خیانت به سوسیالیسم پس پرده فروپاشی اتحاد شوروی(۱۸)

خیانت به سوسیالیسم

پس پرده فروپاشی اتحاد شوروی

روجرکیران- توماس کنی

1991- 1917

+++

ترجمه محمد علی عمویی

….

(۱۸)

………..

 

 

 

فروپاشی شوروی:

 

۱۵ میلیون کامسامول شد ارتش خصوصی سازی

۶۰ درصد تعاونی ها افتاد دست جنایتکاران

و ۱۵ حجم کالاها رفت به بازار سیاه

 

در۹۱  - ۱۹۸۹  اپوزیسیون ضد کمونیست، به همان تندی که ح.ک.ا.ش در سراشیب افول افتاده بود سر برداشت. بسیاری رهبران اصلاح طلب ح.ک.ا.ش. خوش دلانه اندیشه نظام چند حزبی را پذیرفتند. اما، ضد کمونیست ها هنوز جاه طلبی های ناشی از هواداری از سرمایه داری خود را پنهان می کردند. در حالی که آن ها در فکر ترتیبات سیاسی تازه بودند، رهبران کمونیست به نحو حیرت انگیزی نسبت به مسئله قدرت دولتی- این که یک جنبش یا حزب جدید خصلت طبقاتی دولت و نقش رهبری حزب کمونیست را پذیرفته است یا نه- اهمیت چندانی نمی دادند.

 

اپوزیسیون « دموکرات» که پس از۱۹۸۵  سربرداشت، پیشگامان خود را از سال های «ذوب یخ» خروشچف از1953 تا ۱۹۶۴  دراختیار داشت. خروشچف روشنفکران لیبرال را تحمل کرده بود. پس از۱۹۶۴ ، آن گاه که برژنف کم تحمل ترشد، بخشی از روشنفکران به ایجاد جنبش ناراضیان دست زدند. این ناراضیان وارثان سنت بوخارین و خروشچف بودند. آن ها بر گورباچف تاثیرگذاردند و عناصرکلیدی برنامه «دموکرات» را نیزعرضه کردند. ازهمان اوایل مه ۱۹۷۰  سه تن از ناراضیان معروف، فیزیک دان ها آندره ساخاروف و والری تورچین، و روی مدودف نویسنده، با پیش گویی شعارها و برنامه های پرسترویکا، یک نامه سرگشاده غیرمعمول را خطاب به برژنف و دیگر رهبران شوروی امضا کردند.

 

این نامه موضوع هایی را در باره وضع جاری کشور اتحاد شوروی عنوان و پانزده تقاضا را مطرح کرده بود. نویسندگان نامه مدعی بودند که از سوی روشنفکران و «بخش پیشرفته طبقه کارگر» سخن می گویند. نامه اعلام می داشت که مشکلات ا.ج.ش.س. نه از سوسیالیسم، که ریشه در «سنت ها و معیارهای ضد دموکراتیک زندگی عمومی مستقر در عصر استالین» دارد. درخواست عمده نویسندگان نامه «دموکراتیزاسیون» بود، واژه ای که بارها تکرارشده بود. نامه همچنین واژه «رکود»، مقوله عمده عصر پرسترویکا را مطرح کرد.

 

 نویسندگان نامه همچنین بازگردانی حقوق ملیت هایی که به وسیله استالین کوچانده شده بودند، پیشرفت به سوی دستگاه قضایی مستقل تر، پژوهش در زمینه افکارعمومی، انتشار گسترده تر پژوهش های علوم اجتماعی، انتخابات چند نامزدی، خودگردانی صنعتی، بودجه بیشتر برای آموزش مقدماتی و متوسط، عفو زندانیان سیاسی، بهبود در تربیت کادر و مدیریت و لغو درج هویت ملی دراسناد فردی را طلب می کردند. این برنامه آرزو می کرد سوسیالیسم کامل شود، اما هیچ انتقادی ازغرب کاپیتالیست در آن نبود.

