بازی شیطانی سال های سیاه اسلامگرائی امریکائی (12)
بازی شیطانی
نوشته روبرت دریفوس ترجمه فروزنده فرزاد
سال های سیاه
اسلامگرائی امریکائی
در قلب خاورمیانه
(12)
آن بازی که آیزنهاور در دهه 1950 آغاز کرد، در دهه های بعد با شتابی فزاینده ادامه یافت.
ملک فیصل، پادشاه عربستان سعودی در سالهای 1964 تا 1975، اندکی امروزی تر از ملک سعود (1964ـ 1953) می اندیشید، و نگاهی واقع بین تر به مسائل سیاست خارجی عربستان داشت. "چارلز فریمن"، از شخصیت های کارآزموده آمریکا و سفیر این کشور در عربستان، می گوید: " فیصل اسلام را پادزهری در برابر ناصر می دانست." و این را واشنگتن، مشتاقانه می نگریست. اگر چه برخی از دیپلمات های سکولار و افسران اطلاعاتی ایالات متحده، گاه به سیاست ایالات متحده در پیوند با عربستان خرده می گرفتند، اتحاد ایالات متحده و عربستان بسیار استوار شده بود و سیاست خارجی اسلام محور عربستان سعودی نگرانی آمریکا را بر نمی انگیخت. حتی حامیان سیاست اتحاد ایالات متحده و اسراییل، که در دهه ی 1960 رو به پیشرفت نهاد، بسی بیشتر از ناصر نگرانی داشتند تا عربستان سعودی.
تاسیس اتحادیه ی جهانی مسلمانان[i](رابطه) در1962، سرآغاز خیزش دوباره ی راستگرایی افراطی اسلام سیاسی بود. اتحادیه ی جهانی مسلمانان که در مکه تاسیس شد، تبارنامه ی راستگرایان اسلامی را در خود داشت. برای نخستین بار، این جنبش تشکیلاتی پنهان و بسیار سازمان یافته تر از اخوان المسلمین پدید آورد. توانائی مالی کم وبیش نامحدود عربستان سعودی در حمایت از جمعیت اخوان المسلمین، قدرت بسیاری به جمعیت بخشید. در میان بنیادگذاران و بزرگان این اتحادیه، کم وبیش، همه ی رهبران گروههای اسلامی بودند. و از آن میان:
سعید رمضان، داماد حسن البنا، بنیادگذار اخوان المسلمین که تا پیش از گشایش مرکز اسلامی ژنو در 1961 با حمایت عربستان، سالها در سوریه، اردن، پاکستان و نقاط دیگر بسر برده بود.
ابوالاعلی مودودی، پایه گذار جمعیت افراطی "جماعت اسلامی" در پاکستان، و پایه گذار بی همتای دیدگاه جمهوری اسلامی، که در سرکوب جنبش اپوزیسیون چپ و سکولار پاکستان و سوق داد پاکستان بسوی قدرت خودکامه ضیاء الحق در 1977، نقش بسزایی ایفا کرد.
همچنین، حاج امین الحسینی، مفتی هوادار نازیسم در اورشلیم و کارگزار بریتانیا از دهه ی 1920، و کسی که پس از جنگ دوم جهانی، سخنگوی تبلیغاتی سعودی ها علیه ناصر شد.
نیز، محمد صدیق المجددی افغانی تبار، که در آن کشور سیه روز، در سالهای دهه ی 1960، با سیا در ارتباط بود و میراث داران بلافصل او با حمایت سیا، عربستان سعودی، مصر، و پاکستان، هسته ی مرکزی جهاد افغانی ضد شوروی را در سالهای 89- 1979 پی ریختند.
و محمد بن ابراهیم الشیخ، مفتی دولت گماشته ی عربستان و رهبر افتخاری جنبش وهابی که پیوندهای بسیار نزدیکی با خاندان سلطنتی داشت.
و سرانجام، عبد الرحمن الإریانی، ستیزه جوی بنیادگرای مسلمان، که در سال 1967 در یمن بقدرت رسید و پس از جنگ داخلی درازمدت، جمهوری یمن هوادار ناصر را به دامان عربستان انداخت.
باری، بسیاری از رهبران برجسته ی اسلامگرایی از سراسر جهان در این اتحادیه گرد هم آمدند.
