شرق شناسی علمی ، شرق شناسی فرمایشی باز شناسی ریشه های چند نکته تعیین کننده در وقایع منطقه و جهان

شرق شناسی علمی ، شرق شناسی فرمایشی

باز شناسی ریشه های چند نکته تعیین کننده در وقایع منطقه و جهان

   بدون شناخت ریشه عرب، یهود و یونانی و رابطه آنها با هم؛ تئوری ها و صحبت ها در خصوص مردمان منطقه و سیاست هائی که باید در نظر آورد از ریشه غلط است.

 

   آنچه شرق شناسی خواانده می شود و در دانشگاه ها تدریس می شود  و پایه تجزیه وتحلیل های مختلف قرار می گیرد؛  بدلیل عدم شناخت دقیق مردمان نام برده و رابطه آنها با هم از اساس اشتباه می باشد.

 

 

یک اشاره

   در خصوص  نکات نام برده  و چند نکته مهم دیگر از جمله ریشه ها و اختلاط موجود میان ایرانیان که آنها را از صورت یک نژاد خارج کرده (هرچند در این باره به اختصار در نوشته های قبلی ام نوشته ام) و رابطه و نزدیکی میان آریائیان و سکاها، قصد داشتم به طورمفصل کتابی  با ذکر مأخذ بنویسم که می توانست راهی واقعی  برای شرق شناسی باشد. ولیکن به علت شرایط حساس منطقه و جنگ هائی که براه افتاده مجبور شدم تا آن را سریع تر بنویسم. پس  دو دلیل هم  برای بسیار خلاصه نوشتن مطلب وجود دارد:

1- سرعت در ارائه.

2- سرعت در خواندن.

 

زمینه

   در حین مطالعه کتب در خصوص مسائل منطقه مانند یهودیت، صهیونیسم،  پست صهیونیسم، پسا  صهیونیسم ِمنفی و... که اینها خود نیز نکات بسیاری  را در بر می گیرند؛  و همچنین در مباحث علمی –  سیاسی حضوری که با دست اندرکاران  و مردمانی از منطقه، ایرانی، فلسطینی، اسرائیلی و...  حتی مردمانی از مناطق دیگر مانند سوئدی و... داشتم، متوجه شدم که یکی از مسائل مهمی که در بررسی این نکات عمل می کند و  محققین یا آن را به درستی نشناخته اند  و یا دسته ای عامدا ً نخواسته اند  بطور صریح مطرح  و در معادلات بگنجانند  ریشه یهود، عرب و یونانی و رابطه میان آنها است. به عنوان مثال  بیشتر صحبت ها  بر سر " ملت یهود" است که نشان می دهد نمی دانند اینها کی و چه هستند؛ پس همیشه یهودیان را یک قوم یا ملت می نامند و به همین جهت در تمام تحلیل ها از ریشه به کج راه می روند.

خشت اول چون نهاد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج.

 

تاریخ و ریشه عربان و رابطه آنها با یهودیان

   عرب در لغت به معنی بیابانگرد است؛ یعنی کسی که در بیابان بی آب و علف زندگی می کند. عرب معنی نژادی ندارد.

این بیابان گردان  با عشایری که مثلاً ً در ایران زندگی می کنند کاملا ً متفاوت هستند.

   عشایر ایران دارای حیواناتی مانند اسب، استر، الاغ، شتر، گوسفند، سگ، بز، مرغ و خروس هستند و به دنبال هوای خوش و متعادل و جائی که بتوانند آب و خوراک این گونه حیوانات را (که تحمل هوای نامناسب را ندارند) تامین بکنند، می روند. عشایر ایران در کوهستان های سبز و خرم ییلاق و قشلاق می کنند. آنها همیشه بهترین آب و هوا ( یعنی هوائی متعادل که نه سرد باشد و نه گرم) و طبیعت سبز و خرم را پی گیری می کنند.

   در حالیکه عرب در صحرای بی آب و علف و در کنار شترش که تنها حیوانی است که می تواند در چنان طبیعتی زندگی بکند بسر می برد.

