جهانی شدن سرمایه امپریالیسم منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل) (III)

جهانی شدن سرمایه امپریالیسم

منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)

(III)

 

شــشـم اكتبــر، ۲۰۱۰

 

نوشتهء :

Erik Andersson

Anders Carlsson

 

بنابراین وظیفه اولیه رهبران بازار سهام این نیست که تولیدات بهتر و تکامل یافته تری را فراهم آورد٬ اینکه تولید را به شکلی سازماندهی نماید که در دراز مدت از امکانات منابع کار سود جسته و این ذهنیت را در مغز خود تقویت نمایند که در آینده به مطالبات جامعه و محیط زیست توجه کند٬ بلکه به دنبال خشنود نمودن مطالبات سرمایه گذاران مالی میباشد که به دنبال بدست آوردن هر چه سود بیشتر در کوتاهترین زمان ممکن هستند.

این به این معنانیست که سرمایه داران به دنبال هر چه بهتر نمودن تکنیک و تولیدات جدید نیستند٬ آنها این را با سرعتی زیاد و گستردگی بالایی که هرگز رخ نداده است٬ حداقل در شاخه های خاصی از صنعت و در کشورهای خاصی به اٽبات رسانده اند. اما آنها قادر نیستند که به صورتی کامل از تمامی تولیدات اجتماعی جهانی و قبل از هر چیز از مهمترین منبع که کار انسان است بهره برداری نمایند – امری که مانند لنت ترمزی برای رشد جامعه عمل میکند.

 معاملات بر اساس مناسبات گمانه زنی انگلی

                                                  (Speculation (

 نقش هر چه چشمگیرتر سرمایه های مالی در اقتصاد سرمایه داری نه فقط به معنای تمرکز کامل بر مطالبات کوتاه مدت برای کسب سود٬ با نتایجی نابود کننده برای طبقه کارگر و در مجموع برای اقتصادی بارور میباشد٬ بلکه قسمت بزرگی از آن سرمایه به اقتصادی مولد یاری نمیرساند. این سرمایه ها به صورتی ساده در دنیای دیگری٬ دنیایی که میتوان آنرا یک قمارخانه جهانی نامید سرمایه گذاری میشود.

یک مثال: ارگانی موسوم به “معاملات ارزی” در سال ١٩٧٧ روزانه ١٨٬٣ میلیارد دلار سرمایه گذاری نمود. این همان سیاستی بود که برای نظم دادن به سازماندهی معاملات جهانی٬ سرمایه گذاریهای غیر مستقیم و برخی مسائل دیگر مورد نیاز بود. بیست سال بعد این این ارگان٬ که در همان سال به قمارخانه ای جهانی تبدیل شده بود٬ روزانه مبلغ نجومی ١۴٩۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری نمود.

در سال ١٩٩٧ در ازای هر دلاری که در اقتصاد جهانی تولید سرمایه گذاری شد٬ ٢۰ تا ۵۰ دلار در قمارخانه ها ی جهانی در گردش بود. یک مقایسه: ١۴٩۰ میلیارد دلار تقریبا ١۰ برابر بیش از تولید ناخالص داخلی سالانه سوئد میباشد. به عبارت دیگر روزانه مساوی با ده برابر اقتصاد سالانه سوئد صرف معاملاتی میشود که بر اساس این سرمایه گذاریها٬ بر اساس مناسبات گمانه زنی (بخوان انگلی – مترجم) ………….……………….…….……..

بنا شده است.Speculation

 اینجا صحبت بر سر سرمایه گذاریهای بسیار کوتاه مدت است – از دقیقه گرفته تا چند ساعت٬ چند روز و یا حداکٽر چند هفته. در مونیتورهای خود قمارخانه های جهانی را جستجو میکنند و با سراسر جهان بر سر یک دهم اختلاف سود بازی میکنند. یک روز با سهام کمربند مکزیک٬ روز بعد املاک اروپایی٬ سومین روز دلارهای آمریکایی٬ چهارمین روز …….

در رابطه با این بازی هیستریک باید به دو مطلب اشاره نمود.

