ﺗﺪﺍﻭﻡ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﺟﻬﺎﻧﯿﯽ ﺳﺮ ﻣﺎﯾﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻣﻮﻗﯿﺖ ﺟﻨﺒﺶ ﻛﺎﺭﮔﺮﯼ ﻭ ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﯽ (4)
ﭘﯿﻮﺳﺖ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ
ﺗﺪﺍﻭﻡ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﺟﻬﺎﻧﯿﯽ ﺳﺮ ﻣﺎﯾﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻣﻮﻗﯿﺖ ﺟﻨﺒﺶ ﻛﺎﺭﮔﺮﯼ ﻭ ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﯽ
(4)
|
ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯﺣﺮﻛﺖ ﺳﻮﺳﯿﺎﻟﯿﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ
پیامد بحران جهانی سرمایه داری در حلقه های ضعیف خود در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، موجبات بحران سیاسی و خیزش های عظیم انقلابی را فراهم آورد. رژیمهای حاکم در این منطقه که نزدیک به سه دهه بود این کشورها را به عرصه آزمایش و اجرای برنامه های نئولیبرالی مراکز مالی جهانی برای توسعه سرمایه داری، تبدیل کرده و با اتکاء به سرکوب و دیکتاتوری عریان سودآوری سرمایه را تأمین کرده بودند، این بار با یورش وسیع به سطح معیشت کارگران و زحمتکشان و تحمیل ابعاد جدید فقر و فلاکت بر آنها ، کارد را به استخوان رساندند و اکثریت مردم این جوامع را به مصاف بر سر مرگ و زندگی کشاندند. اما این مبارزات در شرایطی اوج گرفت که کارگران و مردم به پا خاسته فاقد رهبری رادیکال و با افق روشن انقلابی بودند.
تحت حاکمیت رژیمهای دیکتاتوری در این کشورها، در حالی که جریان های ارتجاع اسلامی مانند "دولت در سایه" عمل می کردند، اما مجالی برای فعالیت احزاب سیاسی سوسیالیست و تشکل های مستقل کارگری و سازمانهای مدنی پیشرو و مترقی وجود نداشت.
در چنین شرایطی با اینکه اعتصابها و اعتراضهای کارگری نقش غیرقابلانکاری در به زیر کشیدن دیکتاتورها از قدرت داشتهاند اما در غیاب احزاب کارگری و کمونیست، در نبود سازمان یابی کارگری، طبقهی کارگر نتوانست مهر خود را بر تحولات سیاسی بعدی در این کشورها بکوبد و متناسب با وزن سیاسی خود اهرمهای قدرت سیاسی را ازآن خود نماید.
اکنون که بیش از دوسال از سقوط دیکتاتوری های حاکم در مصر و تونس می گذرد موقعیت اجتماعی ائتلاف دولتی جریان های ارتجاع مذهبی و حتی موقعیت ائتلاف نیروهای لیبرال طرفدار غرب آشکارا تضعیف شده است. چرا که نه راه حل شاخههای مختلف اسلام سیاسی و نه آلترناتیو جریانهای لیبرال طرفدار غرب، هیچ کدام به علت ماهیت ارتجاعی و پایبندی آنها به حفظ مناسبات اقتصادی سرمایه داری موجود از امکان و پایه ی مادی برای حل بحران و پاسخ گویی به مطالبات اقتصادی، سیاسی و آزادی خواهانه ی کارگران و تودههای زحمتکش که برای تحقق آن به انقلاب روی آوردند، برخوردار نیستند. در لحظه کنونی تمام فراکسیونهای بورژوایی در همکاری با ارتش و پلیس و نهادهای دیگر، سعی دارند که ساختارهای به جا مانده از رژیم های گذشته را بازسازی و تحکیم کنند.
اما در این میان طبقه کارگر مصر و تونس، نیروهای چپ و کمونیست، زنان و جوانان انقلابی هم باید میدان اصلی نبرد را خود تعیین کنند، تجارب تاکنونی خود کارگران و مردم در دل تحولات اخیر نشان می دهد که این میدان نمی تواند نظام انتخاباتی پارلمانی و صندوق رأی باشد. برای انقلاب چیزی هلاکت بار تر از این نیست که به استفاده از اهرم هایی که در واقع اهرم های ضد انقلاب جهت تحکیم و بازسازی نظم موجود می باشد خود را محدود کند.
اگر طبقه کارگر و کمونیستها در جریان به زیرکشیدن دیکتاتوری های حاکم در مصر و تونس نتوانستند بر این ضعف تاریخی خود یعنی فقدان تشکل های مستقل کارگری و یک حزب سیاسی کمونیستی غلبه کنند تا مهر خود را به انقلاب بکوبند، اکنون و در کشاکش سیاسی بین انقلاب و ضد انقلاب باید بتوانند با غلبه بر این ضعف تاریخی و با اتخاذ یک استراتژی سیاسی سوسیالیستی زمینهها و ملزومات پیشروی انقلاب را فراهم آورند.
نه تنها تجربه تونس و مصر بلکه نمونههای لیبی و سوریه نیز به روشنی، نشان میدهند، که برای تضمین پیروزی انقلاب و پیشروی مبارزات حق طلبانه مردم، برای خنثی کردن دخالت قدرت های امپریالیستی و قدرت های منطقه یی ، برای منزوی و خنثی کردن نیروهای ارتجاعی و ضد انقلاب داخلی، برای پرهیز از تاکتیک مبارزه مسلحانه زودرس و جلوگیری از به حاشیه رفتن مردم، برای انعطاف در اتخاذ تاکتیکهای مبارزاتی مختلف، چه باید کردها و چه نباید کردها، و عقب نشینی به موقع به منظور خیز برداشتن بلندتر به جلو، تا چه اندازه وجود یک حزب کمونیستی انقلابی با استراتژی سوسیالیستی حیاتی است.
ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺭﺩ