وضع موجود و روشنفکران

وضع موجود و روشنفکران


                 دراین روز ها فراخوان،اطلاعیه،ابلاغیه و آرزومندی ها برای آیندۀ بهتر، مطبوعات اینترنیتی افغان ها را فراگرفته است.هر روز در یکی از سایت ها از فراخوان جدید مطلع می شویم و دعوت به همبستگی،اتحاد و وحدت را با گوش جان می شنویم.
                 صرف نظر از انگیزه ها و نیات نویسنده گان فراخوان ها, یک مسسله قابل تأمل است که جامعه در مرحله یی از تکامل خود رسیده است که نخبگان و خبره گان برای حل مشکلات و پرابلم ها راهی جز اتحاد و وحدت سراغ ندارند. همه خواهان نزدیکی با هم اند و می خواهند نیرو های پراگنده را به هم نزدیک سازند و از نیروی مشترک در تحقق هدف معین بهره برند.
                 گرچه مبتکرین این فراخوان ها بعضاً شناخته شده و نظریات شان از قبل معرفی شده است،اما عده یی هم گویی دفعتاً از خواب خرگوشی بیدار شده اند و با عجله چند مطلب را سر هم بندی نموده در معرض دید خواننده گان قرار داده اند و متوقع اند که همه چیز فهمان بدون قید و شرط به نظریات آنان صحه بگذارند و به دنبال آنان همین امروز به حرکت آغاز نمایند. اگر کسی محتوی فراخوان آنان را مورد سوال قرار داد فوراً به خیانت متهم می گردند و با دشمن همدست قلمداد می گردند.
                 باید از همین حالا توضیح گردد که این هیاهوی فراخوان ، پیام و دعوت  در میان روشنفکران و نخبگان عمدتاً غرب نشین جا باز کرده است و روشنفکران فارغ از دغدغه لقمه نان، فرصت می یابند در وقت فراغت صفحه یی را سیاه نمایند وبنام فراخوان در معرض دید هموطنان قرار دهند. روشنفکران داخل کشور اعم از ژورنالستان،حقوق دانان، طبیبان، معلمان ،استادان و محصلان ،نویسنده گان و شعرا با انجام رسالت خود در وطن در خدمت مردم خود قرار دارند و بدون سر و صدا وجایب انسانی خود را در برابر هموطنان زجر کشیده و مظلوم خود ادا می نمایند. توقع آنان از روشنفکران غرب نیشین آنست که جامعه امروزی را بجای جامعه بیست،سی سال قبلی که این روشنفکران در متن آن قرار داشتند, نگذارند. نسخه های قبلی را که چندان از آزمون زمان سرفراز بیرون نیآ مده اند به مشکلات امروزی تجویز نفرمایند. ساختار امروزی جامعه را روشنفکرانه و علمی بررسی نمایند، تفاوت ها و خواست های امروزی را بصورت عینی تشخیص دهند و بعد از تشخیص دقیق نسخه شفا بخش ارایه فرمایند.
                 یقیناً این توقع،توقع دلسوزانه و دقیقی است که بایست در ارایه فراخوان ها و دعوت ها جداً در نظر گرفته شود.
                 مسأله اساسی اینست که در فراخوان های ارایه شده هنوز به مسایل حاد ولاینحل کنونی جامعه جوابی ارایه نشده است.احزاب یکصد و چندگانه نیز هیچ کدام نتوانسته اند مرام قابل قبول برای همه جامعه ارایه نمایند. برای بیرون رفت از این معضل و ارایه فراخوان قابل قبول به اکثریت روشنفکران، بایست عمده ترین و مبرم ترین مسایل برجسته گردد.
                 جامعه ما امروز عمدتاً از عدم امنیت، بیکاری، عدم مصونیت ، بیسوادی، فساد گسترده اداری، کشت مواد مخدر، اعتیاد به مواد مخدر، فقر کشنده ، بی عدالتی  طبقاتی و اجتماعی، تبعیض جنسی، مذهبی، منطقوی و قومی رنج می برد.
                 بایست این پدیده های منفی شناسایی، عوامل تقویت کننده آن تشخیص و راه مبارزه علیه آن مشخص گردد.

