اصلاحات، انقلاب وآشتی ملی
اصلاحات، انقلاب وآشتی ملی
مجله هفته
به بهانه
چهلمین سال پیروزی انقلاب افغانستان
اصلاحات ،
انقلاب و آشتی ملی
طیار
یزدان پناه لموکی
پیش ازیاد
کردن از چهلمین سال انقلاب ثور( اردیبهشت )1357 افغانستان ، شایسته
است نخست به سیر تحول اجتماعی آن کشور، به ویژه از دوره شاه امان الله خان ( 1919
– 1929 ) که عصر او آوازه به «دوران امانی» دارد ، اشاره شود زیرا در درک همه
جانبه سرشت خلقی انقلاب ثور و ارزیابی رویدادهای سیاسی – اجتماعی این کشور، به
ویژه جهت شناخت جریان ها و شخصیت های ترقی خواه در برابر نظام های فئودالی و
ما قبل فئودالی تاثیربسزا دارد.
بنا براین، لازم است پیش تر به دو رویداد مهم دوره امان الله خان غازی، بنا
به داشتن ماهیت آزادیخواهی و استقلال طلبی، اشاره شود که حیات سیاسی
افغانستان را به» تقریرِ آزادی خواهان و نیروهای میهنی « به طور چشمگیر تحت
تاثیرخود قرارداد وحتی مرتبه و توقع ترقی خواهی را تا حد قابل توجهی ارتقا
داد.
در واقع افغانستان از دوره امان الله خان تا انقلاب ثور دستخوش
دو رویداد مهم اجتماعی از بالا به پایین، با دو رویکرد از سوی
حکومت ها ( شاه امان الله خان و محمد ظاهر شاه ) شد که دارای دو هدف جدا از
هم بودند، نخستین رویداد، دارای سمت گیری مردمی با حفظ وضع موجود و دیگری اصلاحاتی
در جهت بقای نظام سلطنتی بود.
شایسته یاد آوری
ست، از جمله مهم ترین اقدام در دوره شاه امان الله خان، جنگ استقلال طلبانه
افغانستان با بریتانیا بود که در طی سه نبرد از سال 1839 میلادی آغاز گردیده و
درآخرین رویارویی به تاریخ 1919 مربوط به دوره سلطنت شاه امان الله خان غازی،
بااتحاد ی فراقومی، که آمیخته به احساسات ملی ووطن دوستی بود، به پیروزی چشم گیری
نائل آمد. همسبتگی قومی و ملی در شرایطی شکل گرفت که 90 درصد مردم بیسواد بودند با
این همه، مردم افغانستان تجاوز و اشغال گری را به عنوان یک توهین ملی نمی توانستند
بپذیرند.
شاه
امان الله خان پس از امضای سند صلح از
مردم کشورش خواست تا از این روز به مثابه جشن ملی استقبال نمایند .« غالب
منابع تاریخی افغانستان ، شاه امان الله خان را » مردی روشنفکر، صاحب نظر و مردم
دوست دانسته اند که به اعتلای کشورش سخت دلبسته بود.1
دومین اقدام دوره امانی، تحرک ترقی خواهانه ای بود که به طور آگاهانه و انسانی از
جانب شاه و همسرش شهبانو ثریا طرزی ملقب به " شاه خانم " 2 و جمعی از
میهن پرستان، همراه با حمایت گسترده مردمی که پس ازاستقلال در راه پیشرفت کشور در
پیش گرفته شد، باید یاد کرد و آن «فراهم آوردن رفاه مدنی و رشد علوم و
فرهنگ » بود.
بدیهی ست وقتی مردمی آزادیخواه و استقلال طلب،
قابلیت و شایستگی های خود را درگسستن زنجیر اسارت نشان می دهند برآوردن
مطالبات انباشته شده آنان و آموزش و روشنگری شان (بستر دانایی) درامور اجتماعی و
فرهنگی … به عهده رهبری آن جامعه و مجموعه نیروهای مترقی و میهنی ست. این امر در
دوره امانی با همت محمود خان طرزی ، ژورنالیست بلند آوازه ی دوران امان الله خان و
دخترش، ملکه ثریا طرزی همسر شاه غازی ست، اولین زنی که در لویی جرگه کشف
حجاب کرد، صورت گرفت که شرح کوتاه آن " روبند گیری" در زندگینامه اش
چنین آمده « پس از جشن استقلال در سال 1928 ، لویی جرگه تدویر یافت که در آن
یکهزار و یک نماینده از سراسر افغانستان اشتراک ورزیده بودند … در روز سوم
لویی جرگه بعد از آن که [ امان الله خان ] حقوق زنان با مردان را مساوی اعلام کرد
ملکه ثریا از جا بلند شد و چادر نازک خودرا که بر روی کشیده بود از سر گرفت و همان
جا پاره کرد حاضرین با کف زدن این عمل او را تایید کردند.»
