مارهای درون آستینِ "نهضت" را که مانعِ وحدت اند باید بیرون راند قسمت نهم!

هدایت حبیب
قسمت نهم
مارهای درون آستینِ "نهضت" را که مانعِ وحدت اند باید بیرون راند!
خوانندۀ عزیزعضوحزب واحد! قبل ازهمه معذرت می خواهم، که سیاه مشق هفتۀ گذشته؛ یعنی قسمت هشتم نهایت طویل بود. اگرحوصله بخرچ داده و تا پایان خوانده باشی، زحمتِ زیادی را متحمل شده یی، که قابل تحسین است!
دراین بخش، خبر وگزارش کنفرانس شورای اروپایی حزب واحد را به بررسی می گیریم. گزارش اساسی 40 پاراگراف دارد، ایجاب می کند، که دست کم به 40 بحث مرور کردد؛ اما طوری که ملاحظه می شود، درآن کاه بی دانه باد شده است، نمی سزد که این همه وقت تلف گردد، یک پاراگرافی از خبر وجاهایی ازگزارش را، ریالستیک و انتفادی مرور می نماییم:
درخبر می خوانیم: "دراخیرفیصله به عمل آمد، طی تقاضا نامۀ از شورای رهبری حزب واحد در داخل کشور درخواست به عمل آید، پروسه ادغام را هرچه سریعتر به پایان رسانیده و در راه تدویر کنگرۀ حزب واحد تلاش وبذل مساعی هرچه بیشتر را به خرچ دهند."
درپاراگراف بالا، به صراحت تجاهل عارفانه صورت گرفته است، چنان وانمود شده است، که گویا رهبری سازمانِ داخل کشورکاملاً مستقل عمل می نمایند؛ ولی همه میدانند، که در جناح نهضت چنین نیست، همه چیز بوسیلۀ گروپ سه نفری رهبری شورای اروپایی دیکته می شوند، بااین زرنگی که اگر نتیجۀ مداخله خوب شود، افتخارش را به خود نسبت می دهند، اگر بد شد به رهبری سازمان درون کشور. در صورت مشاهدۀ تعلل در تعمیل دساتیر شان، با کاهش وتوقف در ارسال حق العضویتها و اعانه ها مجازات می کنند.
چنانی که می بینیم، ظاهراً از رهبری داخل کشور التجا می گردد، که به سوی تدویرگنگرۀ وحدت سریعتر حرکت نمایند؛ اما در حقیقت این تقاضا تظاهراست، نه قلبی؛ به این دلیل که، زیر فشار شدید صفوف قرار دارند، آشکارا نمی توانند با وحدت وتدویر کنگره مخالفت کنند، با این مانورها می خواهند خودرا به چشم اعضاء وحدتخواه جلوه بدهند؛ ولی درعمل به وسایل مختلف جلو تدویرکنگره را می گیرند؛ چنانی که هم اکنون مسئول پیشینِ یکی از شعبات شورای اروپایی نهضت راــ که به تخریب پروسه های مثبت، مهارتِ به خصوص داردــ به کشور اعزام کرده اند، تا پروسۀ وحدت را تخریب وزهر پاشی کند؛ اگر بتواند مسؤلین را مسموم سازد وبا دیکتۀ رفتار تال چال و"تیز نمودن داس باکلوخ" به ایشان، تدویر کنگره را به عقب اندازد.
هدف شان از تخریب جریان به راه افتیدۀ وحدت و تأخیر کنگره، در فراخوان و بخش های قبلی این سلسله مفصل بیان شده است، در این جا خلاصه میگردد، که در برابرحریف کاندیدی ندارند، که بتواند برای کسب رأس رهبری حزب واحد در انتخابات کنگره رقابت کند، به این سبب تا دریافت و آماده کردنِ چنین شخصی، کنگره را به تعویق می اندازند. این تصمیم و عملکرد از آن جا ناشی می شود، که هدف مبارزۀ شان تأمینِ رفاهیت به زحمتکشان کشور و حمایت از منافع ملی نیست؛ مقصد اصلی حفظ منافع شخصی خود شان است. سکان رهبری سازمان را نمی خواهند داوطلبانه از دست بدهند؛ زیرا همچون قمچین امرو نهی بالای رفقا و دسترسی به منبع مالی سازمان سوء استفاده میکنند. خود شان اکنون در مخالفت باوحدت باترس، در پرده و احتیاط سخن می گویند؛ اما پیروان شان افزون بر صحبتهای محفلی و شخصی، در نشستهای کنفرانسها با صدای بلند ندا دادند، که به وحدت باورمند نیستند.