                 از عدم امنیت آغاز می کنیم:
                 با وجود ادعای امریکا و متحدین آن درمبارزه علیه تروریزم و تأمین امنیت در نه سال گذشته دستآورد ها زیاد چشمگیر نیست؛ درست است که در یکی دو سال اول موجودیت نیروهای ناتو و امریکا، طالبان و القاعده سرکوب و از کشور رانده شدند.امید برای تأمین امنیت و ختم جنگ چنان جامعه را فراگرفته بود که حتی روشنفکران مخالف نیرو های نظامی خارجی شگفت زده این تحولات را تایید می کردند و با وجود شناخت عمیق از ماهیت سرمایه داری و بازار آزاد باز هم امیدوار بودند مردم از جنگ طولانی فرسایشی توسط نیروهای امپریالستی نجات داده می شوند. اما با دریغ و تأسف این امیدواری چون همه امیدهای کاذب،روز تا روز قوس نزولی خود را پیمود و امروز حتی دهقان ساده وطن نیز درک می کند که هدف نیروهای نظامی خارجی،نه تأمین امنیت؛ بلکه تأمین اهداف استراژیک خودشان در منطقه است و بس. مردم به چشم سر مشاهده کردند که نیروهای انگلیس خود به تقویت طالبان در جنوب می پرداختند و طیارات امریکایی طالبان را در شمال پیاده می نمودند. طالبانی که در دو سال اول موجودیت نیروهای خارجی در هیچ گوشه وطن جای پا نداشتند در هفت،هشت سال بعدی هر روز نسبت به روز قبل نیرومند تر شدند و ساحه فعالیت شان گسترده تر گردید. به کمک همین نیرو های به اصطلاح ضد تروریزم نیروهای القاعده و طالبان در نقاط مختلف شمال نیز جابجا شدند تا به آدم کشی و تخریب امنیت بپردازند. در چنین حالتی آیا می توان از نیروهای نظامی خارجی توقع داشت که علیه طالبان به مبارزه قاطع و فیصله کن دست زنند و امنیت عام و تام را در کشور مستقر کنند؟ در حالیکه هدف اصلی و فلسفه وجودی نیروهای خارجی در افغانستان تأمین عام و تام امنیت و ریشه کن کردن القاعده و طالبان مسلح در کشور محسوب می گردد.
                 اکنون سوال اساسی اینست : نیروهای نظامی که در ده سال موجودیت خود نتوانستند حملات طالبان و القاعده را خنثی و امنیت را تأمین نمایند چه مدت دیگری ضرورت دارند تا به این هدف خود نایل آیند؟ آیا اصولاً چنین هدفی را دنبال می کنند و یا این هدف پوششیست بمنظور برآوردن اهداف استراتژیک امریکا در منطقه؟
                 در حالیکه تا سال ۲۰۱۴ قرار است این اهداف تامین و امنیت کشور به قوای مسلح داخلی سپرده شود، موجودیت پایگاه های دایمی نظامی امریکا به چه منظور و چرا؟
                 روشنفکران ما مخصوصاً روشنفکران چپ در مورد ایجاد پایگاه های نظامی امریکا سکوت مرگبار اختیار نموده اند؟ و بجز چند چهره مشخص دیگران با سکوت خود مهر تایید می گذارند. آیا روشنفکران ما فراموش کرده اند که پایگاه های نظامی امریکا در کشور های خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی از رژیم های استبدادی حمایت نموده و منفعت خود را با منافع این رژیم ها گره زده اند؟ آیا ایجاد پایگاه های نظامی امریکا در منطقه تنش منطقوی را دامن نمی زند و همسایگان افغانستان را علیه امریکا و افغانستان متحد نمی سازد؟
                 آیا تجربه رژیم شاهنشاهی ایران را که با اتکا به نیروهای امریکایی منحیث ژاندارم منطقه عمل می نمود, مردم منطقه فراموش کرده اند؟ آیا با ایجاد پایگاه نظامی امریکا در کشور طالبان که بصورت غیر مستقیم از جانب محافل معین در امریکا و انگلیس حمایت می گردند باز هم فرصت جولان بیشتر را نمی یابند؟
                 مسأله استقلال، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی در وجود نیروهای نظامی خارجی می تواند مفهومی داشته باشد؟
                 سوالات بالا و ده ها سوال دیگر به ارتباط ایجاد پایگاه های نظامی امریکا می تواند طرح گردد،روشنفکران و نخبگان با جواب درست و دقیق به چنین سوالات می توانند فراخوان داشته باشند.
                 عدم مصونیت مشکل دیگریست که جامعه ما از آن رنج می برد.آدم ربایی، تلاشی های خودسرانه، بمباردمانهای بدون هدف از جانب نظامیان خارجی،قتل و بازداشت ژورنالستان ، موجودیت زندان های شخصی اعم از خارجی و داخلی،غصب دارایی های عامه و شخصی از جانب زورمندان, چنان عرصه را بر مردم ما تنگ نموده اند که بخاطر نجات ازاین همه مصایب حاضرند از ابلیس هم کمک بگیرند. بیکاری و فقر کشنده در برابر ثروت اندازی مشتی از بیوکرات های فاسد، زورمندان غاصب و تاجران مواد مخدر مشکل لایخل دیگریست که نه احزاب به اصطلاح سینه چاک مردم، نه روشنفکران چپ و نه هم دولت دراین مورد حرفی دارند.

