خصومت نژادی و زبانی مانع واقع بینی تاریخی است

سید احمد شاه دولتی فاریابی

خصومت نژادی و زبانی مانع واقع بینی تاریخی است

21/ 8 /2008میلادی

روز دوشنبه هفتۀ گذشته در سایت آریائی مقاله یی تحت عنوان ( خصوصیات تاریخی ....) بقلم محترم بشیر بغلانی انتشار یافت که این مقاله مانند قطرات باران فضای مملو از عناصر آتش و دود ناشی از اشتعال مخازن نفت وباروت آن قدرناخوشآیند بود که میتوان گفت حتی خود نویسنده نیز با فکر دور از تعصبات مجدداً  آنرا مطالعه نماید به ناخوش آیند بودن آن متوجه خواهد شد . من که این مقاله را از سر تا پای مطالعه کردم لزوماً روی بضی از جملات و پاراگراف های آن برای ابهام زدائی و بازگوئی حقایق انکارناپذیر به اتکای اسناد تاریخی ، علمی و فلسفی مکث وتبصره های قصیر ارایه میگردد تا اذهان خواننده گان محترم بخصوص جوانان روشن گردیده وغبار خصومت نژادی و زبانی ناشی ازتبلیغات ناسودمند را با آب حقا یق علمی وتاریخی بزدایند.

محترم بغلانی نوشته اند: (انسان ازطریق آشنائی با تاریخ با شیوۀ زنده گی گذشته انسانی و حوادث زشت و زیبای آن آگاهی پیدا میکند) باید متوجه بود تشخیص زشت وزیبائی که ازعملکرد شخصیت های سیاسی نظامی یا فرهنگی هنری افراد واشخاص دریک کشور، منطقه وجهان درتاریخ ثبت گردیده است ، خصوصیات اخلاقی حقیقت پذیرعاری ازخصومت نژادی و زبانی میطلبد و از طرف دیگرازاین نکته نیز نمیتوان انکارنمود که بسیاری از واقعه نگاران وتاریخ نویسان ، حقایق عینی وقایع تاریخی را بشکل ریالیستیک آن همان طوریکه رخ داده واتفاق آفتاده انعکاس نداده و آنرا از قالب ریالیستیک اش خارج ساخته درقالب سورریالیزم گنجانیده و مطابق میل ومنفعت خود و پاداش دهنده گان خویش نوشته اند که آثار نوشته شده وانتشاریافته درافغانستان ، ایران و پاکستان در سه دهۀ اخیر در مورد حوادث و رویداد های مختلف و مباحث گوناگون میتواند بحیث مشت نمونۀ خروار برای مصداق این قول مورد ارزیابی قراربگیرد ، بناءً به روشنی میتوان درک نمود که برداشت همه از زشت و زیبای تاریخ نمیتواند یکسان باشد و یقیناً هرآنکه حس نژاد گرائی دارد ، از تاریخ نژاد دیگران که به نفع نژاد خودش چیزی درآن نمی یابد ویا حسب الخواهش او چیزی بیان نگردیده است بجای داوری نفرت میکند ، ازاین لحاظ اشخاص وگروه های سیاسی که عدالت اجتماعی ومساوات درقالب دموکراسی به شکل دموکراتیک میخواهند نباید به آدرس قوم ونژاد ها تاخت وتاز کرده ،آتش خصومت قومی را مشتعل وافتراق آفرینی نمایند زیرا عوامل سد سدید دراین راه ، تمام اشخاص وگروه های منسوب به یک قوم ونژاد نیست بلکه طرح های سیاسی وغیرسیاسی است که توسط مشتی ازافراد به منظورخاص خودشان پیش کشیده میشود ، بایست تمام توجه وانتقاد بروی طرح های نادرست غیرملی ، تعصب آمیز، نژاد پرستانه وضد همبستگی اقوام متمرکز گردیده وبرای اصلاح آن مبارزه صورت بگیرد و نام قوم و زبان دیگران مورد سرزنش ونکوهش قرارنگیرد وبه آتش خصومت های قومی که ازطرف مغرضین دامن زده میشود بنزین پاش نگردد .

محترم بغلانی نوشته اند: (در نوشتۀ قبلی برداشت من از برخی حوادث تاریخی وانگیزه های آن بیان ونشرشده بود بعداز گذشت ششماه درمحفل های خاص پیرامون آن برداشت های غلط شنیده میشود وسعی کرده اند که سخن های راستین مرا وارونه بیان ونشان بدهند و ذهنیت هارا تحریک بکنند) .

