از کارل مارکس تا کارل پوپر؟!
محمد عالم افتخار
از کارل مارکس تا کارل پوپر؟!
(هشیار – خبر دار!)
فشردهء نوشتار:
به نظر میرسد عده ای که روزگاری سر به آخور کارل
مارکس داشتند و گل کنه سخن و شعر و شعار شان این نابغهء بزرگ قرن 19 بود؛ اینک
آخور و گل کن و چراگاه فکری و فلسفی عوض کرده اند تا همرنگ جماعت و همراه روز گار
شوند .
لذا مفت و رایگان ؛«کارل» دیگر یافته اند و حقانیت
و صلاحیت و صلابت و نو شدن و آدم شدن و خدا میداند چه چیز های خود را میخواهند؛
اینک تحت نام و اندیشه و شهرت و اعتبار این کارل توجیه و علم بدارند.
اینان؛ فرصت طلبان زبون و لومپن بیش نیستند. جریان
عمر سی – چهل ساله شان که زیر نام و ریش کارل مارکس پنهان شده بودند؛ مبرهن ساخت
که حتی محض به رضای خدا هم معنای واقعی و علمی و فلسفی یک جمله از آثار بالاتر از
یکصد جلدی کارل مارکس را نخوانده و نیاموخته و ندانسته بودند و فقط با تعدادی
حرافی ها و ماده رندی ها؛ جوانان پاک و پرشور و تشنهء دانش و پیشرفت و عدالت و
ترقی را فریب داده و به دام انداخته و نهایتاً به کام مرگ سپاریدند و اینک تواب
و شرمنده! به کارل دیگر؛ به کارل پوپر؛ اندیشمند پر آوازهء قرن بیستم اقتدای
کاذبانه و محیلانه کرده و آرزو دارند که اینبار به عوض اتحاد جماهیر شوروی
سوسیالیستی ؛ دنیای لیبرال دموکراسی را که کارل پوپر منحیث فیلسوف و اندیشمند بشری
به دلایلی و با منطق بس ظریف جانب شکلی تجرید شده از آنرا گرفته است؛ و
تمنا دارد که از آن «جامعه باز» فرا رویاند؛ چراگاه و اتراق گاه خویش سازند و اگر
شد... که فبها!!!
هیچ اهمیتی ندارد که این عناصر زبون چه میکنند و
کجا میدوند و پی کدام پی و استخوانی اند؛ ولی نگرانی این است که باز قادر نشوند
شماری از جوانان پراحساس و آینده ساز مارا فریب دهند و چشم بسته به تهلکه ها و قربانگاه های ضد ملی و ضد وطنی و
ضد بشری بکشانند.
بدینجهت بنده ضروری دیدم که ایضاحاتی پیرامون آثار
و اندیشه های جناب کارل پوپر صورت دهم و خدمت عزیزان تقدیم دارم و در ضمن راه
شانرا برای مطالعات آگاهانه و خردمندانه بیشتر در آثار این شخصیت بگشایم؛ تا
برخورد ها در برابر اندیشه های معاصر هرچه آگاهانه تر و توأم باسنجش و عقلانیت
باشد که باز به چاه و چاله ای بدتر از گذشته نیافتیم و چند صباح پس زبونانه تر و
لئیمانه تر توبه نصوح و ندامت و شرمنده گی بروز ندهیم که بار دیگر شنونده و تحویل
گیرنده ای نخواهد داشت!
آغاز سخن :
مقولات
و تعریف هایی هست که حاصل نبوغ، رقت فکری و دقت اندیشه ای یک یا چند متفکر خلاق،
شاعر يا هنرآفرین بزرگ میباشد؛ مقولات و تعریف هایی کمابیش با همان قوت در طول
تاریخ در فرهنگ ها و فولکلور های این یا آن جامعه خلق شده و به پخته گی رسیده که معلوم
نیست چه اندیشه ورزانی در ایجاد آن سهم داشته اند. همه اینها غنایم فرهنگ و معرفت مشترک
بشری اند.
اما
مقولات و تعریف هایی که در اجتماعات و گردهم آیی ها، خیزش ها و جوشش های گروهی ی
هزاران و ملیونها نفری پیدایش می یابند و مقبولیت و گویایی و فهمایی کسب میدارند؛
غالباً از سایر مقولات و تعریف ها ممتاز تر اند.
تازه
ترین مقولات و تعریف ها از این قماش؛ طی جنبش تقریباً جهانی شدهء کارگران و زحمتکشان
و حق طلبان و عدالت خواهان معروف به «تسخیر وال استریت» هستی یافت و به شعور و
دانش سیاسی – اجتماعی غنای شگرف بخشید.
