آموزش و. ا. لنین در مورد ساختار حزب و دوران معاصر! (2)
پیوست به گذشته
آموزش و. ا. لنین در مورد ساختار حزب و دوران معاصر!
نویسنده: اوسین رومان
بر گردان: ر.ح.بازیار
(2)
3- مفهوم احزاب سیاسی. از موضع مارکسیسم ـ لنینیسم، احزاب سیاسی نمی توانند چیزی غیر از آوانگارد این یا آن طبقه در مبارزه به خاطر کسب حاکمیت سیاسی باشند. بدین ترتیب، حزب سیاسی در معنای علم سیاست شناسی، یعنی گروه متحد و سازمان یافته همفکران. حزب نقطه تجمع بهترین نمایندگان ایدئولوژیک و سیاسی طبقهای که منافع آن را منعکس می سازد، است. هدف اساسی در حزب سیاسی، رسیدن به حاکمیت،و یا دقیقتر، به حاکمیت رساندن طبقۀ خود است.
از این موضع، در جامعۀ معاصر تمامی احزاب سیاسی، از احزاب سوسیال ـ دمکرات گرفته تا اپورتونیستی، لیبرالی و فاشیستی، به لحاظ ماهیت طبقاتی خود جزو احزاب حاکم محسوب می شوند. این بحث دیگری است، که خود طبقۀ حاکم به گروهبندیهای مختلف تقسیم می شوند و در جریان رقابت میان بورژوازی، یک بخش آن نقش مسلط را در دستگاه دولتی می گیرد و بخش دیگر از میدان سیاسی کنار گذاشته می شود.
در این حالت، این “کنار گذاشتن” ویژگی فرمالیته دارد، چون اساس حاکمیت بورژوازی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است که در صورت حاکمیت هر گروهبندی بورژوازی، تغییر نا پذیر می ماند. اما خود گروهبندیها می توانند به شکل دورهای جای خود را عوض کنند و “انقلابیون” دیروز می توانندبه طور “ناگهانی”به “حزب حاکم” تبدیل شوند.
4- حزب کمونیست همچون پیشتاز زحمتکشان. طبق نظریه لنین، حزب کمونیست باید فقط تجمع بهترین نمایندگان طبقۀکارگر باشد، که فعالین انقلابی حرفهای در آن تسلط دارند. و.ا.لنین معتقد بود، که:
“ 1) – هیچ جنبش انقلابی نمی تواند بدون تشکیلات منسجم و ادامه کار استحکام داشته باشد؛ 2) – که هر چقدر تودههای وسیعتری به طور خود بخودی به مبارزه جذب می شوند … به همان میزان این تشکیلات باید منسجم تر باشد.
3) – که چنین تشکیلاتی باید اساسأ متشکل از افرادی باشد، که به طور حرفهای به فعالیت انقلابی مشغولند”.
در مارکسیسم ـ لنینیسم دقیقاً آن گروه ویژه که باید رهبری حزب را در دستهای خود متمرکز سازد مشخص شدهاست ـ یعنی تشکیلات انقلابیون حرفهای.
خطوط اساسی تشکیلات انقلابیون حرفهای:
ادامه کاری. در مرحلۀ محفلی(پایان قرن نوزدهم) محفلها بسیار زود زیر ضربه رفته و از بین می رفتند، و محفل تازه تشکیل شده عملأ هیچگونه تکیه گاه قبلی را نداشت و از گذشته کاملأ جدا بود و باید همه چیز را از نو شروع می کردند. در تشکیلات انقلابیون چنین وضعیتی نمی تواند وجود داشته باشد. تمامی سازمان باید ادامه کاریش تضمین گردد، یعنی اینکه باید بتواند خود را حفظ کند، به دام نیافتد، متلاشی نشود، و در صورتی که یک مهرۀ کلیدی را از دست می دهد، باید قبلأ فکر جایگزینی آن را کرده باشد.