باید یاد آورشد آنهائیکه بر نوشتۀ قبلی محترم بغلانی اعتراض کرده اند مربوط به همان فاکت ها میگردد که برداشت های تمام اشخاص از یک بیان و یک نوشته یکسان نیست ومتناسب به موضع گیری ها ، خصایل ، ذهنیت ها ، درک ها وحب وبغضها فرق مینماید ، آنکه بریک نوشته یا گفتۀ شخص اعتراض میکند دلایل وبراهین لازم درمورد علت اعتراض خود ارایه مینماید واین وارونه جلوه دادن حقایق پنداشته نمیشود بلکه بازگو کنندۀ متفاوت بودن درک ها ، نظربه خصوصیات روحی، ذهنی وموضع گیری آنها در امر یک مطلب است مثلاً در تصادمات روسیه و گرجستان در اوایل ماه آگست 2008میلادی روسیه و دوستانش میگویند گرجستان هجوم نظامی به اسیتیای جنوبی را آغاز کرد که1600نفر را  کشت و آنرا جنایت وجنیساید میخوانند اما گرجستان و دوستانش میگویند روسیه به حریم گرجستان هجوم آورده وتمامیت ارضی آنرا  نادیده گرفته است یعنی یک موضوع از دو دیدگاه بصورت متفاوت بیان میگردد همچنان وقتی دریک اجتماع در داخل یک اطاق یک فکاهی گفته میشود عده یی میخندند وعده دیگر با خاموشی و پیشانه ترشی به فکاهی واکنش نشان میدهند ونمی خندند واین مربوط میشود به کارکردهای غـدوات داخل وجود این افراد ومتفاوت بودن خصایل وذهنیت آنها که بازتابی ازپدیده ها وشرایط محیط وماحول آنها متناسب به درک ودرایت شان است .

قابل یاد آوری است که برای به سکوت واداشتن چنین افراد بعداز ششماه ، یک نوشتۀ واکنشی را سرهم بندی نموده ازطریق رسانه های بیدون مرز به نشر سپردن بمعنی وضع سانسوردرگفتارمردم درخانه ومحل تجمع شان می باشد که کارعامه پسند نیست این حرکت اگر انگیزاسیون نبا شد به اصطلاح چوچۀ انگیزاسیون است .

محترم بغلانی متوجه باشند: دروغ که ساخته وپرداختۀ ذهنی است همیشه برای فریب واغوای دیگران بخاطر رسیدن به هدف معین ارایه میگردد ومخا لفین نامشخص احتمالی که ازطرف محترم بغلانی متهم به دروغ گوئی شده اند ازدروغ گفتن قصد رسیدن کدام هدفی را دنبال میکردند وضاحت ندارد و دروغ گوئی ایشان خیلی کمرنگ به نظر میرسد.

محترم بغلانی گفته اند : من ازاستادم آموخته ام که درشت زبانی وبی ادب سخن گفتن کارنا پسند اجتماعی بوده واخلاق انسان متمدن نمیباشد) این آموزۀ خوبی است اما برداشت ها از( ادب ، زشت ، کارناپسند ، اخلاق انسان متمدن وامثال آن) نظر به موقعیت زمانی ومکانی افراد فرق میکند مثلاً درافغانستان گپ زدن جوانان درمقابل مسنترها بی ا دبی وبی احترامی به آنها محسوب میگردد درحالیکه این امر در دنیای متمدن بخصوص در(اروپا وغرب) بی ادبی وبی احترامی به بزرگان شمرده نمیشود همچنان بوس وکنارمردان وزنان(بخصوص نسل جوان) درمحضرعام دراروپا وغرب عمل زشت پنداشته نمیشود درحالیکه درافغانستان وکشورهای اسلامی عمل زشت ومذموم وغیرقابل تحمل پنداشته میشود واین بیانگراین واقعیت است که اخلاق انسانی نظربه موقعیت های مکانی فرق مینماید که نمیتوان درمورد اخلاق ، ادب وخصایل جوانان افغانستانی وغیره دراروپا وغرب ازدیدگاه مردمان ساکن درافغانستان ومنطقه نگریست وقضاوت کرد وحتی افراد واشخاص متمدن افغانستان با متمدنین غربی متفاوت اند.

در نوشتۀ محترم بغلانی آمده است : (با سفسطه نمیتوان حقایق تاریخی را جعل وپنهان کرد) باید گفت سفسطه که مفاهیم فلسفی را با سخنا ن غیرعلمی وغیرمنطقی آمیختن مفهوم دارد که بعضی ها مطالب متناقض ومملو ازپارادوکس را نیزسفسطه میگویند ولوکه این مطالب فلسفی هم نباشد ، چنانچه در بسیاری اوقات در بحث های طولانی وکج بحثی های غیرعالمانه این سفسطه گوئی (تناقض گوئی) روی میدهد وبعضی اوقات درنوشته های واکنشی واحساساتی نویسنده گان نیزخود را نشان میدهد اما جعلیات عملی است مغرضانه که در زمان به خطر افتادن منافع یک شخص یا یک گروه قومی یا سیاسی برای فریب اذهان مقابل و درست جلوه دادن آنچه میگویند ویا در گذشته گفته اند ازقوه به فعل می آید که احتمالا چنین جعلکاران درمقابل محترم بغلانی شاید وجود عینی وفیزیکی نداشته باشد زیرا ایشان فعلاً درموقعیت ومنزلتی قرار ندارند که درصورت جعل نکردن درمقابل محترم بغلانی ، مخالفین شان متضرر گردند.

