بازی شیطاني افغانستان از هر سو بر این حریق دامن گیر هیزمی افزودند(25) (بخش 1)

پیوست به گذشته

 

بازی شیطاني

 

نوشته روبرت دريفوس ترجمه فروزنده فرزاد

 

افغانستان

از هر سو بر این حریق

دامن گیر هیزمی افزودند

 

(25)

….

 

(بخش 1)

 

 

 

تز بهره گیری از اسلام برای فروپاشاندن اتحاد شوروی در سال 1979 عینیت یافت. ایالات متحده، پاکستان و عربستان سعودی، بطور رسمی جهاد اسلامگرایان را علیه دولت کابل تدارک دیدند و اینگونه اتحاد شوروی را به اشغال افغانستان برانگیختند و نطفه ی جنگ داخلی ده ساله را در افغانستان بستند. از دیدگاه برژینسکی، جنگ افغانستان دو مساله را با هم درآمیخت. نخست، ایده ی "کمربند اسلامی" در آسیای جنوب غربی بعنوان سدی در برابر اتحاد شوروی؛ همانگونه که "فواز جرجس"، نویسنده ی کتاب "آمریکا و اسلام سیاسی" می نویسد:

 

"بگفته ی برژینسکی، جلوگیری از کمونیسم شوروی ما را بر آن می دارد تا از هر آنچه مایه ی چند دستگی و انشقاق در اپوزیسیون اسلامی می شود، دوری گزینیم، از آن میان است مواجهه ی نظامی آمریکا و ایران: به نظرم شکل دادن به ائتلافی اسلامی ضد شوروی، اکنون بیش از پیش مهم است. همچون دهه های 1950 و 1960، ایالات متحده در اندیشه ی استفاده از اسلام ضد جنبش های رادیکال و سکولار و متحد آنها یعنی اتحاد شوروی بود. اکنون سران دولت کارتر، فرصت های مناسبی در همکاری با خیزش اسلامی پیش روی خود می نگرند و امیدوارند از کارایی مادی و ایدئولوژیکی آن علیه توسعه طلبی اتحاد شوروی بهره گیرند. درسهای دو دهه ی 1950 و 1960، زمانی که سلاح ایدئولوژیک اسلام در ستیز با ناسیونالیسم پان عرب سکولار بکار گرفته شد، در ذهنیت سطوح بالای حاکمیت ایالات متحده مانده بود."

 

و دومین وجه نمایان این نقشه ی استراتژیک، بکار بستن نگرش بنیگسن ــ برژینسکی برای سازماندهی اسلام علیه "نقاط ضعف" بالقوه ی مسکو در آسیا بود.

 

اسلامگرایان افغان با وجود آغاز دریافت کمک از ایالات متحده، هیچ جا نیروی غالب نبودند. بسی پیش از 1979، راستگرایی اسلامی نیرویی بالقوه در افغانستان بود و از دهه ی 1950، با چپ مترقی و نیروهای سکولار در دولت کابل در ستیز بود. تماس آمریکا با اسلامیون بنیادگرای وابسته به اخوان المسلمین در افغانستان دست کم به سالهای آغازین دهه ی 1950، و پشتیبانی ایالات متحده از جنبش سیاسی راستگرای اسلامی به سال 1973 باز می گردد.

 

هرچند سیا در افغانستان، حضور پررنگی در دهه های آغازین جنگ سرد نداشت، این سازمان از کانال دفاتر "بنیاد آسیا" ــ سازمان وابسته به سیا ــ تیمی به این کشور فرستاد. در میانه ی دهه های 1950 و 1960، "بنیاد آسیا" حمایت بی شائبه یی از دانشگاه کابل کرد و پروژه های بسیاری درباره ی سازماندهی جامعه ی مسلمان افغانستان داشت.

 

بگفته ی "جان بنیگان" و "رز بنیگان"، افراد بنیاد آسیا در خلال دهه ی 1960 در پاکستان و افغانستان که سالیان دراز در خدمت این بنیاد بودند، "بنیاد آسیا" به "موسسه ی پژوهش اسلامی لاهور" در پاکستان برای انتشار فرهنگ جامع اسلامی بزبان اردو یاری رساند. جان بنیگان می گوید:

 

"ما همچنین، با دانشکده های الهیات دانشگاههای بزرگ تماس داشتیم." بنیگان ها در پاکستان و نیز افغانستان با گروههای دانشجویی ضد سازمانهای دانشجویی هوادار شوروی همکاری می کردند.

