« جنبش چپ و معادله ای از کاشف « نسبیت » ( اینشتاین ) (( قسمت چهارم ))
محمد عالم افتخار (( قسمت چهارم ))
« جنبش چپ و معادله ای از کاشف « نسبیت » ( اینشتاین )
“ only two things are infinite ,
The universe and human stupidity , and I` m not sure about the former. “
ALBERT EINSTEIN
« فقط دو چیز بی نهایت اند ؛
کائینات
و
استوپیدیای بشر .
و من در بارهء اولی مطمئن نیستم . » (آلبرت اینشتاین)
با اینکه پس از انتشار نخستین قسمت (( جنبش چپ و معادله ای از کاشف نسبیت ـ اینشتاین )) پیام های متعددی دریافت میداشتم و درین زمره پیام محترم دکتور میر سید احمد جهش هم بود ؛ اما ایشان که حالا در منطقه کانادا تشریف دارند ؛ درین هفته توسط تماس تلیفونی با بنده بیش از 40 دقیقه صحبت فرمودند و در موارد مختلف قسمت های سه گانهء بحث متذکره و سایر آثار و اندیشه های اینجانب نقد و نظر و ملاحظه خویش را به طور بیحد صمیمانه و با صراحت لهجه و درک متقابل ابراز فرمودند .
حداقل در زنده گی من این کنش ابتکاری و پیشامد سازندهء جناب میر سید احمد جهش ؛ فوق العاده گی داشت و دارد ؛ و تصور میکنم برای شاملان بالفعل و بالقوهء جنبش چپ و مردمی کشور نیز حایز اهمیت و سزاوار التفات نمونه وار ( به سان یک الگو ) میباشد .
با اینکه من و محترم سید احمد جهش تا سال های 1368 در کابل ـ در میکروریان ـ همسایه بودیم و روابط برادرانه و گرم و با معنویت بلندی داشتیم ؛ اما ایشان که دکتور جراحی در اکادمی علوم طبی ( شفاخانهء 400 بستر اردو) بودند ؛ با احساس های آزار دهنده ای که پیدا کردند ، تصمیم به مهاجرت گرفته و بیرون از وطن رفتند . لذا در شرایط فقدان راه ها و امکانات ایمین مخابراتی ارتباط شان با ما قطع شد . اینک همسایهء محترم اسبق از طریق انترنیت و مشخصاً بحث « جنبش چپ » مرا پیدا کرده اند و تا کنون چندین ایمیل با هم مبادله کرده ایم .
این شخصیت علمی و فرهنگی ی ویژهء کشور که حتی پیش از مهاجرت کتاب بزرگ طبی به نام « جراحی حرب » را پیرامون دستاورد های تجربی ی خود و همکاران شان در اکادمی علوم طبی نیز تکمیل و آمادهء چاپ ساخته بودند ؛ حسن نظری نسبت به من و مقالات و کتاب هایم بروز دادند که اینجا درست نمیدانم بر آنها مکث نمایم
اما باید اکیداً تصریح نمایم که محترم جهش در جریانات و مطبوعات جنبش چپ افغانی و ایرانی و فراتر مطالعات مستمر داشته علاوه بر تعقیب ویب سایت های افغانی ؛ ویبسایتی را در ایتالیا هم پیگیری مینمایند که مربوط اندیشه گاهی اکادمیک و یکی از صاحب نظران مطرح در سطح جهان امروز است و در مورد افغانستان و رویداد ها و تاریخ و فرهنگ و جنبش های آن تحقیقات و قضاوت های جالب و با ارزش و مهمی دارند . ایشان به خاطر ترجمهء آثار عمده مربوط به افغانستان از ویب سایت مذکور کتباً تقاضای اجازه را هم نموده اند .
با این تذکر رأساً می روم بالای نقد ها ، نظریات و طرح های محترم دکتور جهش :
1 ـ هیجان از دریافت یک « حلقهء مفقوده » در کلافی سر در گم :
نخستین مورد بسیار عمدهء تذکرات شان این بود که از طرز برخورد تحلیلی و نظری من در مورد مذهب به طور کلی ، دین مقدس اسلام و قشر ملا ها و خادمان دینی به طور ویژه ؛ چنانکه « حلقهء مفقوده » در یک کلاف سر در گم را یافته باشند ؛ شادمان و متهیج و ارضا گردیده اند .