لازم به
یاد آوری ست در آن زمان « زنان گاهی وقت ها با گاو و اسب و خر و غله مبادله می
گردید » 3 گفتنی ست ملکه ثریا باانتشارنشریه ارشاد النسوان در راه روشنگری
افکار زنان و ارتقا آگاهی شان تاثیر بسزایی بر جا گذاشت و همچنین تشکیل انجمن
حمایت از زنان را همراه با مشروطه خواهان ، روشنفکران پیشگام و عدالت
خواه راه اندازی کرد . نکته ای که نباید فرو گذارکرد « لغو بیگاری و بردگیست
که در این راه گام های بلندی بر داشته اند» 4. فزون براین امان الله خان با
آوردن « فابریک ها و موسسات تولیدی از کشورهای خارجی و نیز رونق دادن به امر تجارت،
چاپ و تبدیل واحد پول روپیه به واحد افغان …» انگیزه های بودن را با راه انداختن
کسب و کار قوت بخشید و همچنین با بها دادن به امر دانش و فرهنگ، جامعه راکد و
مانده در سکون مناسبات فئودالی، همراه با موانع پر شمار و کاهنده روح و روان که در
بطن چنین جامعه ای نهادینه شده است، به هیجان و تحرک وا داشت.
آنان
نخستین مدرسه دخترانه را پایه گذاری کردند ( 1924). گروهی از دختران را به خارج
فرستادند… این طوربه نگاه می آید تاثیر انقلاب اکتبر، بنا به ارسال پیام ها
از جانب شاه امان الله خان، مراودات و دیدار سفرا با رهبران شوروی جوان را، نمی
توان از نظر دور داشت. چنان که پس ازاعلام استقلال افغانستان از بریتانیا درسال
1919 » دولت روسیه ی فدراتیوبه اعلامیه ی استقلال افغانستان به سرعت واکنش نشان
داد در ماه مارس 1919 شورای کمیسارهای مردمی شوروی فرمانی را در باره شناخت
رسمی استقلال افغانستان تصویب کرد… به وِیژه پس از پیروزی بلشویک ها در جنگ داخلی،
امان الله خان هم در افغنستان دست به اصلاحات بلند و مترقی زد … از متخصصان
شوروی در کشور سیستم تلگراف و تلفن را مروج نموده ، حجاب زنان را رفع کرده، باشدت
علیه رهبران مذهبی عمل نموده و حتی مکاتب دخترانه ایجاد کرد… وهم چنین نظامیان
نیروی هوایی شوروی، شورش هایی که علیه امان الله خان به تحریک انگلیسی ها به
راه افتاده بود از جمله در سال 1924، مواضع شان را بمباران کردند. «5
از دیگر نکته های قابل اشاره، دشواری های مبارزه آزادیخواهان دوره امانی ست، که
شاید نتوان به وضوح آن را، به خاطر داشتن مردمی بسیار باورمند و دارای عادات و
رسوم و سنت های قومی – قبیله ای و خرافه گری های مانده از کهن ، تبیین و یا تشریح
کرد. منتها واکنش های تند نیروهای ارتجاع داخلی، منطقه ای وبه ویژه نقش
بریتانیا با شناخت دقیق و کامل از این نقطه ضعف های اجتماعی و بهره گیر سیاسی
از آن باورها در برابر تحرک های ترقی خواهانه، می توان شاهد مثال آورد که از
جمله ی آن برخورد مهم و تاثیر گذار شهبانو ثریا طرزی ست که با برداشتن برقع از رخ
در لویی جرگه ، تابوی موهوم و شوم سده ها را شکست. بدون تردید چنین گام مهمی
دستاویز تبلیغات زهر آگین جاسوسان انگلیسی، مرتجعان تحت امرآنان را در بر داشت تا
جایی که توانستند حکم" کفر و الحاد " را ازبرخی شیوخ قبایل بگیرند. روشن
است معنای چنین حدی به لحاظ شرعی قائل شدن" قصاص مرگ " برای وی بود.