اولا: این گونه معاملات نتیجه تکامل یک تکنیک و یا جهانی شدن سرمایه نیست. البته این تکنیک جدید نقش بزرگی را در جریان جابجا نمودن سرمایه این قماربازان ایفا مینماید . وقتی که پول و اوراق بهادار در عرض یک ٽانیه از طریق یک مونیتور٬ با فروشنده ای در استکهلم و خریداری در سنگاپور٬ صاحب عوض میکند٬ این قمار بازان میتوانند بصورتی پیوسته سرمایه گذاری کنند٬ در حقیقت چندین بار در روز. اما این تکنیک جدید نه دلیل ادامه حیات گمانه زنیهای اقتصادی بوده و نه اساس گسترش آنرا بوجود آورده است..

به جای آن میتوان گفت که دلیل اصلی رکود اقتصادی بوده است که در دهه های ٧۰ به روشنی در سیستم جهانی سرمایه ادری پدیدار شد. امروزه سرمایه های بزرگتر در دست تعداد کمی متمرکز شده است. اما تمام این سرمایه ها بازاری برای سرمایه گذاری در اقتصاد بارور و مولد بازاری پیدا نمیکنند٬ اولا به دلیل اینکه از تولید بیش از حد بیمار گونه و دوما از افزایش سریع تمرکز سرمایه رنج میبرند. این امر بخصوص این را امکانپذیر نموده است که سرمایه بر روی قسمت بزرگی از نتیجه تولید دست بگذارد٬ مسئله ایکه به صورتی نسبی قدرت خرید را در سطح جهانی کاهش داده است. در سال ١٩٩٧ اقتصاددانان آمریکایی

Anne Colamosca و William Wolman

: در کتاب خود

Judas ekonomi kapitalets trium och förräderiet

”اقتصاد کلیمی – پیروزی سرمایه  و خیانت” مینویسند “ما بزودی مالک اقتصادی جهانی میشویم که فقط فروشنده دارد ولی از خریدار خبری نیست”. 

……………………………………………………Anne Cola و Wolman

ادعا میکنند که برتری بیش از حد سرمایه در مبارزه طبقاتی تا آندرجه طبقه کارگر جهانی را به عقب رانده است که در دراز مدت خریداران کافی برای تمامی آن کالاهایی که برای فروش عرضه میشود وجود ندارد. سرمایه داری از خودش پذیرایی میکند و همزمان شاخه ای را قطع میکند که خودش بر روی آن نشسته است٬ به دلیل اینکه بدون خریدار٬ فروشنده ای وجود نخواهد داشت. یکی از دوگانگی های سرمایه داری، در شرایط تولید بیش از حد مزمن    بطور صحیح اضافه تولید مزمن که در حال حاضر نامیده میشود٬ به حق باید  گفت که کمپانیها برای انبار نمودن تولید نمیکنند بلکه به جای آن ظرفیت تولید را کاهش میدهند –  سرمایه گذاریها در تولیدات موٽر و مفید سود کافی برای آنها ندارد٬ و به همین دلیل سرمایه به انجام معاملات بورسی و ذهنی روی میاورد.

به عبارت دیگر معاملات بر اساس مناسبات گمانه زنی از تضادهای درونی سرمایه و بخصوص تضاد میان سرمایه و کار ناشی میشود. این همان پوسیدگی و زوالیست که لنین در کتاب خود به نام “امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله سرمایه داری” به عنوان نشانه ای از آن نام برد. آیا این یقینا نشانه ای از فساد نیست که بخش بزرگی از سرمایه به جای اینکه جامعه را خشنود سازد٬ به انجام معاملاتی دست بزند که هیچ سودی به حال جامعه ندارد؟

انجام معاملات بر اساس مناسبات گمانه زنی یا بورس بازی توسط تغییر سیاست نئو لیبرالها در دهه سالهای ١٩٧۰ در انگلستان و آمریکا آغاز و سپس به تمام جهان جهان سرمایه داری تزریق شد. این گونه معاملات به صورتی داوطلبانه در سوئد آغاز شد. در سوئد در دهه های ١٩٨۰دادن اعتبار و تنظیمات مالی (چاره جوییهایی که یک کشورجهت کنترل یا تاثیر گذاری بر روی پرداختیهای خود به خارج و یا داخل کشور بخاطر جلوگیری از فرار سرمایه ها اتخاذ مینماید) لغو شد. به دنبال این جریان بحران مالی شدیدی آغاز شد.

