افغانستان، جنگ نیابتی از یادرفته (۱) –


جانیلی ویلینا  – آمادور نویدی

مجاهدین نه فقط القاعده را ایجاد کردند، بلکه نمونه ای برای عملیات رژیم چنج آمریکا تنظیم کردند که در سال‌های بعد علیه دولت‌های ضدامپریالیستی لیبی و سوریه بکار گرفته شد… یک نیروی نیابتی «یک ابزار سیاسی مطمئن جهت حفاظت از مقاصد ژئوپولیتیک آمریکا در خارج از کشورست.»… استفاده از جنگ نیابتی به عنوان نوعی از افزار پروژه قدرت، در درجه اول و مهم‌تر از همه، مقرون به صرفه است، زیرا که مزدوران محلی یا گروه های تروریستی مانند القاعده، بجای پرسنل آمریکایی در جاهایی مانند لیبی و سوریه، بار جنگ و تلفات را  بدوش می‌کشند… حمله علیه افغانستان در دوران جنگ سرد بعنوان الگویی جهت پروژه های رژیم چنج برهبری ناتو علیه یوگسلاوی، لیبی، و سوریه مشاهده می‌شود، که نه فقط شامل استفاده از نیروهای نیابتی مورد حمایت آمریکا بود، بلکه هم‌چنین در کمپین های تبلیغاتی تهاجمی علیه کشورهای هدف، بهانه های «بشردوستانه» ارائه شده است…نیروهای ازتجاعی ابزارهای مفیدی در پروژه های ضدکمونیستی و کمپین بی‌ثبات سازی سیا علیه دولت‌های مستقل ملی گرا هستند، زیرا که موضع این گروه های ضدمدرنیته، عاملی تهییجی در تلاش‌های آن‌ها جهت تخریب توسعه اقتصادی است، که منجر به تضمین محیطی مطلوب برای منافع سرمایه آمریکا می‌شود… استراتژی ایدئولوگ لیبرال جنگ سرد عبارت بود از استفاده سیا جهت بی‌ثبات سازی و تغییر رژیم کشورهایی که دولت‌هایشان فعالانه علیه واشنگتن مقاومت می‌کردند. چنین است میراث برژینسکی، که استراتژی او تأمین ارتجاعی ترین نیروهای ضددولتی جهت تحریک آشوب و بی ثباتی بوده است، در حالی‌که مرتجعین را به عنوان «مبارزان آزاد‌یخواه» ترویج می‌داد، و اکنون یکی از قدیمی ترین اجزاء اساسی امپریالیسم آمریکاست.آمریکا آژانس‌ها و اندیش‌کده هایی مانند بنیاد ملی برای دمکراسی(ان ایی دی) دارد که درخواست علمی دارد و بطور فعال در انتخابات خارج از کشور– یعنی، در کشورهایی‌که اهداف سیاست خارجی آمریکا هستند، مداخله می‌کند. بنیاد ملی برای دمکراسی در سال ۱۹۸۳ توسط ریگان و با رهبری سیا تأسیس شد، که آژانس در بسیج کودتاها و پرداخت به «مخالفان» در پروژه های رژیم چنج برهبری آمریکا کمک می‌کند… اعضای مؤسس بنیاد ملی برای دمکراسی شامل ایدئولوگ های جنگ سرد بود که عبارت بودند از خود برژینسکی، هم‌چنین تروتسکیست‌ها، که عرضه کننده تهمت های بی پایان علیه اتحاد جماهیر شوروی بودند. عمدتاً تحت این آژانس با رهبری برژینسکی بود که آمریکا هنرمندان، دانشگاهیان، و نویسندگانی را تولید نمود که خودشان‌را بعنوان «چپ رادیکال» معرفی می‌کردند و به اتحاد جماهیر شوروی و کشورهایی‌ هم‌تراز با او تهمت می‌زدند- که همه بخشی از روند سرنگونی و مطیع ساختن آن‌ کشورها به بنیادگرایی بازار آزاد آمریکا بود… . شورای روابط خارجی آمریکا با شرکت‌های غیردولتی بسیار بانفوذی درهم پیچیده شده است که ذاتاً بلندگوهای تبلیغاتی سیاست خارجی آمریکا هستند، مانند دیده بان حقوق بشر، که داستان‌هایی واهی از جنایات را جعل کرده و ادعا شده  که توسط کشورهایی صورت گرفته که هدف امپریالیسم آمریکا قرار گرفته اند. روشن‌ست که نه با تخریب جمهوری دمکراتیک سابق افغانستان، و نه با انحلال اتحاد جماهیر شوروی، تجاوزتمام عیار امپریالیستی آمریکا پایان نیافته است. سال‌های پس از جنگ سرد، ادامه تلاش امپریالیسم آمریکا برای کسب حوزه های نفوذ و سُلطه جهانی بیش‌تر بود؛ این سال‌ها نیز تقلا جهت کسب آن‌چه بود که از «بلوک شوروی» سابق و پیمان ورشو باقی مانده بود. تخریب یوگسلاوی، بطور نمادین بیان‌گر، «آخرین میخ بر تابوت» هر آنچه بود که از «نفوذ شوروی» در اروپای شرقی  باقی مانده بود…انحصار جهانی آمریکا از سیاست خارجی آمریکا رشد کرده است، و باید  برود بدون آنکه گفته شود که امپراتوری آمریکا نمی‌تواند تحمل کند برتری دلار را از دست بدهد، بویژه زمانی‌که نرخ جهانی سود کاهش می یابد. و اگر بسیاری از کشورها مخالف نفوذ تلاش‌های آمریکا در بازارهای خود و تحمیل صدور سرمایه مالی خارجی به اقتصادهای خود هستند، به این منظورست که آمریکا می‌خواهد بر منابع آن‌ها قدرت انحصاری داشته باشد. هم‌چنین نیروی کار مردم – کارگران آن‌ها را استثمار کنند، مطمئناً کاهش شدیدی در هژمونی دلار آمریکا بوجود می آید… نظم کنونی اقتصاد جهانی، که نخبگان واشنگتن در شکل دادن به آن در چندین دهه گذشته ابزاری بوده است، منافع طبقه سرمایه داری جهانی را تا چنان حدی بازتاب می‌دهد که طبقه کارگر بازهم با یک جنگ جهانی دیگر تهدید شده است، علی‌رغم این‌که طی دو جنگ شاهد قتل‌عام غیرقابل تصوری بوده است… زمانی‌که ما به این حوادث تاریخی بعقب برمی‌گردیم تا به تجزیه و تحلیل اوضاع کنونی کمک کنیم،