دید دیگر در مورد رمان « کوچۀ ما»

مجید بهار

دید دیگر در مورد رمان « کوچۀ ما»

نوشتۀ از

اکرم عثمان "کوچه یی"

«بسیار اند کسانی که همچو دریا سخن میگویند ولی زندگی آنها مانند مُرداب است» و آنهای که در مُرداب پرورش یافته باشند، نمیتوانند مدعی روشنگری و مبلغ راستی و صادق در امر بازگویی حوادث باشند.

با عرض معذرت فراوان از خوانندگان گرامی این خاکه و ارادتمندان دکلمه ها و داستان گونه های سالهای چهل و پنجاه خورشیدی اکرم عثمان، زیرا زمانی من هم از جملۀ شنوندگان زمزمه های شب هنگام او بودم و پسوند "کوچه یی" برای این به تخلص جناب اکرم اضافه شده که جناب شان در بحث کاملاً ادبی و دور از اغراض سیاسی و... «...خودرا چهار سیره و میخ زمین دانسته و اگر کسی خواسته که مثقالی از مایه و تن و توش وی را نادیده گیرد...» به عوض ارائه جواب مقنع و دفاع از طرح داستانی اش «...رگ گردنش را فنروار راست ساخته ...»، زیرا او "اخلاق و تربیه سرداری" را رستم وار یدک میکشد و خود را "سرخیل عالم و آدم" میپندارد و فکر میکند که باید همیشه مانند اسلافش محترم و معزز و مقبول و قابل تکریم باشد؛ او با وجود که «... به سراشیب کوتل عمر رسیده حتی در سن بیشتر از هفتاد سالگی به خود اجازه میدهد» که به عوض ارائه جواب مقنع به منتقد اثرش، با سیاه ساختن چند سطر و به سبیل بچه های کوچه ای و نوشتن کلمۀ "جرت!" افاده مینماید که جواب داده!!! و میخی بر تابوت ناقدان "شهکارهایش" کوبیده است!!!. یا للالعجب از این "ادیبان دوران و این عیاران زمان".

اگر جواب " داکتر حقوق، ادیب و عیار زمان و رئیس انجمن نویسندگان، دپلومات و ... و کارمند تحت پوشش... " در مقابل نقد ادبی نوشته اش چنین باشد؛ از "حاجی گک مخبر ضبط احوالات، درمحمد که حتی خرهایش معتاد به شراب آغا محسن است و.... شکنجه گر اکسا" و سایر دست پروردگان آن "آغای محیرالعقول" و... دگران که در رمان "کوچۀ ما" به حیث سیاهی لشکر ایفای نقش نموده اند، چه باید انتظار داشت؟ تنها آغا محسن و دست پرورده اش سردار امین میتواند چنین بیاندیشد و چنین جواب بدهند.

از آنجای که بخش عمدۀ مطالب نشر شده پیرامون نقد رمان "کوچه ما" ناشی از جواب اکرم عثمان و افادۀ "جرت" او منشأ گرفته است؛ برای دریافت علل و انگیزۀ اینگونه هزل نویسی های اکرم عثمان به رمان " کوچۀ او" مراجعه مینماییم و اینگونه جواب دهی به سبک و "تربیه سردارانه" را به حیث مقدمۀ این نوشته و طور نمونه دیالوگ بین سردار شیر احمد دپلومات! (پدرامین) و خلیفه ولی خیاط که تنها و تنها بر سبیل اینکه در اثنای خدمت به مشتری اش "بی ادبی" نکرده باشد از "سردار شیر احمد" سوال نموده و متباقی را به حوالۀ «کوچۀ ما» بنیه به بنیه ذیلاً نقل مینمایم:

«... سردار شیر احمد مثل او خام خواب و خلق تنگ بود و شقیقه هایش به خاطر افراط در باده گساری درد میکرد. در چنین حال و هوایی خلیفه ولی به گمان این که شاید یکی از سر نخ های خاطر خواهی از مردم ـ که در آنوقت ها مود روز شده بود ـ در دست مشتری نام دارش باشد. ناسنجیده و ابلهانه میپرسد:

