مارکسیسم (3)
پیوست به گذشته
(3)
انگلس در کتاب خود به نام سوسیالیسم علمی و تخیلی به بحث افکار سوسیالیستی پیش از خود و رایج در زمان خود پرداخته و عنوان می کند که سوسیالیسمی که پیشینیان از آن یاد کرده اند سوسیالیسم تخیلی است و سوسیالیسم از نظر تخیل گراها بیان حقیقت مطلق، خرد و عدالت است و تنها لازم است کشف شود تا با تکیه بر مزیت های قدرت خودش دنیا را فتح کند.
اما وی عنوان می کند که "بینش ماتریالیستی تاریخ از این درک حرکت می کند که تولید، و در کنارش مبادله محصولات، اساس نظام تمام اجتماعات را تشکیل می دهد و در هر جامعه ای که در تاریخ پدیدار می شود توزیع ثروت و همراه با آن تقسیم اجتماع به طبقات یا اقشار بستگی به آن دارد که چه چیز و چگونه تولید می شود و این تولید به چه نحوی مبادله می گردد.
با حرکت از این واقعیت دیگر نمی توان منشا تمام تغییرات اجتماعی و دگرگونی های سیاسی را در مغز انسانها و در بصیرت روز افزون آنها نسبت به حقیقت و عدالت جاوید جستجو کرد.بلکه، باید آن را در تغییرات شیوه تولید و مبادله یافت.منشا این تغییرات نه در فلسفه ،بلکه، در اقتصاد هر دوران نهفته است."
مارکس نیز در مقدمه نقد اقتصادی سیاسی خود،عبارت مکملی را در مورد اصول بنیادی ماتریالیسم همان گونه که در جامعه بشری و پیشینه اش تسری یافته به این شکل ارائه می کند:
انسان ها در تولید اجتماعی وارد روابط مشخصی می شوند که ضروری و مستقل از اراده شان است. این روابط تولید با مرحله معینی از رشد نیروهای مادی تولید در تطابق است. جمع کل این روابط تولید، ساختار اقتصادی جامعه را پایه ریزی می کند-شالوده ای حقیقی که بر روی آن ، روبنای قانونی و سیاسی بنا می شود و اشکال مشخصی از آگاهی اجتماعی با آن مرتبط است.
شیوه تولید در زندگی مادی به طور کلی مراحل زندگی اجتماعی ، سیاسی و روشنفکرانه را تعیین می کند.
آگاهی انسانها موجودیت و حیاتشان را معین نمی کند ، بلکه برعکس ، موجودیت اجتماعی آنهاست که آگاهیشان را تعیین می کند. نیروهای مادی تولید در جامعه در مرحله ی مشخصی از توسعه خود، با روابط موجود تولید-که چیزی نیست جز بیانی قانونی برای همان چیز –یا با روابط مالکیت در محدوده ای که قبلا مشغول کار بودند- مغایرت پیدا می کنند.این روابط به علت اشکال تکامل و توسعه نیروهای تولیدی غل و زنجیری برای آنها می شوند. سپس عصر انقلاب اجتماعی آغاز می شود.
و لنین راجع به ماتریالیسمی که مارکس عنوان کرده می نویسد که:
با بررسی همه گرایشهای مخالف، با تقلیل آنها به شرایط دقیقا قابل تعریف زندگی و تولید طبقات مختلف جامعه ، با طرد ذهن گرایی و خود کامگی در انتخاب عقاید اصلی مختلف یا در تعبیر و تفسیر آنها ، و با افشای اینکه تمامی عقاید و گرایشهای مختلف ، بدون استثنا، ریشه هایی در شرایط نیروهای تولید مادی دارند، مارکسیسم راه را به سوی مطالعه کاملا فراگیر فرایند طغیان ، رشد و افول شکل گیری های اجتماعی – اقتصادی نشان داد.
مردم تاریخ خود را می سازند. ولی چه چیز انگیزه های مردم را تعیین می کند؟ به عبارتی، چه چیزی برخورد عقاید متعارض و مبارزات را موجب می شود؟ چه چیزی مجموعه ای از تمامی این برخوردهای کل توده ی جوامع انسانی است؟ شرایط تولید عینی زندگی مادی که مبنای شکل گیری تمامی فعالیت های تاریخی بشر است کدامند؟ قانون رشد و تکامل این شرایط چیست؟ مارکس به تمامی این جوانب توجه کرده است و راه مطالعه علمی تاریخ را در قالب فرایندی یکپارچه و قانونمند در تمامی جوانب مختلف و تناقضات عظیم آن نشان می دهد.