ناباوری گروپ سه نفری وپیروان شان به امر وحدت: ازعدم رعایت اساسنامۀ سازمان، از عدم صداقت به پرنسیپهای سیاسی، از عدم پابندی به اصول دموکراتیک،...ازناشفافی ودغلبازی درسازماندهی انتخابات کنفرانسهای شوراهای ایالتی ، کشوری و شورای اروپایی "حزب واحد" به خوبی مشاهده می شود:
در روز کنفرانس شورای اروپایی حزب واحد، که به تاریخ شنبه 25 سپتمبر 2010 تدویر یافت، نام 91 نفربحیث عضو آن شورا قرائت شد. 9 روز بعد به تاریخ دوشنبه 4 اکتوبر که خبر کنفرانس در سایت پیام نهضت انتشار یافت، شمارۀ لیستِ نامهای اعضاءِ شورا به 119 نفر رسید، فردایش به 121 نفر بلند شد. طوریکه معلوم است: نورمی، پرنسیپی و انتخابی ضرورت ودرکار نبوده، ورود علاقه مندان به آن لیست آزاد بود؛ ولی نه برای نام همه علاقه مندان. نامهای همان کسانی می توانستند شامل لیست گردند، که به گروپ سه نفری علاقه مند بودند، نه برای وحدت. به استثنای عدۀ وحدتخواه، که بااجبار به آن همایش باید راه می یافتند و نامشان درج آن طومار می گردید؛ دیگر کسانی که به امر وحدت تپیده و کوشیده بودند، دربِ آن نشست به روی شان بسته و جدول آن لیست برای ثبت نامشان مسدود بود. مسئول شعبۀ نظارت و کنترول شورای اروپایی نهضت را همچون "مشت نمونۀ خروار" یاد آور می شوم، که نه به کنفرانس راه یافت، نه نامش درج آن لیست "شورای عامه" گردید؛ زیرا "مقصّر" بود پیوسته در رابطه به ضرورت وحدت مقالاتی می نوشت، که اکثر به سایتهای خودی اقبال نشر نمی یافت، ناگزیر به سایتهای مختلف انتشار می داد.
آنان شخص دلخواه خود را خلاف اصول دموکراتیک وبدون جوازاساسنامه به محضر دها اعضاء واجد شرایطِ سازمان، که مستحق ارتقاءِ سازمانی بودندــ به هیئات رئیسه بلند نمودند، در لیست اعضاءِ شورای اروپایی نامش را در دو شماره (36 و 79)ثبت کرده اند. چند رفیق شایسته ومستحق را که سازماندهی شده در کنفرانسهای کشوری مانع نمایندگی شان به کنفرانس شورای اروپایی شده بودند، بعداً به اساس معامله، با پامال نمودنِ روش دموکراتیک و اساسنامه به هیئات رئیسه نصب نمودند.
یگانه کسی که واقعاً با رأی و شیوۀ دموکراتیک به هیئات رئیسه انتخاب شد، شخص شمارۀ 12 لیست هیئات رئیسه است، همچنین این شخص کاندید معاونیت شورای اروپایی نیز بود، که بنابر محبوبیتش بین رفقا برنده هم می شد؛ ولی ناجوان مردانه پست معاونیت را زیر زدند؛ زیرا در آن پست کسی مورد نظرخود را می خواستند؛ چون او انتخاب نمی شد، نخواستند که شخص غیرخواست خود شان هم انتخاب گردد.
