پر رویی بزه کار؟!
غفار عریف
پر رویی بزه کار؟!
گنجشک بین که صحبت شاهینش
آرزوست
بیچاره بر هلاک تن خویشتن عجول
(سعدی
)
در این روز ها در افغانستان، سیاست و حرکت های سیاسی از سوی
سیاست بازان اقتدار گرا و بر سر اقتدار، خیلی ها پیچیده، تشویش آور، نا آرام کننده
و پر از شک و تردید و دلهره برای مردم، دنبال می گردد.
چنان معلوم می شود که با پیوستن یک جنگ سالار خون آشام به نام
گلبدین حکمتیار، به " دیره ی " تمامیت خواهان گرد آمده به دور سکاندار
دولت مافیایی و قبیله گرای کنونی؛ بایست شهروندان در پایتخت و سایر شهر ها و
شهرستان ها، در روز ها و شب های دلگیر، در آینده ای در پیش رو، انتظار بروز رخداد
های خونین، فاجعه بار، غم انگیز و ویرانگر دیگر را بکشند.
این دیگر به هیچکسی پوشیده نمانده است که گلبدین
حکمتیار، این دژخیم تاریخ معاصر افغانستان، در دامن زدن به جنگ و خونریزی پیشنیه ی
نکبت بار گذشته دارد و هنوز هم در پیشبرد این کار، دارای تجربه کافی و مهارت
مسلکی ویژه ای می باشد که می تواند با استفاده از نام رهبر حزب اسلامی، با اشتهای
سیری نا پذیر، با چنگال و دندان به وحشی گری و دهشت افگنی ادامه دهد.
بد طینت اگر شود به تدبیر هلاک
از خبث مزاج دون نمی گردد پاک
بر خوک کسی گمان پاکی نبرد
هر چند بروید از دهانش مسواک
(بیدل)
اگر چند و چون تبهکاری های حکمتیار در حرکت های سیاسی
روشنفکری در دهه ی چهل و پنجاه خورشیدی در افغانستان که در شکل گیری آنها کلیه
نهاد های نو بنیاد سیاسی ( انقلابی و ارتجاعی )، بویژه در بین دانشجویان و دانش
آموزان، نقش داشتند، از این بحث بیرون گردد و تنها روی رخداد های سیاسی از سال ۱۳۵۸ خ و
پس از آن، نگاه انداخته شود، در همه ی رویداد های دلخراش، تکان دهنده، مملو از
خشونت، زورگویانه و نا هنجار که اجرای آن ها از سوی گروه های جهادگر(!) سازماندهی
گردیده بود، می توان خط خون، بیرحمی ها، قساوت ها، شقاوت ها، ویرانگری های حزب
اسلامی تبهکار به رهبری گلبدین حکمتیار آدمکش را به خوبی و به روشنی مشاهده نمود.
در دهه ی شصت خورشیدی در بازی شطرنج برتر بودن قدرت ها
که مرحله ی اوج جنگ سرد را در بر می گیرد و در برد و باخت این بازی جهانی ،
افغانستان میدان نمایش مسابقه ی پهلوانی انتخاب شده بود؛ ایالات متحده آمریکا
(سی.آی.ای)، انگلستان (انتلجنس سرویس)، دولت های غربی عضو اتحادیه اروپا، موساد
اسرائیل، ارتجاع عرب ( کشور های عربی به سرکردگی عربستان سعودی )، ارتجاع منطقه به
سردمداری پاکستان ( آی.اس.آی و حزب های سیاسی مذهبی و غیر مذهبی ) و عظمت خواهان
چینی؛ ملیارد ها دالر هزینه کردند تا گلبدین حکمتیار و حزب تبهکار وی نسبت به سایر
رهبران و حزب های جهادگر (!) ( تندرو و اعتدال پسند ) مقیم پشاور، در آدمکشی، دهشت
افگنی، وحشیگری و در بر بادی و ویرانی افغانستان، دست بالا کسب کند و سرآمد روزگار
باشد.