"جان اسپوزیتو"، پژوهشگر دانشگاه جرج تاون می نویسد:" در دهه ی 1960 نگرش وهابی، در پاسخ به تهدید ناسیونالیسم عرب و سوسیالیسم، جهانی شد و عربستان سعودی و دیگر حکومت های پادشاهی، بطور خاص ناصریسم و بطور کلی دول سوسیالیست عربی را تهدیدی علیه خویش می دانستند... و اینچنین، سعودی ها سیاست پان اسلامیستی را علیه پان عربیسم سکولار و سوسیالیست ناصر و در پیوند با به اصطلاح آتئیسم کمونیستی، برگزیدند.... همچنین دولت سعودی، روابط نزدیکی با اخوان المسلمین و جماعت اسلامی پدید آورد. برغم اختلافات آشکار میان آنها، همگی دشمنان مشترکی داشتند: ناصریسم، سکولاریسم و کمونیسم.
اتحادیه جهانی مسلمانان، برای گسترش دامنه ی فعالیت خود از مبلغان مذهبی، تراکت های تبلیغاتی و نیز سرمایه گذاری فراوان برای ساختن مساجدی به سیاق وهابی و انجمن های اسلامی بهره می گرفت:
"اتحادیه، وارثان با ارزشی برای خود یافت. آنها را به عربستان سعودی فراخواند و به آنان وعده ی بذل و بخشش از سوی سرمایه داران، اعضای خاندان سلطنتی، شاهزادگان و یا بازرگانان می داد. اتحادیه بوسیله ی اعضای نهادهای مذهبی سعودی و با همکاری دیگر اعراب وابسته به اخوان المسلمین یا نزدیک به آن، و نیز همراهی روحانیون شبه قاره ی هند که خود با مدارس فقهی یا حزب جماعت اسلامی مودودی پیوند داشتند، اداره می شد."
سازمان سیا تنها آگاهی ابهام آلودی از اهمیت اتحادیه جهانی مسلمانان داشت، و شخصیت های واشینگتن - که بدون رویکرد به ماهیت متحدانشان تنها در اندیشه ی پیروزی در جنگ سرد بودند - خواهان بررسی بیشتر از سوی سیا، درباره ی آن نشدند. یکی از ماموران وقت سیا در عربستان می گوید:
" ما دور نمای مساله و نتایج برآمده از آن را نمی دیدیم." بگفته ی همین افسر سیا، در آغاز دهه ی 1970، این سازمان درپی نفوذ دادن یکی از مامورانش در اتحادیه جهانی مسلمانان بوده است." این افسر سیا در حالی که نام عربی اتحادیه را بزبان می راند، می گوید:" من هدایت نفوذ در رابطة را بر عهده داشتم. برای واشنگتن کار من کمترین ارزشی نداشت." دفتر فرماندهی تنها در اندیشه ی جنگ، کودتا و میلیتاریزه کردن خلیج فارس بود، و فعالیت های اتحادیه برایشان مهم نبود. او می افزاید:" به باور من مساله ی اتحادیه مهم بود، رابطة تنها برای گسترش نفوذ جهانی عربستان سعودی نبود، بلکه شیوه یی برای گسترش نفوذ اسلام در کشورهای عربی و فراتر از آن بود." بگفته ی این مامور سیا، اتحادیه ی جهانی مسلمانان تهدید و دغدغه یی ژئوپولتیک دانسته نمی شد و واشینگتن نیز علاقه یی به آن نداشت. او ادامه می دهد: " واشنگتن در خواب بود و هیچ هشداری را نمی شنید." اینچنین، عملیات پنهانی نفوذ سیا در اتحادیه منتفی شد.
"چارلز واترمن"، عرب شناس سازمان سیا که سالهای بسیاری را در خاورمیانه گذرانده بود و سرانجام رئیس دفتر سیا در عربستان سعودی شد، می گوید که از نظر سیا، اتحادیه ی جهانی مسلمانان در دهه های 1960 و 1970 کمترین خطری نداشت. وی می افزاید:" اتحادیه مانند دیگر سازمانهای اسلامی مساله یی نگران کننده نبود. چنانچه اتحادیه از جنبش های دانشجویی اسلامی حمایت می کرد، یا با دانشجویان چپگرا در تقابل قرار می گفت، همان چیزی بود که ما می خواستیم؛ کنترل چپ ها." واترمن در پاسخ به این پرسش که آیا سیاست آن هنگام سیا، پیرامون گروه های اسلامگرایی چون اتحادیه و ماهیتشان نادرست بوده است، می گوید:
" این گروهها شبیه موسسات خیریه ی اسلامی بودند."