با توجه به تمامی رنج های هستی، نقش نسل ترقی
خواه دوره شاه امان الله خان همراه با شجاعت کم نظیر شهبانو افغان، و همراهان جان
بر کف شان ، در برابر جریان های تاریک اندیش، از خود پایداری و ایستادگی کم سابقه
ای نشان دادند که فصل نوینی را در تاریخ این کشور رقم زدند. بدین خاطر می توان
تصریح داشت تاریخ افغانستان پس از گذر از یک دوران سیاه استبداد طولانی، با داشتن
حاکمان ستمگرو استعمار انگلیس که پس از استقلال افغانستان از طریق عوامل خود وارد
ستیزکینه جویانه ضد حکومتی شده بود عمیقا متاثر از جریان دوران امانی ست. شکل گیری
داد خواهی اجتماعی در این دوران ، بستر لازم را برای انقلاب ثور فراهم ساخت. هم
چنان که جنبش دهقانی با صبغه مذهبی بابیگری و اصلاحات امیر کبیردر ایران تاثیر
تاریخی خود را در انقلاب مشروطیت ایفا کرد.
لازم به یاد آوری ست « برقع گیری » یا روبنده از چهره ، ورخ تاباندن ،
درتاریخ معاصر ایران، مربوط به دوره پیش از انقلاب مشروطیت 1285است، که توسط طاهره
قره العین دختر ملا صالح برغانی، روحانی متنفذ و ثروتمند « شاعر، دانشمند
و محدث » در دوره سلطنت ناصرالدین شاه قاجاردر اوایل شعبان سال 1264 (
مقارن با انقلاب آلمان در سال1848 میلادی برای آزادی سیاسی، دمکراسی و ملی
گرایی بیش تر و به تقریب 50 سال بعد از انقلاب کبیر فرانسه و همزمان با انقلاب
فوریه 1848 این کشورو همچنین ایتالیا و کلا اروپا بود…) که در اجتماع سراسری
بابیان، در بدشت شاهرود به وقوع پیوست که شرح مختصری از آن در ذیل آمده است 6
بخش دوم اصلاحات از بالا به پایین، همان طور که گفته آمد مربوط به دوره ی محمد
ظاهر شاه ست، با این تفاوت که اصلاحات و یا ایجاد رفرم از جانب حاکمیت، جهت
پیشگیری از فروپاشی نظام حاکم که ضرورت انجام آن اجتناب ناپذیر می نمود، صورت گرفت.
زیرا سیاست دمکراسی خواهی جهت پیش گیری از جنبش اجتماعی گسترده و بنیان کن مردمی،
امری برای گریز ازرویارویی با مبارزه توده ی مردم که عصر امانی را تجربه
کرده بودند، تلقی می گردد که دایره ی مناسبات استبدادی را بیش از پیش تنگ تر می
کرد. این دوره که معروف به دمکراسی خواهی سلطانی یا دهه دمکراسی ست تعریف
خاص خود را دارد. بنابراین پرداختن به انقلاب ثورمستلزم توجه به این دو دوره
تاریخی و رویداد های آن که به نگاهی زمینه ساز آگاهی عمومی به ویژه از جانب طیف
گسترده آزادخوهان جان بر کف ، با وجود تهاجم سازمان یافته نیروهای ارتجاعی، در برداشت
، می باشد.
سومین دوره مربوط به خیزش اجتماعی مردمی ، موسوم به انقلاب 7ثور 57 است که
متفاوت با آن دوجنبش از جانب مردم به رهبری گردان های مردمی که در راس آن
«حزب دمکراتیک خلق افغانستان» قرار داشت ، بیرق تحول خواهی رابه اهتزاز درآورد که
خود عرصه یی است پرهیمنه با تاثیر تعیین کننده که تاج مرصعی ست درتاریخ معاصر
افغانستان که نمود آن ، پس از اشغال کشور افغانستان از جانب امپراتور، دخالت
کشورهای ارتجاعی منطقه و بنیاد گرایان دینمدار چه درکسوت دولت و چه در نقش تروریسم
خون ریزباورمند، بسیار برجسته است.