 محترم بغلانی گفته اند: بقول عبدالحسين زرین کوب «... حقيقت آنستکه تأریخ جنگها، تأریخ فتوحات و تأریخ امپراطوری ها به هيچوجه نمایندۀ تأریخ واقعی انسانيت نيست. اگر چيزی هست که تأریخ واقعی انسانيت را می تواند بدرستی نشان دهد ترقيات معنوی انسان است و پيشرفتهای مربوط به صنعت) ازگفتار زرین کوب پیداست که اوبیشتر به معنویات ومسایل روبنائی اتکا دارد که برای بسیاری از دانشمندان عرصه های علمی فلسفی که تمام پدیده های مادی ومعنوی جهان را بصورت دیالکتیک مرتبط بهم مطالعه مینمایند شاید قابل پذیرش نبا شد زیرا این گفتاردرحد یک نظریۀ انتزاعی است.

 زرین کوب گفته است : جنگ ها و فتوحات کسانیکه مؤجد امپراطوری های بزرگ بوده اند غالباً به نتيجۀ پایدار نرسيده است. تمام امپراتوریهای که در طی تأريخ بوجود آمده اند، همچون بنای متروک و ناتمام به تجزیه و انحلال محکوم شده اند ... تنها تأثيری هم که در وجدان انسانيت باقی گذاشته اند عبارت است از حس غرور در بين اعقاب فاتحان و حس کينه در بين اخلاف مغلوبان)زرین کوب که با نفرت ازجنگ خواسته است سخن بگوید وموجدین امپراتوری ها،جنگها وفتوحات آنهارا ناپایدار وبه بنای متروک تشبیه کرده است خواسته است ازخود روحیۀ صلح خواه وضد جنگ نشان بدهد وموجدین امپراتوری ها را که باعث افتخارتمام نژادهاواقوام پیروخط این امپراتورها اند فاقد ارزش وانمود کرده است درحالیکه ملت ایران امروزی به موسسین امپراتوری کوروش کبیرو ساسانی ها ، واقوام افغانستان به موسسین امپراتوری آریائی ها ، کوشانی ها وتورک ها و ملت  تاجکستان به موسس دولت سا مانی ها وهمچنان هرملت به موجدین امپراتوران اسلاف شان افتخارمینمایند وتلاش برای مخدوش ساختن این افتخارات بسیاری اوقات انگیزۀ جدال های لفظی وقلمی بین وارثین این افتخارات میگردد واین نادرست ولرزان بودن پایۀ نظریۀ زرین کوب را نمایان میکند که نباید به چنین نظریات ناپخته دل بست وبه اتکای آن درصدد مخدوش کردن افتخارات اقوام دیگر برآمد.

زرین کوب که کارنامه های افتخارآفرین امپراتوران را به بنای متروک تشبیه نموده درحقیقت خلاف حکم (تنازع البقا) سخن گفته است درحالیکه طبق حکم تنازع البقا غیرازآفریدگارعالم هیچ چیز درجهان وما فیها ثابت نمیماند وعلوم مثبته نیزموضوع رابطۀ انسا ن ، حیوان ونباتات را بقسم یک سیکل طرح میکند وتوضیح میدهد که این هرسه در دوران حیات وممات ازهمدیگر تغذیه میکنند وبه حیات ادامه میدهند ، فلسفه نیزحکم میکند مرگ ادامۀ زنده گی است ودرآیت قرآن شریف نیز آمده است (والحی من المیت والمیت من ا لحی) یعنی زنده گی ادامۀ مرگ است ومرگ ادامۀ زنده گی است وقتی چنین فارمول هائی ازاحکام مذهبی ، فلسفه وعلوم مثبته در دست است امپراتوران را به بنای متروک ویا محکوم به تجزیه وانحلال تشبیه کردن یک خود خواهی درویش مآبانه است که پیام ارزش ندادن به دفاع از سرزمین ومیهن وروحیۀ ضد پاتریاتیستی دارد که مذموم است.

