جهانی شدن سرمایه ی امپریالیسم (VII)
پیوست به گذشته
جهانی شدن سرمایه ی امپریالیسم
منتشر شده از سوی حزب کمونیست سوئد (م-ل)
(VII)
در تابستان سال ١٩۵١ گفتگوهای صلح آغاز شد٬ و آنزمانی بود که طرفین جنگ در مقابل هم در عرض جغرافیایی ٣٨ درجه که قبلا کره را تقسیم کرده بود ایستاده بودند. مذاکرات به کندی پیش میرفت. برای اولین بار دو سال بعد در پایان جولای ١٩۵٣ قرارداد آتش بس در روستای کوچک مرزی پان مون جون بسته شد. جنگ پایان یافته بود٬ اما بدون صلح. هنوز در سال ٢۰۰١ قرارداد صلحی نوشته نشده و هنوز تعداد بیشماری از نیروهای آمریکایی مجهز به اسلحه های اتمی در کره جنوبی بسر میبرند.
آمریکا موفق نشد که تمام کشور کره را به اشغال خود درآورد ولی توانت مواضع خود را در قاره آسیا تقویت نماید.
همچنین در جنوب٬ در هند و چین فرانسوی٬ موضع امپریالیسم تضیعف شد. در ویتنام « هوشی مین» کمونیست در دهه های ١٩٢۰ مبارزه آزادیبخش ملی را بر علیه قدرت استعماگر فرانسه و آن طبقه فاسد که از جانب فرانسه حمایت میشد سازمان دهی نمود. طی جنگ جهانی دوم رژیم فرانسوی « ویشی » نه تنها با هیتلر٬ بلکه با ژاپن که حق داشت ویتنام را از لحاظ نظامی مورد بهره برداری قرار دهد همکاری میکرد. این دولت مورد حمایت فرانسه و بقیه بهره کشان محلی٬ زیر نظر رژیم فاشیست ژاپن زندگی میکرد. با اینحال ژاپنیها به فرانسویها اعتماد نداشتند. در لحظات پایانی جنگ٬ آنها زمان را برای نیروهای نظامی استعمارگر فرانسوی کوتاه کردند و در ویتنام دیکتاتوری خونینی را با پشتیبانی طبقه فاسد ٽروتمند که به دنبال تغییر جهت باد٬ به سرعت کت خود را پشت و رو کرده بودند٬ براه انداختند.
بدین ترتیب «هوشی مین» و کمونیستهای ویتنام٬ که در گذشته با برنامه آزاد سازی ویتنام «فيت مين» درراس مبارزه بر علیه استعمارگران فرانسوی قرار گرفته بودند٬ اینبار نیز در راس مبارزه با فاشیسم ژاپن قرار گرفتند. وقتی ژاپن در هم شکسته شد٬ تنها یک قدرت مردمی وجود داشت که میتوانست رهبری را در کشور بدست گیرد. در سپتامبر١٩۴۵ جمهوری دمکراتیک ویتنام با «هوشی مین» به عنوان رئیس جمهور آن اعلام موجودیت نمود.
با اینحال امپریالیسم از قبول غیر وابسته بودن ویتنام امتناع کرد. نیروهای فرانسوی و انگلیسی ویتنام را اشغال کرده و هشت سال جنگ را به ویتنامیها تحمیل نمودند. در قسمت جنوبی کشور ارگانهای مستعمراتی فرانسوی سازماندهی شد و در شمال پرزیدنت هوشی مین ناگزیر شد که برای مدتی رهبری چریکها را به عهده بگیرد. با اینحال قدرت مستعمراتی و در حال زوال فرانسه آن توان لازم را نداشت که در مقابل مبارزات آزادیخواهانه مردم ویتنام مقاومت کند. در ماه مه ١٩۵۴ نیروهای استعمارگر فرانسه در محلی به نام « دینبینفو» شکست سختی را متحمل شدند. این شکست به معنای پایان استعمار خونین فرانسه در ویتنام بود.
در یک کنفرانس صلح در ژنو قرارداد صلحی به امضاء رسید٬ قراردادی که بر اساس آن برای اینکه به نیروهای باقیمانده فرانسوی این امکان داده شود که به صورتی منظم عقب نشینی کنند٬ کشور به صورتی موقت در عرض جغرافیایی ١٧ درجه به دو قسمت تقسیم شده و پس از آن در سراسر کشور انتخابات عمومی برگذار شود. کسی به نتیجه این انتخابات شک نداشت. بر اساس محاسبات اداره کنندگان وزارت امور خارجه آمریکا «هوشی مین» ٨۰ % از رای مردم را بدست خواهد آورد و اینکه امپریالیسم ویتنام را از دست خواهد داد. بنابراین در جنوب کشور انتخابات را متوقف نمودند و رژیم دست نشانده ای را که مورد پشتیبانی نیروهایی بود که در گذشته از فرامین نیروهای اشغالگران فرانسوی و ژاپنی اطاعت میکردند را در آنجا بر سر کار آوردند.