ایشان فرمودند از بسی سالها نگران این بودم که نه تنها برخورد ما بلکه در گسترهء وسیعتر منطقه برخورد جنبش های مردمی با مسایل ایمانی و ضمیر و و جدان توده های مردم درست و دور اندیشانه و سازنده نیست . یا انفعالی و تسلیم طلبانه و انزوا جویانه است و یا افراطی و تخریش گرانه و تفتین آمیز .
اینک که به یک برخورد تئوریک و نظری و تحلیلی بسیار بدیع و سازنده دست می یابم و آنهم از ناحیه دوست دیرین خودم ؛ برایم سعادت بزرگیست و یقین دارم که اکنون بر اشتباهات و ناتوانی های هلاکتبار گذشته که فقط دشمنان مردم در سطح کشور و جهان را شاد می کرد و نیرو می داد ؛ فایق می آئیم .
ایشان به حیث نقطه ای در تولید بالاترین هیجان درین راستا ؛ این جملهء من در بحث گذشته را نقل کردند که ملا امامیکه بر هدیره موعظه کرد با اینکه غافلانه چیز های زاید از حقیقت قرآنی و اسلامی میگفت ؛ مگر شخصیت قابل احترام و از همه مهمتر خود ؛ جزئی از تودهء مردم است . یعنی اینکه ما وقتی به خدمت تودهء مردم عزم و ادعا داریم ؛ ممکن نیست که ملا امام و پیش نماز و سایر خدام دینی و ایمانی آن را حذف کنیم ، یا نادیده بگیریم و یا به انزوا برانیم .
2 ـ ابراز رضائیت از عمق اندیشه و طرز ارائهء یافته ها :
دومین مورد از تذکرات ایشان این بود که در نوشته ها و آثار من عمق و پهنایی یافته اند و می یابند که کم سابقه است و در حال حاضر چندان با کسی در داخل و خارج کشور قابل مقایسه نیست .
تأکیداً افزودند با تمام عمق و پهنا و پیچیده گی ذاتی ِ موضوعات ؛ طرز ارائه و بیان و قدرت قلمی و ادبی ؛ برای خواننده متوسط خیلی گوارا و مدد کننده و قناعت بخش است که این ثروت حاصل ریاضت های سختکوشانه و شاید هم مزایای استعداد متفاوت می باشد . لذا چیزی منحیث پیشنهاد درین موارد ندارند .
3 ـ « جنبش چپ » یا « جنبش مردمی » ؟! :
محترم دکتور جهش به این نظر اند که در آثار من ـ شاید منجمله به نسبت تنگنظری ها و قالبی اندیشی های عناصر خام و عقب مانده و چه بسا اصلاً به دلیل بی اندیشه گی ها ! ـ دامنهء جنبش چپ بسیار فراخ نشان داده میشود ؛ اینگونه دید با اینکه به حقیقت تئوری های اندیشمندان کلاسیک و صاحب نظران پیشقدم معاصر جنبش ؛ هماهنگ یا نزدیک است ؛ اما برای ناظران امور و شاملان ردهء متوسط پیشروان و مطبوعات و روشنفکران چپ کنونی ی افغانی ؛ تازه گی دارد .
با در نظر داشت این نظر ؛ نکته خیلی مهم و روانشناسانه و جامعه شناسانه در تذکرات محترم سید احمد جهش ؛ این بود : از آنجا که اسمیهء « جنبش چپ » بنابر دلایل و عوامل متعدد در اذهان مردمان مختلف بدنام ساخته شده و معروض به سوء تعبیر ها واقع گردیده است ؛ لذا بهتراست از اصطلاح « جنبش مردمی » استفاده به عمل آید ؛ یعنی بر جنبش علاوه بر دید جدید ؛ نام جدید هم برگزیده شود .