وقتی عیبش را گفتی، هنرش را نیز بگو؛ پدیدۀ مثبتی که می توان در آن کنفرانس مشاهده کرد، بالاکشیده شدن نسبتاً جوانان در هیأت رئیسه است، امید می رود که گروپ سه نفری به نظرات آنان التفاتی نمایند و گوش فرادهند؛ نه این که فقط سمبولی باشند. از آنها نیز توقع میرود، که صرف به عضویت در آن مقام اکتفاء ننمایند؛ در جهت تغیيرات بهساز خود را کمی بجنبانند، در برابر کجرویها مقابله و مقاومت نمایند.
دوماه قبل کمسیون تدارک وسازماندهی شورای اروپایی تدویر کنفرانسها را برای انتخاب نمایندگان به کنگره عنوان کرده بودند؛ اما وقتی که کنفرانس شورای اروپایی برگزار شد، نماینده یی به کنگره انتخاب نشد. این رفتار نشان می دهد، که از نام انتخاب نماینده به کنگره، برای جلب اشتراک رفقا به پروسۀ کنفرانسها سوء استفاده صورت گرفت، هدف از به راه اندازی این همه سرو صداها، فقط ابقای شخص در رأس شورای اروپایی بود وبس!
در جریان انتخابات شوراهای ایالتی، کشوری کنفرانس شورای اروپایی، بوسیلۀ رفتار ود ساتیرغیرمسئولانۀ متعصبانه وگماشتگانِ دغلبازخود، مخالفتها، ناباوریها،رنجشها ودل آزاريهایی را بین رفقا ایجاد نموده اند، که رفع و زدایش تأثیرِ ناگوارِ زیانبارِ دیرپایش از قلبها، کار ساده وآسانی نیست. تحمیل نفاق به همه حالتها پدیدۀ غیراخلاقی و گناه است؛ بخصوص در پروسه وحدت گناه کبیرۀ نابخشودنی. متأسفانه که ناشیها نمی توانند بیندیشند، بستر ادراک قلب ومغز شان بسته وسیاه است، تا درک کنند که چه جفا و گناه جبران ناشدنیی را مرتکب شده اند.
رهبری کارهرکس نیست، به اشخاص پرورش یافته وآگاه نیازمند است.هرناشی ازعهدۀ آن برآمده نمی تواند. در این حالت است که نقش شخصیتها درک وبرملا میگردد. ازاین جاست که لزوم دور شدنِ افراد تصادفی و قرارگرفتنِ اشخاص خبیر وبصیراز گذشته، وپیشبین برای آینده، باگذشت با مواظبت، دلسوز، پابند به اصول دمکراتیک، صادق به پرنسیپهای سیاسی و اخلاقی، جذاب و دارای وسعت نظر و سیعۀ صدر، صحتمند و خالی ازعقده و کینه و تنگ نظری در رأس جنبش ضرورت می افتد. وقتی که به رفقا پیشنهاد می کنیم که "مار های درون آستین نهضت راکه مانع وحدت اند باید بیرون راند!" باکسی دشمنی، یا بدبینی ندارم. نه در آن مقامها به خود جایی می خواهم؛ نه توان کار درآن پستها را دارم، نه مستحقم؛ اما چنانی که وضیعت سازمان و رویداد های آن نشان می دهد، طرح آن پیشنهاد را ضرورت می دانم، درغیرآن "اگر این معلم باشد ـ حال شاگردان خراب می بینم" .
گروپ سه نفری آگاهانه و سازماندهی شده جلو ورود تعداد زیاد رفقای مستحق، مبارزان راستین، عاشقان سرسپردۀ انسان زحمتکش و آگاه از مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی را به شوراها، کنفرانس وکنگره گرفتند، در عوض ــ پهلوی عدۀ رفقای شایسته و مستحق ــ شماری زیاد افراد وابسته یی متعصب و ناآگاه ازهمه آموزه های درد بخور را، که جز"نوکری زروزور" وتعارفگویی برای برفراز قرارگرفتگان، چیزی مثبتی نمی دانند و کاری منفعت آوری بحال سازمان و جامعه بلد نیستند، به مقامهای رهبری و تصمیم گیری کشانیدند، تا به آنچه که می خواهند نام تصویب بالایش بگذارند و خود را بنام انتخاب شدگان بر تارک سازمان ــ مانند خارسردیوار ــ بچسپانند و به این وسیله دیو درونی خود بزرگبینیِ مهار ناشدنیِ خود را ارضاء نمایند.
