چنین آدم ها اینرا تلقین نمایند که نه تنها دوره ای کار این رجال که شهرت کاذب داده شده اند، کم بوده ایام عمر آنان نیز کم بود. اما سوال اینجاست آنانیکه در شصت ویا شصت وپنج سال عمرویا بیشترِ قدرت شان برای مردم ومملکت هیچ کاری انجام ندادند. در اخیر چند سال عمر باقی مانده که خود را به اصطلاح عام" جمع وجور"کرده هم نمیتوانند چه کاری میتوانستند برای مردم وکشور انجام بدهند؟ که گفته شود اگر عمر شان بقا میداشت کار های بسیار مهم را انجام میدادند. این معجزه سازان هنوز هم با جادوی خیال مردم را فریب میدهند.
بتاریخ هفدهم مارچ سال دوهزار و هشت عیسوی مصادف به بیست هفتم حوت سال هشتادو هفت خورشیدی بعد از سی ویک سال بقایای اجسادی را بنام اجساد محمد داود اولین ریس جمهور افغانستان وفامیل محمد داود که این اجساد مفقودالثر بود از اثر اطلاع ومعلومات یک افسر نظامی گروپ حفیظ الله امین بعد از تحقیقات کالبد شگافی چند واظهارات اشخاص از نزدیکان محمد داود مبنی بر صحت وسقم این اجساد که تنی چند با تائید وتنی چند با تردید سخن گفتند ازطرف دولت جمهوری اسلامی افغانستان طی مراسم خاص دولتی در ارگ ریاست جمهوری مراتب دوعا یه وفاتحه با تشریفات رسمی انجام گردید و متعاقبأ در تپهء بنام" داود خان" واقع دارالمان بقایای این اجساد دو باره به خاک سپرده شد.
قبل از آنکه به تحلیل شخصیت های تحمیل شده به روان مردم بپردازیم بهتر است در مورد احساسات انسان دوستانه در بارهء مرگ وزندگی انسانها مختصر عرض نمائیم . انسانی که با خصایل ومشخصه های انسانی ملبس باشد کشتن هیچ انسان را نمیتواند بپزیرد. زیرا نه تنها که او یک انسان با آرزومندی انسانی خودش است بلکه او درعین حال که فرزند یک پدر ومادرآرزو مند است انسانی است وابسته با رشته های خونی با نزدیکان خودش و شاید او یک پدر ویا مادر نیز است چگونه میتوان مرگ را برای او خواستار شد. واینکه ریس جمهور افغانستان حامد کرزی تمام استعداد شانرا برای گور کنی بکار برده اند بخاطری شامل احساس انسان دوستانه او نمیشود که در عین حال هزاران انسان در پیش چشمان او گرسنه اند، گیاه هرزه میخورند، مصیبت جنگ را به آنها تحمیل نموده است، بمباردمان میشوند، با انفجارات از بین میروند، نان شان را دزدان حکومتی از ایشان میگیرد، طرف ظلم وستم وتعدی اعمال عُمال حکومتی قرار دارندوووو.
در بارهء مرگ محمد داود که بلاخره یک انسان بود اندیشه عاطفی هریک از انسانهای که انسان را میشناسند از جمله نویسنده شریک است . از جهت دیگر که او ریس جمهورومسول سرنوشت آتیه مردم وکشورنیزبود. از اینروبا دلایل بیشتر از این، یکی از رهبران سیاسی کشور ببرک کارمل که در هنگام سقوط حکومت محمد داود تازه از زندان بیرون شده بود و با هم باورانش در جریان تحولات قرار گرفته بود شدیدآ با قتل محمد داود مخالفت نمود. این مخالفت ومقاومت، شخص ببرک کارمل را نیز تا سرحد مرگ از طرف حفیظ الله امین جلاد تهدید نمود که بعدآ این توطعه در ابعاد دیگر علیه او وهم باورانش تطبیق شد.