شست و شویی کن و آن گه به
خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب،
آلوده
( حافظ)
همگام با آغاز ریاست جمهوری رونالد ریگن تا دسمبر ۱۹۹۱م، بر
بنیاد برنامه های سی.آی.ای، آی.اس.آی بخش بزرگ پول ها و سلاح های کمکی به جهادگران
را به تناسب سایر گروه ها، به نیرو های حزب اسلامی ( بیشتر از ۶۵ در ۱۰۰) تحویل
داد و نخستین راکت استینگر آمریکایی نیز در اختیار گلبدین حکمتیار گذاشته شد. پول
ها و انبار سلاح های دهه ی هشتاد برای حزب اسلامی ابزار خوبی به حساب می آمد که با
کاربرد آنها در جریان درگیری های جنگی میان گروهی، آرزوی نابود کردن کلیه مخالفان
خود را در سر بپروراند؛ لیکن برعکس آن رخ داد و پوز خود این حزب و رهبر آن به خاک
مالیده شد.
هدف های دور و نزدیک گلبدین حکمتیار، در گذشته و امروز
فقط بر گرد یک محور می چرخید و می چرخد: پیشبرد جنگ، جنگ، جنگ تا به دست آوردن
پیروزی به خاطر برقراری حاکمیت دولتی یکه تازانه ی حزب اسلامی بر پایه مؤلفه های
قومی وتیره و تباری و زبانی در افغانستان.
حکمتیار هرگز نخواسته و نمی خواهد که بخشی از قدرت باشد و یا
با به دست آوردن یک پیروزی قانع و راضی گردد؛ بلکه او همه چیز را برای خود،برای
حزب و قوم و قبیله ی خود می طلبد و رسیدن به موفقیت با کار برد دیپلماسی با راه و
روش های وی ناسازگار و بیگانه معلوم می شود؛ چیزی که رفتار -گفتار - کردار این جنگ
سالار نفرین شده از روز ظاهر شدن دوباره در میان مردم و در جریان دیدار ونشست هابا
شهروندان در استان لغمان و در ننگرهار؛ همچنان در محفل رسمی در قصر سلام خانه ی
ارگ و در نمایش خنده آور در ورزشگاه کابل و در صحبت ها با مهمانان در اقامتگاه
خویش، به آن مهر تأیید می زند.
بر بنیاد هدف برتری خواهی قومی و تباری بود که گلبدین
حکمتیار، در ۸ثور ۱۳۷۱خ با ایجاد دولت اسلامی تنظیمی،به حکومت ائتلافی تشکیل یافته از گروه های
جهادی، نپیوست و سیاست دهشت افگنی را علیه آن از همان روز نخست آغاز کرد و در کابل
حمام خون را به راه انداخت. در آن هنگام و امروز نیز این جنگ سالار بیرحم و خشونت
گر، برای افغانستان به جز حکومت قبیله، هیچگونه الگوی اجتماعی دیگر را نپذیرفته و
نمی پذیرد. از این رو برگ های کتاب تبهکاری های وی و همراهانش را دهشت افگنی، موشک
پرانی، آتش باری با توپخانه و وسایط زرهی بر شهروندان، به مقصد تحقق بخشیدن برنامه
های بیگانگان، می سازد. دامن زدن به حرکت های ماجراجویانه فاشیستی و چسبیدن به
افکار و باور های بنیاد گرایانه ی ناسیونالیستی پوسیده ی محلی، ازعطش انحصار جویی
و قدرت طلبی های حکمتیار سرچشمه می گیرد.