گروپ سه نفری در پروسۀ انتخابات سعی نمودند و اکنون هم می کوشند، رفقای مخالف: خود خواهی، بی اصولیتی، تک روی، خودکامگی، منتقدان رفتارهای غیر دموکراتیک،... که همچنین از مشاهدۀ عدم صداقت سیاسی، ناحقبینیهای تشکیلاتی، برخورد متعصبانه ... مایوس هستند، سازمان را هم رها کنند؛ مثل که بسیاری به دوری از سازمان ناگزیر شدند. گروپ مذکور به این ارزشها هم توجه اندکی نمی کنند و اهمیت نمی دهند: که این رفقاهم گوهر مهره های سازمان و جنبش چپ هستند، در زمانش چه مقدار کاری در پرورش، آزمایش و تربیت حزبی و سیاسی آنها صورت گرفته است، آنان در مدت و جریان عضویت به حزب و در راه مبارزه چه محرومیتها، حرمانها، سرزنشها ... را متحمل شده اند، در فرایند مبارزات از دلهره های حوادث چه رنجها برده اند. در زندان، زیرشکنجه ها، در مخفیگاها... چه زجر ها کشیده اند. در زمان دفاع مسلحانه از خوشبختی مردم چند بار مرگ را به چشم سر دیده اند، در آن حادثه ها چه تعداد اعضاءِ فامیل، اقارب و رفیقان شان را از دست داده اند، که تا هنوزهم داغهای سوزندۀ رویداد های المناک را در قلبهای فگار خود دارند. شماری از رفقا معلول اند، واین معلولیت چه بار سنگین برشانه ها و چه رنج عظیم در قلبها و اذهان آنهاست. در فراهم آوری توشۀ فرار از بدی حادثه چه زحمات ومشکلاتی را متقبل شده اند و اکنون دراین قفسهای طلایی و چنگال رسیزم چه حالی دارند. تعداد زیاد رفقا با وجود این که مهاجران واقعی اند، تاهنوز قبول نشده اند آنها را همیشه خطر اخراج می آزارد. افزون برآن، به زودی و آسانی می توانند، جایی چنین رفقایی را در سازمان زیر اختیار خود پر نمایند؟ نمی هراسند که دور شدن همچو رفقا از این سازمان و پیوستنِ شان به سازمان رقیب، ضربۀ شدیدی به حزب واحد است؟ مشکل سازمان مان این است که غاصبان رهبری به منافع سازمان و تحقق اهداف اساسی آن پابند نیستند! بایست از همه اول به حل این مشکل توجه کرد.
* * * *
در پاراگراف چهارم بیانیۀ به اصطلاح اساسی ارائه شده در کنفرانس شورای اروپایی می خوانیم : "بعد از ختم حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن)، وظیفۀ اتصال دو بخش فعال وبا نفوذ حزب در یک ساختار واحد و تأمین وحدت یا اتحاد با سایر نیروهای همسو در اطراف این محور نیرومند در صدر وظایف حزب قرارگرفت"
نخست ــ کار بُرد اصطلاح "حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان" درست به نظر نمی رسد؛ زیرا "حاکمیت" ملکیت لایتجزّایی مشترکِ خلق و متعلق به تمام مردم است؛ اما ح.د.خ.ا. دربر گیرندۀ تمام مردم کشور نبود. هیچ زمام دارِ حزب مذکور (مانند همه زعمای گذشتۀ کشور) از طرف مردم انتخاب نشده بود. هیچ قانون اساسی زمان اقتدار حزب نامبرده بوسیلۀ پارلمان واقعاً منتخب مردم تصویب نشده بود. پیشنهاد می کنم اگر به جای حاکمیت "حکومت"، "اقتدار"، یا "دولت" (البته به معنای قوۀ ثلاثه، نه به مفهوم سرزمین) در همچو موارد به کار برده شود بهتر است.