"ری کلوس"، رئیس پیشین سیا موافق این نظر است. زمانی که از او درباره ی نگرانی سیا پیرامون پیوندهای احتمالی اخوان المسلمین و روحانیون وهابی پرسیده می شود، می گوید:
" ما این مساله را دنبال نمی کردیم. اگر کسی را در این باره مقصر بدانیم، آن من هستم. ما از سوی آنها تهدیدی احساس نمی کردیم. من سیاهه یی از اهداف مشخص داشتم، ولی در واشینگتن هیچکس از من نمی خواست آنها را دنبال کنم... اتحادیه مساله ی ما نبود."
99 درصد بودجه ی اتحادیه جهانی مسلمانان را دولت عربستان سعودی تامین می کرد. پیوندهای اتحادیه با نهادهای مذهبی سعودی گونه گون بود. یکی از دبیران اتحادیه، محمد علی الحرکان، از وهابیون سرشناس و وزیر پیشین دادگستری دولت سعودی، بعدها اسما مفتی اعظم عربستان سعودی شد. وهابیون و رهبران اتحادیه، علاوه بر وزارت دادگستری در وزارت آموزش و پرورش و نیز وزارت مهم حج و موقوفات مذهبی، که هر سال بر امور میلیون ها زائر مسلمان مکه نظارت داشت و سرمایه های بسیاری در اختیار موسسات خیریه و نیز برای دعوت به اسلام هزینه می کرد، دست یازیدند. امکاناتی چنین گسترده در اختیار دانشگاهها، و بویژه دانشگاه های اسلامی بود. اتحادیه جهانی مسلمانان با انجمن جهانی جوانان مسلمان، سازمانی نظامی که در سال 1972 تاسیس و بعدها به اقدامات تروریستی در سطح بین المللی متهم شد، پیوند داشت.
درخلال دهه ی 1960، کشمکش میان مصر و عربستان سعودی ــ در عمل در شکل جنگ یمن با حمایت امریکا از عربستان سعودی ــ در دو جهت رخ نمود: نخست در ظهور دوباره ی اخوان المسلمین در مصر و آن دیگر، جنگ یمن که ناصر را در برابر فیصل قرار می داد. در هر دو مورد، پیوندهای میان اخوان المسلمین، اتحادیه جهانی مسلمانان و حکومت های پادشاهی محافظه کار عربی، عربستان را در برابر ناصر یاری رساندند.
سعید رمضان و بازگشت اخوان المسلمین
سازمانده اصلی بلوک اسلامی سعودی همان کسی بود که در سال 1953 در دفتر "اوال" کاخ سفید با آیزنهاور دیدار کرد: سعید رمضان.
به گواه گزارش دولت سوئیس، در این دوره، سعید رمضان مامور آمریکائیان بوده است. او از آلمان غربی، عربستان سعودی و قطر کمک مالی گرفته، و نماینده ی دولت اردن در مقر سازمان ملل در ژنو بوده است. همزمان، سعید رمضان، مغز متفکر اخوان المسلمین در امور جهانی این جمعیت و به گفته ی آگاهان، از طراحان دومین سوء قصد به جان ناصر در 1965، بوده است. این سوء قصد، در هنگامه ی شورش دیگری از سوی اخوان المسلمین در مصر، با سازماندهی داهیانه ی سعید رمضان و به یاری تبعیدیان، انجام شد. بخشی از تشکیلات رمضان در عربستان بود، و آن دیگر در ژنو، محل سکونت وی. از قدرت اخوان المسلمین در مقایسه با دوره ی پیش از 1954، کاسته شده بود. اخوان المسلمین از دهه ی 1950، ناگزیر از فعالیت پنهانی بود. جمعیت می کوشید برای نشان دادن موجودیت خود، سازمانهای علنی و سخنرانی های سیاسی برپا دارد، ولی سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی ناصر در جلوگیری از فعالیت های آنها موفق تر بودند. با این همه، بسیاری از زندانیان سیاسی که پس از سال 1954، در جریان برچیدن اخوان المسلمین دستگیر شده بودند، در میانه ی دهه ی 1960 آزاد شدند. ولی دگربار آغاز به سازماندهی علیه ناصر کردند.