 

اپوریسیون به ظاهر «دموکرات» پیش ازآن که در ۸۹- ۱۹۸۸  به عنوان احزاب قانونی وضد سوسیالیستی، خواهان مقام انتخابی، و حتی قدرت دولتی شود، از مراحل بسیاری گذشت. نخست، در۱۹۸۷   به اصطلاح «غیر رسمی ها»  (سازمان های غیررسمی) ظاهر شدند، که برخی ازآن ها در حد کلوپ های بحث و گفتگو، گروه های همسایه، و حلقه های مطالعاتی بودند. گورباچف غیررسمی ها را سپاس گفت و به اندیشه های نظریه پرداز کمونیست ایتالیایی، آنتونیو گرامشی درباره اهمیت «جامعه مدنی»، به عنوان ساختار ایدئولوژیک مطلوب سوسیال دموکرات ها متوسل شد.

 

گورباچف و یاکولف آرزو می کردند جنبش های اجتماعی غیرحزبی را پرورش دهند تا از سیاست های آنان پشتیبانی کنند و «بوروکراسی محافظه کار» ح.ک.ا.ش. را دور بزنند. غیررسمی ها به سرعت رشد کردند و به همان سرعت نیز از نظر خصوصیات تغییر یافتند. آن ها درجمهوری های غیرروس به صورت «جبهه های ملی» درآمدند و جدایی طلبی را رواج دادند و در روسیه «جبهه های مردمی» شدند و از خط «دموکرات» جانبداری کردند. تا نیمه ۱۹۸۸  یک دموکرات به معنای پشتیبان گورباچف و ضد لیگاچف بود.

 

 پس ازنیمه ۱۹۸۸  بخشی از روشنفکران گورباچف را به سبب آن که «دموکرات» تمام عیارنیست به باد انتقاد گرفتند. درمه ۱۹۸۸  در مسکو، یک گروه ناراضی بازمانده از دهه های ۱۹۶۰  و ۱۹۷۰  اتحادیه دموکراتیک، نخستین حزب سیاسی ضد حزب کمونیست را تشکیل داد.

 

در مه- ژوئن ۱۹۸۹  کنگره نمایندگان خلق ارتقای عظیمی نصیب «دموکرات ها» کرد. تلویزیون شوروی روشنفکران مسکو را که درمخالفت با گورباچف درحال بحث درباره «دموکراسی» بودند به نمایش گذارد. در ژوئیه ۱۹۸۹  برخی نمایندگان به )رهبری آندره ساخاروف و بوریس یلتسین، که هنوز عضو ح.ک.ا.ش. بود( گروه بین المللی را تشکیل دادند. این فراکسیون پارلمانی «دموکرات» 3۸۰   تن از2250 عضو کنگره نمایندگان خلق را در برگرفت. فراکسیون خواستار «گذارازتوتالیتاریانیسم به دموکراسی» و «تمرکززدایی رادیکال در مالکیت دولتی» و«استقلال اقتصادی جمهوری ها و نواحی شد» شد. این کار به این معنا بود که یک اپوزیسیون پارلمانی ضد کمونیست به رهبری چهره های مشهورآشکارا در دستگاه های جدد دولتی گورباچف دست اند کارند.

 

در ژانویه ۱۹۹۰   پلاتفرم دموکراتیک با هیئت نمایندگانی از سوی 55000 کمونیست در درون ح.ک.ا.ش. شکل گرفت. این گروه از تغییر ح.ک.ا.ش. به یک حزب سوسیال دموکراتیک درکنگره بیست و هشتم حزب که درپیش بود، جانبداری می کرد. همچنین درژانویه ۱۹۹۰  ، روسیه دموکراتیک، یک پروژه بسیار جاه طلب تشکیل شد. آن ها از «اندیشه های آندره ساخاروف» که در دسامبر۱۹۸۹  درگذشته بود، طرفداری می کردند. اردوی «دموکرات» فورا ساخاروف را به عنوان قدیس «دموکرات» غسل تعمید داد.