4 ـ ملاحظات در مورد مسایل بیولوژیک و فیزیولوژیک :
ضمن استقبال از اینکه در مباحث از دستاورد های مشخص علوم تخصصی برای فهما ساختن مسایل اجتماعی و سیاسی و تشکیلاتی و فکری و فرهنگی بهره گیری شده است و میشود ؛ ایشان تذکر دادند که مقداری در بیان وظیفه و فیزیولوژی ی غدهء هیپوفیز در نخستین قسمت بحث « جنبش چپ ...» مبالغه شده است . ایشان تصریح کردند که بالاتر از غدهء مترشحهء هیپوفیز ؛ هیپتوتالاموس وجود دارد که در تأمین ارتباط مغز با ارگانیزم وظیفه اجرا میکند . در عین حال افزودند که غدد مترشحه تنها « هورمون » افراز میکند و تولید « انزایم » از وظایف آنها نیست .
5 ـ چرا اینشتاین ؟ و چرا « استوپیدیا »؟؟
محترم دکتور جهش درین رابطه ها استفهام مختصری کردند که با همان اختصار هم برایشان پاسخ دادم و به قناعت رسیدیم . ولی همین استفهام مختصر نشان میداد که هنوز شاید خیلی ها دچار تعجب اند از اینکه اینشتاین که به گفته خودش ( از جمله در مقالهء « چرا سوسیالیزم ؟ » که به خواهش هیأت تحریر مجلهء «مانتی ریو یو» برای اولین شماره آن نوشته است ) تخصص در اقتصاد و علوم اجتماعی نداشته است تا تیز ها و معادلاتش به کار جنبش چپ که یک پارچه سیاست است ؛ آید و آنهم مقام مأخذ ، استنادی و تعیین کننده داشته باشد !
جای اینشتاین سرحد میان ماده و انرژی و اعماق علم فیزیک است و تمام !
6 ـ ابراز آماده گی برای کمک های مالی و اقتصادی :
محترم دکتور جهش با مقدمه چینی دایر بر اینکه ما خوب یا خراب وظایف خود را در برابر فرزندان ما ادا کرده و آنانرا به جایی رسانیده ایم و حالا نوبت آنهاست که مارا دستگیری نمایند و اعاشه و اباته کنند ؛ فرمودند من قطعاً دریافتم شما با کار و مصرفیت بزرگ و دامنه داری که فرا روی خویش قرار داده اید ؛ دیگر نمیتوانید و نباید به مسایل مالی و تأمینات مادی خویش بیاندیشید و در جهت رفع آنها گام بردارید و وقت بگذارید . دولت و اجتماعی هم نداریم که شعور و فراست تأمین شما و مهیا ساختن فرصت ها برای چاپ و تکثیر آثار شما را داشته باشند و در همین حال صحت جسمانی و فراغت ذهنی ی شما برای پیش برد امور اشد ضرورت است ؛ بنابر این من حاضرم تا حدودی از لحاظ مالی برایتان مساعدت نمایم . من با ابراز سپاس بی حد از این پیشامد پر عطوفت و حاکی ازعالیترین فرهنگ ؛ آنرا موکل به زمان مقتضی درآینده کردم .
اینک به ترتیب معکوس ؛ تبصره های خویش در موارد یاد شده را با اختصار هر چه ممکن ؛ به عرض میرسانم :
در مورد 6 :
با عرض احترام و سپاسگذاری مجدد ؛ خاطر نشان میسازم که این مورد نه فقط در حصهء یک چند فرد همچون من مسأله بوده و هست بلکه به ویژه با در نظر داشت وضع تولید و معیشت و نابرابر ترین سیستم های توزیع نعمات مادی در جامعه و عادات و اعتیادات استوپیدیک غیر اسلامی چون دویدن های بیجا و بی شرایط و رقابتی و تجارتی و مافیایی ... مکرر در مکرر به اصطلاح سوی حج و کربلا و زیارات و اسراف های وحشتناک در عروسی ها و مرده داری ها وغیره ، برای 99 فیصد اعضای تشکیل دهنده واحد های جنبش چپ ؛ عامه خلق و توده که حدوداً نیم ایشان زیر خط فقر زنده گی میکنند و بیش از 30 فیصد خانواده ها اصلاً محتاج گدایی و پناه بردن به انواع چاره اندیشی ها و تدابیر مخالف شأن و کرامت انسانی برای زنده ماندن استند ؛ مسأله است !
به نظر من از آنجا که آبشخور اندیشه های دست راستی و دست چپی ی ما بیشتر منابع غیر آسیایی و غیر افغانی است و برای تفسیر و تأویل انطباقی ی آنها با شرایط اقتصاد آسیایی و افغانی کم از کم به وجود اکادمی های بزرگ و دارای اهلیت های بالای علمی ضرورت میباشد ؛ نسخه های بخصوص سازمانی مان در تقابل آشکار و نهان با واقعیت های زیستی ی ما قرار میگیرد .