منتها پیش از
پرداختن به دوره « دمکراسی سلطانی » محمد ظاهر شاه ، لازم به یادآوری ست که پس از
استعفای امان الله خان از سلطنت ( 1929) که در پی شورش جیب الله کلکانی صورت
گرفت. کریستیان پرنتی در باره علل شورش کلکانی آورده است :
«امان
الله خان ( شاهزاده سرخ ) که در سال 1919 بریتانیایی ها را از کشور بیرون راند، ده سال بعد با شورشی عشیره ای در مخالفت با
سیاست تجددگرای وی به الهام از اصلاحات مصطفی آتاتورک از سلطنت بر افتاد. او
اصلاحات کشاورزی حداقلی را رواداشته، و به زنان حق رای داده و آموزش دختران را
آغاز کرده بود . نخبگان روستایی جاده های زیبا را ارج می نهادند. اما دریافت
مالیات برای تامین آنها را نمی پسندیدند، روستانشینان بهبود کشاورزی و آموزش را می
پذیرفتند، اما تعدی به نظام مرد سالار را بر نمی تافتند. فزون براین زمان
حکومت 9 ماهه او، آغازدور نخست سرکوب جنبش مشروطیت است که هدایت حبیب ، محقق
افغانی بر آن است :«این روند سرکوب، نسبت به نهضت مشروطیت دوم و سوم توسط
ژنرال محمد نادرخان، محمد هاشم خان و شاه محمود خان و سردار داوود خان در دوران
محمد ظاهر شاه » تداوم یافت. و می افزاید«در این دوران افغانستان خانه شخصی
خانواده ی حکمران مبدل شد که مردم افغانستان برده و بنده آن شمرده می شدند و
دارایی عمومی ملی، مال مطلق این خاندان به حساب می رفت کلید خزانه پس انداز کشور
در دست ارک سلطنتی بود… سه کرور روپیه ( بیست میلیون افغانی) به نام اختیارات شخصی
صدر اعظم تخصیص داده می شد که حساب و سند مصرف به کار نداشت » 7
نکته دیگردر باره حبیب الله کلکانی موسوم به پادشاه تاجیک آن است که کلکانی پس از
دستیابی به قدرت « قانون اساسی وقت افغانستان را لغو کرد و خواستار اعمال قوانین
شریعت شد » منتها دولت مستعجل او دیری نپایید زیرا در14 اکتبر 1929 ارگ شاهی «
توسط افراد سازمان یافته نادر خان به محاصره در آمد و حبیب الله کلکانی به شمال
فرار کرد » به رغم آن که نادرخان روی نسخه قران مهر کرد که حبیب الله کلکلنی را
بخشیده منتها به محض آن که کلکانی خود را تسلیم کرد با عده ای از یارانش در داخل
ارگ شاهی اعدام گردید. از دیگر اقدام سبعانه نادر خان که آوازه به « خون ریزو
غدار» دارد، دستگیری محمد ولی خان از درباریان صاحب منصب دوره امانی، آزاد یخواه و
روشن بین ست که ضد انگلیس و استعمار بود. نادر خان، محمد ولی خان را همراه با
جمعی ازهمرزمان و روشنفکرانش در سال 1312 خورشیدی در سن 42 سالگی اعدام کرد.