«وزیر صاحب! مردم میگن که محمودی ـ غبار مثل لعلی ـ ظاهر یک آدم است. شما چه میفرمایین؟»

وزیر سوال احمقانۀ او را سزاوار جواب نمی بیند و با یک گلو صاف کردن، طفره میرود. خلیفه ولی بگمان اینکه وزیر سوالش را نشنیده است، باز اندکی بلند تر سخنش را تکرار میکند. وزیر بینی قلمی و سر خَمش را میچیند و با اکراه میگوید:

« پیش از جواب به سوالت، مه از خودت یک سوال دارم»

خلیفه میگوید: « هزار سوال امر کنین وزیر صاحب

وزیر میپرسد: « لیلی زن بود یامرد؟»

خلیفه به فکر این که وزیر با او خوش طبعی میکند، ذوق زده و شرمنده جواب میدهد:

« صاحب! مه ره نشرمانین! نوکر تان بی سواد است مگم بی مالومات نیست

وزیر میگوید: « بسیار خوب معلوم می شه که تو آدم لوده نیستی. مه از خیر لعلی و ظاهر گذشتم، اما بگو که به محمودی و غبار چه کار داری؟»

ولی جواب میدهد: « وزیر صاحب! در سر چوک آوازه است که ازین پس مردم وزیر و وکیل شانه خودشان خوش میکنند و اگر محمودی ـ غبار پاچا نشه، صدراعظم خو حتماً میشه» وزیر بی حو صله میشود و با منتهای وقاحت میگوید: "جرت!" (صفحه ۲۴۶ جلد اول)

لذا سردار زادۀ چون اکرم جان نیز زمانی که خرِ منطقش می لنگد و نمیتواند جواب منطقی ارائه نماید به جز از گفتن "جرت!" چه میتواند بنویسد و علاوه برآن، اینگونه جواب دهی میراث دیگری است از پدر!!! و سبک زندگی و تربیه...

٭٭٭

قبل از اینکه به موضوع اصلی پرداخته شود ایجاب مینماید تا با گذشتۀ خالق رمان " کوچه ما" آشنا شویم؛ زیرا با شناخت بیشتر از گذشتۀ او و صداقت وی در بیان گذشته هایش، ما را یاری میدهد تا پیرامون قضاوت های وی در مورد حوادث سالهای چهل ـ هفتاد شمسی (دهۀ شصت ـ نود میلادی) به قضاوت بنشنیم. برای این کار نخست به پشتی عقب "رمان تاریخی سیاسی" مراجعه مینماییم و میخوانیم که:

« داکتر محمد اکرم عثمان به سال ۱۳۱۶خورشیدی در هرات به دنیا آمده است. تا مقطع دکترای حقوق و علوم سیاسی تحصیل کرده و مسئول ادارۀ هنر و ادبیات رادیو و تلویزیون، مسئول انستیتوت تاریخ و حقوق اکادمی علوم، کنسول افغانستان در شهر دوشنبه و کاردار سفارت افغانستان در تهران بوده است...». همچنان در بخش بیوگرافی گردانندگان سایت « فردا» مطلب ذکرشده را با کمی پس و پیش شدن کلمات چنین میخوانیم:

«داکتر محمد اکرم عثمان به سال ۱۳۱۶ خورشيدی در شهر هرات بدنيا آمده است در رشته حقوق و علوم سياسی تا درجه دکترا تحصيل کرده و دانشنامه دکتری رشته سياسی را به درجه بسيار خوب از دانشکده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران بدست آورده است. او سالها گوينده و نويسنده برخی از برنامه های ادبی و اجتماعی راديو ـ تلويزيون بوده و چند گاهی مسووليت اداره هنر و ادبيات آن موسسه را داشته است. مدت زمانی در اکادمی علوم افغانستان به عنوان مسئول انستيتوت های تاريخ و حقوق کار کرده. سپس آخرين ماموريت هايش در افغانستان، کار در پست های مختلف وزارت خارجه بوده که از آنجمله او چندگاه به عنوان قونسل افغانستان در شهر دوشنبه پايتخت جمهوری تاجيکستان و کاردار سفارت افغانستان در تهران کار کرده و اکنون در سويدن زندگی می کند... دکتر محمد اکرم عثمان اکنون سرپرستی کلوب قلم افغانهای سوئد را دارد که مجله "فردا" را در استکهلم به نشر می رساند ».