با تمنای پوزش از ندادن تفصیلات بیشتر ؛ این مورد یکی از دغدغه های بزرگ و کلیدی ی من از سالیان بسیار پیش بوده است ؛ پس از تحقیقات و تتبعات و اندیشیدن های زیاد به اینجا رسیدم که صرف نظر از استخوانبندی های اشکال سازمانی ؛ برای جنبش چپ در افغانستان یک پیشاهنگ دارای ته بنای اقتصادی ـ کوپراتیفی ضرورت است .
منظورم به هیچوجه سیستم تک حزبی نیست . احزاب و سارمانهای سیاسی که به هر دلیلی راغب یا موافق با این ایده نیستند ؛ میتوانند آزادانه به راه خود بروند ؛ مگر مشروط بر اینکه کمبودات و احتیاجات حقیقی و تجملی خود را با عرضهء خدمات پنهان به منابع قدرت و ثروت درونی و بیرونی ی دشمن مردم جبران نفرمایند .
به نظر من ؛ داشتن دغدغهء تولید و کار آفرینی و اشتغال زایی برای صفوف حزب ، هواداران آن و عموماً توده های مردم ؛ سیاسی ترین کار است ؛ تا اینکه کادر های ما بروند سر جوان یا پیری را گرم ساخته او را به حزب نزدیک و یا عضو بگردانند ؛ خوبتر است که ایشان را به فعالیت مادی و اقتصادی نان آور و زنده گی بخش دعوت نمایند ؛ در حلقه های فعالیت تولیدی در کادر امکانات و تحت نظام کوپراتیفی رهبری شده و حمایت شونده از هر لحاظ قرار دهند .
حالا گویا قرار است که اولاً جوانان و مردم بیایند به فرمان حزب گردن نهند و برایش قدرت دولتی را توسط قربانی های خود گرفته بدهند و آنگاه حزب برایشان « نان ، لباس و خانه ..» آماده خواهد کرد . به فرض اینکه همین توقع هم درست باشد ؛ چیزی است در حد یک استراتیژی بزرگ !
ولی معلوم است که حسب ضرب المثل زیبای افغانی با در آوردن ادا و فریاد « بزک بزک نمیر ؛ جوی لغمان میر سد » نمیتوان شکم کس را سیر و درد اورا دوا کرد . نیل به قدرت سیاسی زمان لازم دارد ؛ و صرف نیرو برای مبارزه . با تودهء مردم گرسنه و به حال خود رها شده در سطح و سیاق افغانستان دم از شعار های تند و تیز خشک و خالی ی سیاسی ـ و آنهم چه بسا چپروانه ، سطحی و کلیشه ای ـ زدن به معنای دور باطل پیمودن و اصلاً هیچ کار نکردن است !
وجود حد اقل توان اقتصادی باصطلاح « در حد بخور ونمیر » لازمهء هر « فرد زنده » است وانگهی ما باید در برابر قشر منتها درجه فاسد و ضد بشر دزد و چپاولگر مافیایی ؛ رشد یک طبقه متوسط دارای اخلاق و معنویات و کار آفرین و وطندوست را پشتیبانی و تشویق و تجلیل بداریم و همه متشبثان و فعالان بالفعل و بالقوه عرصهء اقتصاد و متعلقات آنرا با یک چوب نرانیم !
این ایده ها طئ کلی ترین طرح در مؤخرهء کتاب « جنگ صلیبی یا : جهاد فی سبیل الله » آمده و باز در مطلبی زیر عنوان « سلامی بر یک پیام » به مناسبت پیام آقای امر الله صالح که پس از ترک دولت آقای کرزی به دوستانش فرستاده بود ؛ تکرراً به نشر سپرده شده است و البته اگر عمر وفا کرد ؛ به تحلیل و تفصیل بیشتر و با در نظر داشت تجارب نوین اقتصادی در هند و چین و افریقا و امریکای لاتین ... به آن پرداخته خواهد شد ؛ ولی امید اصلی این است که در زمینه سایر اندیشمندان نیز غور بفرمایند .
http://www.ariaye.com/dari7/ejtemai/eftekhar3.html
در مورد 5 :
خوشبختانه من زمانی به پرسش « چرا اینشتاین؟» می پردازم که فشرده ء زنده گانی ی این نابغه کبیر هم اکنون روی سایت های انترنیتی ارجمند افغانی که بحث « جنبش چپ » را انتشار میدهند ؛ قرار دارد .