گفتنی ست دکتر آناهیتا راتب زاد در گفت و گویی
به نگاه زن ستیز بودن محمد نادر شاه در پاسخ به پرسش مصاحبه کننده می گوید: «
بر کسی پوشیده نیست که یکی از توطئه های انگلیسی علیه "نهضت امانی" که
موجب تحریک ارتجاع سیاه در داخل کشورشد؛ دامن زدن به موضوع آموزش دختران واعزام
تعداد دیگری به خارج، برای فراگیری تحصیلات عالیه بود. از این رو محمد نادر شاه به
هدف جلب حمایت و خوشنود ساختن نیروهای ارتجاعی، مطابق نقشه ی انگلیسی ها ، مدارس
دخترانه را مسدود کرد و در خط و مشی حکومت خود ، رعایت حجاب زنان را از جمله ی مهم
ترین وظایف پنداشت.» 8
نا گفته نماند این رویه سیاسی انگلیسیها را می توان به عنوان مصداقی
قابل تعمیم درکل منطقه به حساب آورد که هنوز بریتانیایی ها ، آن را در غالب
کشورهای خاورمیانه، به عنوان سیاستی محوری، برخلاف ادعای حقوق بشری و آزادیخواهی و
دفاع از حقوق زنان که در ابر رسانه های خود تبلیغ می کنند، به صورت سیاست پنهان،
جهت انحراف افکار عمومی نسبت به تحولات بنیادی جامعه، با حاشیه سازی از جانب مهره
های محلی و منطقه ای خود با این تعریف که « بی حجابی کفر و الحاد » است، در دستور
کارروز خود دارند. اساساً نگه داشتن خاورمیانه در چارچوب جامعه ی سنتی، دکترین
دیرین آن هاست که حتی پس ازجنگ دوم جهانی وسرکوب گام به گام جنبش های
رهایی بخش که از نیمه دوم دهه 1970 میلادی ، شدد گرفت.
در این میان، مردم افغانستان را، می توان محکوم
مضاعف به شمار آورد که به رغم کوشش حد اقل پنجاه ساله نیروهای تحول طلب و
ملی ـ میهنی، به این که جامعه خفته درسنت را بیدار دارند، خنثی سازند این مهم
از جمله مبرم ترین مساله سیاسی – اجتماعی در خاورمیانه است. مبحثی که به عنوان یک
چالش سنگین گریبانگیر جامعه سنتی منطقه ست روشن است نگه داشتن جامعه خاورمیانه در
بافت کور سنت از جانب امپراتور، محملی است جهت غارت ثروت ملی مردم منطقه که از آن
بسیارمنتفع اند.زیرا یکی از ویژگی های مهم جامعه سنتی با فرهنگ قرون وسطایی
، پاسخگو نبودن حکومت ها به مردم است.
چون مردم
باورمند منطقه را در برابرفتاوی علمای دین سالار، لال می کنند. از این طریق است که
آنان توانستند طی یکصد سال، تمام حکومت های سکولار و ملی – دمکراتیک را درهم شکنند.
قریب به اتفاق حکومت های ملی – دموکراتیک و سکولار در خاورمیانه پردوام نبودند.
تمامی
احزاب سیاسی تحول طلب و ملی … در کشور های خاورمیانه نیز نتوانستند فعالیت
علنی دو دهه یی داشته باشند چه به صورت یک قدرت سیاسی و یا به شکل یک حزب رقیب پا
بر جا بمانند به طورغالب آنان را به بهانه های مختلف به ویژه بد دینی به مسلخ
کشانده اند « سنتی» که طاهره قره العین در سال 1264 ( که مقارن با انقلاب های پر
دامنه دراروپا بود ، گفت :«دورانش سر آمده » شور بختانه تاکنون مهم ترین
محمل و مستمسک نیروهای ارتجاعی دست نشانده غرب تکیه رو سنت است محمل یا به اصطلاح
کلاه شرعی که می توانند با استناد به آن تمامی نیروهای مترقی و میهنی را متلاشی و
حتی مثله کنند. در واقع رگ خواب مردم خاورمیانه را امپراتور و مباشران مرتجع شان
در منطقه بیش ترفهمیده اند تا نیروی های ترقی خواه ، که این مردم را باید مدام در
شولای سنت پیچیده داشت. این سیاست راهبردی تحمیقی آنان، که در اشکال مختلف،
ضمن توجه به ویژگی های هریک ازکشورهای منطقه در دو عرصه نظری و عملی به کار گرفته
می شود، از همان آغازتوسط نیروهای تحول طلب و مردمی طی مبارزه ای
طولانی سیاسی، فرهنگی و هنری، اجتماعی و اقتصادی با صرف هزینه گران، که جان شان
بود، افشا شد، با این همه هنوز غالب نیروهای ملی – میهنی با حفظ احترام عمیق به
مبارزه شان علیه استبداد و دیگر مظالم اجتماعی، حاضرند جدا جدا تکه پاره شوند، اما
متحد با دیگر نیروها به ویژه ، تحول طلب عمل نکنند.