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانهٔ من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچهٔ خوشبخت بنگرم
( فروغ فرخزاد )
گلبدین حکمتیار چه در دهه ی هشتاد عیسایی که در بستر نرم
و گرم جهاد در پشاور پاکستان غنوده بود و هر صبح پس از بیدار شدن در دریای دالر
های سبز سخاوت سی. آی. ای و شهزاده های عیاش و ملک های دهشت پرور آل سعود و ملکه
الیزابت و دستگاه دوزخی آی. اس.آی... آب تنی شکرانه به جا می آورد؛ چه پس از آن،
خواب یک کنفدراسیون پان اسلامی را می دید که افغانستان و پاکستان و ترکیه را در بر
می گرفت و تا ایغور چین و جمهوری های آسیای میانه شوروی سابق، امتداد می
یافت. از همین سبب در نیمه نخست دهه ی نود عیسایی با تمام توانایی و به کمک ولی
نعمتان خود، بویژه آی.اس.آی و حزب های مذهبی افراطی و تعصب گرای پاکستان تلاش
ورزید تا با گسترش دامنه ی جنگ و خونریزی، نقاط بسیار مهم و استراتژیک را در کابل
تصرف کند و خود را در پیش جهانیان به حیث مهره ی اصلی و توانمند قدرت در آینده ی
سیاسی افغانستان تثبیت نماید. لیکن تیرش به هوا رفت و سرافکنده شد و به بهای گرفتن
زندگی و جان بیش از هفتاد هزار شهروند و ویرانی و به آتش کشیدن آبادی های کابل، به
اشتراک در دولت تنظیمی و نشستن در چوکی نخست وزیری، گردن نهاد.
من آن چه شرط بلاغ است با تو
می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر و
خواه ملال
(سعدی)
در نزد غارتگران
جهانی، سیاست و سیاست کردن به سود منافع خودی و بر باد دادن دیگران، کدام خط قرمز
رعایت اخلاق سیاسی وجود ندارد تا از آن گذر صورت نگیرد. از این رو آنان به خود
اجازه می دهند که هر بدیل را به خاطر در نظر گرفتن علاقمندی های ملی خویش، پیشکش
نمایند.
گلبدین
حکمتیار شکست خورده با وجود توسل جستن به جنگ و خونریزی و وحشت و دهشت، در نیمه ی
نخست دهه ی نود نتوانست که خود را به مثابه ی آله ی کار آمد و چاره ساز برای
ایالات متحده آمریکا، انگلستان، اتحادیه اروپا، عربستان سعودی و پاکستان جهت در
عمل پیاده کردن برنامه های اسارت آور آنها، ثابت کند؛ بنابران آنها در یک اقدام
سنجیده شده و شگفت انگیز بدیل دیگری پیشکش کردند و به حکومت پاکستان ( آی. اس.آی و
وزارت کشور ) وظیفه سپردند تا گروه نو تأسیس طالبان را که رهبری و صفوف آن از میان
آدمکشان سایر تنظیم ها در پشاور، بر بنیاد علایق تباری سرباز گیری شده بود، از
سردخانه ها بیرون بکشد و روی صحنه آورد و تا داخل افغانستان " اسکورت"
نماید.
در
اینجا و در این نمایش حرف تنها روی مشکل افغانستان نبود؛ بلکه هدف دست یافتن بی
درد سر و بدون چون و چرا به منابع سرشار مواد خام در جمهوری های آسیای میان و به
زانو در آوردن آخند های ایران بود که افغانستان تخته ی خیز رسیدن به این هدف ها به
حساب می رفت.
پروژه ی لوله کشی
انتقال نفت و گاز آسیای میانه را واشنگتن از آغاز سال ۱۹۹۵م در واکنش به فعالیت های آزار دهنده ی کمپنی
بریداس ارجنتاینی که قرار داد استخراج گاز ترکمنستان را با مقام های آن کشور بسته
بود، روی دست گرفت. وزارت خارجه آمریکا و سی.آی.ای در صدد جلوگیری از تحقق این
پروژه بر آمدند و هینری کسینجر زمینه ی آن را فراهم کرد تا کمپنی آمریکایی یونیکال
و کمپنی دلتا عربستان سعودی در اکتبر ۱۹۹۵م قرار داد استخراج نفت و گاز ترکمنستان و لوله کشی
انتقال آنها را به پاکستان با گذر دادن از افغانستان، با سفر مراد نیازوف، در
نویارک دستینه کند.