مقولات
«1فیصدی» و «99فیصدی»
اربابان
بازار بورس و سرمایه در «وال استریت» که سمبول اربابان سرمایهء مالی و انواع دیگر
آن در ایالات متحدهء امریکا و بیرون از آن میباشند؛ 1فیصد نفوس این «جامعهء باز»
کارل پوپر؛ را میسازند و شاملان بالفعل و بالقوهء جنبش «تسخیر وال استریت» و جنبش
علیه غارتگری و استثمار و اجحاف سرمایه داری 99 فیصد نفوس همین «جامعهء باز» میباشند.
«ایکاش!»؛
جناب کارل پوپر زنده می بود و به این مقولات و تعریف های فوق فیلسوفانه و فوق
دانشمندانه هم منهمک میشد و پیرامون آن ها در رابطه به اندیشهء زیبایش «جامعهء
باز» سطرهایی می نوشت!
به
هر حال؛ انصاف دهیم که این خود جناب کارل پوپر میباشد که فرموده است: هیچ حکم علمی
و فلسفی وجود ندارد و داشته نمیتواند که تحت هر شرایط و در هر زمان و مکان صحت و
درستی ی خود را حفظ کند؛ یعنی ارزش فرضیه ها؛ استنتاج ها و شناخت های علمی حتی در
علوم طبیعی (علوم پایه) هم نسبی و مشروط
است و میتواند توسط فرضیه ها، استنتاج ها و شناخت های برتر و تحت اوضاع و احوال
دگرگونی پذیرفته قسماً و یا کلاً تعویض و ابطال گردد.
اینکه
بنده؛ اینک چرا در مورد جناب کارل پوپر سخن میگویم؛ دلایل معینی دارد.
با
اینکه خود این بزرگمرد؛ دیگران را از مریدی و پرستش و اطاعت کور کورانه از «بزرگمردان»
قویاً نهی میکند و تعالیمش غالباً به فحوای همان حکم بالنسبه جاودانی است که «اندیشیدن
را باید آموخت و نه اندیشه ها را» ؛ اما هستند عده قابل ملاحظه از میانسالان معلوم
الحال «دویده ولی افتاده!» که تلاش دارند؛ عقده ها و افسرده گی های ناشی از شکست
ها و خبط ها و حتی گناه های سابق را با پناه گرفتن زیر بال افکار و نقل قول های
کارل پوپر و «جامعهء باز» پنهان کنند و حتی به کمک اینها؛ از خویشتن پیام به «راه
آمدن»، «نوشدن» و «با ارزش شدن» را به دیگران فرستاده ارادهء «طرح نو در انداختن»
برای نسل جوان و پویا بروز دهند!
از
قرار معلوم بخشی از سیستم امپراتوری ی رسانه ای«جامعهء باز» هم آماده شده اند تا
به اینها کمابیش تریبون دهند و به رکلام ایشان بپردازند.
بنابر
این ارزش دارد که ما و جوانان ما تا حدود ممکن از چون و چند شخصیت، آثار، افکار و فلسفه
های ذواتی چون جناب کارل پوپر؛ منبر داران برجستهء لیبرال دموکراسی، «جامعهء باز»
و «دنیای آزاد» آگاهی به هم رسانیم؛ البته نه بدین منظور که همه چیز آنان را بر
خویشتن تحریم کنیم...بلکه بدین منظور که دیگر با شناخت و سنجش و عقلانیت و فهم و
فراست هرچه عمیقتر و همه جانبه تر راه برویم و راه بیابیم؛ بازهم به چاه و چاله
نیافتیم و در پایان یک دور باطل دیگر؛ خویشتن را پشیمان تر و در خسران و در گناه و
هیچی و پوچی ی بیشتر و بدتر نیابیم!
ولی
با کمال تأثر و تأسف؛ قادر نیستم مخصوصاً وقتی بحث فیلسوف جهانی و نقد نظرات و
داده های او در میان است؛ چنانکه بعضی ها امر و هدایت داده و میدهند؛ به کوتاهی
سخن بگویم معهذا چنانکه همیشه سعی کرده ام تلاش مینمایم بحری را در کوزه ای
بگنجانم.
در
زندگینامهء کارل پوپر که ویکی پیدیای فارسی به دست میدهد؛ میخوانیم:
"سِر کارل ریموند پوپر)۲۸ ژوئیه ۱۹۰۲ - ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۴ میلادی( فیلسوف
علم،
منطق دان، ریاضی دان و اندیشمند اتریشی-انگلیسی
و استاد مدرسه امور اقتصادی لندن بود. او
یکی از بزرگترین فیلسوفان علم سده بیستم به حساب میآید و آثار زیادی در فلسفه
سیاسی و اجتماعی از خود باقی گذاشته است.
