تلک خرس یا حقایق پشت پردۀ جنگ در افغانستان قسمت هفتم
ترجمه: محمد قاسم آسمایی
تلک خرس
یا
حقایق پشت پردۀ جنگ در افغانستان
نوشته: محمد یوسف و مارک ادکین
قسمت هفتم
نقش (سی. آی. ای)
"برای ما وسایل را فراهم نمایید، انجام دادن وظیفه مکلفیت ما است"
خطاب ونستون س. چرچیل به رئیس جمهور روزولت. 1941
طبق معمول هواپیما زمانی مواصلت میکرد که هوا تاریک میبود. من با همراهی جنرال اختر در حوالی ساعت 9 شام و یا هم قبل از سپیده دم با کارمندان محلی (سی. آی. ای) در پایگاه هوایی Chaklala منتظر فرود آمدن هواپیمای سیاه غول پیکر (C-141) ستارلفتر میبودیم تا ذریعه واسطۀ مخصوص به گوشه ای دوری از ترمینل رهنمایی گردد. هیچ یک از کارمندان سفارت امریکا در اثنای مواصلت و یا پرواز هواپیما حضور نمی داشتند. در چنین حالات معمولاً سفیر آن کشور برای جلب نشدن توجه به این امر، مهمانی شام را در سفارت ترتیب میداد. با وجود که هواپیما توسط برج کنترول میدان هوایی رهنمایی میشد، از منسوبین قوای هوایی هیچ کس در اثنای فرود آمدن طیاره موجود نمیبود. اجراآت معمولی و لازمی چون ثبت پاسپورت و مسایل گمرکی در مورد راکبین هواپیما صورت نمیگرفت و حتی بکس ها و سایر لوازم حاملین هواپیما توسط خود امریکایی ها انتقال داده میشد.
این هواپیما مستقیماً از واشنگتن و بدون نشست در مسیر راه، فاصله 10000 میل را پیموده و در چکلاله فرود می آمد، مواد سوخت آن در فضا توسط تانکر KC10 قوای هوایی مستقر در اروپا و یا خاورمیانه اکمال میشد. عملۀ هوا پیما مانند مسافرین، لباس غیرنظامی بتن میداشتند، بجز از سمبول امریکا بر بدنه هواپیما، دگر هیچگونه علامه و نوشتۀ که مشخصات آنرا نشان دهد وجود نداشت. داخل هواپیما به هوتل هوایی و مرکز مخابراتی شباهت داشت. در قسمت جلوی که بخش VIP بود کوچ ها و چپرکت های مستریح و آرام چوکی ها جابجا شده و دارای تشناب لوکس بود. در قسمت عقبی هواپیما، سیستم مخابراتی بسیار پیشرفته و پیچیده قرار داشت که به راکبین طیاره امکانات آنرا فراهم مینمود تا از هر نقطه دنیا بتوانند با واشنگتن تماس مطمئن و مصئون را بر قرار نمایند. هواپیما با مدرنترین سیستم الکترونیکی و رادیویی مدافعوی در مقابل راکت ها مجهز بود. حینکه طیاره در میدان هوایی پاکستان متوقف میبود عمله آن طور بیست وچار ساعته در آن قرار داشته و امنیت بیرونی آن توسط افراد مسلح (آی. اس. آی) تأمین میشد، اما اینان اجازه نداشتند قدمی به داخل آن بگذارند.
معمول چنین بود که بعد از به زمین نشستن طیاره، قطار موترهای منتظر بعد از جابجا شدن حاملین هواپیما در آن، در حالی که امنیت مسیر آن توسط کارمندان (آی. اس. آی) تامین گردیده بود بجانب منزل سفیر امریکا در اسلام آباد حرکت مینمود. در سر قطار، گارد محافظتی آی. اس. آی، واسطۀ امنیتی ایالات متحده امریکا، وسایط سکورت مقامات VIP، واسطۀ امنیتی ایالات متحده امریکا و به تعقیب آن بازهم کارمندان امنیتی (آی. اس. آی) و بعداَ وسایط دیگران در حرکت میشدند.