دودیگر ــ عبارت "اتصال دو بخش فعال و با نفوذ حزب" نا رساست، فهمیده نمی شود، هدف از"دو بخش"، دو بخشِ پرچمیهاست، یاخلقی و پرچمی؛ زیرا متصل به پایان اقتدار خود، حزب دوکراتیک خلق (حزب وطن) به چهار بخش تقسیم بود، که اکنون به چندین پارچه تقسیم است.
به هرصورت کلمۀ بخشها قابل بحث نیست، آنچه که قابل تعمق و برسی است، این است: بایست درکنفرانس شورای اروپایی نقد می گردید، که چرا حزب مذبور ازهم پاشید؟ چرا به بخشها و پارچه ها تقسیم شد؟ چرا رهبری نتوانستند، تمامیت حزب راــ ولو عاری از قدرت ــ حفظ کنند؟ شاید رهبری رفقای خلقی ما بگویند، که در زندان بودند؛ ولی رهبری پرچمیها"واجب الاحترامانِ غیرمسؤل" چه خواهند گفت؟ شاید اینهاهم بهانه کنند، که فشارلجام گسیختۀ "مجاهدین" بود، که حزب ازهم پاشید؛ مگر در زمان "امین" فشار کم بود؟ چرا حزب ازهم نپاشید؟ یک رفیق شهید می شد، بجایش دو عضو جامعه به حزب می پیوست. آیا کشتار زمان "امین" کمتر از زمان "مجاهدین" بود؟ اعضاءِ هردو جناح حزب دسته دسته به شکنجه گاها، به پولیگونها و به زندانها کشانده می شدند؛ اما قیامها یکی پی دیگری برضد "امین" ادامه می یافتند.
بدون نقد گذشته، به خصوص نقدِ ازهم پاشیِ حزب، اتخاذ هرگونه سیاستِ نو، راهِ امنی به سرمنزل رفاهی نخواهد بُرد؛ زیرا اجتناب از کوتاهیهای گذشته، استفاده از نکات و جهاتِ مثبت و سازندۀ عملکرد پیشین که چشمگیر اند، همراه با بهره گیری از پدیده ها و رویداد های جدید، آموزش و آشنایی با آخرین دست آورد های سازمانیِ بشری می تواند، فراراهِ فعالیت آیندۀ سازمان مان نور افگن باشد؛ این مهم تنها بوسیلۀ نقد گذشته و انتقاد حالیه میسر می گردد.
به سخن دیگر، انتقاد ونقد در جامعۀ دموکراتیک وبازی که اعضاءِ اروپایی حزب واحد سکونت دارند و در ردیف انسانهای مدرنی که زندگی می نمایند، یک اصل پذیرفته شده و نیاز مبرمِ جامعه است. بنابر آن ضرورت است، که ماهم از این مهم مستفید گردیم و سراپایی تشکیلات خود را نقد نماییم.
نفس مبارزه که توام بافرازو فرود و ناملايمات است، حضور فعال دیگر اندیشی و برخورد انتقادی را می طلبد. سازمان مان به اصطلاح جنت و خود مان هم ملائیکه نیستیم؛ اگر ماهم خواسته باشیم، برای بهبود و اصلاح کار نماییم، باید تماشاگر نباشیم، خود ما از درونِ سازمان خود، به این کار مبادرت ورزیم واستفاده ازاین روش را افشاگری وعمل ضد رفقا و سازمان نپنداریم.