 

او می گوید:

 

"دانشجویان هدف نخست ما بودند." رز بنیگان می افزاید که، بنیاد آسیا در افغانستان با خانواده ی مجددی، روحانی سرشناس اسلامی و نیز وزارت عدلیه که چندی در اداره ی مجددی بود، روابطی استوار ساخت. بنیاد آسیا، همچنین، شفیق کماوی، قائم مقام وزیر عدلیه را به سمینار هنری کیسینجر درباره ی امور بین المللی در دانشگاه هاروارد فرستاد. او می گوید:

 

" بیشتر کارمندان وزارت عدلیه و از آن میان مشاور حقوقی و رابط بنیاد آسیا، آخوند بودند."

 

بدلیل اولویت پایین افغانستان در گستره ی سیاست خارجی ایالات متحده، میزان تماس های سیا با اسلامگرایان افغان در دهه ی 1960، و پیش از آن، روشن نیست. یکی از شخصیت های ارشد سیا می گوید:

 

"در 1957، هنگامی که در افغانستان بودم، هواداری از شوروی آشکار بود. از من خواستند میزان حضور شوروی را در افغانستان دریابم زیرا آیزنهاور در پی دانستن اهمیت استراتژیک افغانستان برای واشنگتن بود. " نتیجه حاکی از اهمیت کم افغانستان بود.

 

 او می افزاید:

 

"به نظر ما افغانستان چندان مهم نبود. هر چند که شوروی آن را دراختیار گرفته بود، خطری برای ما نداشت." با این همه حضور بنیاد آسیا در افغانستان که شامل دو یا سه کارمند دائم و احتمالا شماری رایزنان و مستشاران آمریکایی بود، ادامه یافت.

 

در دهه ی 1960، جنبش اسلامی افغانستان آرام آرام روند سیاسی شدن پیش گرفت. هرچند محافظه کاری، شیوه ی زندگی سنتی و نقش برجسته ی اسلام، همواره مختصات جامعه ی افغان بوده، تا پیش از دهه ی 1960 اسلام در افغانستان بیشتر چهره یی پارسامنش و کمتر سیاسی داشته است؛ اسلام بگونه یی ایمان محور و نه باوری سیاسی-اجتماعی در اذهان بود. اما بر اثر نفوذ مذهب و نیروهای روشنفکری خارجی ــ بویژه اخوان المسلمین مصر و جماعت اسلامی پاکستان و سازمانهای بین المللی اخوان المسلمین به رهبری سعید رمضان در ژنو ــ اسلام در افغانستان دگرگونی بنیادین با ماهیت سیاسی و ستیزگرانه ضد کمونیستی یافت. رفته رفته، روحانیون و سازماندهندگان برجسته ی اسلامی افغان از مصر، جایی که با میراث داران جنبش حسن البناء در تماس بودند، به افغانستان بازگشتند. بگفته ی "اولیور روی"، شرق شناس برجسته ی فرانسوی و کارشناس اسلام در افغانستان، آغاز اسلام سیاسی در افغانستان با محفلی نیمه مخفی به نام "اساتید"، گره خورده است.

 

این گروه پس از پژوهش در دانشگاه الازهر قاهره و تماس با اخوان المسلمین در افغانستان رخ نمودند. این جنبش در 1958 زمانی که یک عالم مذهبی در برابر محمد داود خان، از بستگان محمد ظاهرشاه و رهبر آینده ی جمهوری افغانستان ایستاد، در قالب ائتلافی منسجم در آمد. بسیاری از اسلامگرایان دستگیر و سازمانهای نوپا ناگزیر از فعالیت پنهان شدند. اسلامیون خویش را جماعت اسلامی نامیدند.

 

تا میانه ی دهه ی 1960، جماعت اسلامی و شاخه های آن پیرو سازمانهای اسلامی مصر، پاکستان، عراق و دیگر نقاط بودند، بویژه در تاختن به دانشجویان چپگرا و کمونیست و تهدید خشونت آمیز رقبای سیاسیشان همان رویه را داشتند. آنها با هدایت کسانی که در 1979 در زمره ی ذینفعان بخشش های سیا قرار گرفتند، آشکارا عامل تحریکات سیاسی و ایجاد آشفتگی بودند. روی می نویسد:

 