اولین شخصی که قدم از طیاره بیرون گذاشت شخص کهن سال و قد بلند بود که بخاطر ضدیت بیش از حد آن در مقابل کمونیزم لقب "طوفان" و نسبت اینکه همیشه به منظور باز دید از شعبات (سی. آی. ای) مصروف سفر به گوشه و اکناف جهان بود لقب "سیاح" را به او داده بودند. این شخص اداره اطلاعاتی مقتدرترین کشور جهان را اداره مینمود. ویلیام کیسی William Caseyسرمشاور رئیس جمهور ریگن در امور اطلاعاتی، آمر اداره مرکزی اطلاعات و گذارش دهنده برای کمیته امنیت ملی (NSC)، آمر بورد اطلاعاتی ایالات متحده امریکا و رئیس عمومی اداره (سی. آی. ای) بود. او جهت مذاکره پیرامون افغانستان، برای سفر دو روزه وارد پاکستان میشد تا با جنرال اختر و من گفتگو های را انجام دهد. کیسی سالی یکبار به پاکستان سفر مینمود که بعضاً خانم و دخترش نیز ا و را همراهی مینمودند. گاه گاهی معاونش نیز با وی همراه میبود، اما مدیر شعبه افغانستان و شرق دور در (سی. آی. ای) همیشه در معیت او میبود. از اینکه این شخص تا هنوز در سمت ذکر شده به وظیفه اش ادامه میدهد من اورا در این کتاب بنام «مستر A» مینامم. او در قوای مخصوص امریکا وظیفه اجرانموده، از نظرمن او یکی از شخصیت های برازنده و دارنده دانش عالی نظامی سی. آی .ای بوده و ما در (آی. اس. آی) با او رابطه داشتیم.
در طی چهل و هشت ساعت آینده تأمین امنیت مهمانان درد سری بزرگ برای ما بود. چند روز قبل از مواصلت وی هیئت دونفره جهت تنظیم امور مربوط به سفر وی مواصلت میورزید. با اینان مسیر حرکت و سایر مسائل مربوط با آن بشمول سیستم مخابرات تنظیم میشد. حین آمدن جناب کیسی مامورین (سی. آی. ای) در حالت وارخطایی و سراسیمگی بیش از حد قرار میداشتند. مخفی نگهداشتن سفر وی کار سهل و ساده نبود، باید پلان دقیق توام با دوراندیشی طرح وتعدادی زیادی از پرسونل برای این منظور گماشته میشد. برای حفظ سریت بیشتر، حتی ما دراثنای گفتار و نوشتن وی را بنام "آقای بلک" (سیا. مترجم) یاد میکردیم.
روز مابعد در دفتر مرکزی (آی. اس. آی) در اسلام آباد، مقامات (سی. آی. ای) و (آی. اس. آی) بدور میز مذاکره مینشستند. در یک طرف کیسی، سفیر امریکا در پاکستان و در جناح دگر وی آقای " A" مینشستند باقی اعضای هیئت بشمول آمر نمایندگی محلی (سی. آی. ای) و تحلیل گران در طرفین آنان اخذ موقع مینمودند. در مقابل ایشان جنرال اختر، اینجانب، افسر قرارگاه و تحلیل گران (آی. اس. آی) مینشستیم. من بدقت کیسی را نظاره میکردم، حین که با تحلیل گران روی موضوع بحث و گفتگو میکرد خواب آلود و خمار بنظر میرسید، اما زمانی که موضوعی با اهمیت مطرح میشد، دفعتاً حالت عادی بخود میگرفت. وی دارای مغز فعال و برعلیه اتحاد شوروی بیباکانه وبی رحم میتاخت. وی از کمونیسم نفرت داشت. وی مانند اکثر افسران (سی. آی. ای) براین عقیده بود که باید انتقام شکست امریکا را در ویتنام، از شوروی در افغانستان گرفت. در اینجا اتحاد شوروی باید به قیمت خون سربازان خود تاوان حمایه و پشتیبانی از ویتنام شمالی را بپردازد، او همیشه میگفت که « حرامزاده ها باید تاوان بدهند» و فلسفه اساسی او در مورد جنگ همین بود و در تعمیل و کاربرد شیوه ها برای رسیدن به این هدف بسیار حساس بود. ممکن است همانند تاجر نیویارکی، کار طولانی، بی عاطفگی و اشتیاق بیش از حد، برای او چنین کرکتر را داده باشد.