* * * *
در پاراگراف 25 گزارش اساسی کنفرانس چنین مشرح است: "قابل یاد آوری است که شعبۀ تفاهم شورای اروپایی حزب واحد با سایر نیروهای ملی، مترقی ودموکرات کشور، شخصیت های مستقل سیاسی در تماس بوده و کار در این عرصه ادامه دارد" که به فکاهی معروف می ماند: "شخصی از کسی که بهانه جو ونادِه بود، پول طلب داشت، وقتی که از مقروض قرضش را مطالبه کرد، مدیون گفت، پولهای تان را تخم خار مرغیلان خریده ام، در بهار سال بعد به دشت ناکجایی می کارم، اگر باران بارید، خارها رویید، در فصل خزان که رمه ها در آن صحرا به چرا می آیند واز آن جا عبور می نمایند، پشمهای گوسفندان به خارها گیر می افتد، سپس پشمها را جمع می نماییم، سال دوم می ریسیم، سال سوم فرش می بافیم، سال چهارم بازار یابی می کنیم، سال پنجم می فروشیم و پولهای تورا می دهم". معمولاً در گزارش، کار انجام شده ارائه می شود، که شعبۀ مذکور ندارد، ارتباطاتش به ارتباطاتی خارها، پشمها وفرشهایِ فکاهیِ بالا شباهت دارد. سالهایی که گذشتند، هیچ کاری نتوانست بکند، در آینده چه خواهد کرد! کار بوسیلۀ کادر ها صورت می گیرد، کادری که کار نتوانست، داوطلبانه جاخالی کند، مانع کار نشود، آنهم در شعبۀ با اهمیتی چون تفاهم.
ولی نباید طرف دیگر قضیه را هم نادیده گرفت، به حقیقت و ماهیت مسأله توجه نکرد، سبب اصلی وماهیوی عدم موفقیت شعبۀ تفاهم، موجودیت گروپ سه نفری در رأس شورای اروپایی است. بارها شنیده و خوانده ایم، در صورت موجودیت اینها در رهبری، هیچ سازمانی حاضر به وحدت نخواهند شد. از همین جاست که ضرورت بیرون کردن مارهای درون آستین نهضت پیش می آید.هر آنکه خواهان وحدت است، اول باید زمینه را فراهم کند؛ یعنی موانع را از سر راه وحدت بردارد.این اشخاص مورد نظر منافع شخصی شان را به منافع جمعی ترجیح می دهند، داوطلبانه کنار نمی روند، نمی خواهند، از موضع عمل کننده، به موقعیت مشوره دهنده عبور نمایند، برای حل مسأله یگانه راه این است، که به تدویر کنگره کوشیده شود، در کنگره رهبری قویی بیرون از حیطۀ نفوذ اینها، برگزیده شود و شورای اروپایی منحل گردد.
در پاراگراف 27 گزارش مذکور، کار عمدۀ شعبۀ تشکیلات به "تهیۀ رهنمودها" اکتفا می شود. اگر این سخن را من ارائه کنم، شاید تا جایی قابل اغماض باشد؛ زیرا کار تشکیلاتی نکرده ام، اما به خود رفقا که عمری مصروف تشکیلات بوده اند، بسنده است؟ افتضاحاتی که در کنفرانسهای ایالتی و کشوری آلمان بوقوع پیوست، کی جوابگوست؟ رفقای شورای کشوری نهضت سویدن که به سه گروپ تقسیم شده اند و رفقای متحد ملی سویدن و جناح وحدت خواه نهضت، که عضویت شان را در شورای اروپایی به تعلیق در آورده اند، کی مسئول است؟ چرا در گزارش اساسی از آن رویدادها تذکری به عمل نیامده است؟ بعد از درگذشت زنده یاد رفیق بریالی فقید، چه تعداد رفقا، بچه علت نهضت را ترک نموده اند؟ چرا گزارش داده نشده است؟ ... چه تعداد اعضاءِ جدید جذب شده است؟ ... با الهام از جوامعی که در آنها زندگی می نماییم، ایجاد چه نوع وچه تعداد سازمانهای اجتماعی، مدنی وصنفی در جنب سازمان سیاسی مان ابتکار شده است؟ ... چرا در گزارش اساسی کنفرانس از این موضوعات خبری نیست؟ مگر وظیفۀ شعبۀ تشکیلات صرف ایجاد تشنج و اختلاف بین رفقا در اروپا و سفر به کشور برای تخریب روند وحدت است و بس؟
