رخداد های خونبار دوسدۀ اخير را چی نام گذاشت؟( ازکودتای 26 سرطان 1352 تا قيام مسلحانۀ 7 ثور 1357 ) ( بخش هفتم )

عبدالواحد فیضی

 

 

رخداد های خونبار دوسدۀ اخير را چی نام گذاشت؟

پادشاه گردشيها، شورشهای مذهبی، کودتا ها، قيامهای مسلحانه ويا انقلابات آزاديبخش

( ازکودتای 26 سرطان 1352 تا قيام مسلحانۀ 7 ثور 1357 )

( بخش هفتم )

          

صبح روز 26 سرطان 1352 حين رسيدن به دفترکارم دررياست محکمۀ ولايت کاپيسا، از سقوط  نظام سلطنتی محمد ظاهرشاه و اعلام رژيم جمهوری بوسيلۀ سردادمحمد داوود، صدراعظم پيشين و پسرعم شاه اطلاع حاصل نمودم.

       دربدو امر اين رويداد، پرسشهای گوناگونی را درذهنم تداعی نمود، با خود انديشيدم که چگونه ممکن گرديد تابساط سلطنت 265 سالۀ افغانستان، بوسيلۀ يکی از افراد سرشناس خانوادۀ حکمران که دردوران صدارتش درسرکوب رهبران و شخصيتهای بزرگ نهضت مشروطيت سوم ، دست بالا داشت؛ برچيده شود.

       برای دريافت پاسخ مناسب، به پرسشهايی که درذهنم خطور نموده بودند،  همچنان اخذ دستور حزبی، رهسپار کابل شدم و با نوراحمد نورمسؤول تشکيلات کميته مرکزی حزب دموکراتيک خلق افغانستان ديدار کردم.

      درشهرکابل چنان به نظر ميرسيد که همۀ مردم ازتغيير نظام خيلی ها خوشنود هستند وبا برپايی جشن و سرورخورسندی خويش را ابراز ميداشتند؛ شهروندان، اعم ازمرد و زن، پير و جوان نزديک تانک ها رفته به افسران جوان تبريک ميگفتند و با تبارز احساسات و انداختن دسته های گل بالای تانکها، حمايت و پشتيبانی خود را از نظام جديد جمهوری به نمايش می گذاشتند. در آن هنگام هيچگونه مخالفت و تبليغات ضد رژيم جمهوری ديده و شنيده نمی شد.

      درديدارم با نور ، ازصحبتهای وی چنين دريافتم که اين رخداد ، يعنی تغيير نظام با راه اندازی کودتای نظامی به رهبری فردی از درون خانوادۀ سلطنتی، با اشتراک فعال و جانبازانۀ شماری از افسران جوان، با درک  ، با احساس و وطنپرست، بوقوع پيوسته است. ولی ازخلال صحبتهای اين عضو هيأت رهبری حزب معلوم ميشد که حزب ما نه تنها دراين رويداد کوچکترين دخالتی نداشت؛ بلکه اصلاً ازجريان آن هم کاملاً بی خبر بود. زيرا دستور اين مقام رهبری حزب به من که روانۀ کاپيسا بودم اين بود که الی هدايت ثانی ازهر گونه تبصره درمورد تاييد ويا رد نظام جديد ،همه رفقا خود داری نمايند و منتظر هدايت درآيندۀ نزديک باشند.

     بنابران قلم فرسايی های مير محمد صديق فرهنگ درجلد دوم کتاب ( افغانستان درپنج قرن اخير) و ساير تاريخ نگاران جعلکار که گويا ح. د.خ. ا و اتحاد شوروی دراين حادثه شرکت داشتند؛ نه تنها يک پندار کاملاً واهی، تخيلی ، نادرست، عقده مندانه و دورازحقيقت می باشد؛ بلکه کم ارزش دادن به رشادت، درايت، استعداد و لياقت افسران جوان اردوی با شهامت افغانستان و توهين به مبارزات و قهرمانی های تاريخی مردم حماسه آفرين اين سرزمين مرد خيز، نيز پنداشته ميشود .