پوپر به دلیل کوششهایش
در رد روش علمی طرفداران کلاسیک مشاهده/استنباط (اثبات گرایان)
از
طریق پیشبرد روش ابطالپذیری تجربی، مخالفتاش با دانش برآمده از قیاس و استدلال
کلاسیک (ارسطویی- افلاطونی) و دفاع از خردگرایی انتقادی، بنیادگذاری
نخستین فلسفه انتقادی غیر توجیهگرانه در تاریخ فلسفه و دفاع نیرومندش از لیبرال
دموکراسی
واصول
انتقادگرایی اجتماعی که به نظر او امکان ظهور جامعه
باز
را
فراهم کردند، شهرت دارد.
وی در یک خانوادهٔ از
طبقه متوسط و دارای مذهب یهودی که به مسیحیت
پروتستان
گرویده
بود، زاده شد.
پوپر در طی حیات علمی
خود، جوایز علمی و افتخارات فراوانی را کسب کرد که از جمله آن میتوان به دریافت ده
ها دکترای افتخاری از دانشگاه های معتبری چون پرینستون، آکسفورد، کمبریج، وین و دانشگاه لندن اشاره کرد. همچنین الیزابت دوم، ملکه بریتانیا در 1965 به پاس خدمات ارزنده
پوپر به دانش به او عنوان "سر"(SIR) داد و در 1982 وی را به لقب "مصاحب افتخاری" خویش ملقب ساخت.
پوپر از اعضاء انجمن
سلطنتی و فرهنگستان انگلیس، عضو خارجی فرهنگستان علم و هنر آمریکا، انجمن فرانسه،
عضو خارجی فرهنگستان ملی لینچهای، عضو فرهنگستان جهانی فلسفة علوم، وابسته
فرهنگستان سلطنتی بلژیک، عضو آکادمی علم و هنر و فرهنگ اروپا، عضو افتخاری
فرهنگستان جهانی تاریخ علوم، عضو افتخاری انجمن سلطنتی زلاندنو، عضو فرهنگستان زبان
و ادبیات آلمان، عضو فرهنگستان علوم اتریش، عضو افتخاری حلقه PBK در هاروارد، عضو انجمن فلسفه آلمان، عضو افتخاری مدرسه علوم
اقتصادی و سیاسی لندن و کالج داروین در کمبریج بود."
شاید
تا همینجا هم خیلی ها دریافته اند که جناب کارل پوپر؛ به لحاظ طبقاتی و نظام های
سیاسی ی متعلق به طبقات متضاد جهان کنونی؛ بیطرف نیستند و از نظام سیاسی ی لیبرال
دموکراسی که در آن به لحاظ طبقاتی بورژوازی بزرگ سلطه دارد؛ مدافعه میفرمایند.
مگر
چنانکه خواهیم دید دلایل این دفاع خیلی معصومانه و انسانی است و بر اصل «آزادی» و
«تحفظ حیات انسان»ها اتکا داشته طئ آن خصلت طبقاتی نظام و اینکه در ماهیت؛ این
نظام سیاسی «کورپریت کراسی» میباشد نه دموکراسی؛ به لحاظ ساختار ها و نهاد های
معین نسبتاً جا افتادهء غنیمت؛ اغماض میگردد و حتی نسبت به توقعات بیشتر از آن
هوشدار های فلسفی داده میشود.
بدینجهت
یک چپروی میانه و افراطی که اصلاً معانی و مصداق های این مفاهیم را به درستی
نمیداند و یا آنها را از دشمنان نهضت مترقی و چپ دریافت کرده و نه از متون و منابع
واقعی خود جنبش چپ (که باز به نوبه خود؛ وحی منزل و چیز های شک ناپذیر و غیر قابل
باز بینی نمی باشند) فوراً تصمیم خواهد گرفت که: بابا؛ اینکه امپریالیست است و
سیاه؛ پس چرا در باره اش بخوانم و بدانم.
در
هر حال؛ بنده شدیداً تلاش خواهم کرد تا ابعاد واقعی ی شخصیت و داده های اندیشه ای
اندیشمند حقیقتاً بزرگی را به درستی بررسی نمایم و حتی این را که وی چرا مدافع
لیبرال دموکراسی گردیده است؛ علت یابی نمایم تا بحث واقعاً به اندازهء درد سر و
اتلاف وقت معین مان ارزش داشته و از آن نتایج کمال مطلوب حصول گردد.