حال
دیگر حرف و حدیث از طالبان در میان است. فرمانروا دستور می دهد، عربستان سعودی پول
می گذارد و پاکستان مانند ریگ به مصرف می رساند و فرمان ها را در عمل تطبیق می کند.
پس از شکسته شدن
اراده ی رهبری شورای ننگرهار .. لشکر سیاه، طالبان حاکم آن استان شدند و به کمک و
پشتیبانی ارتش پاکستان، با گذر از شهرستان سروبی، در روز های آخر سپتامبر ۱۹۹۶م به کابل رسیدند و تاج و تخت و چوکی نخست وزیری گلبدین
حکمتیار را صاحب گردیدندو وظیفه گرفتند تا هر چه زود تر راه های تجارتی را به سوی
جمهوری های آسیای میانه بگشایند و ساحه ی نفوذ سیاسی و پیشبرد فعالیت های مذهبی را
برای عربستان سعودی و پاکستان وسعت دهند و آینده آن را ضمانت کنند.
سینهٔ صبح را گلوله شگافت!
باغ لرزید و آسمان لرزید
خواب ناز کبوتران آشفت
سرب داغی به سینه هاشان ریخت
ورد گنجشک های مست گسست
عکس گل، در بلور چشمه، شکست.
رنگ وحشت به لحظه ها آمیخت!
پر خونین به شاخه ها آویخت.
( فریدون مشیری)
طالبان تخت نشینان
کابل شدند و لشکر اجیر یکصد هزار نفری شهروندان کشور های اسلامی که در دهه ی هشتاد
از سوی سی.آی.ای، انتلجنس سرویس، موساد و آی.اس.آی در پاکستان و استان های جنوبی و
جنوب شرقی افغانستان در پایگاه های آموزشی، تربیت و آموزش یافته بودند و پیش از
این در رده های آدمکشان حزب اسلامی گلبدین حکمتیار و سایر تنظیم های افراطی و
بنیاد گرا، بر ضد مردم افغانستان می جنگیدند، همه در خدمت طالبان در آمدند. پس از
چندی سازمان القاعده تشکیل شد و دهشت افگنان با یک سازماندهی و برنامه ریزی به
کشتار مردم و بر بادی افغانستان دست و آستین را بر زدند.
اگر فشار
های روز افزون و اعتراض های گسترده ی میهن دوستان افغانستان و همراهی و همصدایی
طرفداران آزادی، دموکراسی و حقوق بشر در جهان نمی بود؛ پروژه ی لوله کشی انتقال
نفت و گاز آسیای میانه به پاکستان و جنوب آسیا، به طالبان وحشی و بی فرهنگ ، دشمن
انسان و انسانیت، با داشتن همان دیدگاه های دوره ی سنگ؛ مشروعیت سیاسی ارزانی می
داشت و آنان می توانستند بدون هیچ مانعی قانون جنگل را بر مردم افغانستان،
تطبیق نمایند.