سعید رمضان، از ژنو هدایت سازمان های بسیاری را در دست داشت. ناصر او را در سال 1954، از تابعیت مصری محروم کرد، و اینگونه رمضان به تبعید رفت. او با کمک دولت آلمان غربی که از به رسمیت شناختن آلمان شرقی از سوی مصر ناخشنود بود، با گذرنامه ی دیپلماتیک آلمان غربی، پیش از مهاجرت به سوئیس، به مونیخ رفت و با پشتیبانی مالی پادشاه عربستان سعودی در سال 1961، مرکز اسلامی ژنو را بعنوان ستاد فرماندهی خود پایه گذارد. سعید رمضان به درازای 34 سال تا پیش از مرگش در سال 1995، در سوئیس بسر برد.
مرکز اسلامی ژنو، مقر مرکزی فرماندهی بود و مکان هایی برای دیدار میان فعالان راستگرای اسلامی از سراسر جهان و نیز اخوان المسلمین فراهم می کرد. به گفته ی "ریچارد لابویر"، ژورنالیست پژوهنده در زمینه ی پیوندهای اخوان المسلمین با تروریسم، سعید رمضان نه تنها مسائل مالی سازمان را سامان می داد، که همراه یوسف ندا، از حامیان مالی اخوان المسلمین، بانک های التقوی را بنیاد نهاد.
سعید رمضان در سال 1962، عربستان سعودی را برای تاسیس اتحادیه ی جهانی مسلمانان یاری کرد. "هانی رمضان"، پسر سعید رمضان و رئیس کنونی مرکز اسلامی ژنو، می گوید:
" پدرم، نه تنها از رهبران بنیادگذار اتحادیه، که نوآور تاسیس یک اتحادیه ی اسلامی برای انتشار افکار خویش بود." به گفته هانی رمضان، در سوئیس از تاسیس مرکز اسلامی استقبال شد. او می افزاید:" آن هنگام هراسی که امروزه از اسلام هست، نبود. نخستین واکنش ها در برابر تاسیس مرکز اسلامی ژنو بدست پدرم، استقبال مردم سوئیس و افکار همگانی اروپا بود." با این همه، هانی رمضان می پذیرد که طرح تاسیس مرکز اسلامی برای گسترش افکار اخوان المسلمین بوده است. به گفته ی او: "انگیزه ی پدرم برای ایجاد مرکز اسلامی ژنو، گسترش آموزه های حسن البناء و نیز فراهم آوردن مکانی برای گردهمایی طلابی از سرتاسر کشورهای عربی و آموزش مذهبی آنها بود."
برغم پراکنده شدن رهبری اخوان المسلمین در تبعید و شرایط فعالیت پنهانی در مصر، اندیشه های جمعیت در سالهای دهه 1960 رادیکالتر شد. اخوان المسلمین در قاهره برای هماوردی دیگری با ناصر تجدید نیرو می کرد و اسلام سیاسی در نقاط دیگری از جهان رو به پیشرفت بود؛ تکاپوی عربستان سعودی برای رهبری کشورهای اسلامی و عربی، پیدایش آیت الله خمینی بر صحنه ی سیاسی ایران، تدارک تاسیس حزب نیرنگ باز "الدعوه" از سوی شیعیان بنیادگرای عراق، و سرانجام جنبش ابوالاعلی مودودی در پاکستان. در هنگامه ی بحران اخوان المسلمین در مصر، در سال 1965، سعید رمضان، ایدئولوگ اصلی سازمان، و سید قطب، رهبری نظامی جمعیت، پس پرده ی توطئه ی سوء قصد به جان ناصر بودند. در مقابل، ناصر آماده تر بود. او دوستان و حامیانش را در میان روحانیون مصر به پشتیبانی از خویش فراخواند، سعید رمضان و اخوان المسلمین را نیز آلت دست ایالات متحده معرفی کرد.
