نوگرائی، دموکراسی، سکولاریسم و اسلام

پیوست به گذشته

 

نوگرائی، دموکراسی، سکولاریسم و اسلام

 

 

   سمیر امین

 

     سیمائی که مناطق عربی و اسلامی امروزه از خود ارائه می دهند، سیمای جوامعی است که در آن ها مذهب (اسلام) درتمامی عرصه های زندگی سیاسی و اجتماعی درصف مقدم قرار گرفته است، به طوری که تصور این که جز این می توانست باشد، عجیب می نماید. اکثریت ناظران خارجی (رهبران سیاسی و وسائل ارتباط جمعی) به این نتیجه می رسند که نوگرائی، شاید هم دموکراسی، به ناچار خود را با حضور پرقدرت اسلام انطباق خواهد داد.

   آن ها به این ترتیب سکولاریسم را ناممکن می سازند. این سازش یا ممکن است و باید از آن حمایت شود یا ضروری نیست و باید با این منطقه از جهان همان طور که هست سروکار داشت. من به هیچ وجه با این تصویر به اصطلاح واقع بینانه موافق نیستم. آینده- در دید درازمدت از سوسیالیسم جهانی شده- برای ملل این منطقه هم چون ملل دیگر دموکراسی و سکولاریسم است. چنین آینده ای در این مناطق هم چون دیگر مناطق ممکن است، اما هیچ کجا هیچ چیز قطعی و تضمین شده نیست.

 نوگرائی گسستی است در تاریخ جهان که اروپا در قرن شانزدهم مبتکر آن بود. نوگرائی انسان را چه به صورت فرد و چه جمع مسئول تاریخ خود می داند و در نتیجه با ایدئولوژی های پیش مدرن فاصله می گیرد. بنابراین، با نوگرائی است که دموکراسی ممکن می گردد، درست همان گونه که نوگرائی لازمه اش سکولاریسم در مفهوم جدائی مذهب از سیاست است. مجموعه به هم پیوسته ی نوگرائی، دموکراسی و سکولاریسم که عصر روشنگری معمار آن بود و انقلاب [کبیر] فرانسه به آن جامه ی عمل پوشاند، تاکنون با همه ی پیشرفت ها و پسرفت های خود جهان معاصر را شکل بخشیده است. اما نوگرائی به خودی خود فقط یک انقلاب فرهنگی نیست، بلکه تنها در رابطه تنگاتنگ با تولد و رشد سرمایه داری معنا و مفهوم پیدا کرده است. این رابطه محدودیت های تاریخی نوگرائی "واقعا موجود" را مشخص کرده است.

 بنابراین، شکل های مشخص نوگرائی، دموکراسی و سکولاریسمی که امروزه با آن ها سروکار داریم را می باید به عنوان ثمرات تاریخ مشخص رشد سرمایه داری مورد ملاحظه و بررسی قراردهیم. شرایط ویژه ای که سلطه ی سرمایه داری مبین آنست ویژگی های اخص نوگرائی، دموکراسی و سکولاریسم را رقم زده اند- سازش های تاریخی ای که محتوای اجتماعی بلوک [طبقاتی] مسلط را مشخص می کند (آن چه من روند تاریخی  فرهنگ های سیاسی می نامم).

 در این جا معرفی فشرده ی دریافت خود را از متد ماتریالیسم تاریخی را فقط به این دلیل یادآوری کردم که روش های گوناگون ترکیب نوگرائی، دموکراسی و سکولاریسم سرمایه داری را بر متن نظری آن مشخص کنم.

 عصر روشنگری و انقلاب فرانسه مدل سکولاریسم رادیکال را عرضه داشت. فرد بی خدا باشد یا لاادری، خدا باورباشد یا مومن (در این مورد مسیحی) آزادی انتخاب دارد و دولت از آن بی اطلاع است. در سطح قاره ی اروپا- و در فرانسه با احیای سلطنت- عقب نشینی ها و سازش هائی که قدرت بورژوازی را با قدرت طبقات مسلط نظام های پیشامدرن متحد کرد، زمینه ساز سکولاریسم فروکاسته و ضعیفی شد که از آن رواداری و تحمل را درک می کردند. این سکولاریسم نقش اجتماعی کلیساها را از نظام سیاسی حذف نمی کرد. در مورد ایالات متحده، قضیه چنین است که مسیر خاص تاریخی این کشور به شکل گیری فرهنگ سیاسی ای منتهی شد که اساسا ارتجاعی بود.      در این فرهنگ سکولاریسم راستین عملا ناشناخته است. در این کشور مذهب عامل اجتماعی  شناخته شده ای است و سکولاریسم با تکثر مذاهب رسمی خلط می شود. (هر مذهب- یا حتی فرقه ای- رسمی است).

 بین گستره ی سکولاریسم رادیکال و میزان پشتیبانی از شکل یابی جامعه در همآهنگی با درون مایه ی نوگرائی پیوند مشخصی وجود دارد. چپی که به موثر بودن سیاست در جهت دادن به تحول اجتماعی در راست های مشخصی باور داشته باشد، خواه چپ رادیکال یا حتی میانه رو، از مفاهیم اساسی سکولاریسم دفاع می کند. راست محافظه کار ادعا می کند که تکوین و تحول امور خواه اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی را باید به حال خود گذاشت. سرمایه، در زمینه ی اقتصاد، بازار را به گونه ی آشکار مطلوب خود می داند. در زمینه ی سیاست، دموکراسی کم شتاب به قانون تبدیل شده و تعویض و جانشینی جای بدیل و آلترناتیو را گرفته است. و در جامعه، در این زمینه [زمینه ی دموکراسی] سیاست نیازی به سکولاریسم فعال ندارد- "جماعات" کمبودهای دولت را جبران می کنند. تاریخ را بازار و دموکراسی نمایندگی می سازد و باید گذاشت چنین کنند. چنین برداشتی از اندیشه ی اجتماعی در لحظه کنونی عقب نشینی چپ، بسیار غالب است و در فرمول بندی هائی تجلی می یابد که طیفی از افراد از آلن تورن تا تونی نگری را دربر می گیرد.

 فرهنگ سیاسی ارتجاعی ایالات متحده از این هم در نفی مسئولیت فعالیت سیاسی فراتر می رود. تکرار این ادعا که خدا الهام