وقتی ستمگاران از مستبدان ستایش گری میکنند جای حیرت نیست. با وجودیکه ستمگران همین مردم را برای منافع بیشتر شخصی خود علیه همدیگر استفاده نموده اند بازهم از یکدیگربرای بقای ستمگری حمایت میکنند. وقتی حامد کرزی بواسطهء ستمگران جهانی به مقام وکرسی رسید اولین خدمت اش به هم قطاران خودش بود. خوشبختانه عملکرد این ستمگران طوری است که جواب همه سوالات در عملکرد خود آنان وجود دارد. مثلأ محمد ظاهر پادشاه بری الزمه افغانستان چه فضایل داشت که ملت افغانستان بتواند او را بابا بداند وبابا بخواند؟ وقتی فضایل کاذب او افشا میگردد که ستمگران وغلامان شان میخواهند صفات وطن خواهانه ومردم دوستانه برای محمد داود بتراشند آنان نا خود اگاه با تناقض گوئی پرداخته میگویند که" محمد داود در پهلوی عقده های خانواده گی که داشت از ظلم وستم وعقب نگهداشته گی مردم وکشور رنج میبرد وخود کامه گی حکام دولت شاهی مطلقه وشاهی مشروطه را (با آنکه از امتیازات( خاندانی ) بهره مند بود) تحمل نتوانست ودست به کودتا زد." وباز وقتی که جنایات " سردار" را میخواهند بپوشانند صلاحیت های او را برای" پرچمی "ها تفویض میکنند که" محمد داود هیچ صلاحیت نداشت." ووقتی برای او تهمت اندیشهء وطنخواهی میبندند بازبر میگردند و میگویند که" در میز مزاکرات با (بریژنف) در برابر اظهار برژنف که گفته بود از نگاه حضور مشاورین غربی در صفحات شمال نگران است بر بریژنف برآشفته شد واز میز مذاکره برخاست وبراه افتاد وبا اسرار موظفین تشریفات با بریژنف با کراهت قول داد ومذاکرات را نیمه گذاشت وبوطن برگشت." انسان وقتی استدلال این نوکران "خان جان" را میشنود تعجب میکند که محمد داود با این همه شجاعت اگر داشت از دو نفر وزیر پرچمی برای چه هراس میکرد؟
اگر محمد ظاهر پادشاه بری از ذمه مردم دوست ووطنخواه بود چرا محمد داود بر علیه او کودتا کرد؟ اگر محمد داود مردم دوست ووطنخواه بود چرا محمد ولی داماد پادشاه با او دشمنی داشت؟ واگر محمد ولی شخص خوب بود چرا محمد داود با او دشمنی داشت؟ درواقع همهءاینها ملت را برای منافع شخصی خود ها استفاده کردند، با هم جنگیدند، کودتاه ها را علیه همدیگر سازمان دادند، از مقامات صدارت بخاطر دشمنی هم بر کنار ساخته شدند. مگر بلاخره از طرف حکام هم طراز خودشان از عزت وحرمت یکسان برخوردار میشوندو بابای ملت، مردم دوست ووطنخواه تعریف میشوند. بقول معروف همان آدم های غازی و شهید جور وسلامت همین ها اند. حقیقت این است که نوکران "خان جان" به نرخ روز گپ میزنند خوب است موقف نوکران خان جان را از روی این قصه تشخیص بدهیم.
گویند پیش خدمت خان صاحب روزی برای خان غذای بادنجان سیاه تهیه کرد وقت صرف غذا خان صاحب غذا را تعریف کرده نوش جان کرد نوکر هم به صفات خوب بادنجان پرداخت ساعتی گذشته بود که خان صاحب معده درد شد، روی خود را به طرف نوکر کردوگفت این بادنجان بسیار خوراک مضر است نوکر خان جان گفت صاحب! بادنجان زخم صد ساله را تازه میکند درد رماتیزم را زیاد میکند وووصد ها عیب وعلت بیان کرد. خان برای نوکر گفت او بچه! پیشتر که از مزه بادنجان تعریف کردم توهم تعریف کردی حالا که من شکایت میکنم عیب وعلتش را میگوئی ؟ نوکر خان جان گفت صاحب! من نوکر خان جان استم نه نوکر "بانجان."