                 طبقه کارگر رشد یابنده و بالنده که در دهه دموکراسی سنت های اصیل مبارزه طبقاتی را در کشور بنا نهادند و با مارش های ظفر نمون قصر سلطنت را به لرزه در آورده بودند؛ از برکت بازار آزاد و اقتصاد سرمایه داری به طبقه در حال نزع تبدیل شده از آنهمه موسسات بزرگ، متوسط و کوچک دولتی و شخصی جز چند موسسه نمادین آنهم غیر فعال و یا نیمه فعال اثری باقی نمانده است. ملیون ها حتی ملیارد ها دالر کمک شده به کشور، حیف و میل شده در زنده گی توده های ملیونی هیچگونه اثری نداشته است. بازسازی به ترمیم سطحی چند سرک و احداث چند موسسه صحی محدود گردیده است.اگر بجای دولت مافیایی و فاسد کنونی دولت جوابگو و مسؤول روی کار می آمد؛ اگر بجای شرکت مافیایی قدرت،ارگانهای مسؤول و منتخب مردم زمام امور را بدست می داشت؛ امروز نه تنها موسسات سابق بازسازی و احیاء می شد؛ بلکه صد ها و حتی هزار ها موسسه جدید می توانست ازاین همه کمک های ملیارد دالری احداث گردد و به هزاران دهقان بیجا شده از ده در شهر ها کار مفید ایجاد و طبقه کارگر نه تنها از نظر کمیت رشد قابل ملاحظه می داشت؛ بلکه از نظر کیفی نیز طبقه کارگر آگاه می داشتیم. در حالیکه امروز طبقه کارگر بجای رشد و بالنده گی به نابودی کامل سوق داده شده است.

                 در مورد دهقانان، این توده های ملیونی جامعه نیز وضع بدین منوال است. دهقانان که بنابر نا امنی و نآرامی ، دوام جنگ و غصب زمین های شان از جانب زورمندان مسلح مجبور به ترک دهات شده اند، یا به کشورهای همسایه به کار های شاق تن در داده اند و یا در حاشیه شهر های بزرگ به وضع فلاکت باری حیات بسر می برند.این توده عظیم بیجا شده گان، با فقر شدید، مرض، اعتیاد به مواد مخدر و بیکاری مزمن دست و پنجه نرم می کنند، دولت نا منهاد کوچکترین التفاتی به حال این تودۀ ملیونی که ستون فقرات جامعۀ ما را تشکیل می دهند مبذول نداشته، هر روز بیشتر از پیش آنان را در منجلات بدبختی ، فقر و بیچاره گی سوق می دهد. در حالیکه با ایجاد شبکه های آب رسانی،حفر کانال ها، و با استفاده مؤثر از آب دریا ها می توانست هزاران جریب زمین را زیر آبیاری آورده زمینه کار را به دهقانان مساعدمی نمود. با احداث این پروژه ها دشت های وسیع لا مزروع که هزاران سال بی استفاده باقی مانده است می توانست مورد بهره برداری قرار گیرد و یکی از پرابلم های حاد کشور یعنی مسأله کوچی ها را که هر سال برخورد آنان با مردم محل فاجعه بار می آورد و باعث ایجاد تشنبح میان اقوام با هم برادر کشور می گردد راه حل منطقی می یافت. این قشر محروم از همه چیز که در گرو چند سرخیل و خان مربوط گرفتار اند و زنده گی تأسف باری را سپری می کنند از این همه آلام نجات می یافتند و از زنده گی بدوی هزاران ساله به زنده گی نسبتاً مرفه نایل می گردیدند.