بدون
تردید این امر بیانگر شعور سیاسی بالا به حساب نخواهدآمد زمانی که نیروهای ارتجاعی
و حتی امپراتور در این دوره مشخص با زبان و فرهنگ و باور هر کشور در دورترین نقاط
آن سرزمین حضورتبلیغی هر روزه ودائم دارد و با برنامه عمل می کنند ، آنان (غالب
نیرو های ملی – میهنی ) در ذهن شان چه می بافند ؟!!! جای بسی تاسف خواهد بود
که انسان هایی چنین پربها حاضر شوند به طورمتفرق و جدا جدا با داشتن دردی
مشترک تکه تکه شوند اما متحد عمل نکنند صرفا به خاطر قائل شدن به نوعی تفرعن
سیاسی برای حزب ، سازمان ،گروه ی خویش با این تصور که دارای اندیشه برتر وفداکاری
افضل تری نسبت به هر حزب ودسته ای دیگری هستنند یعنی یک نوع آقایی غیر مردمی، به
صورت داشتن امیتاز انحصاری حضور، به
نحوی که خضوع همگانی نسبت به آن ها بالا باشد ، تراژدی چنین تفکری که بخشی متاثر
از اندیشه خرده بورژوازی متفرعن است و بخش دیگر، فرهنگ سازی هوشیارانه امپراتور
واندیشکده های وابسته به آن ها در طیفی قابل توجه گسترده است را نمی توان
انکار کرد که حاصلی جز مرگ نسل ها را به همراه نخواهد داشت.
روشن است تداوم چنین تفکری، برایند ی در مبارزه اجتماعی در بر نخواهد داشت. زیرا
مبارزه سیاسی برای نیرو های تحول طلب و میهنی با سمت گیری مردمی بیش از هر چیز امری
آگاهانه و افتخاری بوده نه نوعی جاه طلبی های سکتاریستی.
علاوه بر این برخی جریانی ها و یا شخصیت های وابسته به احزاب و سازمان ها سیاسی
هنوز به لحاظ ذهنی، به علت عدم درک همه جانبه مسائل سیاسی زمان، موضوع برایشان
روشن و قابل لمس نیست هر چند شعار وحدت سرمی دهند و در راهش جان فشانی می کنند
منتها بیان وحدت گرایی شان صورت زبانی دارد، با این تصریح که این امر معنای
تظاهر نیست بلکه عدم آمادگی ذهنی شان در داشتن دانش سیاسی باید به حساب آورد که
بخشی به علت عقب ماندگی آن جامعه و وابستگی اندیشگی آنان به فرهنگ کهنه است که به
عنوان یک باز دارنده قوی عمل می کند.
به عنوان نمونه می توان فرق بین آنچه به
زبان آورده می شود و آن چه درذهن و اندیشه می گذرد، ازتاریخ مبارزه سیاسی –
اجتماعی نیروهای تحول طلب و مردمی در افغانستان به عنوان نمونه بیان داشت که دکتر
آناهیتا راتب زاد در مصاحبه اش با آن به عنوان یک معضل مهم درون حزبی … اشاره کرد
که :« حتی شماری از اعضای کمیته تدارک حزب دمکراتیک خلق افغانتستان [ در دهه
دمکراسی سال های 1340 خورشیدی ] طرفدار تشکل زنان در یک نهاد سیاسی و کسب آگاهی
اجتماعی آنان نبودند …» 9 با آن که آنها در حزب دمکراتیک خلق افغانستان در چارچوب
و برنامه آمده در اساسنامه این حزب در دفاع از حقوق مردم به مغنای عام آن که نیمی
از آنان رازنان تشکیل می دادند تا پای جان فعالیت می کردند.
روشن است بیان فرهنگ درد ورنج نهادینه شده تا عمق وجود یک جامعه، جهت شناخت
همه جانبه تر، خود یک نقطه قوت است تا یک ضعف تلقی گردد زیرا بینایی جریان
ها سیاسی را قوت می بخشد تا با نگاه تیز تری به جامعه ای با مناسبات قرون
وسطایی که تحت سلطه کشور استعمار گر بریتانیا بوده بیش تر بیندیشد.