وقتی نوکران ستم وجفا از کار کرد های دوره محمد داود یاد میکنند پرچمی ها را اصلأ فراموش میکنند آنان هرگز نمیگویند بیانیهء خطاب به مردم توسط ببرک کارمل نوشته شده بود وپلانهای کوتاه مدت ودراز مدت به اساس نقش پرچمی ها تدوین شده بود. و دربارهء اینکه چه کسانی آنرا محقق نساخت و از آن عدول کرد به کوچه حسن چپ خود را میزنند. در باره جنایاتی که بعد از عزل پرچمی ها در وزارت داخله وقت صورت گرفت این نوکران ستمگران چیزی نمیگویند اخیرأ گور دسته جمعی در آن وزارت کشف شده است که احتمالأ از همان دوره خواهد بود. به منظور انجام پلان های چنین جنایات بود که پلچرخی در آنوقت اعمار گردید. میتوان از اولین زندانیان آن دوره زندانی شدن وبعدآ شهادت( مولنا فیضانی شخصیت روحانی ومیوند وال شخصیت سیاسی ) کشور یاد کرد که فریبکارانه شهادت این دوشخصیت به گردن پرچمی ها انداخته میشود.
بتاریخ هژده مارچ آقای( تنویر )عضو حزب اسلامی گلبدین حکمتیارمعین وزارت اطلاعات وفرهنگ حکومت جمهوری اسلامی افغانستان در مصاحبه خود در تلویزیون ملی افغانستان در باره روابط محمدداود با پرچمی ها میگوید که" محمد داود روابط بسیار نزدیک با پرچمی ها داشت و از لحاظ سیاسی آنان را تکیه گاه خود میدانست" ومتعاقبأ میگوید که "محمد داود از حضور سیاسی پرچمی ها میخواست سوء استفاده نمائید." اکنون یک سوال همیشه گی جواب میابد که این محمد داود بود که از نفوذ سیاسی پرچمی ها سوء استفاده میکرد نه اینکه به گفته سایر نوکران ستمگران پرچمی ها از محمد داود استفاده کرده اند. آقای تنویر میگوید که" ببرک کارمل رهبر پرچم محمد داود را در ملاقاتهای تشریفاتی دیبلوماتیک به عنوان زعیم ملی یاد میکرد." از روی این بیانات چنین نتیجه گیری میتوان کرد که محمد داود تا هنگامیکه واقعأ در باره مردم وکشور درست می اندیشده در موقف زعیم ملی از او یاد میگردید ولی وقتی فضای وحشت واختناق را بر کشور مسلط ساخت نقش زعامت ملی را خود پایمال نموده است. نوکران ستم وجفا، سیاه وسفید را در نظر مردم یک نوع جلوه میدهند اجازه نمیدهند در مورد خطا ها واشتباهات وگناه های محمد داود چیزی گفته شود ووقتی نیرو های مردم دوست ووطنخواه این قضایا به بررسی میگیرند با زبرای صدر واخفا کردن اعمال استبدادی محمد داود، بعد ازآنکه نقش مردم دوستانه ووطنخواهانهء پرچمی ها با توطعهء محمد داود در حکومت او از بین برده شد تمام گناهان او را به پرچمی ها حواله میکنند. حتی روی این مساله که گفته میشود محمد داود خانواده خود را خودش به شهادت رسانیده است هیچگاهی از جانب آنان تبصره صورت نمیگیرد.