 

 روسیه دموکراتیک که از درون گروه بین المللی سر برآورد و دارای رنگ ناسیونالیستی روسی بود، کنگره را به تصویب قانون اساسی نو برای جمهوری شوروی فدراتیو سوسیالیستی روسیه، حذف ماده شش از قانون اساسی شوروی، بازگرداندن کلیسا ها به مومنین، قراردادن KGB زیر کنترل پارلمان، اعلام حاکمیت جمهوری روسیه، و ایجاد یک اقتصاد بازارسامان یافته فرا خواند. خواست های روسیه دموکراتیک به مراتب فراتر از هر گروه موجود به سوی جانبداری از بازگشت سرمایه داری و تجزیه اتحاد شوروی رفت. روسیه دموکراتیک پایگاه اصلی بوریس یلتسین در آینده شد.

 

در مارس ۱۹۹۰  ، درانتخابات فدراسیون روسیه، «دموکرات ها» کنترل سیاسی مسکو و لنینگراد را با اکثریت بزرگی از آن خود کردند، نتیجه ای گیج کننده! درمه ۱۹۹۰   «دموکرات ها» مدعی 25 درصد کنگره فدراسیون روسیه بودند. همچون ۱۹۱۷ ، دوگانگی قدرت در روسیه بوجود آمد، این بار «دموکرات ها» و ح.ک.ا.ش.

اپوزیسیون «دموکرات» رهبر روسیه را در وجود بوریس یلتسین یافت.

 

 سابقه حزبی یلتسین در۱۹۸۵  بالا گرفته بود، زمانی که، به نحو طنزآمیزی، به توصیه لیگاچف به مسکو انتقال داده شد. یلتسین، با تحصیلات مهندسی، مدیرساختمان در اورال بود. مردی بود جاه طلب، عملگرا، و معتاد به الکل. در بیست و هفتمین کنگره حزب کمونیست در۱۹۸۶ ، گورباچف او را به عنوان نامزد عضویت به دفتر سیاسی برد. یلتسین، گرچه مقام رسمی ح.ک.ا.ش بود، به انتقاد عوامانه و دمدمی از حزب روی آورد. در بیست و هفتمین کنگره بر سر امتیازات حزبی به جنگ لیگاچف رفت. در۱۹۸۷ انتقاد او از گورباچف به اخراجش از دفتر سیاسی و برکناری از دبیر اولی حزب در مسکو منجر شد.

 

یلتسین، پس از بازگشت به شهر بومی اش سوردلوسک از اواخر ۱۹۸۷ تا اوایل ۱۹۸۹  در برهوت سیاسی سرگردان بود. ایجاد نهادهای دولتی جدید بوسیله گورباچف بازگشت را ممکن ساخت. در مارس ۱۹۸۹  سوردلوسک او را به نمایندگی کنگره خلق USSR انتخاب کرد. در مارس ۱۹۹۰   روس ها یلتسین را به نمایندگی کنگره نمایندگان خلق ( RSFSRفدراسیون روسیه شوروی) انتخاب کردند. و در مه ۱۹۹۰   یلتسین دربیست وهشتمین کنگره، ح.ک.ا.ش. را ترک گفت. در ژوئن ۱۹۹۱  به ریاست RSFSR انتخاب شد، مقام جدیدی که درآوریل ۱۹۹۱  درنتیجه معامله ای با گورباچف به وجود آمد و در آن معامله یلتسین ملزم به حمایت از پیمان اتحاد گورباچف شد.

 

یلتسین با 57 درصد آراء پنج رقیب را شکست داد و از آن پس قیمومیت انتخابی ثابت شده ای را حفظ کرد که گورباچف فاقد آن بود، امتیازمهمی درجنگ بر سر تسلط و برتری. زمانی در ۱۹۸۹  خط سیر جدید یلتسین آشکارشده بود. او برای کسب بالاترین قدرت و بازگرداندن سرمایه داری «بازی با کارت روسیه» را طراحی کرده بود.

