حزب دموکراتيک خلق افغانستان حقيقت ديروز، امروز و فردا!
نورمحمد سنگر
حزب دموکراتيک خلق افغانستان حقيقت ديروز، امروز و فردا!
اعلان: خطوط اهداف مرامی و برناموی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، بمثابه مانفیست انقلابیون اصیل، پیگیر و تسلیم ناپذیر ...میهن باستانی مان، اگر از یک جانب امید های تازه را آفرید پویایی،تحرک و دینامیسم ...را بوجود آورد؛ از جانب دیگر آتش بجان دشمنان سوگند خورده حزب دموکراتیک خلق افغانستان افگند که مدتها قبل در اذهان پوچ شان پروندۀ حیات آن را بسته بودند.
دستهای رنگارنگ را از آستین های فرسوده و محکوم بزوال بیرون آورد تا شکست های ننگین و بدنامی های غیر قابل انکار تاریخ زده های رسوا را ، از رسوایی بیشتر در امان سازد.
یکی ازین ترفند ها، تقویت وحمایت استکبار جهانی است از سازمانها و گروهک های بی مایه و بی ریشه که با غوغا و کرنا و سرنای مطبوعاتی به صحنه عقب گرایی هل داده شده اند تا با تطمع وعده های به اصطلاح دست یابی در قدرت، شرکت در قدرت... پوشالی مسیر مبارزات حق طلبانه زحمتکشان را سد گردند و زمان کمایی کنند تا اشغال وحشیانه امپر یالیست های غارتگر و متحدین جنایتکار آن را در تبانی با شریر ترین نظامهای ارتجاعی منطقه ، مسجل و طولانی گردانند.
عرصه دیگر کار دشمنان آسایش و آرامش و صلح شرافتمندانه برای زحمتکشان افغانستان، همانا جنگ تبلیغاتی و اشاعۀ اکاذیب است تا میان پیشاهنگان جنبش و رستاخیز اجتماعی توده های مردم ، تخم یأس، بی اعتمادی و عقب گرایی بکارند....
خواب زده یی از تاریخ «بیدار» می شود و در رد تیوری علمی انقلابی ، که میراث قرن ها تفکر و تجربه انسان است... یاوه میسراید و سیاه ضمیری به کشتن حیقیقت «روشن» میگردد تا حلقوم « آزادی» را بدرد... بازار مکاره گی رونق یافته واز هر گوشه لاشخوری سر بلند میکند تا سازمانی بسازد و حزبی تشکیل دهد و نهضتی را به کژ راهه ببرد.
یکی از این بازیگران شهرت طلب، بیمار روانی است که درکنار دو سه فرد بیمارتر از خودش به مصاف حزب دموکراتیک خلق افغانستان آمده است تا با توهین و تحقیر اندیشه های نجاتبخش حزب قهرمانان و شهیدان پر افتخارمان ، گوشۀ چشم و ابرو به دشمنان داخلی و خارجی نشان دهد تا بر توسن مراد برسد...که مزه یی خفت و ذلت آن را سایرین چشیده اند.
آقای نجیب که نجابت سیاسی را به حراج گذاشته و با ضمیر «روشن» و روشنگری به مجادله برخاسته است تا «آزادی» را خفه کند و دموکراسی را به تمسخر گیرد ... با نشریه و سایت بی مایه و بی محتوایش عرصه جدیدی شده است در دست فرومایگان خود فروخته و واپسگرا....
مدتها قبل این شخص و نشریه اش که زمانی بهترین قلم بدستان حمایتش میکردند، با نشر دروغنامه یی از نام «دره وال» تحت عنوان "فروپاشی از کجا آغاز شد؟" مسیرش را به کژ راهه سیاست گشتاند و سبب رنجش و دوری همکاران قلمی اش گرديد... مقاله معرض به شخصیت زنده یاد محمود بریالی ماهیت او را افشا کرد و نشریه و سایتش را از لیست نشرات مترقی حذف نمود و اینک بار دیگر با پر رویی تمام در کنار همان «دره وال» به پرخاش و کینه توزی با کمیته فعالین حزب دموکراتیک خلق افغانستان و این بار علنی تر و اشکار تر قد بلند کرده است.
تـأملی بر تحلیل گونه های دُگم و بی نتيجه!
شهکار جدیدی است که از ایشان به نام زلمی نصرت مهمند ، تراوش نموده...زیرا آقای زلمی که بنده با ایشان شناخت سابقه دارم در سطحی قرار نداشتند و ندارند که چنین جفنگ ها را ردیف کنند و هر خواننده «آزادی» که با سبک نگارش آقای روشن آشنایی داشته باشند میداند که این نوشته از قلم آن جناب زا ده است...اما اگر شخص نویسنده واقعاً آقای زلمی باشند برای خواننده فرقی نمیکند. با نشر دروغنامه «فروپاشی از کجا آغاز شد؟» نام «دره وال» برای نخستین بار بنظر رسید و زود هم افشا شد...نامبرده که از قول آقای «ظهور رزمجو» خواستند دروغهای را ردیف کنند و بخورد مردم بدهند که توسط شخص ایشان(رزمجو) تکذیب گردید و تیر بهدف نخورد. آشنایی من با آقای زلمی که بعد از قیام شش جدی 1358 در ناحیه پنجم شهر کابل سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان، مسئولیت بخش تشکیلات را داشتند و همزمان این هیچمدان در بخش آموزش سیاسی و توده یی آن ناحیه مکلفیت داشتم ، بر میگردد. آقای زلمی که از ولایت لغمان هستند و فارسی دری را با لهجه شیرین آن دیار صحبت میکنند، جوانی اند خوش مشرب و بذله گو که این صفت، او را نزد همکاران محبوب ساخته بود و همۀ ما دوستش داشتیم و در آن سالها هنوز دانشجوی انستیتوت پولتیخنیک کابل بودند. آخرین بار که ایشان را ملاقات کردم در پست امر سیاسی ریاست کادر و پرسونل وزارت امنیت دولتی ابقا شده بودند که هنوز هم همان شیوه برخورد را با دوستان و همکاران سابقش حفظ کرده بود.
به هر صورت از اصل مطلب دور نروم که بعد افشای دروغ بودن ادعا های مبنی براینکه فروپاشی از کجا آغاز شد؟ و مطلع شدن نامبرده به این مطلب که منطقه یی بنام دره در لغمان وجود ندارد ، به قبیله پناه بردند، شدند «مهمند» تا «نصرت » یابند.
( ادامه دارد )