   بررسی مفصل این نکات را پیشتر در مقاله ای ارائه داده ام و در سایتم هست. در آنجا به بررسی دقیق انواع حیوانات در عهد عتیق و شرایط لازم برای زندگی هرکدام و در نتیجه اینکه داشتن کدام نوع از حیوانات می تواند دقیقا ً محل و نوع  یا شیوه زندگی جوامع انسانی را نشان بدهد، پرداخته ام. در آنجا نشان داده ام  نوع حیواناتی که بنابرعهد عتیق در اختیار مردمانی بوده که نام برده است،  نشانگر آن است که در ابتدا آنها بیابانگرد( عرب) بوده اند و بعد ساکن شدند.

   اعراب یا بیابانگردان،  در مسیر سفرهای خود بر خلاف عشایری که نام برده شد همیشه درهمان صحراهای بی آب و علف میان مناطق سوریه، عراق و اردن و عربستان کنونی دور میزدند و از قضا اگر هم موقعیت عبور از آب و رفتن به مناطق خوب را داشتند معمولا ً چنین نمی کردند.

 

   اعراب علی رغم تمامی مشکلاتی که در صحراهای بی آب و علف بر آنها اعمال می شد  نمی خواستند این صحرا ها را ترک کنند. این امر حتی در عهد عتیق نیز به روشنی بیان شده است؛ آنجا که از سرزمین وعده داده شده صحبت می کند محدوده ای میان آبهای غربی ( دریای سرخ ) تا آبهای شرقی( فرات) را نام می برد.

   حتی بعد از گذشت قرن ها و با وجودی که تعدادی از اعراب در مکه و مدینه ساکن شدند؛ و پس از قدرت گیری اسلام، زمانی که لشکریان عرب می خواهند به ایرانیان حمله بکنند عمر خلیفه وقت دستور می دهد که از آب عبور نکنند. این نکته تداوم همان دیدگاه بادیه نشنینی است.  ولیکن با شکست ایرانیان و عبور آنها از دجله و فرات این طلسم برای اعراب سکونت گزیده شکسته می شود.

 داستانی را یکی از بزرگان ِ در گذشته چنین نوشته است: شخصی در بیابان گم می شود به چادر اعرابی ای می رسد از فرط  تشنگی آب می خواهد. زن خانه آبی برایش می آورد که آن شخص در عین تشنگی رغبتی به خوردن آن نداشت. پس از آن به زن می گوید: چرا به فلان شهر نزدیک نقل مکان نمی کنید تا حداقل آب خوشگوار بنوشید. بعد که شوهر آن زن به منزل باز می گردد زن داستان را برایش تعریف می کند، مرد می گوید: ای زن این مردمان به زندگی ما حسادت می کنند و این بهترین آب و زندگی است.

 

    بر طبق عهد عتیق  دسته ای از اعراب ( بیابانگردان)  از آب می گذرند و از این زمان به این دسته به جای  "عرب " می گویند  " عبری "  یعنی از " آب گذر کرده ". همین دسته از اعراب است که بعد ها قسمتی از آنها به یهودی معروف شدند.

   اساسا ً منبعی دقیق ( و شاید هیچ منبع دیگری) به غیر از عهد عتیق برای بر رسی این موضوعات در دست نیست.  زیرا که این مردمان صحرا گرد که خوراک خود را هم نمی توانستند تامین بکنند و از شهر نشینی و امکانات آن برخوردارد نبودند، نوشته ای را نمی توانستند از خود بیادگار بگذارند. همچنین در مسیر بیابان اگر هم علامتی می گذاشتند روی خاک یا شن  بود و همانند علامات روی سنگ برای طولانی مدت باقی نمی ماند.

   اما خودعهد عتیق نیز داستان هایش در زمان های مختلف جمع آوری و توسط افراد گوناگون نوشته شده است؛ به طوری که حتی در یک صفحه دوگانگی ها و تضادهای زیادی دیده می شود.

   این کتاب قطور امکان نداشته  توسط  بیابانگردان نوشته بشود؛  بلکه به نظر می رسد بعد از سکونت آنها و با حمایت دولت های ثروتمند که در واقع می توان نام ایران را در صدر آن قرار داد، نوشته شده است.  لیکن بهر حال مجبور هستیم  تا همین کتاب را بعنوان مهم ترین مرجع تاریخ این مردمان پایه  بررسی قرار بدهیم.  و البته باید به پذیریم که جنبه های زیادی از واقعیات تاریخی و زندگی  و فرهنگ مردم در آن وجود دارد که این کتاب را با ارزش می کند.