                 جفای بزرگی که حاکمیت مافیایی موجود با تحریک احساسات قبیلوی و قومی آنان در برابر دیگر اقوام در حق این مردم مظلوم روا می دارند یکی از فاجعه بار ترین نوع سوء استفاده از جهالت توده هاست.
جهل و بی سوادی، اشاعه خرافات در میان مردم از جانب حلقات معین، سلاح های زنگ زده ایست که متأسفانه مورد سوء استفاده قرار می گیرد.  حلقات حاکم ادامه بقای خود را در جهالت و بی سوادی مردم سراغ دارند.
                 اگر مردم از نعمت سواد و مزایای دانش بر خوردار گردند یقیناً آین تیکه داران دین و گروپ های مافیایی قوم گرا که با استفاده سوء از احساسات قومی، قبیلوی ، مذهبی و منطقوی مردم، جنگ و نا امنی را دامن می زنند, امنیت را اخلال می کنند، به زرع مواد مخدر می پردازند،به زنده گی مادی و معنوی مردم حکومت می کنند به هیچ صورت قادر نبودند به حق مردم تجاوز نمایند،مردم را بفریبند و به زنده گی طفیلی خود ادامه دهند. روشنفکران پر مدعای ما عوض این همه نظریه پردازی ها و قیل و قال های روشنفکری اگر دراین ده سال بعد از دوره طالبان تنها در همین عرصه، یعنی سواد آموزی رو می آوردند،هموطنان بی سواد را، سواد می آموختند، چه دستآوردهای بزرگی را نصیب می شدند. امروز ما بجای ملیون ها بی سواد، هزاران ، صد هزاران و شاید ملیون ها هموطن با سواد می داشتیم؛ در حالیکه متأسفانه کشور ما در دهه دوم قرن بیست و یکم هنوز یکی از بی سوادترین و فقیر ترین کشورهای جهان است.
                 کشور دیرین سال ما که می گویند پنج هزار سال تاریخ دارد تا دو سه دهه کشوری نا شناخته و گمنامی بود؛ اما امروز از برکت جنگ دوامدار سی ساله، موجودیت گروپ عجیب الخلقۀ طالبان و کشت و قاچاق مواد مخدر شهرت جهانی دارد. کشوری در جهان وجود ندارد که تنی چند از افغان ها را مهمان نداشته باشد و در مورد کیفیت عالی تریاک افغانی معلوماتی.
کشوری که در پنج هزار سال موجودیت خود حتی در کشور های عربی منطقه کسی با نامش آشنایی نداشت در دو، سه دهه چنان شهرت جهانی را نصیب گردید که امروز بیشتر از چهل کشور جهان خالصانه حاضر اند خون فرزندان شان را در این کشور بریزند تا مردم این کشور به دموکراسی و عدالت اجتماعی نایل آیند!!؟

                  زهی سعادت به چنین کشوری.
                 اگر دقیق تر شویم در می یابیم که این جرثومه جنگ و ناامنی را چهل و چند سال قبل از امروز دولتمردان پاکستان بخاطر انتقام گرفتن از پشتونستان خواهی مرحوم داوود خان و خاموش ساختن طنین (دا پشتونستان زمونژ ، دا پشتونستان زمونژ) که شب و روز از رادیو افغانستان پخش می شد، بوجود آوردند و بعد از تغیير رژیم داوود خان،امریکایی ها با فرستادن بریژنسکی مشاور امنیتی رییس جمهور شان در سرحدات افغانستان- پاکستان، در شعله های افروخته شدۀ جنگ تیل ریختند و باعث شعله ور شدن بیشتر این آتش خانمان سوز گردیدند که تا امروز زبانه می کشد و خشک و تر را می سوزاند.

                 تنظیم های هفت گانه و طالبان هر دو مارک پاکستانی بر پیشانی دارند و امریکا و انگلیس در رشد و بالنده گی آنان نقش اساسی ایفا نموده اند. بنابر این جنگ امریکا و متحدین آن علیه القاعده و طالبان که شاخه محلی آن در افغانستان محسوب می گردد، به هیچ وجه نمی تواند واقعی باشد. این جنگ زرگری بخاطرتأمین منافع امریکا وپاکستان درکشورماست. انگلیس نیز در هماهنگی این منافع نقش خود را ایفاء میکند و فرزند حلال زادۀ خود را که شصت سال قبل از بطن هند بزرگ بیرون کشده است تا رسیدن به  بلوغ که همانا کسب اهلیت جانشینی انگلیس در منطقه است تنها نمی گذارد و گر نه کدام عِقل سلیم می تواند بپذیرد که امریکا با موجودیت بیشتر از صد هزار سرباز در منطقه و داشتن دستگاه های مجهز جاسوسی و ضد جاسوسی، با هزاران کارمند استخباراتی امریکایی و بومی در ده سال مخفیگاه اسامه بن لادن و ملا عمر را کشف نتواند. چگونه باور کرد که دو انسان عاری از امکانات تخنیکی امروزی ده سال کامل توانسته اند بزرگترین کشور جهان را با متحدین آن یکجا بمنظور یافتن مخفیگاه های خود سرگردان نمایند. این ها جز فریب ذهنیت عقب ماندۀ مردمان ما و جز ادامه حضور شان در منطقه، هدف دیگری را دنبال نمی کنند.
                 در مورد کشت،زرع و قاچاق مواد مخدر نیز عین سیاست پیش برده می شود.اگر دولت افغانستان و متحدین غربی آن در محو مواد مخدر مصمم می بودند، می توانستند در دو تا سه سال حاکمیت خویش کشور را از وجود آن پاک کنند. در حالیکه بیشترین نیرو های خارجی در مناطق کشت مواد مخدر که در هلمند و ولایات همجوار آن است مستقر اند، نه تنها به مقدار مواد مخدر کاهش بعمل نمی آید؛ بلکه هر سال به مقدار آن افزایش بعمل می آید.چگونه می توان مواد مخدر را نابود کرد، در حالیکه اطرافیان حامد کرزی به شمول برادرش رهبری صدور مواد مخدر را بعهده دارند و نظامیان عالیرتبه خارجی در انتقال آن به غرب از وسایل دست داشته خویش استفاده می نمایند. لذا می توان نتیجه گرفت که طالبان ،جنگ و مواد مخدرحلقات یک زنجیر اند که بدست امریکا و متحدین آن قرار دارند.