زرین کوب درنتیجه گیری ازتاریخ تقابل امپراتورها وجنگجویان کشورها که درحقیقت مدافعان منافع عامه بوده اند آنهارا متهم کرده است که تنها حس غرور در بین اعقاب فاتحان وحس کینه دربین اخلاف مغلوبان باقی گذاشته اند ، این حقیقت است که درهرجنگ غالب ومغلوب وجود دارد اما بسیاری اوقات مغلوبین جنگ زیر فرمان فرمان روای جدید که عادل ترازفرمان روای قبلی شان بوده وحقوق پامال شدۀ قبلی آنها را اعاده واحیا کرده اند بجای کینه خوشبینی های زیاد به فرمان روای جدید ازخود نشان داده ودرخدمت آنها قرارگرفته به تلاش زنده گی شان ادامه داده اند بناءً داوری زرین کوب درمورد امپراتوران ، غیرعالمانه است که گیرائی ندارد.

تاریخ نشان میدهد که زمین با داشته های خود چه درسطح آن بوده مثل آبهای شوروشیرین حیوانات آب زی وخشکه زی ،  میدان های وسیع قابل کشت وکشاورزی ، علوفۀ وافر، جنگلات طبیعی و مصنوعی پرثمر وکثیرالاستفاده وامثال آن وچه دردل آن بوده مثل مخازن عظیم نفت وگاز، طلا وسایر فلزات واحجارکریمه ، درطول قرون وسده هامنبع مناقشه وانگیزۀ جنگها بین امیران ، امپراتوران وشاهان وپیروان آنا ن بوده است که بهترین این فرمانروایان درتاریخ ، همان هائی محسوب گردیده اند که ازیکطرف به گسترش اعتقادات مذهبی شان تلاش کرده وازجانب دیگربرای حفظ وحراست سرزمین شان همچون شیرغران وعقاب های بلند پرواز وتیزبین با توانمندی خیره کننده یی مراقب بوده اند واینکه با تمام این تلاش ها پس ازمد تی طویل یا قصیرطبق قانون تنازع البقا چشم ازجهان پوشیده اند موافق به ضرب المثل وطنی(هرکی راپنجروزه نوبت اوست) نوبت به دیگران رسیده برخلاف نظر زرین کوب عملکرد های مثبت آنهارا بی ارزش نمیسازد بلکه اعمال آنها ، روح پاتریا تیستی وهمبستگی را درنهاد اخلاف شان دمیده آنهارا درستیغ قهرمانی ودفاع ازسرزمین وخانه وکاشانۀ شان قرار میدهد وبه دیگران پیام روشن ارایه مینماید که با اخلاف چنین اسلاف قهرمان وپاتریاتیست نمیتوان به آسانی پنجه نرم کرد واین نماد قهرمانی مردم دردفاع ازاستقلال وتمامیت ارضی محسوب میگردد که بعداز برقراری کشورها وبه رسمیت شناخته شدن حدود جغرافیا ئی آن ، درتاریخ جنگ ها (شکست ها وپیروزی ها) بین طرفین درگیربحیث واقعیا ت عینی جامعه وجهان انعکاس یافته است  .

محترم بغلانی نوشته اند : یک انسان متفکر وتاریخ ساز قرن بیست گفته است : اگر بخواهيد در کشور و جامعۀ بخصوص تغيير وتحول مثبت آورده شود باید تأریخ هزارسالۀ آنرا  آموخت و درنظر گرفت، ورنه نا آشنا به تأریخ و خصوصيات واقعی جامعه دچار مشکل و گمراهی خواهی شد).

این گفتار وجیز متفکر مورد نظرمحترم بغلانی ، اگربصورت عمیق با محک علم وفلسفه زیر انالیز قرار داده شود عصاره ومحتوای آن نهایت ضعیف به نظر میرسد زیرا جهان وجامعه که امروزشکل ایستائی یا بطائت قرون گذشته را ندارد ، شکل پویا وحتی بالنده وجهنده را بخود گرفته است واین پویا ئی وبالنده گی جهان که با توان علوم مثبته ، تکنالوژی مدرن وحتی بیوتکنالوژی وجهان کمپیوتر توام است تغیرات شگرف وغیرقابل پیشبینی را حتی درظرف یکسال درمعرض مشاهده میگذارد چه رسد به هزار سال .

تاریخ بشریت که انعکاس دهندۀ مجموعۀ فعالیت ها ی نظامی سیاسی ، علمی وفنی ، اقتصادی وکلتوری وتغیرات مورفولوژیک وپولیتیکل جیوگرافیک درکرۀ زمین وحتی تسخیرات فضا وستاره ها را منعکس میسازد ومجموع این جریانات بصورت حتمی برمناسبت بین کشورها وقاره ها ، خصوصیات اخلاقی وکلتوری جوامع بشری تاثیرعمیق گذاشته آنهارا عوض مینماید ومتحول میکند و درظرف هزارسال چندین بارهمۀ این مناسبات واخلاق وکلتور آنها نیزعوض میگرد د وحتی هزارسال قبل ازامروز نیز درنظر گفته شود خصوصیات اخلاقی اخلاف هزارسال قبل اقوام وملیت ها بلا تغیرنما نده است یعنی خصوصیات اخلاقی اسلاف هزارساله را هیچ یک ازسلالۀ آنها ندارند ، کارکرد فعالین بیولوژیک (کروموزوم -- دی،ان،ای) البته ازاین امرمستثنی است