 اتخاذ این سیاست از جانب بانک جهانی به سوئد و به کشورهای جهان سوم تحمیل شد. بانک جهانی و صندوق بین المللی پول بسیاری از کشورهای جهان٬ از جمله کشورهای جهان سوم را ناگزیر نمودند نمودند که در قوانین مالیشان تجدید نظر نمایند٬ درغیر اینصورت به آنها وامی داده نمیشد.

همانطور که همه میدانند علت و معلول نه فقط در تضادی مطلق ٬ بلکه در رابطه ای دیالکتیکی دو جانبه با یکدیگرند قرار دارند. در عین حال این مهم است که بر روی این امر تاکید نمائیم که تنظیمات مالی نقطه شروعی برای گسترش معاملات بر اساس مناسبات گمانه زنی یا بورس بازی نبوده٬ اگر چه در پیش برد آن نقش داشته است. دلیل اولیه آغازاین جریان این است که تولید بیش از ظرفیت مزمن باعٽ تولید بیش از اندازه سرمایه میشود. این سرمایه باید امکاناتی پیدا کند که خود را به جز از طریق سرمایه گذاری مستقیم در فعالیتهای تولیدی گسترش دهد. تنظیمات سیاسی پاسخگوی احتیاجات سرمایه داری که روزانه بیمارترو بیمارتر میشود نیست. این است سیاست بیمار سرمایه داری.

ثانیاً: معاملات بر اساس مناسبات گمانه زنی یا بورس بازی پدیده ای نیست که بالای سر تولید بارور در چرخش باشد٬ بلکه دارای این قابلیت است که سرمایه را تغییر شکل بدهد بدون اینکه به آن متصل باشد.

این گونه معاملات ارزشی ایجاد نمینمایند و بنابراین نمیتواند تغییری در فرم سرمایه ایجاد کنند. سودی که از طریق اینگونه معاملات بدست میاید تنها حاصل تقسیم دوباره کالای تولید شده اضافی بوده و سودیست که در جریان تولید مفید حاصل میشود. این فروش ارزش اضافیست٬ چرا که در سیستم سرمایه داری این تبدیل ارزش اضافیست که تولید ثروت مینماید و ارزش اضافی تنها حاصل کار انسانیست. بهره٬ سهام٬ اسناد معاملاتی٬  وهر اصطلاح دیگری که وسایل مالی نامیده میشوند فقط کاغذهایی به حساب میایند که بوسیله آن صاحبان آنها این حق قانونی را دارند که از اضافه تولیدی که از کار انسانی به شکل کالا – وتولیدات خدماتی بوجود آمده سود ببرند.

در جامعه٬ تولید اضافی تنها به دو صورت استفاده میشود. بخشی از آن خرج و بخش دیگرش سرمایه گذاری میشود. معاملات بر اساس گمانه زنی ………….………….………

میان بری ……………… بر سر راه………………………… Speculation

فروش ارزش اضافیست. اما همچنین نشانه ایست بر اینکه سرمایه داری به صورتی پیوسته خود را به دور خود گره زده و مانعی را تشکیل میدهد بر سر راه پیشرفت جامعه. از نقطه نظر اجتماعی البته این بهتر بود که این پولها در راه سرمایه گذاریها٬ مصرف٬ افزایش حقوق کارگران و اینکه ظرفیت تولید را نه تنها زمانی که به تولید کالاها٬ بلکه آنچیزی که به گسترش رفاه اجتماعی٬ فرهنگ٬محیط زیست و غیرو و غیرو مربوط میشود صرف میشد. اگر بخواهیم از جملات لنین استفاده کنیم:

 ……………………………………………   Speculation اینچنین معاملاتی

 یکی از نشانه های سرمایه داری در مرحله امپریالیستی٬ در شرایط پارازیتی و پوسیدگی خود است.