"محفل اساتید به شدت بر شاگردانش اثر گذار بود، چنانکه در 1965، سال تاسیس حزب کمونیست، دانشجویان اسلامگرا آشکارا با پخش جزواتی با عنوان... "تراکت جنگ مقدس"، تظاهرات می کردند. سالهای 1960 تا 1972، سالهای آشوب و آشفتگی در دانشگاههای کابل بود....آنها شدیدا ضد کمونیسم بودند و بیشتر درگیریها و مواجهه های خشونت آمیز میان آنها و مائوئیست ها روی می داد. هر چند در آغاز شمار کمونیست ها بر اسلامگرایان برتری داشت، نفوذ اسلامیون پیوسته فزونی می گرفت، چنانکه در انتخابات دانشجویی 1970 اکثریت یافتند. "

 

پیام های محرمانه ی وزارت خارجه از سفارت ایالات متحده در کابل به تاریخ ژوئن 1970 و پس از آن، رهبری مذهبی افغانستان و بویژه خانواده ی روحانی مجددی ها را نیرویی توانا و فعال تصویر می کنند و نتیجه می گیرند که تحریکات ملایان "چپ ها را دست کم در مناطق روستایی عقب نشانده است" و "برای نخستین بار پس از سالها، محافظه گرایی مذهبی آشکارا نشان داده که اپوزیسیون دولت است.

 

" یک افسر سیاسی سفارت می نویسد:

 

"گزارشهای اطمینان بخشی از ادامه ی مبارزه ی ملایان در استانهای مختلف رسیده است. اینجا، در کابل برای شعله ور نگه داشتن آتش شور و شوق مذهبی در میان بازاریان، تلاشهایی می شود. مدت ها مشخص نبود که ستیزه گری روحانیت تا این میزان توانمند باشد."

 

"عبد الرسول سیاف" از طلایه داران رهبری جنبش اسلامی افغانستان در آغاز دهه ی 1970 بود. سازمان وی با اخوان المسلمین و عربستان سعودی؛ برهان الدین ربانی؛ و گلبدین حکمتیار و همه ی نیروهای اصلی جهادی در دهه ی 1980 مرتبط بود. بگفته ی روی:

 

"سیمای آشکار فعالیت جنبش سیاف در قالب سازمان "جوانان مسلمان" و وجه پنهان آن در میان محفل اساتید بود." رهبر اساتید و کسی که سازمان نیمه مخفی "جوانان مسلمان" را هدایت می کرد، پروفسور "غلام محمد نیازی"، هیات علمی دانشکده ی الهیات دانشگاه کابل بود. دانشگاه کابل از کانال "بنیاد آسیا"، تحت حمایت مادی سیا بود.

 

 در 1972، ربانی، سیاف و در آینده حکمتیار شورای رهبری جنبش را ایجاد کردند و حکمتیار نظارت بر شاخه ی نظامی آن را عهده دار شد. سازمان بصورت هسته های 5 نفره کار می کرد و در سالهای پسین، در خلال دهه ی 1970،  ــ اینبار نیز پس از پیاده شدن چنین الگویی بوسیله ی اخوان المسلمین در مصر و پاکستان ــ به نفوذ در ارتش و جاسوسی آغازید.

 

 بر پایه ی اسناد خارج شده از طبقه بندی محرمانه ی ایالات متحده، در سال 1972 یکی از اعضای "جوانان مسلمان" بارها با یک آمریکایی برای درخواست کمک دیدار کرده است و در این دیدارها "مشروحا فعالیت های ضد کمونیستی گروهش را بر شمرده" (از آن میان قتل چند تن از "چپگرایان") و خواستار کمک پنهان ایالات متحده برای خرید ماشین چاپ شده است. اما برای کمک مستقیم سیا خیلی زود بود و اینچنین کارمندان سفارت با وجود ابراز همراهی با اهداف گروه، درخواستشان را رد کردند.

 

از این پس، سیا نقش فعالتری در پیوند با اسلامگرایان افغان نشان داد. پیشتر، مساعدت سیا نسبتا کم بود و بیشتر از کانال بنیاد آسیا، متوجه دانشگاه کابل و نیروهای اسلامی با سابقه میشد. اما در 1973، محمد داود خان ]]كه گفته میشد [[ــ به یاری کمونیست ها ــ ظاهرشاه را سرنگون و جمهوری افغانستان را پایه نهاد. جنبش اسلامی افغانستان، آشکارا چهره ی اپوزیسیون داود خان را بخود نگرفت. آنها بزودی دوستان زیادی در خارج یافتند.

 

سیا، پاکستان ــ در آغاز برهبری ذوالفقار علی بوتو و سپس ژنرال اسلامگرا، ضیاء الحق ــ و نیز شاه ایران، بی درنگ برای به زیر کشیدن دولت نوپای افغانستان همراه شدند.

 

 

ادامه دارد