بناءً برمبنای گفتاراین متفکر مورد نظرمحترم بغلانی مطالعۀ تاریخ هزارسا لۀ اقوام وملیت ها درقرن21میلادی بحیث یک الیمنت ازخصوصیات اخلاقی وتاریخی همان هزارسال قبل آنها مطلع خواهد ساخت که با اخلاق وتاریخ اخلاف آنها درزمان حاضرقابل مقایسه نخواهد بود بناءً توجه باید داشت که برای شناختن خصوصیا ت اخلاقی وتاریخ وکلتور معاصراقوام وملت ها بایست خط مشی وعملکردهای حاضرۀ فرمان داران وحامیان منطقه واجتماعی آن مطا لعه گردد که بادرنظر داشت اوضاع عمومی داخلی وخارجی برای رسیدن به یک هدف طرح گردیده است ، درصورت مترقی وعامه پسند وملی بودن این طرح مورد حمایت قرار گیرد ودراصلاح نقایص آن ابرازنظرهای سازنده ودوستانه ارایه گردد ، درصورتیکه تشخیص شود این فرمان روایان یا گروه قومی وسیاسی (حزبی) خواهان سیطره جوئی نژاد گرایانه ، انحصارقدرت بدست گروه منسوب به خود (تک قومی ، تک حزبی) باشد برای افشا وخنثی کردن این طرح وپلان نا شایست وغیردموکراتیک واسارت بار، مطابق به حکم شرایط محیط زنده گی مبارزۀ بی امان وبازدارنده بازبان وقلم صورت بگیرد وتحرکات دموکراتیک سازمان داده شود ودرچنین زمانی است که زمینه مساعد میگردد تمام افراد واقوام تحت ستم هرگونه خورده اختلافات را کنارگذاشته با صرفنظر از کی بودن وچی بودن دریک صف واحد متحد ومنسجم شوند وتحت امر رهبران وپیشگامان این کتلۀ متحد ومنسجم بخاطر رفع ستم ستمگران سیطره جو ، دست به اقدامات موثردموکراتیک بزنند وبرای تا مین عدالت اجتماعی ومتساوی الحقوق بودن کلیه ساکنین کشور راه وچاره بسنجند ، این است پروژۀ زود ثمر برای نجات از مخمصۀ واگیرستم واستبداد ، نه راه اندازی منا قشه های بی ثمر و دلبد کننده بخاطردفاع ازمسایل روبنا ئی که فاصله ها را بین اقوام دارای مشترکات وسیع تاریخی ، کلتوری وفرهنگی عمیق میسازد

 .

(با قیدارد ).

سید احمد شاه دولتی فاریابی

خصومت نژادی وزبانی مانع واقع بینی تاریخی است

-------------------

(قسمت دوم)

محترم بغلانی نوشته اند: (اگرسخن را برپایۀ شهادت تاریخ از سغدیان ویا از آریائی ها یا هخامنشی های تمدن سازقدیم آغازنمایم ...آنهائیکه اسلاف شان دران حوزه حضورندارند آزرده گی نشان میدهند) منظورمحترم بغلانی ازیاد دهانی این موضوع ، بجزاز رجحان دادن اسلافی بر اسلاف دیگر، به قصد بالا کردن دستی ازاخلاف میراث خوراین اسلاف مورد نظرشان ، چیزدیگری نمیتواند تلقی گردد که این کجروشی و امتیازدهی به اسلاف خاص واخلاف میراث خورآن ، صاف وساده رقصیدن با بیرق تفوق طلبی نژادی درصحنۀ تب آلود سیاسی امروزین کشورمان است که نفرت انگیز است و با اینگونه طرح های نامناسب و رویا های رومانتیک ، قد بلند کردن برای مبارزه علیه نژاد گرائی وسخن گفتن برضد برتری طلبی قومی ، حرکت ریاکارانه و سالوس مآبانه است که درحقیقت تلاش بخاطرتثبیت نقش خود بحیث روی دیگرسکۀ نژاد پرستی برتری طلبانۀ قومی میتواند به حساب آید زیرا تا کنون درافغانستان یک روی سکۀ نژاد پرستی صاف به نظر میرسید ، فعلاً لازم به نظر نمیرسد به آن نا ملایمات اجتماعی که درپس منظرچنین گفتارنا سنجیده و آشفته حال ، خود را نشان خواهد داد پیش داوری ها انجام شود، آنچه قابل یاد دهانی است آن است که به شواهد تاریخ ، آنانیکه به آریائی بودن افتخارمیکنند منشأ نسل وقبایل آریائی ها درتاریخ ، قبایل کوشانی ها قلمداد گردیده است ، شرح و بیان و نام و نشان قبایل کوشانی ها نشان میدهد که آنها مربوط به طایفه وعشیرۀ نژاد تورک اند که در باکتریا (باخترزمین) یا سرزمین وسیع چین امروزی میزیسته اند که در اسطوره های کهن ونوشته ها بنام(چین ماچین وخطای ختن)یاد گردیده است و باگذشت زمان و رویدادهای حوادث طبیعی وغیر طبیعی از آنجا با عبور ازبلندی های هیمالیا به حوزۀ هند وارد گردیده اند وازجانب دیگر با  طی کردن زمین های هموار مناطق غربی باکتریا ، باختر(چین)به سرزمین های وسیع آسیای مرکزی داخل شده اند .