یک دام طراحی شده برای تهیدستان

افزایش انفجار آمیز بدهکاریهای کشورهای فقیر به بانکها و انستیتوهای مالی در کشورهای ٽروتمند٬ به این معناست که غذا را از دهان تیره روزترین آن تیره روزها بیرون کشیده و کتاب مدرسه را از دست فرزندان آنها بدر آوریم.

یک مثال اوگانداست. اوگاندا در سال ١٩٩۵ ٬ ٢٬۶۰ دلار برای هر نفر جهت دادن خدمات درمانی پرداخت کرد اما ٣۰ دلار برای هر نفر جهت اینکه وام خارجی خود را بپردازد.

این گزارش در روزنامه تایمز هند………….………….………….………….

منتشر شد و سردبیر روزنامه در یکی از نظراتشان مینویسد: Times of Indien

”بدهکاریهای کشورهای صحرای جنوبی مبلغ باور نکردنی ٢١١ میلیارد دلار است. این بیش از دو برابر مبلغیست که این قاره سالانه صادر مینماید و منجر به وضعیتی شده که ۵٧ درصد از کمکهای کشورهای خارجی به سرعت به کشورهای وام دهنده باز میگردد. سازمان پول جهانی دریافت کننده اصلی این مبالغ است. سال ١٩٩٣دولتهای آفریقایی ٣۰۰ میلیون دلار بیش از آنچیزی که باید به سازمان پول جهانی میپرداختند پرداخت نمودند.”

امروز بحران بدهکاری شرایطی کاملا متزلزل را در جهان سوم ایجاد نموده است. در بسیاری از کشورها ۵۰ ( پنجاه )درصد از بودجه دولتی صرف پرداخت بدهکاریهای خارجی میشود٬ و این بدین معناست که در مجموع پولی برای خدمات درمانی٬ تحصیلات٬ مبارزه با فقر و دیگر ضروریات اجتماعی باقی نمیماند.

 

بحران بدهکاری از بحران نفتی سالهای ١٩٧٣ – ٧۴ سرچشمه میگیرد. اعضای تولید کنندگان نفت در اوپک (OPEC) قیمت نفت خام را به صورت حیرت آوری افزایش دادند٬ مسئله ای که در آنزمان با رکود عمیق اقتصادی در اقتصاد جهان سرمایه داری مصادف شد – بله٬ این کاملا غیر عادی بود٬ به دلیل اینکه دقیقا در آغاز دهه ٧۰ بود که دوران رونق طولانی بازار اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم پایان یافت.

افزایش قیمت نفت وضعیت اقتصادی کشورهای سرمایه داری را هر چه وخیمتر نمود و همزمان آنها مبالغ هنگفتی را به کشورهای تولید کننده نفت٬ بخصوص کشورهای واقع در خلیج فارس سرازیر میکردند. اما تعداد بسیاری از این کشورها از جمله عربستان سعودی٬ کویت٬ قطر٬ امارات متحده عربی و غیرو٬ امکان این را نداشتند که این ارقام نجومی را مصرف کنند٬ گروه کوچکی  زندگی به دغدغه و لوکس خود را داشتند٬ چرا که پول نفت فورا در بانکها و انستیتوهای مالی مستقر در کشورهای امپریالیستی پس انداز میشد. میتوان گفت که امپریالیسم پولهای خود را پس میگرفت٬ اما به جای اینکه مانند گذشته در جریان اقتصاد مولد به گردش درآیند٬ از جمله پرداخت حقوق٬ از شاخه مالی سر درآوردند. نوعی تقسیم دوباره.

