دمکراسی و رابطه آن با دین و مذهب (بخش اول((6)

پیوست به گذشته

دمکراسی و رابطه آن با دین و مذهب

(بخش اول(

….

(6)

نوشته : از کیا

 

در الهیات مسیحی،و در این حوزه ی دینی، «سكولاریزاسیون» را به فرایند دگرگونی و تحول در مبانی ناظر بر مناسبات دین و دنیا (و نه صرفاً دین و دولت) گویند. از آن جمله است، تحول نگاه دین و كلیسا به امور جامعه، دولت و به طور کلی كشور داری، با توجه به الزامات دنیای امروز. به عبارت دیگر آن تحولی در الهیات دینی كه استقلال و خودمختاری ساحت دولت و خروج آن از زیر سلطه و قیمومت دین و كلیسا را می پذیرد و محترم می شمارد. در اروپای غربی، چنین تحولی را ابتدا اصلاح طلبان مسیحی یعنی پروتستان ها انجام می دهند. كلیسای كاتولیك خیلی بعدها و با تاخیر به جنبش سكولاریزاسیون می پیوندد.

سكولاریسم عمدتاً در كشورهای پروتستان رشد و توسعه پیدا می کند. در آن جا كه جنبش اصلاح دین در اعتراض به قیمومت كلیسای روم بر پا می شود. سكولاریسم ریشه در آن برداشت خاص دینی از مناسبات انسان با خدا دارد كه مستقیماً به ایمان و وجدان ذهنی هر فرد، مستقل از اتوریته ی مقامات كلیسایی، توسل می جوید و از این طریق راه را برای«خودمختاری» انسان در این جهان و با خدای خود هموار می سازد.

در غرب، سکولاریزاسیون سیاست یا رهایش دولت از قیمومتِ کلیسا ریشه در دین مسیحی دارد كه بر خلاف دین اسلام که از ابتدا «حكومت و سیاست» کرد، از ابتدا «دین حکومتی» نبود و کار قیصر را از کار خدا «جدا» کرده بود. كلیسای مسیحی، البته بعد ها، راه دیگری در پیش می گیرد و همواره کوشش می کند قدرت زمینی (سیاسی) را تابعی از قدرت الهی (كلیسایی) کند و در بسی جا ها نیز موفق می شود.

 اما با این حال و به زعم عده ای از اندیش مندان، مسیحیت، چون از یدو تأسیس، قانون حکومتی نداشته و «دو دنیا و دو قدرت» را به رسمیت شناخته، در نهایت می توانست به «دینِ خروج از (سلطه و قیمومت) دین»، تبدیل شود.

 با توجه به آن چه كه رفت و به عنوان نتیجه گیری از این بحث، دو اختلاف اساسی لائیسیته و سكولاریسم را بر می شماریم:

 - اختلاف اول این است كه سكولاریسم (برخلاف لائیسیته) به لحاظ مفهومی و تاریخی، بار شدید دینی – مسیحی دارد. هم الهیات مسیحی، هم فلسفه ی خردگرا، هم تاریخ مسیحیت و هم پروتستانتیسم به موضوع سكولاریسم و سکولاریزاسیون پرداخته اند و این مقوله را در خدمت مقاصد خود گرفته اند.

اما واژه و مفهوم لائیسیته دارای چنین ویژگی های متفاوتی (چون سكولاریسم)  نیست كه كاربرد سیاسی آن را دشوار سازد. لائیسیته، نه بار دینی دارد و نه دارای معانی مختلفی است كه ناگزیر باید از میان آن ها یكی را انتخاب كرد.

- اختلاف دوم و مهمتر این است كه سكولاریسم (بر خلاف لائیسیته)، «جدایی دولت و دین» نیست. مترادف دانستن این دو، خطا و التقاط فاحشی است كه در بحث های سیاسی امروزِ اپوزیسیون داخل و خارج جمهوری اسلامی  مشاهده می شود. بویژه از سوی كسانی كه اصطلاح «سكولار» را به جای «لائیك» به كار می برند چون به غلط تصور می كنند كه اولی ضد دین نیست در حالی که دومی هست.

در منطق سكولاریسم، دولت و نهاد دین از یكدیگر جدا نمی شوند بلكه به مثابه شریك و همکار (پارتنِر) ، در پیوند و اتحاد با هم قرار دارند و عمل می كنند. ولذا آن نیرو هاوی که به جای لائیسیته خواهان یک سیستم سکولار هستند عملاً در مقابل جدائی دین از دولت قرار دارند و در نتیجه خواهان یک حکومت و دولت دینی دیگر هستند.

 در كشور های پروتستان كه راه و منطق سكولاریسم را پیش می گیرند، دولت و پروتستانتیسم استقلال یکدیگر را به رسمیت می شناسند.

البته كلیسا موقعیت ممتاز و هژمونیك خود را به لحاظ معنوی و سیاسی از دست می دهد و به یكی از عوامل معنوی و اجتماعی در كنار دیگر عوامل جامعه ی مدنی تبدیل می شود. ولی در عوض، دولت در قانون اساسی خود ارجاع به دین كرده و برخی امتیازات كلیسا را حفظ می كند.به احزاب دینی مجال و امکان قدرت یابی میدهد.

اما در كشورهای كاتولیك، در آن جا كه كلیسای كاتولیك و در راس آن پاپ از قدرت و اقتدار بالایی برخوردار اند، لائیسیته به صورت اقدام یك جانبه ی دولت در «جدا كردن» خود از كلیسا نمودار می شود. در این جا، «خروج از سلطه ی دین» با همكاری و مشاركت نهاد دین (مانند نمونه ی سكولاریسم) انجام نمی پذیرد.