به این ترتیب امپریالیسم ویتنام را به دو قسمت تقسیم کرد٬ همانطور که کره را با خشونت و روشهای تروریستی و در تضاد با معاهده ژنو به دو قسمت تقسیم کرده بود. با اینحال مردم ویتنام تسلیم نشدند.م جنگی پارتیزانی بر علیه رژیم دست نشانده امپریالیسم در سایگون آغاز شد و همزمان در ٢۰ دسامبر ١٩۶۰ جبهه آزادیبخش ملی در محلی مخفی در جنوب ویتنام تشکیل شد.
( اٍف . اٍن .اٍل ) بسرعت قدرت را در روستاهای ویتنام جنوبی در دست گرفت. رژیم دست نشانده و مورد تنفر در جنوب٬ حرفی برای گفتن نداشت.
امپریالیسم آمریکا به هیچ عنوان قصد نداشت که ویتنام را از دست بدهد. مشاوران نظامی جهت سازمان دادن جنگ رژیم دست نشانده خود بر علیه مردم خودش به جنوب ویتنام فرستاده شدند و زمانیکه این هم کمکی نکرد آمریکا با تمام نیرو حمله کرد. ١٩۶۴ بمباران تروریستی در هر دو قسمت شمال و جنوب ویتنام آغاز شد و یک سال بعد نیروهای نظامی منظم به کار گرفته شدند.
بمبارانهای تروریستی در ویتنام یکی از وحشتناکترین بمبارنهای ٽبت شده در تاریخ به شمار میرود. طی ١١ سال مقدار بمبی که آمریکا بر سر مردم ویتنام ریخت بیش از بمبهایی بود که تمامی شرکت کنندگان در جنگ جهانی دوم در تمامی جبهه ها استفاده نموده بودند. مجموع قدرت انفجاری آنها چندین برابر از بمب اتمی که در ناکازاکی و هیروشیما بکار گرفته شد بیشتر بود.
شمال ویتنام بشدت صدمه دید اما در روستاهای واقع در جنوب اوضاع وخیمتر شد. آمریکا به آنجا وارد شد فقط به این خاطر که بوسیله بمبهای خود تمام موجوات زنده ای را که توسط جبهه آزادیبخش ملی ( اٍف . اٍن .اٍل ) کنترل میشد نابود سازد. آنها از استفاده از هیچ وسیله ای که در تاریخ از جمله بزرگترین جنایات انسانی به شمار میرود فروگذاری نکردند.
این بمبارانها با ترور مردم غیر نظامی در جنوب ویتنام همراه شد. طی بمبارانها٬ پناهندگان در روستاهای به اصطلاح سوق الجیشی – بازداشتگاههای زندانیان سیاسی - زندانی و تمام مخالفان سیاسی به بند کشیده شدند. ٢۰۰۰۰۰ بیست هزارنفر زندانی سیاسی که بسیاری از آنها خوراک ببرها شدند٬ در سوراخهایی که در زمین حفر شده بودند کشته شدند. کشتار های دسته جمعی توسط سربازان آمریکایی انجام شد. در روستای « سانگ مای »، یک واحد آمریکایی به صورتی بیرحمانه ۴۰۰ چهار صد انسان را٬ که بیشتر از زنان٬ کودکان و سالخوردگان تشکیل میشدند اعدام کردند.
تمامی سربازانی که در این کشتار شرکت کردند به جز فرمانده مسئول سروان « ویلیم كلی »، آزاد شدند. جهت جلوگیری از اعتراض افکار صلح طلبانه٬ در سال١٩٧١ به زندان ابد محکوم شد. اما با دخالت پرزیدنت نیکسون مجازت او تقلیل یافته و در خانه خودش زندانی شد! در سال ١٩٧۴ او را آزاد کردند. امپریالیسم جلادان خود را تنبیه نمیکند.
جنگ ویتنام اولین جنگ تلویزیونی بود. تصاویر واقعی از کٽیفترین صحنه های جنگ از طریق کابلها به اطاقهای پذیرایی مردم به سرتاسر جهان فرستاده شد. این امر باعٽ تحریک هر چه بیشتر افکار عمومی در جهان و آمریکا بر علیه جنگ شد. آمریکایی که مردان جوان را جهت اعزام به جبهه وادار به نام نویسی مینمودند٬ و روزانه تعداد هر چه بیشتری از کیسه اجساد و یا سربازان معلول و روانی به آنجا فرستاده میشد. در آمریکا تقاضای محول نمودن مسئولیت جنگ به رژیم سایگون هر چه بیشتر قوت میگرفت. این امر پرزیدنت را وادار ساخت که دستور عقب نشینی نیروهای آمریکایی را صادر نماید. این آغاز پایان جنگ بود. دولت فاسد و مورد تنفر سایگون در مقابل نیروهای آزادیبخش هیچ امکانی برای دفاع از خود نداشت. این دولت در بهار سال ١٩٧۵ سرنگون شد و در ٣۰ آوریل ١٩٧۵ نیروهای جبهه آزادیبخش ملی (اٍف . اٍن . اٍل) سایگون را به تصرف خود درآوردند. ملتی کوچک از طریق اتحاد و تحمل قدرتمندترین ارتش جهان را شکست دادند.