بمنظور ابهام زدائی لازم است برای ارایۀ مستندات تاریخی درمورد سغدیان ، آریانی ها و هخا منشی های تمدن ساز مکث کوتاهی صورت گیرد:

اول آریائی ها-- جواهرلعل نهرو صدراعظم فقید هند نوشته است : آریائی ها بعد ازدوران (موهنجودارو) درسه هزارسال قبل ازمیلاد به هند آمده اند و هیچ خرابه یا آثاری ازنخستین دوران آمدن آریائی ها به هند دردست نیست اما بزرگترین یادگار آنها کتابهای قدیمی(وداها وکتب دیگر)است که درموزیم وجود دارد و این کتاب و آثارحک شده درالواح فلزی وسنگی ، افکار و عقاید آریائیهای جنگجو و خوشبخت را که به جلگه های هند فرود آمد ه اند بازگو میکند ، دروازه های «سانچی»که درنزدیکی (بهوبال) قرار دارد از نخستین هنرآریائیهای هند است که بجا مانده است ، حکاکی وکندن کاریهای زیبا  برروی این دروازه ها بعمل آمده نقوش و عکس گل ها ، برگ ها وحیوانات را دارد (ص934جلد دوم : نگاهی به تاریخ جهان).

نهرو درجای دیگر دربارۀ هویت کوشانی ها نوشته است :(کوشانی ها اصلاً ازنژاد مغلی(شاخه یی ازنژاد تورک) بودند درقرن اول میلادی دولت بزرگ وامپراتوری عظیم درنواحی مرزی هند تشکیل دادند که بنارس در شرق هند ، کوهای ویندهیا درجنوب هند ، کاشغر، یارقند ،و ختن درشمال هند ، ماد وفارس وپارتیا یعنی اشکا نیان درغرب میرسید و قسمت های عمدۀ آسیای مرکزی بشمول خراسان و حوزۀ کابلستان درشمال وجنوب افغانستان امروزی درقلمرو آن واقع بود که پایتخت کوشانیها کابل و پیشاورامروز بود که دران زمان هاپوره وشاپوره گفته میشد(ص187جلد اول نگاهی به تاریخ جهان).

مرحوم غلام محمد غبارمورخ مشهورافغانستان نوشته است : کوشانیها  یا (یوچی ها) شرقی ترین قبایل ستی است که بین تولن

هیوانگ و(کیلن) سکونت داشتند ، قبایل ستی اصلاً درکاشغرستان ساکن بودند و با چین همسایه ....ازقرن هفتم قبل ازمیلاد تا قرن سوم پیش ازمیلاد (ظرف چهارقرن) ازتیانشان تا اورال گسترش یافتند ، کوشانیها دراثرفشار(هوانگ نوها) ازمسکن خود جدا شدند و ازحوزۀ ایلی وتارم گذشته وارد اراضی بین النهرین (سیحون وجیحون) شدند ازفشار همین ها بود که قبایل اسکائی نیزبشمول تخارها ازآنجا به سرزمین افغانستان امروز ریختند(ص49 افغانستان درمسیر تاریخ) .

باید گفت : (ستی) واژۀ تورکی اوزبیکی است که معنی آن شکاری ، کبابی ، کباب خورمیباشد که درتاریخ تورکان این واژه مکررآمده است بعضی ها که به زبان تورکی آشنائی نداشته اند آنرا (سیتی ) نوشته اند تا مفهوم شهری وشهر نشین ازان استنباط نمایند که این اشتباه است زیرا شهر نشین ها مناسبات خاص مسکن گزینی ومتوطن بودن را دارند درحالیکه این مناسبات بین قبایل کوچی ها به ملاحظه نمیرسد.