از نظر مارکس همه ی کالاها و ارزش آنها ، کار انجام گرفته برای تولید انهاست. وی در جلد اول کتاب سرمایه می نویسد:
هر زمان با مبادله، ارزش محصولات مختلف خود را برابر می کنیم، با همین عمل اندازه کار انسان را ، یعنی انواع مختلف کاری که صرف آن شده است، برابر می کنیم. ما از این امر آگاه نیستیم، با این حال آن را انجام می دهیم.
همانگونه که یکی از اقتصاد دانان گذشته گفته است، ارزش، رابطه ای است میان دو نفر. فقط باید اضافه می کرد، رابطه ی بین افراد بصورت رابطه بین چیزها بیان می شود. ما فقط وقتی می توانیم پی ببریم ارزش چیست که آن را از دیدگاه نظام روابط اجتماعی تولید یک شکل گیری تاریخی خاص از جامعه در نظر بگیریم . هم چنین با روابطی که در پدیده توده ای مبادله آشکار می شود، پدیده ای که میلیون ها بار تکرار می شود. همه کالا ها ، مانند ارزشها، فقط مقادیر معینی از زمان کار منعقد شده هستند.
راجع به مشکلات نظام سرمایه داری انگلس عنوان می دارد که مشکلات از آنجا نشات می گیرد که در قدیم در مغازه ها و کارگاه های کوچک که متعلق به یک شخص بود شخص به تنهایی کار و تولید می کرد و خود نیز از منافع آن استفاده می نمود و یا شاگردی را می پذیرفت که خود شاگرد به این دلیل به آن کار تن در می داد که خود زمانی به استاد کار تبدیل شده و آن کار را انجام دهد و دستمزدی هم می گرفت، اما با تغییر سیستم و بزرگ شدن کارگاه ها و صنعتی شدن آنها دگر تولیدات کار یک یا دو نفر نیست و عده ی زیادی در تولید یک محصول نقش دارند و نظام تولید تغییر یافته است اما سیستم توزیع سود به همان نحو قدیم باقی مانده و تنها یک نفر ویا عده ی کمی که خود تولید کنندگان محصول نیستند از منافع تولیدات استفاده نموده و سود می برند و این باعث تناقض شده و به معنی بهره کشی از کارگران که همان تولید کنندگان محصول هستند می باشد و یعنی سرمایه داران دارند کار کارگران را از آنها می خرند و مزدی به میزان بسیار کمتر از کار آنان به آنها می پردازند که مقدار مزد پرداخت نشده به صورت سود به جیب سرمایه داران رفته و باعث افزایش سرمایه آنان و ایجاد شکافی عمیق تر میان کارگران و سرمایه داران می گردد.
وی به رکودهای به وجود آمده در کشورهای صنعتی اشاره کرده و عنوان می کند که این رکودهایی که متناوبا هر ده سال یک مرتبه به وجود می آید و بهره کشی ها و ایجاد شکاف میان طبقات نشان از ضعف سیستم سرمایه داری است و زمانی فرا می رسد که طبقه زحمتکشان بر علیه طبقه ی برژوازی حاکم قیام کرده و حکومتی بدون طبقه یعنی سوسیالیسم را بنیان می نهند. که در آن هرکس به میزان زحمتی که برای تولید یک محصول می کشد از منافع آن متنعم می گردد.
مارکس راجع به مبارزات طبقاتی در مانیفیست کمونیست می نویسد:
تا به حال تاریخ تمامی جوامع موجود تاریخ مبارزات طبقاتی بوده است. انسان آزاد و برده، اشراف زاده و عامی ، ارباب و رعیت، کارفرما و کارگر روزمزد، به عبارتی، ستم دیده و ستمگر، در تعارض دائمی با هم هستند و به جنگی بی وقفه ، گاهی پنهان و گاهی علنی ادامه می دهند.جنگی که روی هم رفته هر بار یا به تجدید ساخت انقلابی جامعه و یا به ویرانی کامل طبقات مدعی ختم شده است.
جامعه بورژوازی معاصر که از ویرانی جامعه فئودالی سر بر آورده، تخاصمات طبقاتی را از بین نبرده است و چیزی جز طبقات جدید، شرایط جدیدی از ظلم و تعدی و اشکال جدیدی از مبارزه بنیان ننهاده است. با این حال عصر ما، یعنی عصر برژوازی ، این ویژگی مشخص را دارد که:
تخاصمات طبقاتی را ساده کرده است. جامعه روی هم رفته به دو اردوگاه متخاصم بزرگ، دو طبقه بزرگ که به طور مستقیم رو در روی یکدیگر هستند : برژوازی و پرولتاریا منشعب شده است.
…………