نامه ی لایق به بارق و پاسخ غیر مترقبه بارق به لایق

نامه ی لایق به بارق و پاسخ غیر مترقبه بارق به لایق

مسیح پیکان 

 به دو نامه منظوم و مشاعره گونه از شاعران نامدار معاصر کشور دست یافته ایم که شایسته است به خدمت هموطنان عزیز و سایر همزبانان تقدیم گردد.

 نخست جناب سلیمان لایق انشاء و ارشاد می فرمایند و سپس مخاطب شان روانشاد بارق شفیعی به جواب می پردازند.

مقدمتن آقایان بارق شفیعی و سلیمان لایق را کوتاه و مختصر به معرفی می گیریم تا به کسانی که نیازمند اطلاعات اند؛ مدد شده باشد.

هردو شگوفه ی یک درخت فکری و اندیشوی برای بهروزی و شگوفایی میهن بوده اند.

هردو برای تدوین ایده های ایجاد یک جامعه ی مرفه با عدالت اجتماعی و برابری در جنب یک حزب چپ؛ هم کار، همگام و هم آوا بوده اند.

 بسیاری هموطنان نیک میدانند که هردو از اعضای رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا حزب وطن؛ از شاعران نخبه و پیشگامان راه رشد هنر شعر و صنعت ادبیات معاصر زبان فارسی، به ویژه اشعار سپید؛ اشعار سبک نیمایی در کشور بوده اند.(البته جناب لایق پشتو سرای زبر دستی هم میباشند).

جوانان آن روزگار( پیش از سیزده پنجاه و هفت)، این سروده ی بلند  لایق را در آن زمان (همان نوباوگان و جوانان) تاکنون در حافظه دارند و به زمزمه می گیرند.

مرغی به بال هیکل ساکت نواگر است

گویی زبی زبانی  بودا پیامبر است

این زورق سپهر

این کشتی ی حیات

برموجهای غارت و وحشت شناور است

همچنان اشعار روانشاد بارق شفیعی سرود های گرم و آتشین و تو گویی  لایزال  در آن دوران بود که در کنار اشعار سایرنو اندیشان و نو پردازان به جوشش توفنده ی موج های احساسات مبارزان در برابر حاکمیت و استبداد آن زمان میدرخشیدند و روزنه های امید و روشنایی را گشوده و مناظر آرمانی را هموار می ساختند. 

هر دو (عالیجنابان بارق  شفیعی و سلیمان لایق) از پیشکسوتان حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده اند.

هردو در مبارزه برای آزادی و رهایی ی انسان به روشنگری دست یازیده اند و از بدو جوانی  با چکامه سرایی به خردورزی و روشنگری پرداخته اند.

اما روانشاد بارق شفیعی جز یک خبط  سیاسی به ایدیولوژی و آرمان خود تا پای جان وفادار ماند ولی آقای سلیمان لایق، گویا از شعر و شعور خود برداشت های عملی متفاوتی داشته گویا میخواهد که با آن چکامه های داغ و سرخ  انقلابی و مردمی؛ همسو با گردش روزگار به ویژه در کهنسالی، در خدمت آنانی باشد که بیشترین دوران زندگی خود را در مبارزه بر ضد ایشان به سر رسانیده بود. از جمله  ایشان شجیعانه به حیث مشاور حامد کرزی و غنی احمدزی( دو اجیر و نوکر معلوم الحال همان امپیریالیزمی که جناب لایق آن را در تمام دوران مبارزات چپگرایانه ی خویش، بازهم خون آشام می خواندند)، مقام و منصب و مکنت پذیرفتند یعنی در خدمت دست نشاندگان ناتو و غرب، که به قول خود این بزرگوار، امپریالیزم خونخوار بود و هست و خواهد بود. به ویژه که آمد روزگار چنان شد که طی 18 سال پسین امپریالیزم با اشغال و تخریب و کشت و کشتار کشور افغانستان (برعلاوه عراق و سوریه و لیبی و یمن ...) حقیقت و صدق صد فیصدی محتویات اشعار و روشنگری های بارق و لایق (سابق!) را اثبات کرد و به تماشای خلق ها گذاشت و هنوز این درام خونچکان ادامه دارد!