"گیلز کپل"، از تحلیلگران بنام اسلام سیاسی، می گوید:" در 30 آگوست، ناصر در سخنرانی خویش از مسکو خطاب به مردم مصر، جمعیت اخوان المسلمین را بخشی از توطئه یی بزرگتر با هدایت سازمان های جاسوسی غرب شناساند. ناصر در ادامه، همدستان آنها را کسانی چون "مصطفی امین"، روزنامه نگار لیبرال برجسته که در روز 2 سپتامبر به اتهام جاسوسی برای ایالات متحده دستگیر شد، معرفی کرد. پس از تهاجم هایی اینچنین، سیل انتقادهای کارگزاران مذهبی، سخنگویان دولتی، و نویسندگان، از عناصر آشوبگر و فتنه جو روان شد... آنها اخوان المسلمین را بعنوان تروریست های قرون وسطائی محکوم کردند. روزنامه ها ارتباطات متحجرین مذهبی یی چون سعید رمضان را با سرویس های جاسوسی بیگانه افشا کردند. گفته میشد که رمضان از سوی پیمان سنتو و از عمان و اردن پشت پرده ی همه ی رویدادها است." محتمل است که سعید رمضان مامور ایالات متحده بوده باشد، اما بی گمان در تماس بسیار نزدیک با اعضای پیمان سنتو، از آن میان پاکستان، نیز اردن و عربستان سعودی که از سوی ایالات متحده علیه ناصر پشتیبانی می شدند، بوده است.
بنوشته ی روزنامه ی Le Temp، نه تنها دولت مصر که دولت سوئیس نیز سعید رمضان را مامور ایالات متحده می دانست. در هنگامه ی بحران مصر در سال 1966، نشستی در سطح عالی با شرکت شخصیت های سوئیسی و از میان، دیپلمات ها، پلیس فدرال سوئیس و سرویس های امنیتی این کشور برای گفتگو درباره ی سعید رمضان تشکیل شد. بر پایه ی اسناد آرشیو دولتی سوئیس، دولتمردان وقت آن کشور سعید رمضان را "دارای گرایش محافظه کارانه به غرب و بی خطر برای سوئیس"، می دانسته اند. بر همین اساس، دولت سوئیس از همکاری سعید رمضان با سرویس های جاسوسی غربی MI6 و سیا اطمینان داشته است. بنوشته ی Le Temp: "سعید رمضان فراتر از مبلغی ساده با گرایش ضد کمونیستی است." یکی از تحلیلگران دولت سوئیس نتیجه می گیرد:
"سعید رمضان جاسوس بریتانیایی ها و آمریکایی ها است." Le Temp باز می نویسد:" در بسیاری از مدارک مربوط به پرونده ی سعید رمضان، به پیوندهای او با برخی سرویسهای جاسوسی اشاره شده است."
تهاجم دیگرباره ی ناصر در سالهای 66-1965، به جمعیت اخوان المسلمین، باز هم تلفات بسیاری به تشکیلاتشان وارد آورد، بسیاری از رهبران تشکیلات زیرزمینی جمعیت دستگیر و برخی ناگزیر از فرار به آنسوی مرزها شدند. سید قطب، ایدئولوگ و رهبری نظری اخوان المسلمین که پیشتر به عربستان سعودی تبعید شده بود، بدستور ناصر، بدار آویخته شد. بگفته ی "هرمان ایلتس" کوشش بسیار ملک فیصل برای جلوگیری از اعدام سید قطب سودی نبخشید.
کندی، ناصر و مساله ی یمن
کشمکش میان ناصر و ملک فیصل در جریان جنگ خونبار یمن از 1962 تا 1970، آشکارا رخ نمود. دهه ی 1960 اوج قدرت هر دو بود. ناصر، نماد همبستگی عرب با هواخواهان بسیار در کشورهای عربی، و فیصل با خلع ملک سعود از قدرت در دهه ی 1960، به پشتوانه ی ثروت فراوان سعودی ها و اتحادیه جهانی مسلمانان و نیز جنبش وهابی، در پی رهبری جهان اسلام بود. رهبر مصر با آن شیوایی بیان ویژه ی خویش، پادشاه سعودی را آلت دست امپریالیسم آمریکا می خواند و در مقابل، فیصل نیز سوسیالیسم عربی ناصر را با "کمونیسم آتئیستی" برابر می نهاد.
اگر چه عموما جنگ یمن از دید جامعه ی امریکا پنهان بود، آثار مهمی بر سیاست خاورمیانه یی ایالات متحده داشت و پیوندهای آمریکا را با دول محافظه کار عرب و بیش از همه، عربستان سعودی و بلوک اس