اینکه چرا داکتر رشته حقوق و علوم سیاسی بنابر چه ملحوظی و چه "لزوم دیدی" از ذکر سایر وظایف، پست ها و مسئولیت های عمده و مهم خویش در بیوگرافی اش طفره رفته است؟ سوالی است که دریافت جواب آن میتواند گره گشای سوالات بعدی باشد؛ زیرا این طفره رفتن ها سبب میگردد تا انگیزه وی را در باز گویی و باز نویسی بسی از حوداث سالهای چهل ـ هفتاد شمسی به دیده شک بنگریم. زیرا آنکه در مورد کتمان هویت و نقش و موقف خود دروغگویی و یا پرده پوشی و یا به زعم عدۀ "مصلحت آمیز" دروغ بافی کند؛ نمیتواند مدعی افشاگری "حقایق پشت پرده ها" باشد؛ زیرا او میداند که با آگاهی خوانندگان، از نقش پشت پرده وی در رویدادهای تاریخی و یا همنوایی و همگامی با دم و دستگاه دولت های آنزمان و باالاخص ادارات استخباراتی و اطلاعاتی این مرحله (شصت ـ نود میلادی) سبب میشود تا آنان در مورد نوشته های وی شک و تردید بیشتر نمایند، زیرا آنان خوبتر میدانند که اینگونه "بیوگرافی نویسی" ها شباهت بیشتر با مصاحبه های دارد که دارندگان ریگ در کفش با ادارات پذیرش پناهندگی میدهند تا بیوگرافی یک شخص صاحب قلم و ادیب و حقوقدان.

از این بیوگرافی بر می آید که :

ـ اکرم عثمان هیچ گاه عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را نداشته است.

ـ هیچ گاه با ادارات گوناگون اطلاعاتی و استخباراتی پنج رژیم متفاوت (از سلطنت تا آخرین رژیم طراز دمو کراتیک) رابطه نداشته است. ـ وی هیچگاه در سیستم پولیسی رژیم داود در نقش استاد و رهنمای ادارات پولیسی و بخش اطلاعاتی آن نقشی نداشته و هیچگاه وظایف استخباراتی تحت پوشش را انجام نداده است. ـ وی هیچگاه رئیس انجمن نویسندگان افغانستان نبوده است. ـ وی هیچگاه بصورت منظم و آنهم معمولاَ بعد از ساعت هفت شام با رئیس خدمات اطلاعات دولتی سُر و سِر و دیدارهای نداشته است. ـ وی هیچ گاه میراث پدری را بیشتر از سهم خویش از برادران و خواهران اندر به زور و با حمایۀ ادارات استخباراتی رژیم های ده هشتاد نه ستانیده است. ـ وی در زمان تصدی پست دپلوماتیک هیچگاه در ضد و بند با ادارات اطلاعاتی یکی از کشور های همسایه زمینۀ ارسال سلاح را برای کشتار هموطنانش با پوشش مواد غذایی سازماندهی ننموده است.

با ذکر اینکه، اگر این گونه قلم اندازی ها صرف بنابر کبر سن و ضعف حافظه باشد و نه ملحوظ دیگری میتواند آنرا "عذرموجه" به حساب آورد زیرا گفته اند که «مأمور معذور است و آنهم کارمند تحت پوشش» و در غیر آن اینگونه خاک انداختن بر سوابق زندگی کاری، منطقاً سوال بر انگیز است.