***

از نشرشده‌های چهار سال پیش

غرزى لايق

تأريخ از پيوسته‌گىِ با تدبيرِ زنجيره‌ى پيشآمد‌ها و حادثه‌ها در گذشته رنگ می‌گيرد و در يك كُلِ واحد تصوير عبرت‌انگيز ديروز را بر روى ديوار زنده‌گى جارى حك می‌كند. در ديروزِ ما، در ديروزِ نه‌چندان دور ما، هنوز حلقه‌هاى بی‌شمارى در اين سلسله‌ى ناپيدا‌ها قدراست ايستاده اند كه نقاشى تصوير كامل از گذشته را تا روزهاى ما ناممكن و نا ميسر می‌ساخته و هر مهره‌ى مفقود بهانه براى گمانه‌زنى تازه و جعل نوبتى را حيات مى‌بخشيده است. بيشترينه وابسته‌گان همان حزب نگون‌بخت دموكراتيك خلق/وطن تا روز‌هاى ما با همان باورهاى آغازين و پرستش بت‌هاى جا‌كرده در مخيله‌هايشان بر روايت‌ها و قصه‌ها تكيه می‌كنند و گاهی در خواندن و شنيدنِ راستى‌ها شوكه شده و بر باور‌هاى خويش بدگمان می‌گردند.

چندى پيش سروده‌ى از پدرم را به آدرس همتاى عزيزش محترم بارق شفيعى به شكل نا مكمل نشر كردم كه واكنش‌هاى زيادى در پى‌داشت. روزگاريست كه سروده در شكل تكميل شده‌ى آن در اختيارم قرارگرفته و خواستم آن را با خواننده‌ى فرزانه شريك سازم. در لابلاى بيت‌هاى اين سروده، نخستين بار است كه پرده از رخسار ناگفته‌هايى فرو مى‌افتد كه ديرها ما را چشم‌به‌راه ساخته و جهانى از ندانم‌گرايى و اتهام به آدرس‌هاى غير را زمينه ساخته بود.

 

اين سروده در همين شكل آن توسط محترم غرنى شفيعى، فرزند استاد بارق شفيعى به استاد رسانده شده است.

[][][][][]

سليمان لايق

دوست گرانمايه بارق!

زمان هم‌چنان می‌گذرد و ما را به درد بی‌درمان فرقت شما مى‌آزارد. « همدمى با بخردان و صاحب‌دلان چون قربت با چراغ و آيينه است كه هم دليل راه مى‌شود و هم به‌خود‌شناسى رهنمون می‌گردد.» اى واى از تنهايى كه در فرود زبونى آورد و در فراز خود‌گرايى و اين هر دو ، انتهاى وحشتناك است.

من درين فرود و فراز خود را به تجربه گرفته‌ام و براى حفظ تعادل انسانى به دوستانم روى مى‌آورم. با انانی‌كه چون شاعر بزرگ بارق شفيعى از خود بر آمده‌اند و به پخته‌گى و كمال رسيده اند.

همراه با اين پيام، شعرى به شما هديه كردم شايد قبول خاطر ان بزرگوار واقع گردد.

از لايق به بارق:

"راز ونياز دو همتا"