پنهان کاری. بدون پنهان کاری وجود تشکیلات انقلابی بی معناست. فعالیت انقلابی کاملأ آشکار برای خود نشان دادن، چنانکه برخی سازمانهای چپ انجام می دهند، برای حزب کمونیست در حکم خودکشی است، خود را زیر ضربه حاکمیت بورژوازی قرار دادن است.
هسته کوچک و اعضای تشکیل دهندۀ آن. در اثر” نامه به رفقا” لنین نوشت:
“جنبش را باید گروه انقلابیون حرفهای آزموده و با تجربه، تا حد ممکن کم تعداد وتا حد ممکن همگون، رهبری کنند”. هر چند که خود حزب آوانگارد است، اما در خود حزب باید آوانگارد آوانگارد وجود داشته باشد، یعنی گروهی افراد استوار(مطلوب است که از کارهای جنبی آزاد باشند) که صرفأ به کار رهبری حزب اشتغال دارند.
این افراد باید بخوبی بررسی شده باشند، مطمئن باشند، از لحاظ ایدئولوژی با سواد باشند و از لحاظ تشکیلاتی آمادگی لازم را داشته باشند. تعداد این افراد نباید زیاد باشد، یک هسته کوچک. آوانگاردِ آوانگارد، که توان و استعداد رهبری مؤثر و مستحکم کل تشکیلات حزبی را داشته باشند.
این رهنمود امروز هم اهمیت خود را حفظ کردهاست. امروز ما باید تلاش کنیم این گروه انقلابیون حرفهای را شکل دهیم. کار، تحصیل، “امور معیشتی” گوناگون، مشکل جدی بر سر راه فعالیت انقلابی حزبی است. به همین دلیل، از نقطه نظر ما، حزب کمونیست انقلابی معاصر باید امکان مادی نگهداری حد اقل گروه کوچکی فعال حرفهای حزب (انقلابیون حرفهای) را داشته باشد. فعالینی که کار آنها صرفأ امور اداره حزب باشد.
تمرکز گرایی. هر گونه سخنی در مورد دمکراسی پوچ و بی معنی است، اگر این دمکراسی بوسیلۀ سانترالیسم تحکیم نگردد. چون فقط این امر می تواند موجودیت حاکمیت نوین و پیروزی انقلاب را تحکیم و تأئید کند.
وحدت ایدئولوژیکی. بدون این علامت هر گونه سازمان انقلابی فاقد معناست. پلورالیسم ایدئولوژیکی جزو پرنسیبهای حزب پرولتری نیست. فراکسیون در حزب جای ندارد. اگر در مورد گروه کوچک انقلابیون حرفهای سخن می گوییم، باید گفت که در میان آنها فقط باید انسانهای هم عقیده، که هدف عمومی را می دانند و آمادهاند در راه این هدف از هر آزمایشی بگذرند، وجود داشته باشند.
5- سیستم کادر گزینی حزب کمونیست. حزب با توده ها و کل طبقه یکسان نیست. به همین دلیل هم سازمانهای تودهای (شوراها)، صنفی (سندیکاها) و پیشرو طبقه (حزب سیاسی پرولتاریا) وجود دارد.
با توجه به این، مطابق نظر لنین، هر دلسوز و موافقی نمی تواند عضو حزب باشد. در گنگرۀ دوم حزب، دو فرمولبندی در رابطه با مفهوم عضویت در حزب مطرح شد.تفاوت ما بین آنها در این بود، که فرمول لنین عضو حزب را کسی می دانست، که برنامه حزب را قبول دارد، کمک مالی به حزب می کند و در یکی از سازمانهای حزبی فعالیت دارد. فرمول ” مارتف” فقط قبول برنامه و کمک مالی را برای عضویت حزب کافی می دانست. نهایتاً پس از مباحث طولانی فرمول لنین پیروز شد.