     برای انداختن روشنی بيشترروی اين موضوع، بهترخواهد بود تا جريان را ازکتاب اردو و سياست، نبشتۀ جنرال محمد نبی عظيمی که درآن وقت بحيث قوماندان تولی در قطعۀ 717 انضباط شهری توظيف بود و در اين رويداد نقش فعال داشت، به خوانش گيريم:

      « عصرروز 16 جولای 1973 برابر با 25 سرطان 1352 هه. ش ضيافتی درسفارت عراق درکابل به مناسبت روز ملی آن کشوربرپا گرديده بود و يکتعداد ازرجال بزرگ به شمول سردارعبدالولی و وزير دفاع سترجنرال خان محمد خان درآن اشتراک کرده بودند. بعد ازختم مجلس، عده يی درشام آن روز درمنزل سفير امريکا جهت معرفی آتشه نظامی امريکا جمع شدند که خان محمد خان نيز شخصاً درآن اشتراک کرده بود. آنها بعد از خوردن غذا های مکلف و نوشابه های گوارا، مست و شنگول ازباده ء بی خبری و بی اعتنايی دربستر راحت غنوده بودند و عرش برين را سير می کردند.

      ساعت يکنيم بجه شب، امر شروع حرکت توسط سردار محمد داؤد ابلاغ گرديد، ما بسرعت دست بکار شديم... تولی ما مسلح گرديد. حسن شرق، غوث الدين فايق، مولاداد به نزد ما آمدند و برای شان سلاح توزيع نموديم... صاحب جان نيز تولی خويش را مسلح ساخت تولی ما به سرعت حرکت کرد و ساعت يک و چهل و پنج دقيقه شب، منزل وزير دفاع را مکملاً محاصره کرديم... ما اورا دريکی ازلاری های تولی خويش که درآن موقع سقف نداشت سوارکرديم. من درپهلويش نشستم و ضابطم ستارخان دريوری ميکرد. برای حفاظت فاميل و ناموس وی افراد مطمئن را توظيف نموده و خود به طرف منزل محمد داؤد خان حرکت کرديم... ساعت دقيقاً دو و ده دقيقۀ شب بود. بعد ازلحظۀ کوتاهی سردارمحمد داؤد خان که با پيراهن و تنبان سفيدی ملبس بود، همراه با سردار محمد نعيم و حسن شرق به دهن دروازه آمده و با من مصافحه نمود و پرسيد شما که هستيد؟ من خودم را معرفی کردم و ازگرفتاری خان محمد خان وزير دفاع  او را مطلع ساختم. اوبسيار خشنود گرديد. مرا دربغل گرفت، رويم را بوسيد و گفت شما اولين  افسری هستيد که وظيفۀ خود را دروقت و زمانش انجام داده ايد. برای شما و ساير رفقا و همکاران تان تبريک  می گويم. پرسيد وظيفۀ دوم شما چيست؟ من گفتم، اشغال راديو افغانستان. گفت ازسردار عبدالولی اطلاع داريد که گرفتار شده ويا خير؟ من اطلاع نداشتم، ولی صدای فيرها را هم محمد داؤد خان می شنيد و هم ما. گفت فوراً وزير دفاع را درسرای شمالی بمنزل عبدالقدير نورستانی مامور ترافيک برسانيد و بعداً به وظيفۀ دوم خويش شروع کنيد. درصورتيکه برای گرفتاری سردار عبدالولی ازشما کمک خواسته شود،  کمک برسانيد.

    وی درحاليکه سعی می کرد ازلرزش صدايش جلوگيری نمايد، بازهم نميتوانست هيجان، تشويش و اضطراب خود را مخفی سازد....