خالی از دلچسبی
نخواهد بود که در اینجا یک نمونه از واکنش های جهانی آورده شود:
در
بخشی از اطلاعیه مطبوعاتی آقای ویلی ویمر (Willy Wimmer)معاون جلسه ای پارلمانی سازمان امنیت و همکاری اروپا در پیوند
به کنفرانس منطقه ای این سازمان که به ابتکار جمهوری فدرال آلمان از تاریخ ۲۲- ۲۷ سپتامبر ۱۹۹۷م در شهر تاشکند برگزار شده بود، آمده است:
" وضعیت افغانستان قادر است، خصلت و وظیفه ی مواد انفجاری را اجرا
کند. در این ارتباط می شود فکتور های مؤثر را یاد آوری نمود که از زمان جنگ در
یوگوسلاویا در نزد ما روشن می باشد. با پیروی از مثال صرب ها، قوت های از بین ملیت
پشتون در افغانستان در تلاش اند تا چراغ زندگی سایر گروپ های مردم افغانستان را
خاموش سازند و بدین وسیله ذخایر طبیعی کشور را به تصرف خود در آورند."(کتاب
انترنتی: " گذر در کوچه های خون و آتش "، ترجمه مقالات،ج۱،ص۵۲،از نگارنده )
در عالم رنگ، این
چه جنون بنیادی ست؟
بوزینه شده ست مسخ، نامش شادی ست
کیفیت سرو هم تماشا دارد
پا در گل و طوق در نظر آزادی ست
(بیدل)
تلاش های پاکستان، عربستان سعودی و امارت متحده عربی، در پشت پرده آمریکا
و انگلستان، برای پیروزی کامل طالبان به سبب مقاومت شدید مردم، بی نتیجه ماند. این
اعجوبه های خونخوار از ظهور تا سقوط ( پس از رخداد یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱م) با ماجراجویی های که در پیش گرفتند نتوانستند تا آن
زمان ماموریت سپرده شده را به انجام برسانند و رضایت باداران خود را به دست آورند.
مقاومت ها
در داخل کشور و بیرون از مرز ها به شدت ادامه یافت. طالبان در تمام دوران حاکمیت
خویش به خاطر پخش و گسترش رعب، ترس و وحشت در بین مردم، به هر عمل وحشیانه دست
زدند:
کشتار های سیستماتیک و دسته جمعی، تیرباران و سنگسار کردن ها،
پوست کشیدن ها، سر بریدن ها، شکستاندن دست ها و پا های قربانیان، پیشبرد سیاست
زمین سوخته در شهرستان های شمال کابل و در استان های پروان و کاپیسا، آواره و بیجا
ساختن قصدی و جبری شهروندان در استان های شمالی و شمال شرقی، غربی و شمال غربی و
در هزارستان، تخریب گنجینه های هنری و فرهنگی و پراندن آثار تاریخی افغانستان با
آتش توپخانه، ده ها و صد ها جنایت نا بخشیدنی دیگر.
آنچه طالبان وحشی انجام دادند، چهره ی زشت و غیر انسانی آنان را به عنوان
وحشی ترین انسان های روی زمین، به نمایش گذاشت و آنچه حامیان آنان برنامه ریزی کرده
بودند، تحقق پیدا نه نمود؛ به نا چار از قدرت به زیر انداخته شدند.
یک
گروه ی گندیده و پر از تعفن را برای چند صباحی تا آماده سازی دو باره آنان برای
آغاز و دوام جنگ های تبهکارانه ی دیگر ، از میدان بازی کنار زدند و در عوض طالبان
نکتایی پوش را که ده ها بار خطرناک تر، بی آزرم تر، دجال تر، فاسق تر، فاشیست تر،
ابلیس تر، کینه ورز تر، عقده مند تر... از دسته ی پیشتر می باشند، بر مسند قدرت
نشاندند.
در هفده سال آخر ،
پس از تشکیل اداره ی موقت ( ۲۲ / ۱۲ / ۲۰۰۱ م) تاکنون،
ایالات متحده آمریکا ، انگلیس، اتحادیه اروپا، پیمان ناتو و در مجموع (۴۸) کشور جهان با لا و لشکر و هزینه کردن ملیارد ها دالر، به
افغانستان هجوم آوردند و زمین و هوا و فضای را در اختیار خود گرفتند و مردم
شاهد اند که این اشغال گران سده ی بیست و یک، چه ناروایی نیست که در حق شهروندان
و بر ضد منافع ملی و استقلال و آزادی افغانستان، روا نمی دارند.
حامد
کرزی ریس اداره ی موقت در نخستین روز های ماموریت خود، در مصاحبه به خبرنگار هفته
نامه ی اشپیگل آلمان ( شماره ۴،