انگیزه شخصی او در مورد این نفرت هرچه بوده باشد، پیامد آن برای پیشبرد اهداف ما کمک زیاد نمود. اکثراً او برخلاف نظر کارمندان خویش قرار میگرفت، خاصتاً زمانی که آنان تقاضاهای ما را رد مینمودند، او میگفت: «نخیر، جنرال (اختر) میداند که چه میخواهد» ابتکار، وقف و اراده راسخ وی در مقابله با کمونیزم برایم شگفت آور و باعث تحرک بیشتر من نیز میشد.
او در مقابل سیاستمداران، تا اندازۀ کم حوصله بود. او در راس سازمانی قرار داشت که بودیجه آن در مقایسه با سایر بخش های حکومت ایالات متحده بطور دوامدار در حال افزایش بود. چنانچه در سال 1978 بودیجه (سی. آی. ای) بالغ بر 30 میلیارد دالر و در سال 1980 این رقم افزایش دوصد فیصد را نشان میداد. کیسی مسئولیت اجرایی عملیات مخفی ریگن را در نیکاراگوا، انگولا و همچنان افغانستان به عهده داشت. وی همیشه از طرف کانگرس تحت فشار قرار داشت تا بدانند که در عقب پلانهای مخفی او چه میگذرد. او همیشه و با شدت با کمیسیون اطلاعات مجلس سنا در مورد ارائه اطلاعات در جدال بود و سعی میکرد تا گاه گاهی اطلاعات جزیی را به آنان گذارش دهد. این شیوه کار او به نفع ما تمام میشد. چنانچه زمانی که یکی از کارمندان وی علت عدم ارسال تفنگ های دوربین دار مخصوص سنایپر( نشانزن) را ناشی از موجودیت فرامین خاص دانست که ارسال آن را اجازه نمیداد و آنرا جز سلاح های تروریستی و تخریبی میدانست، کیسی فریاد زد که: « لعنت بر سیاستمداران، مگر نمیدانند که ما می جنگیم». حمایه او از ما، خوشبختی بزرگی بود.
کیسی برای حل معضلات، دارای استعداد نوآوری، خلاقیت و ابتکار همانند جمیزباند بود. در اثنای جنگ دوم جهانی او کارمند اداره دفتر خدمات استراتژیک امریکا ( OSS) بود، اما به عوض نازی ها، از شوروی ها نفرت داشت، مخالفین وی این را سندروم "فرود آمدن پاراشوت در نیمه شب" میدانستند اما وی بندرت در مورد مسائل نظامی با آقای A بحث مینمود. وی بخوبی ستراتیژی جنگ پارتیزانی و مشکلات عملی آنرا میدانست.
کیسی مانند آمدنش همیشه از طرف شب پاکستان را ترک مینمود، معمولاً عربستان هدف بعدی سفر او بود که در آنجا با شهزاده ترکی پیرامون کمک های مالی آن کشور در سال آینده برای جهاد مذاکره مینمود. با رفتن وی باوجود که بار تدابیر امنیتی از شانه ما برداشته میشد، اما من معمولاً از رفتن او متأسف میشدم. او متحد قوی و عملی در بلاک امریکا بود که توانایی ها و ضعف های مجاهدین را درک مینمود، او با حوصله مندی و صمیمانه استدلال و دلایل ما را در مورد مسائل عملیاتی می شنید و می پذیرفت. او به توانایی مسلکی ما بحیث سرباز و اینکه در افغانستان چه ممکن و چه ناممکن است ارج میگذاشت. هرگاه چند تن از زیر دستان وی نیز چنین اجراآت میکردند، میلیون ها دالر صرفه و زندگی تعداد کثیری نجات می یافت.