در این جا بصورت کوتاه مواردی را که جناب اکرم عثمان از ذکر آن در حین باز نویسی بیوگرافی اش طفره رفته، قرار ذیل یادآوری مینماییم تا اگر وی بخواهد در چاپ های بعدی آثارش ذکری از آنرا بخاطر داشته باشد.

ـ در مورد عضویت وی در «جریان دمو کراتیک خلق» (جناح پرچم) که بارها منکر آن شده است محترمین سلطان علی کشتمند، سلیمان لایق (غلام مجدد یا "سلیمان" آنطور که خودش در رومان کوچه ما از آن نامبرده است)، بارق شفیعی (آن وزیر دندان طلایی اطلاعات و کلتور دوران حکمروایی "قوماندان سپیده دم انقلاب ثور" (که گو یا امین " قهرمان اصلی کوچۀ ما را از وظیفه سبکدوش نموده)، ذبیح الله زیارمل ، جنرال حکیم سروری و سایر هم حوضه ها و هم پی...ک هایش میتوانند داوری نمایند و جرأت به خرچ دهند و روشنی اندازند تا سیاه روی شود هر که در او غل و غش باشد.

ـ فاصلۀ زمانی بین (هفت ثور ۱۳۵۷ـ ششم جدی ۱۳۵۸) نه تنها برای اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان (عمدتاً پرچمداران و در بعضی موارد اعضای جناح خلق) نقطۀ قابل عطف در زندگی شخصی، سیاسی و اخلاقی بشمار میرود؛ بلکه در مورد عدۀ به حیث معیار چون محک بکار رفته است، برای وضاحت بیشتر باید گفت که طرح این مسئله بسیار درد ناکتر از آن است که میتوان آنرا تصور کرد. برای وضاحت موضوع کمی به عقب مراجعه مینماییم:

حفیظ الله امین بنابر استعداد فطری و یا هم بنابر وظیفۀ که داشت با نفوذ در استخبارات وزارت داخله و با استفاده از شناخت و روابط شخصی و منطقوی با عیسی مدیر استخبارات رژیم داود، رحیم مشهور به چوچه و مولانا جمعه گل (که هر سه ازمسکونین پغمان) و از جمله اشخاص با صلاحیت استخبارات وزارت داخله بودند، بوسیلۀ عزیز اکبری از رابطۀ قدوس غوربندی با استخبارات وزارت داخله مدتها قبل اطلاعات را حاصل و با بلک میل کردن وی از تصامیم رهبری جناح پرچم چه قبل از وحدت ۱۳۵۶ و چه بعد از آن اطلاعات دست اول را بدست می آورد و بنابر همین ملحوظ در زمینه سازی برای ترور استاد خیبر و پلان قیام هفت ثور از او استفاده کرد. همچنان حفیظ الله امین بر طبق پلان قبلی، در اولین روزهای بعد از هفت ثور 1357 تمام اسناد مهم و خاصتاً شهرت مخبرین و اجنتان ادارات سه گانه اطلاعاتی رژیم داود (مصئونیت ملی، اخذ خبر وزارت دفاع و استخبارات وزارت داخله) و بصورت مشخص آن عده از اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان (هر دو جناح پرچم و خلق) و سایر سازمانهای سیاسی موجود و فعال که با این ادارات همکاری مینمودند، با تمام سوابق و دوسیه های مربوطه را تصرف نمود. (عزیز اکبری جلاد اگسا و کام و یکی از افشا کنندگان کودتای تنی همین اکنون در فرانسه بسر میبرد میتواند پرده را از بسی راز ها بردارد).

حفیظ الله امین با پی بردن به هویت این عناصر و تحلیل و تجزیه اطلاعات آنها به استخدام مجدد آنها پرداخت و در اولین قدم آنعده اشخاص منصوب به جناح پرچم را که طی مدت طولانی با ضبط احوالات، مصئونیت ملی و استخبارات وزارت داخله و ریاست اخذ خبر وزارت دفاع رابطه داشتند با استفاده از سوابق آنها و در مقابل حفظ اسرار قبلی، آنها را دوباره استخدام و مجبور به همکاری با "رژیم انقلابی خودش" نمود. بارق شفیعی ( فعلاً عضو رهبری نهضت آینده و ایدیالوگ آن) و سلیمان لایق (مشاور ارشد یونیما در بخش اقوام و قبایل رژیم دست نشانده و مزد بگیر دالری آن) و ... و ... جز اینها بودند. مرحوم قدوس غوربندی وسیلۀ بود برای رابطه دادن آنها با امین و کشاندن آنان به همکاری با رژیم امین و "خدمت گذاری به رژیم انقلابی".

