از «عصر طلایی اسلام» تا عصر «بازی شیطانی» با اسلام
از «عصر طلایی اسلام» تا عصر «بازی شیطانی» با اسلام
«کعبه» به دنبال «مدرسه»!(1)
"چو کفر از کعبه بر خیزد؛ کجا ماند مسلمانی؟!"
خبری خواندم که در نگاه نخست خیلی عادی و پیش پا افتاده جلوه کرد؛ ولی با اندکی تعمق در آن؛ مسایل کوه مانندی برابرم قد برافراشت؛ لطفاً شما هم مروری بر این خبر داشته باشید:
« مهمترین منبع تامین مالی طالبان را بشناسید!
سایت جنجالی ویکی لیکس که طی دو سال اخیر بارها و بارها با انتشار اسناد محرمانه، باعث شگفتی ملتها و دولتها شده، یکبار دیگر حقایقی را درباره دخالت نابجای برخی از کشورهای منطقه در افغانستان افشاء نمود.
اسناد یاد شده جزو۲۵۰ هزار سندی است که مسوولان سایت میگویند از وزارت خارجه آمریکا به سرقت رفته و تمام مسائل را ازچشم ماموران یا دولتمردان آمریکایی روایت میکند و همین مساله ماهیت رفتار و اعمال دولتمردان آمریکایی را بیشتر در معرض قضاوت جهانیان میگذارد.
این بار ویکیلیکس با انتشار یک سند محرمانه دیگر اعلام کرد که وزیر خارجه آمریکا یعنی خانم هیلاری کلینتون اعتراف کرده که عربستان سعودی مهمترین منبع تامین مالی گروه های تروریستی در سراسر جهان می باشد.
بر اساس این سند، هیلاری کلینتون درباره اقدام سرمایه داران آل سعود در تامین مالی گروهک های تروریستی اقصاء نقاط جهان هشدار داده و از مقامات مسئول سعودی خواسته است تا این موضوع را حل و فصل کنند زیرا این امر دارای اولویتی راهبردی است و یک چالش دایمی و همیشگی می باشد.
وی تاکید کرده است که از مهمترین گروههای که از این کمکهای مالی سعودی بهره برده اند، القاعده، طالبان و سازمان نظامی “طیبة” است که با استفاده از کمک های مالی شاهزادگان آل سعود اقدام به انجام عملیاتهای تروریستی و حملات انتحاری می نمایند.
در تلگراف محرمانه ای که در دسامبر ۲۰۰۹ ارسال شده است، کلینتون از دیپلماتهای آمریکایی خواسته است تا تلاشهای خود برای توقف رسیدن پول به گروه های مسلحی که ثبات و امنیت را در پاکستان و افغانستان تهدید میکنند، مبذول دارند. بویژه اینکه این گروه ها نیروهای ناتو را هدف قرار میدهند.
اما این اسناد نشان میدهد با وجود تمام فشارهای آمریکا، ریاض اقدامات محدودی برای متوقف ساختن بودجه رسانی به گروه طالبان، لشکر طیبه در پاکستان و دیگر گروههای افراطی که در افغانستان و پاکستان و هند حملات تروریستی انجام میدهند، انجام داده است.
به هر حال بسیاری از دیپلماتهای آمریکایی معتقدند که مبالغ مالی زیادی از سوی عربستان سعودی در موسم حج به دست گروههای مسلح می رسد و از آنجایی که رهبران و مسئولان طالبان و القاعده و حتی لشکر طیبه ظاهری کاملا اسلامی دارند، در این دیدار و گفتگوهایی که به بهانه سفر بیت الله الحرام صورت میگیرد، هیچ کس شک نمی کند.