 ما خان محمد خان را به منزل قديرخان رسانيديم... ما هنگامی به منزل سردار عبدالولی رسيديم که درب منزل و گوشه يی ازتعمير وی توسط تانک های قطعه 444 کوماندو تخريب شده بود، و سردارعبدالولی  بعد ازمقاومت کوتاهی تسليم شده، درحاليکه لباس جنرالی خود را پوشيده بود و دستها را بعلامت تسليم بالا گرفته بود، اززينۀ منزل دوم عمارت خويش پائين می شد و می گفت، يگانه خواهش من اينست که همراه با فاميلم مانند افغانها برخورد کنيد. فيض محمد خان به او وعده داد و وی را درتانک سوار کرده، بطرف منزل قدير خان حرکت کرد. سربازان فيرهای شادمانی نمودند و هزاران مرمی های فشنگ فير شد و شهرچراغان گرديد. تولی ما ، بسرعت بطرف راديو افغانستان حرکت کرد، حملۀ برق آسا، بالای افغان فلم، راديو افغانستان، کلوپ عسکری، توان مقاومت را ازمدافعين و افراد محافظ اين نقاط سلب کرد و ما به سهولت به راديو افغانستان دست يافتيم. سلاح افراد ژاندارم و پوليس و محافظين و پهره داران کلوپ عسکری بدست آمد و پهره داران ما به عوض آنها مستقرگرديدند. ما، سربازان خويش را ازچهار راهی آريانا، الی صحت عامه جابجا کرديم... ساعت 4 صبح اولين تانکهای قوتهای زرهدار، ازمقابل راديو افغانستان گذشتند و درشهرکابل پراگنده گرديدند. سرور و شعف ما و سربازان ما و افسرانيکه در راديو جمع شده بودند، انتها نداشت. بعد از دستگيری سردار عبدالولی، مارشال شاه ولی خان و خانمش درپغمان گرفتارشده و با عزت و احترام توسط صاحب جان و جان محمد به قصر صدارت زندانی گرديدند. شهزاده احمد شاه درمنزلش بعد از مقاومت کوتاهی گرفتارشد. محمد موسی شفيق را ازقرغه گرفتند، ساير توقيف شدگان را اشخاص و رجل آتی تشکيل ميداد: ملکه حميرا و اعضای خانوادۀ شاهی، محمد موسی شفيق صدراعظم، گلبهار خان جنرال قوماندان هوايی، جنرال غلام محمد خان قوماندان گارد شاهی، تورن جنرال قمرالدين خان قوماندان عمومی توپچی، دگروال رحمت الله صافی قوماندان قوت های کوماندو، تورن جنرال نظيم خان قوماندان فرقۀ 7 ريشخور، تورنجنرال نوازخان قوماندان فرقه 8 قرغه، بريد جنرال شيرمحمد خان" معروف به شيربادرنگ" قوماندان قوای 4 زرهدار، جنرال محمد حسين خان قوماندان قوای 15 زرهدار، جنرال عبدالحکيم خان کتوازی قوماندان عمومی ژاندارم و پوليس، قوماندانان غندها و مفرزه های ميدانهای هوايی کابل و بگرام و بعضی ازمهره های مهم درسطوح پائين مانند عبدالحنان دگرمن قوماندان امنيه و ميرگل سرمامور پوليس.

      ساعت 7 صبح متصدی راديو ازمن توضيح خواست که بعد ازتلاوت قرآنکريم، چه پروگرامی را نشر کنيم. من گفتم، نغمه های اتن ملی و موسيقی شادی بخش را مانند روزهای عيد و جشن پخش کنيد.

     راديو به نشرات خود آغاز کرد. ضياء مجيد به عجله به نزدم آمد و گفت امنيت استديوها را بگيريد، زيرا که اکنون رهبر تشريف می آورند. من اولين بار که کلمۀ رهبر را می شنيدم چندان به دلم ننشست، گويی لقب عاريتی بود که به اين مرد مُسن، کله طاس، فرتوت چسپانيده بودند. ولی بهر حال من چنان کردم که ضياء ميخواست. ساعت 7 و بيست دقيقه سردار ديروز و رهبر امروز درحاليکه پيراهن و پتلون بهاری به رنگ عسکری دربرداشت همراه با حسن شرق، ضياء مجيد، حيدر رسولی و عدۀ ازرهبران و سرگروپ های کودتا به راديو رسيد و بعد ازقبول احترام پرسونل قطعۀ ما، وارد ستديوشد، مهدی ظفرنطاق راديو، ميخواست بگويد که اکنون سردارمحمد داؤد بيانيه ميدهد، اما سردار محمد داؤد گفت، برادر ديگرمرا و هيچکس را سردار خطاب نکنيد، سرداری برای هميش ازافغانستان رخت بربسته است. مهدی ظفر بعد ازانانس کوتاهی، رشتۀ صحبت را به محمد داؤد سپرد و وی نطق قبلاً آماده شده يی خود را شروع نمود....» (1)