 

   هر از گاهی  که گروهی ازاعراب یا بیابانگردان در مسیر گردش خود در بیابان جائی را می یافتند که امکانات آب و خوراک داشت و کسی نیز در آنجا ساکن نبوده و می توانستند در آنجا ساکن بشوند، چنین می کردند.  ولی این کار به مرور و در طولانی مدت صورت می گرفته است. کما اینکه هنوز هم بیابانگردان ( اعراب) زیادی به نام  " بدوی "  در صحاری عربستان  زندگی می کنند.

 

   همان طور که دسته ای از مردمان استپ های شمال شرق افغانستان  با نام " آریائی " ،  به جنوب یعنی افغانستان و ایران کنونی مهاجرت کرده و ساکن شدند وبا مردمان منطقه مخلوط  شدند ولی نام اینها بر همه و از جمله مردمان قبلی  و این سرزمین خورد؛ دقیقا ً همین امر هم  برمردمان ساکن منطقه خاورمیانه مانند باب ئیلی ها و آسوری ها  اعمال شد  و اکنون مهر عرب  بر همه آنها و حتی مصریان و همه شمال افریقا خورده است.

   یک دسته بزرگ  از اعراب یا بیابانگردان  که به عبری معروف شدند در مسیر خود به سرزمین فلسطین می رسند. در آنجا موسی می میرد و یوشع رهبر می شود.

   یوشع  در قدم اول همه را وادار می کند تا "  بُت "  یا خدای او یعنی " یهوه "  را به پرستند.  زیرا تعداد بت ها شاید به اندازه تعداد خانواده ها بود و این باعث تفرقه آنها می شد. یوشع مجازات سنگینی برای کسانی که این دستور را قبول نکنند تعیین می کند. این عمل یوشع  باعث اتحاد آنها شد و سرآغاز تک خدائی آنها نیز گردید.

   یوشع برای اشغال سرزمین فلسطین،  فلسطینیان ساکن چندین شهر آنجا را به بدترین و گسترده ترین شکل ممکن قتل ِعام می کند و حتی یک نفر و یک حیوان را زنده باقی نمی گذارد و بعد شهرها  را به آتش میکشد. به طوریکه از همان عهد عتیق بر می آید چنین قتل ِعام وحشیانه ای هنوز در تاریخ  در هیچ کجای جهان صورت نگرفته است مگر در بمبارن اتمی هیروشیما.  این شکل کشتار بدترین نوع نسل کشی برای استقرار در یک مکان است.

   بدین شکل عبری ها یا اسرائیلیان ( که همان اعراب بودند) که در آن موقع یهودی خوانده نمی شدند ساکن فلسطین یا سرزمین یونانیان می شوند و اکنون پس از چندهزار سال ادعای مالکیت آن را دارند. در صورتیکه اگر قرار بر این باشد که هر کسی سابقه قدیم تری در سرزمینی دارد صاحب آنجا باشد این حق مسلم یونانیان و فلسطینینان است.

    داستان کامل و مفصل  در عهد عتیق آمده و من نیز در نوشته هایم آورده ام و در سایتم هست.

 

   گروهی دیگر از این اعراب به جنوب رفتند و اجداد ساکنین مکه و مدینه شدند که خاندان محمد پیامبر مسلمانان نیز از اینهاست. این موضوع در خاندان های عرب زمان محمد کاملا ً  و به صورت واضح آمده و همه آنها در تبار شناسی خود، خود را به ابراهیم می رسانند که از بعد از او و بواسطه دو پسرش دودسته شده  و از یهودیان مجزا می شوند. این داستان را یهودیان نیز قبول دارند،  تنها اختلاف  آنها با هم  بر سر نام دو پسر ابراهیم است.

   با توجه به این واقعیات تاریخی، چنانچه کسی می خواهد خود را "  یهودی به عنوان نژاد " بنامد و یا گروهی بخواهند خود را " ملت یهود "  بنامند باید به پذیرند که از ریشه عرب یعنی بیابانگرد هستند. در حالی که اکنون یهودیان از تمام مردمان جهان و با هر رنگ وریشه  فرهنگی تشکیل شده اند. حتی هنوز گروهای مختلف یهودی برای گسترش خود از میان مردمان مختلف با ادیان مختلف، عضو گیری می کنند و آنها را یهودی مذهب می کنند. بنابراین:

یهودیت نمی تواند همانند گذشته های بسیار دور قوم  و یا ملت باشد،  بلکه دین است.