چنین نبوده است که گذشته گان ما نمی اندیشیده اند و حتی بزرگترین راز ها و حقایق را کشف نمی نموده اند . بدبختانه عقب مانده گی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و فشار وحشتناک دیسپوتیزم شرقی دهان های آنانرا می بسته است ؛ منجمله به همین سبب نثر تحلیلی و علمی در کشور ما و بسا حصص مشرقزمین پا نگرفته و تنها زبان گویش بزرگان ما که از بند و زندان و تیغ و تیر جلادان حاکم ؛ چار صباحی جان به سلامت برده اند ؛ زبان شعر بوده است .
از این جمله حافظ با رندی تمام از حقیقت عظیمی سخن میگوید :
پیر ما گفت : خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
با اینکه نظام طبیعت ؛ به طور اغلب با انتظام است ؛ ولی عوامل متضادی در آن همزمان بر پدیده ها اثر میگذارد و در خیلی از موارد میتواند بی انتظامی و حتی آشوب رخ دهد . درین سلسله ؛ عوامل مؤثر متضاد بر جنین بشر و مراحل بعدی ی رشد و رسش و تکامل هر فرد اصولاً بی نهایت است . از این لحاظ فرزندانی از بنی آدم به دنیا آمده اند و می آیند که حتی چیزی به مصداق مغـز ندارند .
اما در قطب دیگر از بنی آدم فرزندانی دارای مغز و دماغ کاملاً اسثتایی هم متولد میشوند .
در تحقیقاتی که پس از مرگ ؛ بر روی مغز اینشتاین انجام گرفت ؛ نزد محققان در سراسر جهان به ثبوت رسید که مغز این ابرمرد ؛ تفاوت های بارزی با یک مغز متوسط آدمی داشته است .
بدینجهت چیزی که آینشتاین خود آنرا « معادله » میخواند ؛ معنای فوق العاده ای پیدا میکند .
همزمان با تأسیس دولت اسرائیل ؛ ذوات و مقامات حاکمهء یهود با اصرار بیحد از اینشتاین خواستند ؛ که منحیث تیمن و به عنوان سمبول برازنده ؛ مقام اولین رئیس جمهور اسرائیل را بپذیرد . اینشتاین که خود به خانواده یهودی متعلق بود ؛ ابتدا با ملایمت و احترام کارانه این درخواست را رد کرد ؛ ولی شله گی سیاسیون یهود بالاخره وی را عصبانی ساخت ؛ و زمانیکه آخرین تقاضای لجوجانه را دریافت میکرد ؛ پاسخ کتبی آماده در دست داشت و بلافاصله آنرا به اورندهء درخواست که آدمی کمی هم نبود ؛ داد و درب منزل خود را بست .
پاسخ اساساً چنین بود :
« ... سیاست امر لحظه است من با معادله سروکار دارم که به ابدیت تعلق دارد !»
بنده درین بحث : معادله آینشتاین را پیش روی جنبش عظیم چپ کشور خود و احتمال چپ جهانی گذاشته ام ؛ و این مسلماً به عدد قیاس ناپذیر بالاتر از فرضیه ها و تئوری های معمول تخصصی و فلسفی است . از یک سو با دقت متفکرانه و از دیگر سو با ادامهء بحث در می یابیم و در خواهیم یافت که این معادلهء اینشتاین دقیقاً دوام معادله های نسبیت خاص و نسبیت عام است و اینکه با علامات ریاضی هم نشان داده نشده است ؛ دلیل نمیشود که آنرا سخن تصادفی بگیریم .
بنده بدبختانه ریاضیات عالی بلد نیستم با آنهم احتمال میدهم که این معادله اگر قرار بود با علامات ریاضی نشان داده شود ؛ شاید سلسله اعداد و ارقام و نماد ها و عملیات و اشاراتی ...را احتوا میکرد که توماری چندین برابر دور کرهء زمین را به خود اختصاص میداد .