برای نخستین بار من کیسی را در سال 1984ملاقات کردم و بعد از آن طی ماه های بعدی این ملاقات ها تکرار شد. من به سرعت دریافتم که پیروزی ما در افغانستان وابسته به نوعیت اسلحه و مقدار آن است که در اختیار ما قرار داده میشود. در این عرصه ما مدیون (سی. آی. ای) و از طریق آنها مرهون حکومت های ایالات متحده و عربستان بودیم که بیدریغ برای ادامۀ جنگ در افغانستان کمک مالی مینمودند. طی مدت چار سال کار در (آی. اس. آی) تجارب متعددی از کار و همکاری با (سی. آی. ای) حاصل کردم که نکات عمده و اساسی آنرا در این فصل برای قضاوت خوانندگان پیشکش مینمایم.
منابع و چگونگی جریان پول برای پیشبرد جنگ در افغانستان
مهمترین عملکرد (سی. آی. ای) مصرف کردن پول بود و این کار همیشه مورد انتقاد امریکایی ها قرار میگرفت و من علت این انتقاد آنان را درک میکردم، زیرا آنان تادیه پول را به اصطلاح به سرنی چی میدیدند، اما نمی توانستند صدای سرنی را بشنوند. (سی. آی. ای) طی سالیان متمادی با صرف ملیاردها دالر مالیه دهندگان امریکایی از مجاهدین پشتیبانی نموده و برای آنان سلاح، مهمات و تجهیزات و وسائل را فراهم مینمود. خرید اسلحه وظیفه سری و مخفی بود که همیشه جریان داشت. بعد از رسیدن پول و سلاح به پاکستان، بنابر ابتکار و سیاست پاکستان، امریکایی ها در توزیع آن به مجاهدین نقشی نداشتند، آنان هرگز با مجاهدین تماس مستقیم نداشته و آنان را آموزش نداده اند و تا اکنون هیچ یک از مقامات رسمی امریکا داخل افغانستان نشده است. تا جای که من معلومات دارم این اصل تنها در مورد چارلز ویلسون عضو کانگرس امریکا (نماینده تکزاس) برخلاف هدایت جدی رئیس جمهور ضیاء نقض گردید که تفصیل آن قبلاً ذکر شد. مداخله مستقیم امریکایی در امر توزیع پول، سلاح و آموزش اگر از یک طرف سبب بی نظمی میشد، از طرف دگر بر تبلیغات کمونیستی صحه میگذاشت. اتحاد شوروی و عمال آن ها در خاد برای تحت تاثیر آورن مجاهدین و فامیل های آنان همیشه تبلیغ مینمودند که این جهاد نه، بلکه جنگ کثیف است که توسط امریکایی ها برای کشتن افغانها براه انداخته شده است. آنان همیشه تأکید میکردند که افغانان هیچگاه بین خود در نزاع نبوده بلکه آنان وسیلۀ در دست ابر قدرت هستند تا منافع آنان را تأمین نمایند.
بخش عمدۀ کمک های امریکا را پول نقد تشکیل میداد. در مقابل هر دالر دولت امریکا، دولت عربستان سعودی دالری دیگری را برای تمویل جهاد تادیه میکرد که در مجموع سالانه صدها ملیون دالر نقد از طریق (سی. آی. ای) به حساب های مخصوصی در پاکستان که تحت کنترول و نظر (آی. اس. آی) قرار داشتند، انتقال داده میشد. این مبلغ مجزا و مستثنا از پولی بود که برای خرید سلاح تادیه میشد. این پولی بود که ماشین جنگی را بحرکت در می آورد. بدون پول هیچ چیزی را نمیتوان انجام داد، خاصتاً در پاکستان.