      برعکس توضيحات بالا، مير محمد صديق فرهنگ درارزيابی هايش پيرامون حادثۀ 26 سرطان  1352 با عقده گشايی ، از اشتراک محمد رفيع، اسلم وطنجار، عبدالحميد محتاط و عبدالقادر درکودتا ، بعنوان اعضای ح. د. خ. ا ( پرچم ) حرف زده و موجوديت آنان را دليل شرکت اين حزب درکودتا دانسته و پيروزی اين حرکت نظامی را ناشی از اراده و سهم شوروی ها قلمداد نموده است. دراين جا بايست با صراحت گفت که هردو ادعاء، ذهنيگرانه و اتهام بستن خلاف حقيقت است. زيرا، نخست اين که هرچهار شخصيت ذکرشده در جريان کودتا، نه تنها عضو حزب ما نبودند؛ بلکه عضويت هيچ سازمان سياسی را نداشتند؛ آنان صرف افسران جوان آزاديخواه و تحول طلب بودند. بعد ازاين تحول تنها محمد رفيع عضويت جناح پرچم ح. د. خ. ا واسلم وطنجار عضويت جناح خلق را حاصل کردند. عبدالقادر و عبدالحميد محتاط، افسران ترقيخواه مستقل بودند که محتاط درکوتای 26 سرطان سهم شايسته داشت و عبدالقادر با دو تن ديگردرقيام پيروزمندانۀ 7 ثور 1357، نقشهای مرکزی و تعيين کننده را ايفاء نمودند.

    درمورد شرکت شوروی ها دراين حادثه، به جز اتهام زنیها و عقده گشايی های آقای فرهنگ و برخی کوته نظران غربی که اهليت و شايستگی، دلاوری و شهامت فرزندان ميهن مان را به هيچ ميگيرند؛ ديگرهيچگونه اسناد موثق و شواهد معتبر، که قناعت را فراهم آورد، وجود ندارد.

       شايد نزد خواننده گان گران ارج اين پرسش مطرح گردد که چرا آقای مير محمد صديق فرهنگ، کينه و خصومت بی حد و حصرش را تا سرحد جنون عليه نظام سوسياليستی و اتحاد شوروی وقت؛ برضد مناسبات دوستی افغانستان و اتحاد شوروی که بنياد گذار آن امان الله خان پادشاه ترقيخواه کشور و ادامه دهندۀ آن  محمد داوود خان و ديگران بودند؛ همينگونه با ح. د . خ. ا، بصورت عموم و بر ضد زنده ياد ببرک کارمل بصورت خاص، درصفحات متعدد کتابش ( افغانستان درپنج قرن اخير) ابراز داشته و پيوسته اين حزب را « افراطی؟! » ، « ماجرا جو؟! » و « غير قانونی؟!» خوانده است؟

     به باور اين قلم، مير محمد صديق فرهنگ بعنوان يک شخص، پيرو تفکرات دموکراسی غربی و مدافع سياست بازار آزاد و آزادی های محدود، درپيوند با حفظ منافع نظام سلطنتی، بورژوازی ملی و دلال وابسته به غرب وخواهان بوجود آمدن تغييرات کمی، نه کيفی، درجامعه به نفع بورژوازی، درجهت استحکام پايه های سلطنت و فرمانروايی هميشگی  خانوادۀ حکمران درچهار چوب نظام دموکراسی تاجدار وتشکيل حکومت از جانب ارستو کراتهای اشرافيت، درافغانستان بوده است؛ بنابران ادامه و توسعۀ مناسبات دوستی و عقد قرار دادهای اقتصادی، فرهنگی و نظامی ميان افغانستان و اتحادشوروی، درآغازنيمۀ دوم سدۀ بيستم، که بوسيلۀ محمد داوود صدراعظم مقتدر آن وقت صورت گرفت و دردورۀ اعلام جمهوريتش گسترش بيشتر يافت؛ آقای فرهنگ را که طرفدار همچو مناسبات با امريکا بود؛ ولی آن کشور ازدادن هرگونه کمک به افغانستان، نسبت ناراحت شدن پاکستان، خود داری نمود؛ آزرده خاطر ساخت.بويژه اين که سالانه هزاران جوان افغانستان در اتحاد شوروی وساير دول سوسياليستی تحصيل ميکردند و سپس بحيث کادرهای ملی و مسلکی به جامعه تقديم و درارگانهای دولت جذب می شدند ؛ برای مرحوم فرهنگ غيرقابل تحمل بوده است.

     علت ديگر مخاصمت مرحوم فرهنگ با داوود خان اين است که وی درسال های اخيرنظام سلطنتی سفير کبير دولت افغانستان دريوگوسلاويا بود.بعداً درزمان جمهوری داوود خان اين پست را ازدست داد واز امتيازات نظام سلطنتی و اين که پسرش محمد امين فرهنگ « باجه اندر» پادشاه بود، نيز محروم گرديد.