 از بحث بالا نتیجه می گیریم:

 آن جا که دین سالاری مقتدری حکم فرماست، آن جا که تحول و اصلاح دین به سوی «خروج از سلطه دین» یا غایب است و یا (چون نمونه ی ایران) بسیار سست و کند پیش می رود، لائیسیته بمثابه برنامه و راه كار سیاسی، از شفافیت، صراحت و اصولیت بیشتری (نسبت به سكولاریسم) برخوردار است. زیرا كه لائیسیته ارجاع به اقدام سیاسی یك جانبه ی دولت در تعیین و تبیین مناسباتش با دین و روحانیت می كند. از این رو می تواند به عنوان برنامه ای سیاسی مشخص طرح شود!

در حالی كه سكولاریسم (در یكی از معنا های اصلی آن) ناظر بر تحول و دگردیسی توأم جامعه، دولت و کلیسا به لحاظ فرهنگی، فكری، دینی، اجتماعی، سیاسی و حقوقی... است. تحول تدریجی به سوی الزامات زمانه، به سوی كاهش و پایان نقش مقتدر و مسلط دین بر جامعه در همه ی عرصه ها از جمله (و نه تنها) در عرصه ی سیاست و دولت از نقطه نظر ارباب دین است و مسئله درونی یک حکومت دینی تلقی می شود.

از این منظر، سكولاریسم لزوماً بمفهوم اقدام سیاسی مشخصی برای جدائی نهاد دین از نهاد دولت نیست. سكولاریسم نمی تواند برنامه ی سیاسی یک سازمان یا جریان سیاسی (بویژه نیرو ها و احزاب غیر دینی) در خارج از دائره یک حکومت دینی  و یا نهاد های دینی باشد، اما لائیسیته می تواند.

خلاصه اینکه دم و دستگاه دین دسلام  بویژه با انشعاب انواع شاخه های اهل تسنن و بویژه تشیع (شکل گیری انواع مذاهب و طریقت اسلامی ـ شیعی)  در ایران در درازای دهه ها و بلکه سده های گذشته به قدر کافی تلاش کرده که خود را “به روز “ گردانند و این جهانی تر خود را باز تعریف کنند ، و این فی الواقع همان  انطباق دادن ناموفق دین اسلام با مختصات بومی و فرهنگی ایرانیان، بخشی از آن پروسه انطباق با جامعه و زمان در ایران بوده است،( اساسا اختراع داستان امام زمان را در همین رابطه باید دید) با اختراع این داستان علویان از قید ادعای حکومت کردن دست بر داشتند و این امر را به امام زمان فرو رفته در چاهی در سامره  محول کردند، که قرار است از طریق کانال و نغبی که از سامره به جماران (در قم) زده  یک روز بیاید و حکومت جهانی را بدست بگیرد و قس علهذا... این تفکر فی الواقع تفکر غالب بر دستکاه مذهب تشیع است و دستگاه سنتی تشیع با بنیاد یک نظام دینی( نظیر  جمهوری اسلامی) و نظریه ولایت فقیه مطلقه توافقی نداشته و ندارد. اساسا سیستم رهبری در تشیع نظیر کاتولیک ها نیست بلکه تکثر گراست و مراجع متعددی در آن وجود دارد.

باری از آغاز قرن گذشته  و اواخر دوران قاجار با  شکل گیری  جنبش بابیه و سرکوب آنان  و باالاخره  آغاز جنبش مشروطه در ایران و تشکیل مدارس غیر دینی نظیر دارالفنون و خود انقلاب مشروطه که هدف اصلی اش  آن بود که نظام مشروعه (ظل الله) را به مشروط بودن به خواست و اراده مردم برگرداند. و البته  استقرار نظام بروکراسی  و تفکیک اداری قوا در ایران در زمان حاکمیت پهلوی ها همه و همه پروسه سکولار شدن جامعه مذهبی و سنتی ایران را کم و بیش  نشان میدهد؛ و بدین سان دستگاه دین در ایران  بطور کامل ظرفیتهای سکولار شدن خود را به  نمایش گذاشته است!

جمهوری اسلامی خود بهترین نمونه انطباق دین اسلام در جهان امروز است و بهتر از این نمیتوان اسلام را به جهان امروز انطباق داد. بنا بر این چیزی از اسلام در ایران نمانده که این جهانی و منطبق  “به روز “  نشده باشد. تئورییسن های ج.ا. این معنی را در یک جمله و آن اینکه "دیانت ما عین سیاست ماست" و "سیاست ما عین دیانت ماست" بدرستی بیان کردند!!

به هر روی سکولاریزه کردن اسلام هر  چه که هست، وظیفه نیرو های لائیک نیست !! در حقیقت این اسلام نیست که باید “به روز “ گردد بلکه این مسلمانان اعم از معمم ]صاحب عمامه و دستار[

 یا مکلا] که کلاه بر سر گذارد، نه عمامه [هستند که باید  خود را “به روز “ کنند !!

 بنا بر این "مرده گان را بگذارید مرده گان بردارند"، این وظیفه خرافه پرستان است که تلاش کنند تا خرافاتشان را “به روز “ کنند!؟ و یا سر انجام  دست از آن بردارند و خود را به پای  جهان مدرن و متمدن، جهان عقل و خرد و علم و دانش برسانند.

وظیفه نیروهای لائیک و ترقی خواه اساسا ممانعت از دخالت آنان در دولت وحاکمیت سیاسی بر جامعه، و البته در حیطه فرهنگی و نظری، نقد  وافشای صبورانه خرافات دین و مذهب است و نه سرکوب و حذف قهر آمیز روحانیت و ارباب دین .لذا این سخن که؛ آخوند خوب ،آخوند آویخته به دار است، با منطق لائیسیته و حقوق بشر  در تضاد است.

 

…………………………