من شخصاً در توزیع این پول نقش نداشتم. این کار جنرال اختر و مسئول اداری او بود. با وجود آن من میدانستم که کمبود پول، اضطراب دایمی بود و اغلباً تخصیص ماهوار، در ظرف دو هفته به مصرف میرسید. این قابل تعجب نبود زیرا تأمین مخارج ده ها هزار مجاهد مانند این بود که اسفنج را در آب فرو ببریم. طور مثال وسایط نقلیه را در نظر بگیریم، (سی. آی. ای) صد ها لاری را خریداری نمود که از آن باید برای انتقال سلاح و مهمات تا سرحد استفاده میشد. تنظیم ها نیز اکثراً برای انتقال سهیمه خویش به داخل افغانستان از لاری ها استفاده میکردند، هر لاری نیاز به مواد سوخت و ترمیم داشت که آنهم پول زیادی را می بلعید. برای کرایه گرفتن و یا خریدن هزاران اسپ، قاطر و شتر و تأمین خوراک آنها نیز پول هنگفتی ضرورت بود. تامین وسایل ضروری برای اعمار و ترمیم سلاحکوت ها، گدام ها و مراکز تربیوی، تهیه خیمه ها، البسه، وسایل زمستانی، تأمین اعاشه و وسائل تداوی و درمان همه احتیاج به پول داشت. مجموعۀ همۀ این مصارف به رقم سرسام آوری میرسید. بطور مثال در سال 1987ماهانه برای انتقال اموال به داخل افغانستان 30 تا 35 ملیون کلدار (معادل یک و نیم ملیون دالر) ضرورت بود.
این پولی بود که در افغانستان و یا پاکستان به مصرف میرسید، اما بخش اعظم پول (سی. آی. ای) و عربستان سعودی برای خرید اسلحه و مهمات در خارج این کشور ها تادیه میشد. این سیستم طور ذیل عمل مینمود : قبل از تخصیص بودیجه سالانه امریکا، (سی. آی. ای) لیست حاوی نوعیت و مقدار سلاح مورد ضرورت ما را ارائه میکرد. اما در مورد بودیجه اختصاص یافته و قیمت سلاح برای ما معلومات داده نمیشد لذا امکان آن موجود نبود تا ما در آن تعدیلاتی را وارد آوریم. هرگاه ما از سهیمه تعیین شده تجاوز میکردیم در آن صورت ناگزیر بودیم برآن تجدید نظر نموده و وقت بیشتر ضایع میشد.
بین ما و (سی. آی. ای) معضلۀ دوامدار و بدون حل زمانی به وجود آمد که آنها در مورد اکمالات سلاح و مهمات ما بموقع اقدام نمی نمودند، حتی آنها برای آن ارزش حیاتی را قایل نبودند. ما روزها و بعضاً هفته ها را تلف میکردیم تا اشتباهات و تفاوت های موجود در لیست های آنان را برجسته سازیم. آنها به ضرورت ما در مورد مهمات کمتر توجه مینمودند. بطور مثال: قبلاً توافق صورت گرفته بود که باید برای هر راکت انداز RPG-7 حد اقل بیست مرمی آن ضمیمه باشد. بر همین اساس باید در سال 1985 ده هزار راکت انداز با 200 هزار مرمی آن برای ما تسلیم داده میشد اما دوستان ما در واشنگتن (سی. آی. ای ) حتی به اندازه سال 1980 در اکمال رقم تثبیت شده کوتاهی کردند. (تقریبا با ضایعات سالانه 15 فیصد). در مورد سلاح ضد هوایی نیز چنین میشد، آنان در مورد ساحه موثر انداخت این سلاح توجه نه مینمودند. هرگاه (سی. آی. ای) در مورد بودیجه تخصیص یافته و قیمت سلاح برای ما معلومات لازم را ارائه میکرد و دست ما را در تعیین مقدار و نوعیت سلاح مورد ضرورت سالانه باز میگذاشت، وقت کمتر ضایع میشد اما متأسفانه هرگز چنین نشد.