مسلماً
دو تیپ افراد برای پیگیری این مبحث بالنسبه طولانی وقت و حوصله نخواهند داشت؛ یکی
آنان که واقعاً مُرده اند و مُرده بودنشان مورد مخالفت شان نیست و دوم آنان که مُرده
اند ولی ادعای زنده بودن و خیلی چیز های افزونتر منجمله رهبری جنبش چپ و
آزادیخواهانه و عدالت جویانهء مردم افغانستان و چه بسا فراتر را هم دارند.
خلاصه
سخن بر سر اراذل و اوباش به آدمیت نرسیده و انسان نشدهء این یا آن گوشهء دنیا
نیست؛ سخن بر سر فیلسوف و اندیشمند مسلم و بسیار بسیار پر ارزش و پرصلابت قرن
بیستم؛ یکی از نادره های بشریت تا زمان ما میباشد. او را اگر ستارهء تابناک بنامیم
و اگر گوهر شبچراغ و بسا صفات و ارزش نما های دیگر؛ دچار خطا و خسرانی نشده ایم که
اغلباً ما و مماثل هایمان محکوم و محصور چنین خطا ها و خسران ها میباشیم.
خیلی
خیلی خیلی درد و زحمت و قربانی و چه و چه میخواهد که فردی از میان 7 میلیارد بشر
روی زمین کارل پوپر شود و به مقامات و مدارجی برسد که او رسیده است. بنده شادمان و
مفتخر و پر امید و آرزو؛ از اینم که عالم بشری اهلیت و لیاقتی را حایز گردیده و
دارا میباشد که صرف نظر از انگیزه ها و محرکه های بخصوص؛ بالاخره به اس اساس بشر
بودن و انسان شدن یعنی خرد انسانی و محصولات و منابع آن ارج میگذارد و انهماک
مبذول میدارد. ولی و معهذا سخت متأثر و معذب میباشم که هنوز فلسفهء بشری در همه
گونه های آن؛
اولاً؛ افقی و پهنه ای و صفحه ای میباشد؛ و
دوماً؛ مذکر و مردانه و تک جنسیتی؛ است!
مشکل
نخست این است که تقریباً هیچ فیلسوف مؤثر و در خور اعتنا نداریم که معرفت نسبت به
فرد و جامعهء بشری را از اعماق و از ریشه های واقعی پیگیری نموده و به بالا آمده
باشد. همه؛ زمانی به سر وقت فرد و جامعهء بشری میرسند که سوژه ها؛ «عاقل و بالغ و
نافذ جمیع تصرفات امور شرعیه»ء خود شده باشند. در حالیکه بشر و جامعهء بشری؛ از
لحظه ای آغاز میگردد که دختر و پسری باهم توافق میکنند و قرار همخوابی میگذارند.
آری؛
آری، آری و بازهم آری و هزاران بار و میلیونها بار آری؛ که بشر از سکس آغاز
میگردد! همچنانکه کلیه موجودات زنده؛ از وصلت و جفت گیری آغاز میشوند!
کو؛
کیست؛ کجاست آن فیلسوف که این جریان حقیقی تر از واقعیت و واقعی تر از حقیقت را
پیگیری نموده و به جایی رسانده باشد؟
کو
؛ کیست؛ کجاست؟؟؟
از
اینجا تا اینکه فرد بشری؛ بالغ شده و «عضوی تام الحقوق» جامعه میگردد و مورد توجه
کجدار و مریز حضرات فیلسوفان قرار میگیرد؛ مگر کم مسئاله است؛ مگر اساساً همین
مسئاله ها اساسی و تعیین کننده نیستند؟؟؟
آیا
فیلسوفی تا کنون طفل زایده و کلان کردن طفل را بلاواسطه تجربه کرده است؛ آیا
فیلسوفی تا کنون دایه شده و فرد بشری را زایانده؛ بعد؛ تر و خشک کرده ...؟؟؟ تا
اینکه او به سخن آمده و نیمه بشر شده است آیا تعقیب کرده که این دورانها حایز چه
فعل و انفعالات و کنش ها و واکنش ها و «تجربه های زنده»ء کارل پوپری میباشد؟ و در
سمت و سو یابی شخصیت آینده و جامعهء آینده چه اثرات و جبر هایی را خلق مینماید؟؟
مشکل
دوم؛ مرد بودن همه فیلسوفان عالیمقام میباشد؛ تجربه ها در شعر و ادبیات و
روانشناسی نشان داده است که خیلی چیزهای بینهایت مهم و اساسی و تعیین کننده هست که
جنس نرینهء بشری به لحاظ بیولوژیک و فیزیولوژیک نمیتواند؛ از عهدهء آنها بدر آید؛
چنانکه نمیتواند بزاید و تولید مثل نماید.