                 دولت دست نشانده فعلی با وزارت مبارزه با مواد مخدر و معنیت مبارزه با مواد مخدر وزارت داخله مکلف اند  برای انحراف ذهنیت عامه در فرصت های معین چند نفر دست اندر کاران کوچک مواد مخدر را که از پشتیبانی باند های بزرگ محروم اند دستگیر و به پنجه قانون بسپارند و یا سالی یکی دو بار چند جریب مزرعه تریاک را در برابر کامره های تلویزیون تخریب نمایند تا جهان و مردم کشور شاهد باشند که دولت افغانستان وظیفه خود را در قبال نابودی مواد مخدر انجام می دهد!؟
                 اگر حقیقتاً اراده برای نابودی مواد مخدر وجود داشته باشد با موجودیت این همه نیروهای مسلح داخلی و خارجی در ظرف یک سال می توان ریشۀ آن را بکلی خشک کرد و بجای آن زراعت مواد غذایی را که ضرورت مبرم به آن محسوس است جانشین ساخت. کشوری به پهنای افغانستان نه تنها قادر است مردم خود را از نظر مواد غذایی تأمین نماید؛ بلکه می تواند مازاد قابل ملاحظۀ مواد غذایی برای صدور داشته باشد.
                 تبعیض ملی،مذهبی،جنسی و منطقوی واقعیت های درد ناکیست که ریشه در ژرفا تاریخ کشور دارد.اگر از گذشته های دور بگذریم نسل کشی های زمان امیرعبدالرحمن، تبعیض خشن نادر خان، هاشم خان و داوود خان و بالاخره حرکات فاشیستی حفیظ الله امین و نسل کشی جدید طالبان داغ های ننگین است که ملیت های با هم برادر کشور را جبراً از هم در فاصله نگه داشته، با رویا رویی کوچی ها با مردمان کوه پایه های با با در سالهای حاکمیت مافیایی کنونی این داغ ننگ دوباره نمایان گردیده است. چگونه می توان ملت واحد بود، اما در مورد شخصیت های تاریخی نظر همگون نمی توان داشت. سال پار حلقات معینی در حاکمیت فعلی از کار کردهای محمد گل مومند تجلیل بعمل آوردند و عده یی از روشنفکران با افتخار او را بابای خود دانستند. در حالیکه تاریخ شاهد  است که او با بزدلی تنفر آور در جنگ استقلال باعث شکست جبهه مشرقی شد و در شمال کشور باعث نابودی و تخریب آثار فرهنگی غنی این منطقه گردید. چنین شخصی اگر به روشنفکران معدود بابا و پدر است؛ به ملیون ها باشندۀ ازبک، ترکمن ، تاجک و هزاره صفحات شمال کشور چهرۀ شیطانی است که باید مرده اش را به محاکمه کشاند.
                 چنین شخصیت ها یکی، دو نیست؛ بلکه به صد ها می رسد.
                 شرکت مافیایی حاکم در کشور، مقامات دولتی را همچون میراث پدری بین خود تقسیم نموده، کارمندان را از میان اقران بر می گزینند.مردم در تعیين مقامات دولتی اعم از مرکزی و محلی نقش ندارند. میراث خوران حاکمیت در ده سال اخیر چهره های معین بد نامی اند که بعد از ثبوت