درتاریخ آمده است که تورک تباران حتی بعضاً نام پسران خود را ستی بیگ وستی پهلوان میگذاشتند چنانچه آلتون تاش پادشاه خوارزم که درزمان سلطان محمود غزنوی وپسرش سلطان مسعود(998--1041میلادی)مدتی پادشاه خوارزم بود نام پسرش را ستی بیگ گذاشته بود وهنوز نام هائی بنام ستی بیگ وستی پهلوان دربین تورک تباران درشمال کشوروازجمله درجوزجان وفاریاب وجود دارد .

قبایل ستی(کوشانیها ) مردمان شکاری وشکاردوست بودند و آنچه شکارمیکردند آتش افروخته گوشت آنرا کباب کرده با افراد متعلق به خیل خودشان تناول مینمودند که این مهارت را بیشترطوایف نداشتند .

تولن ، کیلن نیز که دربالا به آن اشاره شده است واژه های تورکی است که تولن بمعنی پر، پرشدن (بضم پ وسکون ر، خوانده میشود) یوچی نیز واژۀ تورکی است که دشمن کش وآشتی ناپذیر با دشمن معنی دارد .

واژۀ (ایل) نیز تورکی ونام قبیلۀ تورکان است که به کسراول خوانده میشود و معنی آن : مردم ، قوم ، رعیت و آرام میباشد.

ایلی اسم مکان است بمعنی سرزمین ایل ها ویا سرزمین متعلق به ایل میباشد .

اسکائی (سکائی) نیز نام قبیلۀ تورک نژاد ها است چنانچه نهرو نوشته است : ( سکائی ها یکی ازقبایل تورک ها با قبایل و ایل بزرگ بنام کوشان ها به باکتریا وپانیا یعنی اشکانیان هجوم  بردند و به تدریج درنواحی شمال هند مخصوصاً درپنجاب ، راجپوتانا ، کاتیاواد ، مسکن گزین شدند وحکمرانان باکتریائی و تورک ها درقسمتی ازهند استقراریافته وحکومت کردند (ص127جلد اول نگاهی به تاریخ جهان) بروفق تحریرات این مطالب که هرکدام با استفاده ازصدها منابع وموخذ رقم خورده است میرساند که منشأ نژاد آریائی ها ، کوشا نی ها وقبایل تورک نژاد بوده است که با گذشت زمان ، تغیرمکان وبرقراری روابط گوناگون لازمۀ زمان زیست ، آنهارا بهم آمیخته حتی این افراد متعلق به نژاد های متفاوت با زمینه سازی برای ازدواج پسران ودختران شان امکانات خون شریکی را مهیا نموده اند .

مرحوم غبار جنت مکان مینویسد : (درقرون اولیه اسلام جوزجان دولت نیمه مستقل بنام «آل فریغون» داشت که موسس آن امیر احمد فریغون) بود سلالۀ او آل فریغون یاد میشود ، میمنه(ولایت فاریاب امروزی) انبار(ولایت سرپل امروزی) دولت آباد منطقه یی درتوابع ولایت بلخ قلمرو فریغون شاه بود که درسال897میلادی حمایت اسمعیل بن منصورسامانی را پذیرفت پسر امیر جوزجان که ابوالحارث نام داشت با امیر نوح بن منصورسامانی روابط خویشاوندی برقرارنمود(ابوالحارث با دخترامیرنوح سامانی ازدواج کرد)درسال994با سبکتگین(سیویک تگین) مناسبات دوستی برقرار نموده دخترخود را به نکاح سلطان محمود پسرسبکتگین(سیویک تگین) داد وخواهرمحمود غزنوی را به نکاح خود گرفت ، پسرابونصرمحمد سامانی که درزمان سفرهای سلطان محمود به هند ، با وی همرکاب بود دخترخود را به نکاح محمد پسرسلطان محمود غزنوی داد وقتی درسال (1010م) ابونصر محمد فوت کرد ، سلطان محمود غزنوی ادارۀ امارت جوزجان را مستقیماٌ بدست خود گرفت زمانیکه دولت سامانی منقرض گردید تورکان ایلک خانی ازدودمان افراسیابی جای آنرا درماورا النهرگرفت ایلک خان دخترخودرا به نکاح سلطان محمود داد(ص105-- 108 افغانستان درمسیر تاریخ).

این ازدواج ها بین تورک تباران وساما نیان که درسطح بالا صورت گرفته وامتزاج نژادی وخون شریکی را بوجود آورده است بحیث مشت نمونۀ خروارازتاریخ نقل گردید ویقین است که ده ها هزارفامیل درسطوح پائین ترنیزاینگونه ازدواج هارا بقسم پیروی ازبزرگان شان انجام داده اند .