   اگر با این دید به ماجرای یهود و یهودی نگاه بشود آنگاه بسیاری از تفاسیری که در جهان و به خصوص میان خود یهودیان و درون اسرائیل از خودشان می شود بهم می ریزد. اما در حالیکه این موضوع اظهر من الشمس است ولیکن باز هم حتی بزرگ ترین دانشمندان یهود و یهود شناس از دیدن آن قاصرند و یا تظاهر به نادانی می کنند. و به همین دلیل زمانی که به بررسی مسائل داخلی  یهود و موضوع آنها در جهان پرداخته می شود همه آن را قوم یا ملت یهود می دانند.

   این امر آنچنان احمقانه است که شاید آوردن مثالی برای آن نیز مشکل باشد  مثلا ً گفته شود اگر کسی مسلمان شد عرب شده یا هر شخصی زرتشتی شد ایرانی شده و  یا هر ایرانی مسیحی شد ارمنی شده است.

 

 

فلسطینیان کیستند

   سرزمین فلسطین که مورد هجوم و قتل ِعام وحشیانه صحرا گردان ( اعراب)  قرار گرفت سرزمینی یونانی نشین بود.

   یونانیان در سرتاسر مرزهای شرقی دریای مدیترانه یعنی از ترکیه کنونی تا سوریه و لبنان و فلسطین ساکن  بودند. در حالی که تصور کنونی بر آن است که یونانیان همیشه در همین شبه جزیره کنونی ساکن بوده اند و حداکثر آنانی که دانش بسیار دارند کمی از منطقه شرق مدیترانه را به آنها نسبت می دهند.

   کلیه شواهد تاریخی نشان می دهد که سراسر شرق دریای مدیترانه در اختیار یونانیان بوده است و سرزمین های یونانی نشین  با مصر مرز  زمینی داشته اند.

 

در اینجا تنها چند  شاهد آورده می شود:

   شهر تروا که جنگ آن بسیار معروف است در سواحل ترکیه کنونی واقع است و یونانی نشین بود.

 

   در چند داستان یونانی  صحبت از دزدیدن زنان است که در این مناطق شرقی دریای مدیترانه صورت  گرفته است.  مثلا ً زئوس خدای بزرگ یونانیان، " اروپا"  دختر آگامنون را از فنیقیه           یا فینیسیا ( لبنان کنونی)  می دزد که مشخص می کند داستان میان یونانیان رخ داده است یعنی آنجا یونانی نشین بوده است. 

در میان این اقوام دزدیدن زنان عادی بوده است.

 

   نکته دیگر تحصیل اکثر دانشمندان یونانی در مصر بوده است. این امر به دلیل هم مرز بودن این دو کشور بوده  است. از جمله فیثاغورث تحصیلات خود را در مصر انجام داده بوده است.

 

   هرودت نیز در کتاب معروف تاریخ خود می گوید که اومطمئن است که خدایان اشان را از مصریان فراگرفته اند  و این بواسطه همسایگی و رفت و آمد های بسیار آنها با یکدیگر بوده است.

   در واقع مصر با یونان هم مرز بود. همین نکته نشان می دهد که سرزمین های یونانی نشین بسیار گسترده بودند ولی اتحاد کامل میان آنها صورت نگرفت وگرنه بزرگ ترین امپراطوری جهان را پیش از هخامنشیان تشکیل می دادند. شاید هم آنها پیشتر از این تاریخ متحد بودند و توانسته بودند همه این مناطق را زیر یک کلید ( یک حکومت، یک شاه یا ملک)  بگیرند و  این دوران مرحله ضعف و گسُست آنها بوده است.

 

   اساسا ً کلمه یونانی که ایرانیان به این سرزمین داده اند نام قومی بوده که در شرق یونان کنونی

می زیسته اند.