 

چرا یلتسین موفق شد رهبرضد انقلاب شود؟ دراعتصاب ژوئیه ۱۹۸۹  معدنچیان، یلتسین اتحادی را با قدرتمندترین و خشمگین ترین بخش طبقه کارگر جعل کرد. در۹۰- ۱۹۸۹  او پشتیبانی روشنفکرانی را که از احتیاط گورباچف خشمگین بودند به دست آورد. او پرچم پرسترویکای «رادیکال» طرفداری آشکار از سرمایه را به چنگ آورد. او در بین جدایی خواهان جمهوری های غیرروس، که با آن ها هم ساز شده بود، شهرت زیادی یافت. او باورمندان مذهبی را پرورش داد، ازحاکمیت روس ها دفاع کرد و مظهر ناسیونالیسم روسی شد.

 

برتر از همه، او از اقتصاد بازار به مراتب قطعی تراز گورباچف طرفداری کرد و درنتیجه عناصر طرفدارسرمایه داری دراقتصاد ثانوی رشد یابنده را مجذوب کرد. همچنین پشتیبانی شکوفایی که یلتسین از کسب و کارغرب، رادیو آزادی، و دیگربرنامه های رادیویی غربی دریافت می کرد بسیارمهم بود.

 

اشتیاق یلتسین به دست یابی روسیه به «رفورم رادیکال»- بازگرداند کاپیتالیسم- حتی در صورت لزوم به بهای قربانی کردن ا.ج.ش.س. او را رهبر محبوب طرفداران ضد انقلاب در داخل و خارج کرد. مادام که گورباچف مجموعه نهادهای اتحاد شوروی را در کنترل داشت، نوسان های مکرر او مانع از بازگشت کامل سرمایه داری می شد.

 

از اوت ۱۹۹۱  تا دسامبر۱۹۹۱ ، رخدادها در مسیرهای پیش بینی نشده و تاسف آوری پیش رفتند، یلتسین فرصت یافت قدرت را به چنگ آورد و ا.ج.ش.س. را متلاشی کند. پس ازآن، در ژانویه ۱۹۹۲  شوک درمانی را، که گورباچف همواره از آن طفره می رفت، آغازکرد. یک سال و نیم بعد، دراکتبر۱۹۹۳ ، با مشاهده مقاومت قوه قانون گذاری در برابر سیاست هایش، این رهبر «دموکرات ها» دستور گلوله باران پارلمان روسیه را به توپخانه صادر کرد؛ صدها نفر از نمایندگان مجلس و شهروندان را کشت و بازداشت کرد.

 

تعمیق آشفتگی اقتصادی و بحران ها فقط تا حدودی در منازعه های دیوانه وار و زیگزاگ های وحشی ریشه داشت و این در نتیجه نقشه های گورباچف برای گذار به اقتصاد بازار به وقوع پیوست. سرنگونی سوسیالیسم در اروپای شرقی نیز به اقتصاد شوروی آسیب رساند. جدایی خواهی حلقه های اتصال اقتصادی بین جمهوری ها را گسست و به زیان تولید تمام شد. گسترش اقتصاد ثانوی به وسیله گورباچف و حمله اش به بخش دولتی برخورداراز برنامه ریزی مرکزی نیزبحران را شدت بخشید.

 

بوریس کارگارلیتسکی ازطعنه و تمسخر های بی شمار نسبت به منازعه نیرومند برای حمایت از خصوصی سازی یاد می کند که در تلویزیون، مطبوعات و مجلاتی که در بسیاری موارد هنوز زیر کنترل حزب کمونیست بودند جریان یافته بود. «هرکس که به دستورالعمل معجزه تردید می کرد اجازه نمی یافت صدایش شنیده شود.» اکنون انحصار رسانه های شوروی کاپیتالیستی بود.

 

مارسال گلدین، شوروی شناس دانشگاه کلمبیا به این نتیجه رسیده است که سیر نزولی اقتصاد شوروی درعمل پیش از۱۹۸۹  آغازشد: «دیگر، درمیانه ۱۹۸۷   آسیب وارد شده بود. پس ازیک یا دوسال نتایج ضعیف، او [ گورباچف] بیشتراعتبارش را، دست کم در موضوعات اقتصادی، ازدست داده بود.» ازآن پس، بحران وخیم ترشد. درنیمه ۱۹۸۸ ، وخامت شدت یافت و «موسسات مهم اقتصادی شروع به متلاشی شدن کردند.»