این یک پیروزی بی نظیر بود٬ اگر چه بشدت گران تمام شد. طبق محاسبات ٢۰۰۰۰۰۰ دو ملیون انسان قربانی این جنگ امپریالیستی شدند. اما این تمام واقعیت نیست. حتی امروز هم انسانها به دلیل ضرباتی که حاصل جنگ آنزمان است میمیرند٬ کودکان بصورت ناقص و با مشکلات مغزی متولد میشوند٬ زمینهای کشاورزی به دلیل بمبارانهای شیمیایی آمریکا مسموم هستند و مشکلات اجتماعی بی اندازه است. آمریکا تا به حال برای تمام این جنایات خود یک دلار غرامت جنگی به کشاورزان فقیر ویتنام پرداخت ننموده است.
جنگ بر علیه کره و ویتنام یاد آور خاطرات وحشتناک جنایات امپریالیستی و دشمنی بر علیه خلقهاست. اما نشاندهنده این امر نیز هست که میتوان امپریالیسم را شکست داد – که جمعیتی کوچک میتواند دشمنی پر قدرت را شکست بدهد. این امر اتحاد٬ تحمل٬ رهبری کمونیستی و اشتراک و همکاری میان ملتها را طلب میکند.
موج انقلاب فروکش میکند
پیروزی در ویتنام نقطه عطفی شد بر آغاز موجی از انقلابات که طی آن٬ صد سال کوتاه٬ در سراسر جهان آغاز شد٬ اما پایان آن نبود.
در سال ١٩٧۴ دیکتاتور فاشیستی پرتقال سرنگون شد. یک نکته مهم مبارزه ای بود که برای آزادی ملی در مستعمرات پرتقالی در آفریقا و سقوط فاشیشم سازماندهی شد که به از هم پاشیدگی سیستم مستعمراتی پرتقال و استقلال در آنگولا٬ موزامبیک٬ گینه بیسائو منتهی شد.
حکومت راسیستی حاکم بر زیمبابوه مجبور به تسلیم شد و آفریقای جنوبی راسیست مجبور شد که از الحاق نامیبیا دست بردارد. در آخر حتی خود رژیم راسیستی نیز سقوط کرد. در آفریقای جنوبی دولت ( اٍ . اٍن . سی) ٬ قدرت را به رهبری یک زندانی محکوم به حبس ابد به عنوان رئیس جمهور٬ قهرمان و آزادیخواه مشهور« نلسون ماندلا» واگذار نمود.
در نیکاراگوئه دولت دیکتاتور« سو موزا» توسط ساندنیستها سرنگون شد. یک دولت دست چپی در ماناگوا قدرت را بدست گرفت و بلافاصله اصلاحات گسترده ای را آغاز نمود. یک سیاست مدبرانه بر علیه شرکتهای بزرگ آمریکایی که تا آنزمان کشور را از پشت صحنه اداره میکردند.
در ایران رژیم شاه و دست نشانده امپریالیسم توسط تظاهرات مردمی سرنگون شد. اما اکنون از موزیک انقلاب نغمه های دیگری شنیده میشود. در ایران یک دولت پیشرو با نقطه نظرات سوسیالیستی قدرت را بدست نگرفت٬ بلکه یک دولت مذهبی مسلمان عقبگرا که به سرعت به یک دیکتاتوری مذهبی تبدیل شد بر سر کار آمد. آمریکا یقینا کنترل بر ایران را از دست داده است٬ حداقل برای مدتی٬ اما رهایی از امپریالیسم به معنای افزایش آزادی برای توده ها نیست. این نیروهای سوسیالیستی بودند که ضعیف بودند.
در دهه های١٩٧۰ وضعیت جهان تغییر کرد. تمایلات انقلابی کاهش یافت. امپریالیسم نیروهای خود را متمرکز کرده - نه تنها مانند گذشته برای دفاع از “سهم خودش” در جهان٬ بلکه برای گسترش آن – و دست به حمله زد. در این میان یکی از فاکتورهای مهم٬ دولتهای سوسیالیستی٬ تضعیف شده و از هم فرو پاشیدند – نه تنها به دلیل کسادی اقتصاد در مسکو٬ بلکه دولت چین تحت رهبری « دنگ ژیائوپینگ » در دروازه های کشور را برای استٽمار سرمایه داری باز کرد.
در سال ١٩٨٩زمانیکه دیوار برلین فرو میپاشد٬ بهمراه آن و با شتابی بی نهایت تغییر سیاست در کشورهای به اصطلاح سوسیالیستی قطعی میشود. انقلاب و جنبشهای آزادیبخش دیگر تمایل اصلی در جهان نیست٬ بلکه ارتجاع و بردگی امپریالیستی جایگزین آن شده. جهان به سمت نظم جدیدی حرکت مینماید.
ادامه دارد