   کشور کنونی یونان که ایرانیان آن را به این نام می نامند در اصل و از پیش هخامنشیان اسم اش      " هیلاس " بوده؛  نامی که هم اکنون نیز مردمان این کشور خود را بدان می نامند.  حتی در متون تحقیقی که ایرانیان می نویسند نمی گویند  فرهنگ یونانی بلکه از فرهنگ  هلینیسم  نام می برند.

   از طرفی رومیان به این کشور نام " گریک " می دادند و این نام قوم دیگری بود که در غرب این سرزمین ( هیلاس)  و در مرزهای نزدیک به آنها می زیسته اند. به همین دلیل هنوز در بین مردمان اروپای غربی به جای  سرزمین کنونی " هیلاس " می گویند  گریک. انگلیسی ها می گویند گریس، و  سوئدی ها می گویند " گریک لند"  یعنی " سر زمین گریک ها".

   پس سرزمین های یونانی نشین بسیار زیاد بوده اند که حداقل سه تای آنها را با سه نام " ایونی یا به قول ایرانیان یونان " ، " هیلاس به قول خود ساکنین یونان کنونی"  و " گریس یا گریک به قول ساکنین اروپای غربی"  کاملا ً می شناسیم.

   بنابراین می توان پذیرفت که سرزمین های دیگری هم یونانی نشین بوده اند که نام آنها به درستی ثبت نشده است همانند فلسطین. 

به هر حال بررسی این نکته نشان می دهد که تاریخ یونانیان بسیار قدیمی تر و گسترده تر از آن است که تصور می شود.

 

   ذکریک نکته نیز با اهمیت است:

   به اعتراف هرودت، یونانیان از خدایان مصری پیروی کردند که با خدایان آسوری و باب ئیلی تفاوت فاحش دارند.

   اما اعراب بیابانگرد چون در منطقه بیابانهای میان فرات تا کوه های شرق مدیترانه زندگی می کردند خدایان باب ئیلی و از جنله "  ئیل" که بزرگترین خدای آنها بود را پذیرفتند و در نتیجه نام  " ئیل" ضمیمه مادالعمر نام های آنها مانند: اسرائیل، میکائیل، سموئیل و... شد.

   آنها تنها بعد از اینکه از مصر بازگشتند برای اولین بار یک گوساله رابعنوان بت می سازند. زیرا   " گاو اوزیس " یکی از مقدسان مصریان بود و آنها از مصریان یاد گرفتند و تقلید کردند.

   به دلیل آنکه در بیابان های بی آب و علف گاو نمی تواند زندگی بکند و بیابانگردان گاو نداشتند در نتیجه آنها نمی توانستند گاو را به عنوان مظهر تقدس داشته باشند ولی پس از باز گشت از مصر و دیدن گاو و تقدیس آن از طرف مصریان آنها نیز این نکته را فراگرفته و تقلید کردند؛ که در عهد عتیق و داستان رفتن موسی به کوه و ساختن بتی به شکل گاو توسط هارون برادر موسی آمده است.

 

در اینجا ماهیت یونانی بودن  فلسطینیان و عرب بودن یهودیان کاملا ً روشن می گردد.

 

   پس از حمله اعرابِ بیابانگردِ عبری به سرزمین فلسطین ترکیب عرب و یونانی در شرق مدیترانه بالا رفت. اعراب در مناطق مختلف از جنوب عربستان تا غرب دجله و فرات ساکن شدند  و پس از اسلام دیگر همه مردمان منطقه اعم از باب ئیلی و آسوری و غیره  بنام عرب خوانده شدند.

   قابل توجه است که هنوز لبنان مملو از یونانیان است و بطور غریزی این مردمان خود را در پیوند با این سرزمین می بینند.

 

   اما اروپائیان که خود را به شکل گسترده ای مدیون تمدن یونانی می دانند وبرای آنها یونان و یونانی از ارزش و احترام  بسیار بالائی برخوردار است  و در مقابل اعراب را با چشم تحقیر نگاه می کنند، اگر برایشان روشن بشود که این اسرائیلیان ( باصطلاح یهودیان اصیل) که برای آنها سر دوست می شکنند و همه گونه کمک مالی، سیاسی، نظامی، تبلیغاتی  به آنها می کنند تا به اصطلاح به سرزمین آباء و اجدادی اشان باز گردند مردمانی  با چنین سابقه ای می باشند آنگاه چه رخ خواهد داد؟