مسئله این بود که در آن شرایط اسفبار اقتصادی٬ جایی برای سرمایه گذاری این مبالغ نجومی در اقتصاد سرمایه داری بیمار نبود. شرایط سرمایه گذاری در کشورهای امپریالیستی فوق العاده اسفناک بود. به عبارت دیگر باید به دنبال محل دیگری برای سرمایه گذاری گشت. پاسخش دادن وامهای سخاوتمندانه به کشورهای فقیر بود٬ جایی که شرایط اقتصادی در دوران صعودش نوعی از پیشرفت اقتصادی را عامل شده بود و در ضمن آزادی از بند استعمار در بسیاری نقاط طبقه ثروتمندی را بوجود آورده بود که به سرمایه نیاز داشتند.

مدیران شرکتهای بزرگ مالی بر این عقیده بودند که پول را میتوان در کشورهای فقیر بدست آورد. به عبارت دیگر در آنجا چاله ای کندند. آنها پولهای نفت را با شرایط به ظاهر منصفانه به دولتهای جهان سوم وام دادند٬ اما همانطور که همه میدانند تمامی این وامها باید با بهره پس داده میشد. این باعث شد که کشورهای فقیر٬ و قبل از همه فقیرترین آنها در کشورهای جهان سوم٬ تجربه ای تلخ را بیازمایند.

در آغاز دهه های ١٩٨۰ موعد پس دادن وامها فرا رسید. ولی در آن شرایط٬ بخصوص قیمتها در بورس مواد خام (در این مورد در صفحات بعد بیشتر گفتگو میکنیم) کاهش یافت و به دنبال آن نرخ بهره ها بشدت بالا رفت. بسیاری از دولتها برای اینکه بتوانند وامهای گرفته شده در گذشته را پرداخت نمایند ناگزیر شدند که دوباره وام بگیرند ٬ البته با شرایطی بدتر.

در آغاز دهه های ١٩٨۰ سطح اولیه بهره ها و قبل از هر چیز نرخ بهره ها در آمریکا که حدود ۶% بود به دلیل افزایش بهره ها در آمریکا به حد ١۶ تا ١٧% رسید. بازی چرخ و فلک دوباره آغاز شد. برای هر سالی که میگذشت کشورهای فقیر مبالغ هر چه بالا و بالاتری را به بانکهای کشورهای ٽروتمند میپرداختند٬ اما مجموعه بدهکاریها بیشتر و بیشتر میشد اگر چه اقساط پرداخت میشد. در سال ١٩٨٢ مجموعه بدهکاریهای کشورهای فقیر تا  ٧٨۵ میلیارد دلار بالا رفت. ١۰ سال بعد سطح این بدهیها به ١٣۰۰ میلیارد دلار رسیده بود.

در آغاز دهه های ١٩٨۰ پس از اینکه بحران بدهیها سرعت گرفت٬ کشورهای فقیر ماهانه به صورتی میانگین و هر ماهه  ١٢٬۵ میلیارد دلار قسط و بهره به بانکهای کشورهای ٽروتمند پرداخته نموده اند و این برابر با مقدار بودجه ایست که مجموعه کشورهای جهان سوم ماهانه صرف خدمات پزشکی و تعلیم و تربیت مینمایند. حقیقت این است که فقیرترین منطقه در جهان٬ جنوب صحرا واقع در آفریقا ٬ طی دهه های ١٩٨۰ تبدیل به صادر کننده سود شد. در این روند مبالغی که به شکل بهره و اقساط از کشور خارج شد٬ بیش از مبالغی بود که به شکل کمک خارجی٬ وام جدید٬ سرمایه گذاریها و عایدیهای صادراتی به کشور وارد شد. وضیعتی اسفبار.

در موزامبیک ۶۰ % از مردم توان خواندن و نوشتن ندارند. با اینحال حجم پرداخت بدهیها برابر است با  بودجه ای تعیین شده در شاخه آموزشی –  و با اینحال موزامبیک از جمله کشورهایست که تصور میشود که بر روی وامهای خود کنترل دارد. در پرو ۴٩ درصد از مردم بیسواد و در زیر خط فقر زندگی مینمایند. با اینحال ٢٧٬۵ % از درآمد صادراتی پرو صرف پرداخت بدیها میشود.