برروی پروسۀ این پیروزی مکث می کنیم و این دو فرمولبندی را مقایسه می کنیم. فرمول لنین از این موضع حرکت می کرد، که حزب طبقه کارگر پیشتاز و آوانگارد این طبقهاست، نه تجمع دلسوزان. افرادی که به حزب پذیرفته می شوند، بایدغیر از نقش پاسیف، همچون قبول برنامه و کمک مادی، باید نقش مشخصی را ایفا کنند.
لنین معتقد بود که عضو حزب باید نقش فعالی را بر عهده داشته باشد، یعنی فعالیت مستقیم در یکی از سازمانهای حزبی و اجرای مأموریت حزبی. چون قبول برنامه وپرداخت حق عضویت اساساً هر کسی می تواند، اما مشارکت در فعالیت تشکیلاتی حزب، تنها کسی قادر است که حقیقتاً وفادار به طبقه کارگر، با استعداد و آگاه باشد. همانا این فرمولبندی عضویت در حزب مبارز بود، نه در فراکسیون پارلمانی.
این فرمولبندی چون هم از لحاظ تاکتیکی و هم از لحاظ تئوریک درست بود، در کنگره به تصویب رسید و وارد اساسنامه حزب شد. لازم است یادآوری شود، که در طول تاریخ حزب کمونیست اتحادشوروی سوسیالیستی این فرمولبندی از لحاظ حقوقی تغییر نکرد.
خدمت ویژۀ لنین، مسئله در مورد تناسب توده، طبقه، پیشتاز و رهبران بود، که بشکلی درخشان در اثر “بیماری کودکی چپ روی در کمونیسم” فرمولبندی گردیدهاست.
و.ا.لنین نوشت:
“برای همه روشن است که تودهها به طبقات تقسیم می شوند. ـ و تودهها و طبقات را فقط زمانی می توان در مقابل یکدیگر قرار داد، که یک اکثرت عظیمی که بطور کلی بر حسب چگونگی وضع در نظام اجتماعی تولید تجزیه نشدهاست، در نقطۀ مقابل گروههایی که وضع خاصی در نظام اجتماعی تولید دارند، قرار داده شود، ـ همه میدانند که طبقات را معمولاً و در اکثر موارد، لا اقل در کشورهای متمدن امروزین، احزاب سیاسی رهبری می کنند و ادارۀ امور احزاب سیاسی نیز طبق قاعده عمومی توسط گروههایی کم و بیش ثابتی از معتبرترین، متنفذترین و مجربترین افراد که برای وظایف بسیار پر مسئولیت انتخاب می گردند و رهبر نامیده می شوند، انجام می گیرد.”
ازاین طرح دقیق ، به طور اجتناب نا پذیر نتیجه گرفته می شود، که لازم نیست تمام طبقه در حزب باشد. طبقه و آوانگارد طبقه ـ مقولات جداگانهای هستند. و.ا.لنین بیهوده در اثر “یک گام به پیش، دوگام به پس” اشاره نمی کند، که “ در واقع امر نباید حزب را بمثابه گردان پیشتاز طبقه کارگر، با کل طبقه قاطی کرد”. “ما ـ حزب طبقهایم، وبه همین دلیل تقریباً تمام طبقه (و در شرایط جنگی، در زمان جنگ داخلی، کاملاً تمام طبقه) باید تحت رهبری حزب ما عمل کند وهر چه فشردهتر به حزب ما پیوند یابند.اما “دنباله روی” و کودکانهاست اگر فکر کنیم، که زمانی تقریباً کل طبقه و یاکاملاً کل طبقه در جامعه سرمایه داری در وضعیتی خواهد بود، که از لحاظ رشد آگاهی و فعالیت به سطح گردان پیشتاز خود برسند”.
در این افکار عمیق در مورد نقش حزب و ارتباط او با تودهها، هستۀ اساسی آموزش در مورد حزب پیشرو نهفته است. دقیقاً همین هستۀ کلیدی لنینیسم در مورد حزب، در اتحاد شوروی نقض شد و امروز هم بخشهایی از آن در نظر گرفته نمی شود.
باقی دارد