     ازاين رو دربرابرداوود خان و هر آن کسی که به زعم نا قرار خودش نزديک به داوود تصور شده است؛ درکتابش مورد قهر و غضب وی قرارگرفته است.

    همچنان خصومت فرهنگ با ح. د. خ. ا بر ميگردد به زمان تأسيس اين حزب، آن گونه که دربخشهای پنجم و ششم تذکاربعمل آمد، فرهنگ ازجملۀ اعضای جنبش مشروطيت سوم وعضو هيأت رهبری حزب وطن بود؛ ولی بنا به اين گفتۀ ميرغلام محمد غبار اوبه حزب وطن نيز جفا نمود:

      « علت ديگری که خانوادۀ حکمران سيد قاسم رشتيا را برای ضربه وارد کردن به حزب وطن موظف ساخت اين بود که وی برادر مير محمد صديق فرهنگ، يکی از اعضای محبوس حزب وطن بوده و ميتوانست که ازطريق اين برادر رخنه کند.مير محمد صديق فرهنگ تا اين وقت درشرايط مخوف زندان سياسی خانوادۀ حکمران سخت ترسيده بود و تهديد و تخويف پيوسته ازطرف شاه عالمی والی کابل، مقاومت روانی اش را در هم شکسته بود.درچنين وقت حساسی سيد قاسم خان رشتيا، مامور عالی رتبۀ خانوادۀ حکمران [ منشی مجلس وزراء ] چندين بار با ميرمحمد صديق فرهنگ دردفترشاه عالمی والی کابل ملاقات کرده و با وعده و وعيد به اغوای وی پرداخت.مير محمد صديق فرهنگ دربرابراين همه فشار و نيرنگ تاب نياورده و بالآخره تسليم شده و علاوه برآن سعی کرد که اين نکته را موجه جلوه دهد که دادن عريضه به حکومت برای رهايی ازحبس سياسی يک اقدام درست است. باين ترتيب ميرمحمد صديق فرهنگ يکی دونفر ديگرازاعضای محبوس حزب وطن را لغزانيده و با خود همفکر ساخت، ولی نگارندۀ اين قلم ( مير غلام محمد غبار) و اکثريت اعضای محبوس حزب وطن به شمول سرورخان جويا و فتح محمد خان ميرزاد، با اين تسليم طلبی مخالفت شديد کرده و گفتند که چنين اقدامی باعث لغزيدن دردامان خانوادۀ حکمران ميگردد که ازآن رهايی نخواهد بود... مير محمد صديق فرهنگ پس از رهايی اززندان و متعاقب ملاقات با محمد داود خان صدراعظم، ازبسا اعضای حزب وطن دوری گزيده و چند سال بعد تر بحيث معين يک وزارت و سفير سلطنت خانوادۀ حکمران دريک پايتخت حساس اروپايی مقرر شد (بلگراد پايتخت يوگوسلاويه که مرکزعمدۀ رقابت سياسی و استخباراتی بلاک شرق و غرب بود)وهم هنگامی که کانديد وکالت درشورا گرديد، خانوادۀ حکمران نه تنها با وی مخالفتی نکرد، بلکه بازهم ازطريق سيد قاسم رشتيا (وزيرماليۀ وقت)کمک کرده و برای انتخاب شدن مير محمد صديق فرهنگ و خانم رقيه ( خواهر ايندو برادر) سهولتهائی فراهم کرد. علاوه برآن، ميرمحمد صديق فرهنگ ازطريق خويشاوندی دوپسرش ( ازدواج سيد فروق فرهنگ با دخترالله نواز هندی، و سيد امين فرهنگ با خواهراندرملکۀ افغانستان که دختراحمد شاه خان وزيردربارو پسرکاکای نادرشاه بود) با خانوادۀ حکمران تماس نزديکتری پيدا کرد. به اين ترتيب سيد قاسم رشتيا که ازخدام سابقه دار خانوادۀ حکمران بود، به هدفش رسيده و مير محمد صديق فرهنگ را درگلم [ گليم ] سياسی اين خاندان پيچانيد. صدمۀ که ميرمحمد صديق فرهنگ درمحبس ازداخل به حزب وطن رسانيد، قابل ملاحظه بود ». (2)

  

     فرهنگ درسال 1343 درزمان پايه گذاری ح. د. خ. ا درآغاز کار کميتۀ تدارک درچند جلسه شرکت کرد؛ اما ازاين که روند حرکت تکاملی اين جمعيت را با درنظرداشت پيوند هايش با سلطنت، نميتوانست دنبال کند؛ بنابران با بروز اختلافات وی با نورمحمد تره کی، صحنۀ مبارزه را ترک گفت و عقده ها را بدل جا داد.