درباره اینکه حملات انتحاری در افغانستان ریشه در مدارس دینی پاکستان دارد هیچ شکی نیست. همان مدارسی که با کمک مالی آل سعود با اهداف خاصی تاسیس و اداره می شوند . این واقعیتی است که هم دولتمردان افغانستان می دانند، هم کاخ سفید نشینان غرب... افغان نیوز»
در عین حال؛ دوستانی تماس تلیفونی گرفته و نیز از طریق ایمیل متونی را ارسال داشتند؛ مبنی بر اینکه :
جنرال دوستم پس از سفر حج که همراه با 200 نفرصورت گرفته بوده؛ یکباره در مورد ... (طالبان) و حتی شبکهء حقانی؛ تغییر موضع داده از آماده گی ی خود برای گل انداختن به گردن ملاعمر و دیگران سخن رانده که غیر منتظره است و یک چرخش 180 درجه ای را در او نشان میدهد!
****
کاملاً حقیقت دارد که : اسلام؛ در همان حال که نام دینی است؛ نام فرهنگ و تمدنی نیز می باشد که قسمت مهمی از تاریخ بشریت در قرون وسطی را به خود اختصاص داده است.
این بدان معنی است که نمیتوان تاریخ داشت و بشریت داشت ولی واقعیتی به نام و عنوان «اسلام فرهنگی و تمدنی» را از آن حذف نمود و یا در آن مغفول گذاشت و گذشت.آن آن
«اسلام» را در همه حالات و در همه زمانه ها؛ «طالب» دیدن، «القاعده» دیدن، «اخوان» دیدن، «سعودی» دیدن، «بازی شیطان(2)» یا «بازی شیطانی(3)» دیدن؛ مسلماً گمراهی وخیم و تباهکنی است؛ در همان حال که برای روزگار ما چنین ندیدن و پیرامون آن؛ اوهام و خیالات پا در هوا بافیدن و لافیدن؛ گمراهی ای حتی وخیم تر و تباهکن تر میباشد.
اینکه بنده درین هفته؛ چرا به این بحث کشانیده شدم؛ داستانی شور انگیز دیگری هم دارد؛ اجازه دهید مختصراً به آن بپردازم.
تماس؛ متفاوتی داشتم که تعیین کننده استقامت بحث قرار گرفت:
وقتی گوشی را برداشتم؛ تصور کردم؛ این همان عزیزی است که سه هفته پیش؛ از کانادا مرحمت کرده و نسبت به اینکه کتاب «گوهر اصیل آدمی» را به لطف دوستی از اروپا به دست آورده و خوانده اند؛ با من حرف و حدیثی داشتند.
همچنان که به آن عزیز پیشتر وعده داده بودم؛ در مورد اینکه چرا در کتاب گوهر اصیل آدمی از نماد های ایده الیستی چون «رب النوع» و «جادوگر» استفاده شده است؛ به ایشان و عزیزان مشابه توضیحی تفصیلی و انترنیتی خواهم داد؛ عرض کردم که این مأمول را جناب دکتور سید احمد جهش حتی به برترین وجه(4)؛ پاسخ داده اند. ولی دریافتم که مخاطب من فرهیختهء دیگری میباشند و گفتنی های متفاوتی دارند.
ایشان که بدواً ندانستم شوخی میکنند؛ فرمودند که:
اخطار میدهم که طرز سخن گفتن خود را مواظبت کنی؛ در مورد اندیشه های کبیر هرچه میگویی باید ایدئولوژی پیشروی عصر ما یعنی مارکسیزم – لنینزم مستثنی باشد!
بعد به حکایت پرداختند:
من پس از تردید ها و با بی انگیزه گی ی بسیار؛ بالاخره با آنچه جناب دکتور جهش رشته بودند؛ تصمیم گرفتم مانند یک دشمن؛ کتاب «گوهر اصیل آدمی» را بخوانم و هرچه را که در مورد آن تاکنون بافته شده؛ پنبه نمایم.
اما نتیجهء خوانش و گرفت و برداشت به عکس آمد؛ شاید هم به دلیل اینکه من سوابق ذهنی و امیال و عواطف مادر زادی و قبیله زادی ی جناب ... ( یکی از رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان – جناح پرچم-5) را نداشتم.