نسل روینده از این ازدواج (والدین تورک وتاجیک وامثال آن) اگرخود را به ارتباط خون وعروق پدری مربوط یک نژاد بدانند طبیعی است که ازلحاظ خون وعروق مادری نیزخودرامنسوب به نژاد مادری به حساب خواهند آورد ، درچنین شرایطی که تنگ شدن عرصه برای حفظ اصالت نژادی ونژاد گرائی ازقدیم آغازگردیده وبا گذشت زمانه ها تنگترمیگردد تلاش برای حفظ اصالت نژادی یک تلاش بی ثمربه نظرمیرسد و با بهانه قرار دادن خورده اختلافات بین نژاد ها ، هیزم کشی به آتش نفاق وشقاق که ازطرف مغرضان پیرو اندیشۀ استعماری (تفرقه بیانداز وحکومت کن) دامن زده میشود کارعاقلانه بشمارنمیرود .

رسالت روشنفکران وآگاهان جامعه مربوط هرقوم ونژاد که باشند تقویۀ زبان وفرهنگ ملیت شان است که به آن مهارت دارند واین بمعنی حمله به کلتوروفرهنگ دیگران نیست ، اصولاً درمورد بازگوئی اعمال نابجا وکارهای نا خوش آیند گذشتگان زمانی لازم البیان است که اخلاف میراث خوراین اسلاف اعمال ناپسند زمان گذشتۀ اجداد شان را بحیث مشی سیاسی وفرهنگی خویش تعقیب نمایند ودرصدد عملی کردن آن سیاست های کهنۀ غیرملی وسیطره جویانه باشند .

امروزتمام اقوام وملیت ها زیر شعاردموکراسی میخواهند درعرصۀ زبان ، فرهنگ ، قدرت سیاسی وغیره کاملاً متساوی الحقوق باشند زیاده روی ازاین خواست ویا درنظر نگرفتن این مطالبات عمومی سیطره طلبی قومی ونژادی تلقی میگردد که قابل قبول نبوده مبارزۀ بی امان علیه آن ضرورت است .

 این مدارک واسناد تاریخی درمورد امتزاج اقوام درطول سده ها وقرون تاعصرحاضربیانگراین واقعیت است که تمام طوایف و اقوام شامل قلمرو امپراتوری کوشانی ها ، آریائی ها تورک ها ، تاجیک ها وسایراقوام خراسان قدیم یا افغانستان امروزی برادروار باهم متحد زیسته اند ونتایج همزیستی صمیمانه ودوستانه بین اقوام ونژاد های مختلف سبب گردیده است که رابطه های گونا گون اجتماعی بین شان برقرار گردیده و حتی زمینۀ مشترکات خونی بین نژاد ها طبق مقررات موضوعۀ زمان وزمانه ها فراهم شود که مدارک واسناد فراوان دراین موارد ، درتواریخ کارنامه های آن دوران وجود دارد که شمه یی ازروابط خونی وعروقی دربالا تذکار یافت .

با تأسف باید گفت : درآسیای مرکزی ، افغانستان و ایران مدت ها است ، ازطرف عده یی از افراد متأثرازافکارسیطره طلبی قومی ونژادی که میراث شوم نژاد پرستانه ونا بخردانۀ برخی ازعظمت طلبان بشمول هتلروپیروان اندیشۀ نفرت انگیز آنها بشمار میرود با وجود آگاهی ازنتا یج نا مطلوب این ایدۀ بی ثمرکه موجد نفاق وشقاق بین الاقوامی میشود طوری به آن علاقه نشان میدهند وگاهی برای گسترش این مفکورۀ متلاشی کنندۀ روابط اقوام ونژاد ها قلم فرسائی نیز مینمایند که ازیکطرف  آب به سیلاب نفرت بارتهدید کنندۀ اتحاد وهمبستگی اقوام دارای مشترکات تاریخی می افزایند و تلاش دارند آنرا توپنده تربسازند وازجانب دیگرافکارسیطره جوئی یک قوم برقوم دیگر را میخواهند تقویه وگسترش بدهند که این عمل به هیچ صورت به نفع این قلم فرسایان تمام نمیشود .

دوم سغدیان --: منظورمحترم بغلانی ازسغدیان دولت سامانیان باشد که درتاریخ ثبت میباشد لازم است بخاطر آگاهی بیشتر علاقمندان این موضوع درمورد ظهور وزوال وکارنامه های دولتمداران سامانیان مختصرمعلوماتی ارایه گردد:

مرحوم غبارجنت مکان مورخ افغانستان نوشته است :(خاندان سامانی اصلاً ازبلخ بوده پیرودین زردشتی بود وشخصی بنام (سامان خدا) ازروشناسان محل حاکم بلخ بود ، اسد والی خراسان درنصف قرن هشتم میلادی با سامانی ها دوست شد ، سامان

(سامان خدا)دین اسلام را پذیرفت ونام پسرخودرا «اسد» گذاشت پسران اسد درقرن نهم درعهد مامون به حکومت های محلی هرات وماوراالنهرمقررشدند(نوح درسمرقند ، احمد درفرغانه ، الیاس درهرات ) .

&