       درسال 1348 مرحوم فرهنگ کانديداتوری اش را ازنواحی اول و دوم شهرکابل درانتخابات دورۀ 13 شورای ملی اعلام و شرکت نمود. اما ازاين که وی با کمی تفاوت دربرابر محمد اسحق عثمان شکست خورد؛ دراين راستا زنده ياد ببرک کارمل از نواحی سوم وچهارم شهر کابل با اخذ بيشتر ازنصف مجموع آراء بحيث وکيل مردم انتخاب گرديد.فرهنگ که درانتخابات سال 1344 پارلمانی با حمايت جمعيت دموکراتيک خلق برندۀ انتخابات شده بود و اين بار، همان انتظار وآرزوی پارينه اش براورده شده نتوانست، ازشکست خود و پيروزی کارمل عقده مند گرديده، با اين تخيل خام دورازحقيقت گيرماند که، نسبت رابطۀ مير اکبر خيبر و سليمان لايق دو تن از اعضای هيأت رهبری جناح پرچم ح. د. خ. ا با داکتراکرم عثمان برادر اسحق عثمان، گويا وی را حزب ما کمک کرده است. درحالی که واقعيت چنين نبوده است؛ زيرا تا جايی که بنا برحضورم درجريان انتخابات که ازآن دربخش ششم ذکر کردم، بخاطر دارم که علت پيروزی اسحق عثمان، ناشی از استعفای يک کانديد قدرت مند ديگری ازشهروندان پنجشير که دروزارت معادن و صنايع بحيث رئيس ايفای وظيفه می نمود و درميان باشنده گان مناطق: کلوله پشته، شهرارا، کارتۀ پروان ... که مردم پنجشير درآن جاها سکونت داشتند، نفوذ و محبوبيت داشت و وی از کانيداتوری اش درمبارزات انتخاتی به نفع اسحق عثمان، گذشت؛ اصل مسأله همين بود ، نه چيز ديگری.  

    مزيد برآن با پيروزی کودتای 26 سرطان 1352 بوسيلۀ افسران جوان اردو که بيشتر آنان دارای افکار مترقی بودند و به تعقيب آن ح. د. خ. ا اين تغيير نظام را يک رويداد بزرگ و مثبت در سرنوشت مردم افغانستان ارزيابی کرد و ازبرنامه های ترقيخواهانه آن حمايت نمود؛ مرحوم فرهنگ دراين تغيير و تحول همه امتيازات مادی ومعنوی ومقامات دولتی خويش را از دست داد؛ بنابران دراين رويداد عقده مندانه پای پرچمداران ح. د. خ. ا را دخيل ساخته و درتمام صفحات کتابش دست به عقده گشايی زده است.