در مورد سایر اشخاص سست عنصر چپ و راست که همزمان با عضویت در سازمانهای مخالف رژیم داود با ادارات استخباراتی آن همکاری نموده بودند، امین نیز چنین نمود و با تهدید، تطمیع، ترعیب و ترغیب آنها، بخش عمدۀ سازمانهای چپ را در طی سالیان ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ از درون متلاشی نمود. (امین با استفاده از همین گونه اشخاص منسوب به جناح خلق توانست در سرکوبی قیام ریشخور نیز استفاده کند). (البته این بحث است دگر و طولانی که امید است به کمک دیگران و آنهای که به شکلی از اشکال در جریان این رویداد ها قرار داشتند و از این حوادث جان بدر برده اند به حیث یک واقعیت و تراژیدی از تاریخ کشور روشنی انداخته تا خائنان و ضعیفان و مستضعفان و قربانیان این دوره ها باز شناسی گردد.)

اما درمورد این دوره تاریک و تار مؤلف "کوچه ما" و نقش آفرینان این تراژیدی ها و مصیبت ها هیچ تماس نمی گیرد زیرا او میداند که در کفش او و یارانش ریگی وجود دارد و لذا نمیتواند آنرا کماحقوهه بازنویسی کند.

ـ جناب اکرم عثمان اگر در مورد شغل و کارش بعد از ششم جدی ۱۳۵۸ (که همیاران امین در اوج قدرت بودند...) چیزی نمی نویسد مهم نیست زیرا از زبان امین در کوچۀ ما همه مطالب بدین گونه باز گو شده است :«... شیوۀ برخورد با امین بسیار خاص بود. همکاری او با حکومت های سابق و گرایش های فکری جدیدش نه تنها او را در مظان اتهام قرار داده بود...» اما علت این بی مهری و دلایل مظان مقامات را نمیتواند باز گویی کند زیرا کلک اوگار (افگار) اکرم خان عثمان همین است. برای وضاحت موضوع باید نگاشت که: رئیس جدید مصئونیت ملی که در جهت مخالف رئیس ضبط احوالات قبلی قرار داشت و شخص روشن اندیش و تحصیلکردۀ بود و با جمعی از روشنفکران مخالف سلطنت نشست و برخاست داشت و بنابر همین طرز تفکرش در اوایل جمهوریت به ریاست اداره تغیر نام یافته ضبط احوالات به مصئونیت ملی منصوب شد، وی از موجودیت خبر چینان رژیم شاهی در بین جریان پرچم به رهبری آن اطلاع میدهد و از جمله سردار زاده عقده مند نیز شامل لست است که دو سه نفر از اعضای هیئت رهبری با آگاهی آن، با وی مناسبات کجدار و مریز را ادامه میدهند.

ـ سقوط رژیم شاهی در ایران و به قدرت رسیدن مخالفین سبب آن شد تا یکی از احزاب چپ که مناسباتی با حزب دمکراتیک خلق افغانستان داشت و در موقعیت همکاری و حمایه رژیم جدید قرار گرفت موقع مییابد تا در دستگاه حاکمیت به فعالیت بپردازد و طبعاً اولین گام آنها شناخت عناصر نفوذی رژیم در درون آن سازمان بود که عامل دستگیری و شهادت ده ها و صد ها عضو جانباز و فدا کار آن حزب شده بود؛ در جملۀ این مزد بگیران ساواک یکی هم شخصی از جمله محصلین افغانی بود که در رشتۀ حقوق تحصیل کرده و با ماسک