آقای( تنویر) در آن مصاحبه "یکی از عوامل کودتای محمد داود را عقده مندی خانواده گی او میداند" اکنون شما فکر کنید که این شخصیت عقده مند چگونه یک ملت را و یک نیرو سیاسی فعال را میخواسته شکار عقده مندی های خود بسازد.این تحلیل میرساند که محمد داود کدام شخصیت وطندوست نبوده است تا زما نیکه علیه پرچمی ها توطعه نکرده بود نا گزیر به وطندوستی بود و بعد از آن همان شهزاده ای بود که با غوغای عوام فریبانه وقتی به قدرت که حق خاندانی خود میدانست رسید و نیرو های مردم دوست ووطنخواه را از دولت تصفیه نمودو خود مطمین شد آنوقت منصوبیت خاندانی خود را ثابت نمود. حقوق بابای خاندانی خود محمد ظاهر شاه مخلوع را اعاده کرد. معاش ماهوار برایش تعین نمود وتمام جایداد ودارائی مصادره شده که او در حاکمیت اش غضب نموده بود دو باره از کیسهء ملت برایش بخشید. (سر وصدا های معامله فروش قصرهای نمبر هفت وهشت از طرف بابای ناخوانده ملت که درزمامداری ریس جمهور کرزی بلند شد بعدی از چندی بطور مجهول تا امروز که این سطور را می نویسم خاموش است.) هرگاه از تبصره های بیشتر در مورد قهرمان سازی آقای( تنویر) از وجود محمد داود بگذریم وفقط یک سوال از آقای( تنویر) نمائیم که لطفأ شما بگوید وقتی محمد داود اینهمه نیات وآرزو های شریفانه داشت پس حزب شما ورهبر تان گلبدین حکمتیار( گلبدین حکمتیار یکی از میان هفت خدمتگذاران به پاکستان است که در حاکمیت محمد داود فرار کردند) بعد از فرار به پاکستان چرا اولین کسانی بودید که با یک کشور خارجی یعنی پاکستان پلان براندازی حکومت محمد داود را یکجا مطرح نمودید؟ وبالاخره مسبب سی سال جنگ ویرانی وکشتار ملیونها انسان ومردم ما شدید. واکنون باز هم بار جنایات تانرا به دیگران حواله میکنید واین درحالی است که همین حالا هم از تمام عملکرد های گلبدین حکمیتیار در چندین مصاحبهء تان حمایت کرده اید ودارید حمایت میکنید.
یک عامل اساسی کودتای محمد داود( بیست و شش سرطان سیزده پنجاه دو) که از لحاظ روحی باید مورد قضاوت بگیرد این است که محمد داود به اساس حاکمیت خاندان آل یحیی در لست حاکمیت بر ملت در قدمه های آخر قرار داشت که نمیتوانست به نسبت کهولت سن به این منصب برسد وبا سر تمبگی در برابر خانوادهء خود خواست خود را در نوبت پیشتر بسازد. اوجنون قدرت داشت وبرای این کار مجبور بود با تغیر نام دولت، حاکمیت خانوادهء خود را بر ملت تامین نمائید. با استناد به تحلیل شخصیت محمد داود بعید نبود آنچه که در تاریخ بی سابقه بود باجنون سر تمبگی محمد داود که به محمد ظاهر پسر کاکایش اورا "روغ لیوانی" میگفت بر گشت دو باره سیستم جمهوری به شاهی ثبت تاریخ میشد.
در نتیجهء سخن در بارهء گور کنی های ریس جمهور کرزی باید گفته شود:اگر ریس جمهور کرزی ویارانش به همان اندازه که فکر شان را بخاطر ادامه قدرت شان مصروف بازی های سیاسی ساخته اند چه خوب میبود اگرحد اقل این تلاش هارا در مورد مسایلی میساخت که چگونه میتواندبرای مردم عذاب کشیدهء ما خدمتی انجام بدهد،تا اینکه با نمایشات وتظاهربه اعمال خیر ونیک در صدد بهره برداری سیاسی درمیان حلقات محدود وابسته گردیده ومیگردد.
اکنون که محمد ظاهر پادشاه بری از ذمه و محمد داود به حیث اولین ریس جمهور کشوردر خفتگاه ابدی سر زمین افغانستان در گذرگاه زمان جایگاه یاد کرد نام خود را دارند. در حالیکه میگویم خداوند قهار وکریم به بخشایشش توانا ودانا است، بگذار یادگارِ تاریخ استبداد وجنایت در دل این خاک مدفون باشد........
م ی هادی