 

یک تصمیم شوروی که کشورهای سابقا سوسیالیستی را به تغییرجهت تجاری به سوی بازارهای غربی راند ، اثرات فروپاشی سیاسی اروپای شرقی را بزرگ و برجسته کرد. اتحاد شوروی در مدت ده ها سال نفت، وگاز، و مواد اولیه را به بهای پایین برای اروپای شرقی، دربرابر کالاهای صنعتی فراهم کرده بود. به نظرجری هوگ، تصمیم ناگهانی شوروی برای پایان دادن به آن یارانه، درکشورهای اروپای شرقی درحکم شوک درمانی بود.

 

 اروپای شرقی ناچاربود هر چه سریع تر به سوی بازارهای غربی حرکت کند. ازاین رو، در ۱۹۹۰   و۱۹۹۱  ازدست رفتن تجارت اروپای شرقی مشکلات اقتصادی و اجتماعی شوروی را نیزبدترکرد. به طورنمونه، ازدست دادن ناگهانی واردات دارو از اروپای شرقی عامل عمده ای در نزول سریع نظام سلامتی عمومی شوروی بود.

 

پس از آن چه که لیگاچف «خطای سرنوشت ساز» اش نامید، کاهش پر شتاب و جدی در سفارشات دولتی در۱۹۸۷  ، کمبودها- صف های معنادار، سهمیه بندی، قفسه های تهی وتوسل به بازارسیاه-  براخباربد اقتصادی در۱۹۸۸ و ۱۹۸۹  حکمفرما شد. تولید اکثر کالاهای مصرفی در سال های ۱۹۸۸  و۱۹۸۹  افت نکرد، «اما بالا رفتن دستمزدها و ناکامی در کنترل سوبسید مواد خوراکی به این معنا بود که مردم به نحو فزاینده ای مبالغ بیشتری پول در اختیار داشتند. در اثر نقدینگی بالا و کمبود کالا، تورم آغازشد. در۱۹۸۸ ، سیر نزولی تولید مواد خوراکی وکاهش آن مواد وافزایش قیمت ها منجرشد. با ضعیف شدن اقتدار اقتصادی مرکزی، اعتماد به ثبات عرضه نقصان یافت.

 

احتکارخصوصی ازسوی مصرف کنندگان و مهم تر، احتکارعمومی بوسیله جمهوری ها و شهرها نخست در مورد مواد خوراکی، سپس دیگر کالاهای مصرفی به نحو تاثرآوری فرا گیر شد. قفسه های تهی از مواد خوراکی، به عنوان چشمگیرترین و نفرت انگیزترین کمبود، خشم شدید مردم را بر انگیخت و نتایج اقتصادی، روان شناختی و سیاسی گسترده ای پدید آورد. حالت روانشناسی کمبود و احتکار سراسراقتصاد را فراگرفت. به این ترتیب، حتی پیش ازکاهش تولید، فقدان اعتماد به ثبات اقتصاد کمبودها را ایجاد می کرد. افزون براین، همین که زوال اعتماد فراگیر شد و صنایع سبک نتوانستند مواد ورودی مقرر را ازعرضه کنندگان آن ها دریافت کنند، خروجی کالاهای مصرفی بیشتر افت کرد، و کمبودها شدت یافت. در واقع یک دور باطل به وجود آمده بود.