(سی. آی. ای) طبق دلخواه خود در مورد تهیه و تدارک سلاح اقدام نموده و قسمت اعظم آنرا توسط کشتی ها به بندر کراچی و یک قسمت آنرا از طریق هوا به اسلام آباد منتقل مینمودند. تا سال 1985 پالیسی ثابت چنین بود تا همه سلاح های ساخت کشور های بلاک کمونیستی خریداری گردد و هدف از آن این بود تا به جهانیان وانمود سازند که غرب و خاصتاً امریکا با مجاهدین کمک نمی نمایند. روی این ملحوظ تا این تاریخ، منابع خرید سلاح و فهرست نوعیت آن برای (سی. آی. ای) محدود بود. در سال 1983ما صرف در حدود (10000) تن اسلحه و مهمات را تسلیم شدیم و این رقم در سال 1987 بالغ بر (65000) تن رسید که در آن انواع گوناگون سلاح خفیفه، راکت انداز، ماشیندار، توپ های بی پسلگد، راکت انداز ضد تانک و راکت های دافع هوا (AA) شامل بود.
قسمت عمده این سلاح از چین، مصر و بعد ها از اسراییل خریداری میشد. حتی من تا این اواخر تصور کرده نمیتوانستم که ممکن یکی از منابع اکمالاتی سلاح مجاهدین، اسرائیل باشد. در صورت افشای این راز ممکن سروصدا های زیادی در کشورهای عربی ایجاد میشد، زیرا ممکن خرید سلاح را از اسرائیل، برای پیشبرد امر جهاد قابل قبول نمیدانستند. این سلاح های بود که اسرائیل حین تجاوز بر لبنان آنرا به غنیمت گرفته و برای فروش عرضه نموده بود. امریکایی ها پول هنگفتی را برای خریداری آن در اختیار اسرائیل قرار داده و این معامله را از ما پنهان مینمودند.
(سی. آی. ای) تمام امور مربوط به خریداری، تادیه پول، باربندی و ترانسپورت سلاح را سازمان داده و تاریخ مواصلت آن را به کراچی، برای ما اطلاع میداد. (آی. اس. آی) مواد واصل شده را به گدام های خویش انتقال و آنرا توزیع مینمود. برای اغفال ذهنیت جهانی، اکثراً مطبوعات چنین مینوشت که گویا سلاح و مهمات از چین خریداری و از طریق شاهراه قراقرم یعنی راه قدیمی ابریشم در اختیار مجاهدین قرار میگرد. در حالی که یک مرمی هم از آن طریق انتقال داده نمیشد. باوجود که از آن طریق امکان مواصلت صد ها قاطر موجود بود. سلاح بوسیله طیارات امریکایی، چینایی، عربستان سعودی و یا طیارات قوای هوایی پاکستان (PAF) به اسلام آباد مواصلت میکرد. عربستان سعودی نمیخواست بنابر دلایلی از پروگرام های عادی خویش عدول و برای طیارات قوای هوایی پاکستان در این مورد مشکلاتی زیادی را خلق نموده و ما مجبور شدیم که از آن صرف نظر و برای رفع مشکل، بر قوای هوایی امریکا اتکا نماییم. عربستان سعودی محل تهیه سلاح و مهمات نبود، بلکه بحیث محل ارسال سلاح، از میدانهای هوایی آن استفاده میشد. فکر میکنم بعد ها، مقامات امریکایی، قاهره را ترجیح داده و از آنجا سلاح های ساخت مصر را توسط طیارات خویش انتقال میدادند.