درپاراگراف 39 گزارش اساسی کنفرانس چنین آمده است: "در جریان سال جاری به خصوص در آستانۀ انتخابات پارلمانی کشور شاهد وخامت روز افزون اوضاع امنیتی کشور بوده ایم. افزایش حملات انتحاری و ترورستی، گسترش نفوذ گروه های مسلح مخالف به مناطق نسبتاً امن، افزایش حملات بالای تاسیسات دولتی راه های مواصلاتی و افزون برآن فساد گسترده در اداره دولت امنیت و ثبات کشور را با چالش جدی مواجه ساخته است"
رفیق خوانندۀ عزیز! من نمی گویم، که موضوع مطرح شده در بالا حقیقت ندارد. می خواهم یاد اور شوم، که وظیفۀ مبرم و مطرحِ کنونیِ ما، مسائل امنیتی است؟ یا انتخابات پارلمانی در کشور؟ به خصوص بررسی علل عدم موفقیتِ رفقای مان وسپس همه نیروهای چپ، مترقی وملی برای راه یافتن به پارلمان؟ کدام یک؟ طفره رفتن از موضوع انتخابات پارلمانی و پرداختن به قضایایی امنیتی، همان گفته را تداعی می کند:
" تو کار زمین را نکو داشتی / به اصلاح آسمانها بپرداختی!"
سبب اساسیی که رهبری سه نفری شورای اروپایی، از موضوع انتخابات پارلمانی گوشه می گیرند، این است، که در آن منافع شخصی خود شان دخیل و مطرح نیست. اگر خود شان، یا کدام عضو فامیل، ویا کسی از دوستان شخصیِ شان کاندید می بود، مانند انتخابات ریاست جمهوری برخورد، کاملاً طوری دیگری صورت میگرفت: فوند مالی تاسیس می شد، اعانه ها جمع آوری می گردید، گروپ انتخاباتیی تشکیل و به کشور اعزام می شد. سوگمندانه، به فکر سازمان ودرپیِ منافع جمعی نیستند، که به دستیابی تدابیر یاد شده ــ بخاطر موفقیت رفقای خود در انتخابات ــ توسل می جستند.
بی توجهی، عدم بذل کمک ِ رهبری شورای اروپایی در جریان انتخابات و اکنون گریز از تجزیه و تحلیل چگونگی گذشت آن، رأی کمِ رفقای کاندید در شمارش مقدماتی، نگرانی آور وسؤال برانگیز است. اگر نهضت بیشتر از ده هزار عضو ــ که شمار زیاد آن باید در شهر کابل باشد ــ در کشور نداشته باشد؟ موجودیت آیندۀ سازمان چگونه خواهد شد؟ به کدام اساس ثبت خواهد گردید؟ اگر دارد؟ چرا رفقای کاندید به این اندازه رأی کم گرفته اند؟ این معما باید گشوده شود. سرنخ زیر پای رهبری سه نفری شورای اروپایی است، که پنهان می نمایند، باید به اعضاء جواب بگویند!
گرچه هرکلمه، جمله، سطر وپاراگراف گزارشِ به اصطلاح اساسی کنفرانس شورای اروپایی حزب واحد سؤال برانگیز، بحث خیز و نگرانی آور است، که به آینده می گذارم ، اکنون، به آنچه گفته آمد اکتفا می کنم؛ تنها در این جا تذکر مطلبی را بایسته می دانم، و آن این که، ح.د.خ.ا. (حزب وطن) در گزارشدهی سبکی داشت: که نارساییها، کوتاهیها، اهمالها و ناتمامیهای خود را برمی شمرد، مقام گزارشدهنده خود و قدمه های سازمانیِ مقصر خویش را انتقاد می کرد؛ اما در گزارش شورای اروپایی از آن چیزها خبری نیست، خیر و خیریت است، سازمان اروپایی حزب واحد گل و گلزار است، هیچ عیب ونقصی ندارد.
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی ـ این ره که تو می روی به ترکستان است
10 اکتوبر 2010