باز آمدم به كلبه‌ى ديرينه زيستم

آواز مقدمت نه شنيدم گريستم

از كوى وبرزنت نهتراود صداى شعر

هر شب به درب بسته‌ی آن خانه ايستم

جانا تو رفته‌یی و سخن مرده در وطن

من يك درخت خشكم و بى‌بار و زيستم

از حسرتِ نبود تو دل مرده در برم

محكوم بى زبانى و سرگشته‌گی‌ستم

در غيبتت درون وطن بى‌وطن شدم

بى هم‌زبان و هم‌دل و هم‌لانه كيستم ؟

يك روح زنده كو كه رهاند مرا ز من

از چون تو عارفان وطن منزوی‌ستم

من آمدم كه واجب كشور كنم ادا

گرگان به حيرتند كه من گرگ كيستم

بهر چه آمدم ؟ به تناب كى بسته ام؟

جاسوس جان فداى كدام اجنبی‌ستم؟

بارق ، چه تلخ می‌گذرد طعن دشمنان

بر من كه از عيوب غلامى بری‌ستم

نى مير قاتلانم و نى يار مخبران

نى پيرو امينم و نى كرملی‌ستم

زين هر دو اهرمن دل شيدا بريده ام

با هر دو در مجادله و جنگ زيستم

برق مقام خيره نه‌كردست چشم من

مفتون جان و مال و زر و خانه نیستم

پابند فرقِ سمت و تبار و زبان نه‌يم

آزاد ازين حماقت بيهوده‌گی‌ستم

تاتار و ترك و ازبك و پشتون و تاجكان

يك ملتند و خادم اين جمله‌گی‌ستم

در ذهنِ قاتلان چو عظيمى و ديگران

يك مرد خود تبارم و يك هتلری‌ستم

همچون تو شاعرِ سخن روزگار ما

آماج تير بی‌وطنانِ دنی‌ستم

بارق ز طعن و تهمت دون‌فطرتان منال

من نيز تيرخورد‌ه‌ی هر اجنبی‌ستم

درجنگ خود‌پرست كبيرى چو كارمل

من شاهدت به خصلت مردانه‌گی‌ستم

كشتند مرد راه و نهفتند تيغ و خون

مبهوت قتل مخفى و سوگ جلی‌ستم

آن مرمى‌ايكه سينۀ خيبر نشانه كرد

روشن اشاره داد كه از شصت كيستم

هرگز نه می‌توان كه پى قتل گم شود

از من ، كه نصف عمر به آن جمع زيستم

از اول حكايه گواه جنايتم

بالذات استناد و گواه قوی‌ستم

راهى نه‌ديدم اين‌كه سخن برملا كنم

مقالات مرتبط

...

در قسمت دوم و پايان نتيجه گيری درمورد سقوط دولت نجيب الله و برنامه ی بينان سيوان نماينده ی سازمان مل... ادامه

...

نتيجه گيری ازهفت بخش گذشته وعوامل عمده ی سقوط دولت جمهوری افغانستان! ادامه

...

اين خوش خدمتان داخلی و خارجی برای تطبيق اين برنامه، درگام نخست پروگرام تبليغاتی ای را که بصورت مشخص... ادامه

...

کودتای 14 ثور 1365 که نام آن را " پلنوم 18 " گذاشتند، چرا و چگونه اتفاق افتاد؟ علل وعوامل داخلی و خا... ادامه

...

حفيظ الله امين پس از دو کوتا در درون حزب و حاکميت، عليه رهبران جناح پرچم و فرماندهان قيام مسلحانه هف... ادامه

...

تشکيل دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان؛ بروزاختلافات ميان هردو جناح حزب برسر شکل و مضمون اين رويداد ک... ادامه

...

جناب فقيرمحمد ودان درآغاز سخنرانی شان دربرابر پرسش گرداننده ی تلويزيون افغانستان انترنشنل و شوندگان... ادامه

...

شما در بخش اول اين نبشته حقايق را از قلم و زبان بزرگترين تاريخ نگاران نامدار اين سرزمين دريافتيد، که... ادامه

...

(پيرامون تأسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان وسقوط حکومت جمهوری افغانستان در آغازسال دوم دهه نود ترساي... ادامه

...

کتاب " مداخلات فرامرزی..." تألیف محمد اسحاق توخی را مطالعه کردم. بایسته است تا در باره ی یکی دو سیاه... ادامه

...

خامه پردازی ها و انداز های به ظاهر شیوایی از نگرش نوشتاری محترم غرزی لایق، به خصوص از فضای مجازی دست... ادامه

...

پنج، دهه پیش مکان شروری را به نام اکادمی علوم (فرهنگ ستان) بنا کردند. ادامه