حینکه در (آی. اس. آی) اجرای وظیفه مینمودم، با تعداد زیادی از کارمندان (سی. آی. ای) از رئیس تا محافظین آن ملاقات های داشته ام. من افسران آنان را به سه تیپ متمایز تشخیص دادم، بخش عمدۀ آنرا کسانی تشکیل میداد که از آوان جوانی، کار در این اداره را به حیث مسلک برگزیده و با اجرای وظایف در بخش های گوناگون ورزیده و صاحب تجربه شده بودند. دسته دوم کارمندان بودند که در سنین 30 تا 40 سالگی بنابر رشته و تخصص خویش به استخدام آن اداره در آمده بودند. اینان کارشناسان و تحلیل گران ماهر بودند که به نظریات، توصیه ها و مشوره های شان همیشه ارزش داده میشد. امکانات رشد و ترقی آنان نسبت به دسته اول بیشتر تصور میشد. اینان باوجود نداشتن سابقه نظامی، نقشی موثری را در امور نظامی داشتند. کته گوری سوم کارمندانی بود که از جمله منسوبین قوای مسلح و طبق معمول در سطح رتبه جگړن در (سی. آی. ای) استخدام شده بودند. عدۀ از این ها از جملۀ اجنت ها و افراد ارتباطی (سی. آی. ای) بوده و عدۀ دگر تازه گماشته میشدند. اینان معمولاً متخصصین امور اسلحه و یا آموزگار بودند. بنابر درک من، اینان با دیگران در حسادت و رقابت عمیق قرار داشتند. چنانچه بین کارمندان (سی. آی. ای) در اسلام آباد اعتماد و تشریک مساعی لازم احساس نمیشد. بنابر به برداشت من، علت اصلی عدم این هماهنگی ناشی از آن بود که افسران اخیرالذکر بنابر تخصص و مسلک خویش اشتباهات آمرین و قدمه های بالایی و نواقص موجود را تشخیص میدادند، اما مشوره ها و نظریات آنها مطالبه نه شده و اگر از جانب آنان ابراز هم میشد مورد قبول قرار نمیگرفت. بخاطرم دارم که باری از یکی از ای افسران پرسیدم که چرا این "ملکی ها" همیشه سعی دارند که بر ما تحمیل نمایند که جنگ در افغانستان چگونه پیش برده شود؟ او جواب داد «جنرال، تمام پیروزی ها و دستاورد های که در جبهه جنگ افغانستان بدست می آید مربوط فعالیت های (سی. آی. ای) و ناکامی ها و نواقص آن به شما (پاکستان) نسبت داده میشود.»
دو نمونه و مثال برجسته این بی کفایتی ها و یا اختلاس که سبب حیف و میلیون ها دالر گردید و طبعاً پیامد های منفی آن در جبهه جنگ نیز احساس میشد عبارت بود از خریداری سلاح های کهنه و تاریخ تیر شده و بر علاوه پا فشاری هم میکردند که داشتن آن برای مجاهدین ضرورت است. تنها فروشندگان اسلحه از این معامله راضی و سود سرشار برده و (سی. آی. ای) در این گونه معاملات برای مقابله با ابر قدرت، پول مالیه دهندگان امریکایی را برای خریداری سلاح کهنه و غیر موثر بیهوده به مصرف میرسانید.
تا سال 1984 قسمت زیاد سلاح و مهمات از چین خریداری و به حیث تهیه کننده قابل اعتماد و ممتاز دانسته میشد. آنان چنین وانمود میکردند که گویا چین سلاح را با قیمت ارزان و یا طور کمک در اختیار آنان قرار میدهد. اما در سال 1985 (سی. آی. ای) شروع به خریدن سلاح از مصر کرد. خاطره رسیدن اولین محموله سلاح از مصر، هیچگاه از ذهنم زدوده نمی شود، زیرا صندوقهای سلاح مالامال از سلاح های کهنه، زنگ زده، فرسوده و غیر قابل استفاده ای بود که شوروی سالیان قبل در اختیار ارتش مصر قرار داده بو