آنچه من دریافتم؛ این است که خودت؛ "جهانی اندیش" شده ای و تمام عالم بشری و حتی هستی ی مادی؛ مانند موم در کفت؛ اینسو و آنسو میشود. ولی بخت بد این است که در کشور و سرزمین ما و مماثل ها؛ دید ها و بینش ها قومی، قبیلوی و مذهبی و به هر حال فوق العاده لوکال (محلی) است.
شاید در نسل جوان سی ساله و پایانتر کسانی پیدا شوند که نوشته های روزانه ات را درک نمایند و تحویل بگیرند؛ ولی در نسل های پیشتر؛ من؛ چنین موارد را استثنایی و ناچیز می بینم و دلیل آن هم واضح است؛ افق دید آن نسل ها؛ بسیار تنگ است؛ اگر این تنگنا ها را قوم و قبیله باعث نشده باشد؛ ایدئولوژي ها باعث شده اند.
بعد ها دریافتم که ایشان از تمامی این مقدمات؛ هدف والایی دارند؛ چنانکه فرمودند:
پیشنهاد میکنم که در مقالات یومیه یا هفته وار که به انترنیت یا به مطبوعات میدهی؛ وسعت دید در «گوهر اصیل آدمی» را کنار بگذاری یا کم از کم بسیار بارز نسازی و در دوایر محدود تر و فهماتر برای مخاطبان؛ مطلب بنویسی و الا تو در آسمان می مانی و دیگران در زمین؛ زمان میگذرد و برای اکنون چیزی حصول نمی گردد. آاینده را که؛ نه تو میدانی و نه من!
پرسیدم: میخواهید در چوکات بینش های قومی و قبیلوی یا مذهبی چیز بنویسم؟
فرمودند: میدانم برایت ممکن نیست؛ قومی و قبیلوی بنویسی... ولی در چوکات جهانبینی ی اسلامی اگر باشد؛ نوشته هایت به اذهان آشناتر بوده کم از کم سبب صرف نظر کردن خیلی از خواننده های بالقوه از نوشته هایت نخواهد شد.
رویهمرفته مدت درازی گفتگو کردیم.
این دوست فرهیخته ضمن دادن مثال ها از برخی نوشته های جاری در انترنیت که تخریش کننده و بیحد روشنفکرانه اند و حتی طوری مشکوک به نظر میرسند که بائیستی استخبارات جنایتکار خارجی در عقب قلمزنان آنها و ناشران قرار داشته باشد؛ علاوه کردند که در نوشته های خودت وسعت بینش در طول تاریخ و در اطلاعات آفاقی؛ تعداد خواننده گان و استفاده کنندگان را محدود میسازد؛ چرا که اکثریت نه به آنهمه اطلاعات تاریخی و باستانی آشنایی و انس دارند و نه به آنهمه اطلاعات آفاقی از جهان کنونی دسترسی دارند.
حتی کلمات و اصطلاحات مخصوص آن مباحث؛ خواننده گان مورد نظر را گنگس نموده و مطالب را پرطول و حجیم میسازد.
ایشان تصریح کردند که یکی از همین خواننده گان خودم بودم و صرف پس از خوانش خصمانهء کتاب گوهر اصیل آدمی؛ دریافتم که جهانبینی خودت فوق العاده دامنه دار و بکر و نو گردیده است؛ لهذا به کسانی که در وجود کتاب؛ به این جهانبینی تماس و آشنایی نیافته اند؛ نوشته هایت خالی از غرابت نمی باشد.
خلاصه پیشنهاد شان این بود که در موقع نگارش مقالات ارتجالی و مقطعی جهانبینی و قابلیت برداشت خواننده و مخاطب بیشتر لحاظ شود.