دکتر خنجی
سیاست انگلیسی ها را دراین کشورهای چنین ترسیم می کند :« دروغ ، تزویر، ریا،
خرابکاری، صحنه آرایی، استفاده از خرافات و جهل مردم، ظاهر سازی، حساب سازی و
انواع فساد دیگر، در واقع وسیله کار آن ها محسوب می شود . به مذهب و عقاید مذهبی
نیز پایبند نیستند ولی در لباس روحانیان و فلاسفه نیز مکرر ظاهر شده اند و از
مذاهب و اعتقادات مذهبی توده ها ، به نفع خود بهره ها گرفته اند … «10 بدون
تردید نیروها تحول طلب باید در بطن چنین جوامع با احترام به تمام باورها و فرهنگ
هایشان به داشتن مناسباتی عاری از تبعیض طبقاتی ، قومی و آیینی و بدون تنفر ملی و
یا مذهبی … بکوشند نه آن که با باور های آنان رویارویی کنند به طور کلی کار عبثی
ست زیرا در پی تغییر بنیادی ، رفاه اقتصادی و آرامش اجتماعی ، فرهنگ خاص خود را به
همراه خواهد آورد . سیاست های امپراتور بر اساس باورهای مردم تنظیم می شود نه در
مقابله با آن و فرهنگ سرشته شده با جان شان ، بدین خاطر خطا نباید کرد چون
تجربه تاریخی دو سده اخیر نشان داده است » تبارز» یا در افتادن با باور ها ی مردم
منطقه ، بازی بسیارخطرناکی ست.
با توجه به این نکته مهم باید تصریح داشت ، ضرورت اتحاد نیرو ها ملی –
دمکراتیک که به طور عمده همه شان در طی دوران مبارزه طولانی با ارتجاع
سیاه تاریک اندیش منطقه و حامیان بین المللی شان بسیارپرهزینه بوده است ، بیش از
پیش باید قابل درک باشد. بدین خاطر است که هنوز نظریه های مهم طاهره قره
العین ، ثریا طرزی ، آناهیتا راتب زاد و… و هزاران زن و مرد رزمنده
دیگر… با داشتن تاریخ مبارزاتی درخشان در تاریخ جنبش های اجتماعی خاورمیانه ،
مساله روز است.
از آن
جایی که افغانستان یکی از کانون های مهم ومرکزی آتش ارتجاع در منطقه است،
تعمق و تامل به سیر حوادث آن به نگاهی پر اهمیت تر به نظر می رسد چون آینه
منطقه است.
بنا براین ، در
ادامه نکته های آمده در فوق ، باید افزود ، پس از قتل نادر شاه ، به دست یک
شاگرد مدرسه به نام عبدالخالق ، پسر نادرشاه به نام محمد ظاهر شاه که 17 سال بیش
تر نداشت بر اریکه سلطنت تکیه زد. وی به دلیل کمی سن ، مورد حمایت خویشان خود از
هاشم خان ، ولی خان و شاه محمود خان قرار گرفت. هاشم خان مردی مستبد و منضبط
واز عمال انگیس بود به شدت در حفظ نظام ساطنتی می کوشید و از جنبش های
روشنفکری ، آزادی بیان و نشر مطبوعات … می ترسید . برخورد های مستبدانه او نه تنها
مردم بلکه خانواده سلطنتی را به هراس افکند. هاشم خان در نخستین روزهای حکومت،
ژورنالیست هایی مانند محی الدین انیس مدیر مسئول و صاحب امتیاز روزنامه انیس
وعبدالهادی داوی ، مدیر مسئول روزنامه امان افغان و از پیشتازان جنبش مشروطیت و
لودین، یکی دیگر از مشروطه خواهان و از همکاران روزنامه سراج الاخباررا دستگیر و
روانه زندان کرد. به طور کلی مخالف افراد« روشن ضمیر» دوره امان الله خان بود بدین
خاطر دست به دستگیری و زندانی کردن آنان می پرداخت. با این همه تحلیل دکتر راتب
زاد درباره دهه دمکراسی یا دمکراسی سلطانی این است که تغییر حکومت، اعلام نظام مشروطه و تصویب قانون
اساسی جدید، تاثیر معین خویش را بر زندگی و روان جامعه گذاشته است11
گفتنی ست پیش ازورود به دهه دمکراسی ، که از 1342 تا 1352 خورشیدی را در بر می گیرد و معروف به دهه قانون اساسی