      فرهنگ برغم اين که بعد از رويداد هفتم ثور 1357 ازطرف حفيظ الله امين زندانی شد و درزندان تا آخرين روزهای محبوسيتش درانتظار يک سرنوشت خطرناک مثل ساير زندانيان دقيقه شماری ميکرد ؛ وليک با تحول 6 جدی 1358 براساس فرمان عفوعمومی زنده ياد ببرک کارمل رئيس شورای انقلابی جمهوری دموکراتيک افغانستان از حبس رها گرديد: « با مرحوم محمد صديق فرهنگ  بعد ازرهايی اش اززندان، رهبر وقت ببرک کارمل که دردورانهای قبل، منجمله درزندان سپس دردورۀ دوازدهم شورای ملی با موصوف مناسبات خوب و دوستانه داشتند، صحبت بعمل آوردند. بادرنظرداشت شخصيت علمی، فرهنگی وسياسی موصوف و نيازمندی جامعه به موجوديت چنين اشخاص از نامبرده تقاضای همکاری با دولت بميان آمد ، ايشان همکاری خود را از صميم قلب پذيرا گرديده و بنا برخواست خودشان دربست خارج رتبه بحيث مشاوردرصدارت عزتقررحاصل نمودند. ولی بعد ازمدتی تقاضای تقررخويش را بحيث سفيرکبير افغانستان درکشور هندوستان ارائه نمود. بنا براظهار زنده ياد جيلانی باختری وزيرزراعت پيشين درحکومت ونظام جمهوری محمد داوود وسفيردرحاکميت بعد از 6 جدی 1358، به بنده، نامبرده با مرحوم فرهنگ متفقآ نزد ببرک کارمل رفته پيشنهاد را مطرح مينمايند. ولی از آن جايی که قبلآ اکريمان داکترحسن شرق به اين سمت ازکشورهند مطالبه گرديده بود، بخاطر احرازش دراين پست ازوی معذرت خواسته ميشود ودرعوض سفارت کشورديگری به خواهش خودش مطالبه ميگردد.مرحوم فرهنگ در پيشنهاد دومی سفارت يوگوسلاويا را تقاضا ميدارد که اين خواهش وی با کمال ميل پذيرفته ميشود؛ مگر در ارسال اکريمان موصوف بنابر موضعگيری معين دولت يوگوسلاويا دررابطه با موجوديت قوای شوروی درافغانستان، علی رغم تقاضا های پيهم دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان، ازطرف آن کشور اقدامی صورت نميگيرد. بعد ازمدت چندی ايشان دلتنگ گرديده وبا تقاضای اجرای پاسپورت غرض تداوی به هندوستان رهسپار ميگردد وبمجرد رسيدن به آن کشور، مخالفت خود را با دولت افغانستان دريک کنفرانس مطبوعاتی اعلام و به انتقادهای بيجا و بدگويی دهان می گشايد؛ ولی هرگاه جناب فرهنگ بحيث سفيرکبيردر هندوستان ويا يوگوسلاويا تقررحاصل مينمودند، آنگاه وی بحيث نمايندۀ سياسی دولت وقت، سياست خارجی کشور در اظهارات شان طورديگری به جهانيان بازتاب و انعکاس می يافت.» (3)

     درارتباط با تغييرنظام پادشاهی به رژيم جمهوری، احزاب و سازمانهای سياسی ازچپ تا راست افراطی موضعگيری های متفاوتی را اتخاذ نموده، يکی درتاييد و ديگری درپی تخريب آن برآمدند.بيانيۀ خطاب به مردم افغانستان، که درآن ساختمان يک جامعۀ مترقی وپيشرفته، مبتنی بر عدالت اجتماعی و محو هرنوع مظاهرتبعيض و نابرابری را درکشورنويد ميداد، با واکنشهای مختلفی درداخل کشور، منطقه وجهان مواجه گرديد. نيروهای مترقی و تحول طلب حمايت شان را ازنظام جديد ابراز وازآن استقبال بعمل آوردند.

  اما گروههای عقب گرا ومرتجعين داخلی و بين المللی که چنين چرخش وتحول را موافق با منفعت خود نميدانستند، دست به يک سلسله تخريبات و تحرکات نظامی ( کودتا های نافرجام درمرکز) وشورشها ی عقبگرايانه و ارتجاعی دراکناف ونقاط دور دست کشور زدند، که بعد ازسرکوبی و اضمحلال شان چون تاب مقاومت وتوان مبارزۀ قانونمند سياسی را نداشتند، به پاکستان فرارنموده و درآن جا پناه گزين شدند.

 

       ازآنجاييکه طرحها واقدامات پيشبينی شده رژيم جديد درعرصه های مختلف زنده گی اجتماعی، که در بيانيۀ محمد داوود تحت عنوان« خطاب بمردم افغانستان » بازتاب يافته بود؛ با خواستها ونظريات نيروهای مترقی وازجمله ح. د. خ. ا توافق کامل داشت،که درصورت تحقق آن ميتوانست شرايط وامکانات بهتری را درجهت گذاربسوی حاکميت ملی و استحکام پايه های دموکراسی درکشور فراهم سازد؛ ازاين رو سياستهای رژيم جديد، با برداشتها و تفاوتهای معينی ازوضع و نظام، مورد حمايت هردوجناح اين حزب قرار گرفت .

 

        ح. د. خ. ا نه تنها محمد داؤد را درزمينۀ تنظيم برنامه های سياسی، اقتصادی واجتماعی مندرج  در" خطاب به مردم افغانستان " ياری ومساعدت همه جانبه نمود؛ بلکه درامرتطبيق آن ازطريق توظيف کادرهای ملی، مسلکی ومتخصصين بخشهای مختلف، درمرکز ومحلات، نيزکمک نمود .