 

بیش از هر عامل دیگر، عقب نشاندن حزب از اداره اقتصاد سبب وخیم شدن سختی ها از۱۹۸۹  شد. در۱۹۹۰   تولید تنزل یافت. «تولید اقتصادی در هشت ماه نخست ۱۹۹۰  دو درصد کاهش یافت و تورم به سرعت بالا گرفت.» در واقع اقتصاد به پایین ترین حد خود سقوط کرد. دراوایل ۱۹۹۰   گورباچف دراشترن، مجله خبری پرتیراژ آلمان، از آلمان تقاضای کمک کرد: 000/500 تن گوشت؛ 000/500 تن روغن نباتی؛ 000/100 تن ماکارونی. از آن به بعد تورم به میزان ۸۰   درصد در سال رسید. درنیمه ۱۹۹۱  تحلیل گران سخن از «رکود» شوروی به میان آوردند. در ژوئیه ۱۹۹۱  گورباچف با تقاضای عضویت شوروی در صندوق بین المللی پول جهان را تکان داد. یک ابر قدرت با زانوان خمیده در برابر دیگری سر فرود آورد.

 

در۹۱  - ۱۹۹۰ یک گردش به راست بزرگی در بحث سیاست اقتصادی صورت گرفت. توجه و تمرکز رهبری شوروی بر اقتصاد در ۱۹۸۸  و نیمه نخست ۱۹۸۹  کاهش یافت. درآن فاصله، گورباچف توجه خود را معطوف به اصلاح سیاسی کرده بود. بحث اقتصادی باردیگردراواخر۱۹۸۹  درمرکز امورسیاسی قرارگرفت. این زمان کل ویژگی وخصلت بحث دگرگون شد. تفاوت اساسی دو کتاب آبل آگانبگیان، مغزمتفکراقتصادی عمده و معتمد گورباچف در روزهای نخستین پرسترویکا چالش اقتصادی پرسترویکا ۱۹۸۸  و درون پرسترویکا ۱۹۸۹  این دگرگونی را منعکس کرد. برخلاف کتاب نخستین، دومین کتاب از بازار تنظیم نشده طرفداری می کرد.

 

عوامل بسیارسبب چرخش به راست بحث اقتصادی در اتحاد شوروی شد، اما دو عامل برجسته بود: رنج احتضار ح.ک.ا.ش. و رشد اقتصادی ثانوی. در جدول زیر، دواقتصاد دان ایالات متحده میشل آلکسیف و ویلیام پایل سهم اقتصاد را درGDP (تولید ناخالص داخلی) اغلب جمهوری های شوروی در میانه عصر گورباچف ارزیابی کرده، آن را با ارقام سه سال حکومت یلتسین مقایسه کرده اند. این مقایسه شاخص تقریبی نرخ رشد اقتصاد ثانوی در۹۱  - ۱۹۸۹  و پس از آن را به دست می دهد. در دهه ۱۹۹۰   اصطلاحات مرسوم مسئله ساز می شوند.

 

دانش پژوهان، در اساس، برچسب اقتصاد «ثانونی» را زمانی برمی گزینند که به فرعی بودن و تبعیت اقتصاد خصوصی ازاقتصاد «نخستین»، یعنی اقتصاد دولتی با برنامه ریزی مرکزی نظر دارند. با وجود این، تا ۱۹۹۵ ، دست کم در سه جمهوری، اقتصاد ثانوی، که درعصرگورباچف آماس کرده بود، «اقتصاد نخستین»، یعنی اقتصاد مسلط شده بود. دربزرگترین جمهوری، روسیه، خروجی اقتصاد ثانوی نزدیک به نیمی از تولید ناخالص داخلی (GDP) بود. در اوکراین و قفقاز اقتصاد ثانوی به واقع نخستین شده بود.

 

 

برآوردهایی از اقتصاد غیررسمی برحسب درصدی از GDP

۱۹۹۵              ۱۹۸۹               نام جمهوری

۹/۶۹%           ۸/۳۲%            آذربایجان

۵/۳۴               ۶/۲۸              روسیه سفید

۹/۲۱              ۱/۲۲               استونی

۴/۷۱              ۸/۳۲               گرجستان

۸/۴۹              ۸/۳۲               قزاقستان

۹/۴۰              ۱/۲۲               لتونی

۶/۳۰              ۱/۲۲               لیتوانی

۸/۴۷              ۶/۲۸               مولداوی