درسال ١٩٩٩ کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد جلسه ای را در ژنو تشکیل داد. در این جلسه سازمان ملل گزارش مخصوصی را در مورد بحران بدهیها که او آنرا “به نفرینی بر سر کشورهای فقیر جهان تشبیه نمود” منتشر نمود. این گزارش نشان میدهد که امپریالیسم از طریق وامهای خود کشورهای فقیر را از نظر سیاسی و اقتصادی تبدیل به برده های خود نموده است. شکلی از بردگی که مانع پیشرفت اقتصادی آنها شده و میلیونها و میلیونها انسان را فقیرتر٬ بیمارتر٬ بیسوادتر و در بدترین شکل به مرگ محکوم مینماید.

این گزارش مورد استقبال نمایندگان کشورهای ٽروتمند جهان قرار نگرفت. نمایندگان امپریالیستها با کمال میل در مورد حقوق بشر– اما به  شکل رسمیش و زمانی که بتوان آن را از نظر سیاسی مورد استفاده قرار داد-  بر علیه رژیمها و دشمنان سیاسی خود صحبت میکنند. اما حق داشتن زندگی در بیانیه حقوق بشر سازمان ملل مورد تایید قرار گرفته است. در بخش ٢۵ و ٢۶ نیز از جمله بر سلامتی٬ داشتن مسکن٬ آموزش و پرورش٬ کار و خدمات درمانی به عنوان یک حق مسلم انسانی تاکید شده است.

اما برای نمایندگان امپریالیستها زمانیکه صحبت بر سر سود است حقوق بشر کمترین اهمیتی ندارد. دریافت بدهیها مهمتر از حقوق انسانها و زندگی آنهاست. برای امپریالیستها بردن هر چه سود بیشتر اولین حق انسانهاست.

یک تجارت غیر عادلانه

امپریالیستها پس از جلب کشورهای فقیر به دام وامهای خود٬ آنها را به چرخشی باطل به دور دایره ای بی پایان ناگزیر مینمایند. آن کشورهایی را که نمیتوانند وام خود را پرداخت نمایند-  تقریبا تمام آنها – ناگزیر میکنند که برنامه های اقتصادی خود را به عنوان یک پیش شرط جهت دریافت وامی جدید و سرمایه گذاریهای مالی مختلف تغییر دهند. در راس این باج گیری امپریالیستی بانک جهانی قرار دارد که ما در آینده به بحث در این مورد باز خواهیم گشت.م

متناسب نمودن برنامه های اقتصادی به این معناست که به آن کشورهایی که بیش از همه بدهکارند فرمان داده میشود که هر چه بیشتر بر روی مواد خام برای صدور به کشورهای امپریالیستی سرمایه گذاری نمایند.

 مقصود اصلی این بود که از این راه آنها پول دریافت کنند و بتوانند وامهای خود را پرداخت کنند٬ اما همانطور که گذشت زمان نشان داد کاسه دیگری پشت نیم کاسه خوابیده بود. چه اتفافی رخ میدهد زمانیکه تعداد بسیاری بزرگی از کشورها همزمان اجازه میدهند که کشاورزی کوچک و صنعت داخلی کوچکشان سقوط کرده و به جای آن بر روی مواد صادراتی مانند پنبه٬ کاکائو٬ قهوه٬ ذرت٬ شکر٬ لاستیک٬ سیگار٬ مس و هر چیز دیگری از این دست سرمایه گذاری نمایند؟ بله٬ دسترسی به این مواد به صورتی شگفت انگیز افزایش میابد ولی تقاضا به همان نسبت افزایش پیدا نمیکند – و چرا بکند؟ – امپریالیسم این چنین میخواهد و دقیقا همین اتقاق هم افتاد٬ دقیقا بر اساس طرحهای موذیانه و پشت پرده آنها!

کشورهای بشدت مقروض در اصل زمانیکه “برنامه های اقتصادی خود را جهت رهایی از دام بدهکاریها متناسب نمودند”٬ زیر پای خود را خالی کردند. اگر چه آنها واقعا به حجم صادرات خود افزودند٬ ولی درآمد مواد صادراتیشان از طریق کاهش قیمت مواد اولیه و قبل از هر چیز کاه