این صحبت پر از غنای جامعه شناسانه و روانشناسانه؛ مرا متوجه خیلی از باریکی هایی نمود که یا به آنها متوجه نبودم و یا کمتر متوجه بودم و منجمله معنای یک کامینت (نظر) را که در پای مقالهء حقایق کودتا علیه حضرت محمد... در رابطه به چند پرخاشگری قبلاً درج شده بود؛ بیشتر و بهتر دریافتم:
سلیمان کبیر نوری
دانشمند گرانقدر جناب محمد عالم افتخار سلام .شما در نوشته های خویش واقعا" با تمام انرژی و توانمندی به دفاع از پیغامبر اسلام پرداخته اید. اما آنچه برادران فوقا"تبصره نموده اند، تقصیری ندارند. زیرا قلم شما آنقدر بلند است که هضم و درک آن برای بسیاری از نخبگان مشکل مینماید. هرگاه این برادران مفهوم اصلی، دقیق و روشن از نبشته ی شما برمیداشتند؛ بدون شک به تمجید و تحسین شما میپرداختند. پیشنهاد من به جناب شما این است که در نگارش با اهتمام و تلاش زیاد، " ساده نویسی" عطف توجه قرار گیرد.به حضرت پیامبر مسلمین درود میفرستم برای جناب شما سلامتی و موفقیت آرزو میبرم با عرض حرمت. نوری
چندین روز پیرامون چیزی به مصداق «جهانبینی اسلامی» اندیشه و مطالعه کردم؛ شک نیست که در قرآن و آثار کلاسیک دینی مبتنی بر فلسفه و عرفان اسلامی؛ نوعی جهانبینی وجود دارد ولی در فقاهت یا حقوق که بیشتر اسلام رسمی و عادتی و افواهی را چوکات کرده است؛ مصداق چندانی از جهانبینی نمیتوان یافت.
وانگهی واقعیت این است که جوانان و باسوادان مربوط به تودهء مردم خاصتاً در جوامع ناهمگون درون افغانستان؛ سر رشته ای از جهانبینی ی اسلامی (چه فلسفی – عرفانی و چه فقاهتی ـ اعتزالی) ندارند.
مثلاً پرسیدنی است: آیا چه تعداد از آنان معنای قرآن را میدانند؟
آیا تاریخ های معتبر اسلام و خلافت ها و سلطنت های اسلامی را خوانده اند و به آنها دسترس دارند؟
آیا اوج ها و حضیض ها در سیر تاریخ حقیقی ی اسلام - یعنی نه فقط تاریخ حاکمان - را متوجه استند و اگر نه بالاتفاق؛ لااقل در اکثریت های نسبی؛ مفاهیم و برداشت های قرار دادی از آنها دارند؟؟!...
هرچه در این پرسش ها و مسأله ها بیشتر عمیق میشدم؛ حالت گیچی ی تلخ و یإس آلود و زجر دهنده بر من چیره تر میگردید. تا جاییکه به این نتیجه رسیدم که اگر بستری موسوم به جهانبینی ی اسلامی؛ بهتر میتواند من و مخاطبم را به هم برساند؛ این بستر نه تنها طورهموار و آماده وجود ندارد بلکه باید با تلاشی شاق و طاقت فرسا آنرا از نو در جامعه به وجود آورد و پهن کرد. درین گیر و دار فکری؛ به واقعیتی موسوم به «عصر طلایی اسلام» رسیدم.
به راستی "عصر طلایی اسلام" حقیقت است یا افسانه؟
اگر روزگاری به مصداق «دوران طلایی» در اسلام ممکن بوده و محقق شده؛ چرا و به کدامین علل و موجبات زوال یافته و منحط شده است . در مقایسه با عصر طلایی اسلام؛ امروزه چه عصری در اسلام میتوان سراغ کرد و نام گذاشت؟
****
کاملاً حقیقت دارد که : اسلام؛ در همان حال که نام دینی است؛ نام فرهنگ و تمدنی نیز می باشد که قسمت مهمی از تاریخ بشریت در قرون وسطی را به خود اختصاص داده است.