تامل هایی بر سیامین سالگرد پایان پروژه سوسیالیستی شوروی
تامل هایی بر سیامین سالگرد پایان پروژه سوسیالیستی شوروی
منبع: نشریه سوسیالیسم، 13 ژانویه 2022.
برگردان: ناهید صفایی
دانش و امید، شماره ۱۱ اردیبهشت - ثور ۱۴۰۱
بیپرده و صریح باید گفت، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک سوسیالیستی فاجعهای برای طبقۀ کارگر سراسر جهان بود. کارگران کشورهایی مانند ایالات متحده ممکن است چنان شرایطی را تجربه نکرده باشند، اما حاکمیت 30 ساله سرمایهداری انحصاری بیهیچ مانع و رداعی بر سر راهش، زندگی را برای همه ما بدتر کرده است.
ماه گذشته سی امین سالگرد یکی از عظیمترین رویدادهای تاریخ بود. در 26 دسامبر سال 1991، اتحاد جماهیر شوروی به طور رسمی، (از بالا و توسط رییس های جمهور روسیه٬ یوکراین و بیله روس – فرستنده)٬ انحلال خود را اعلام کرد و به پروژۀ ایجاد سوسیالیسم با قدمتی بیش از 70 سال پایان داد و مجدداً نظام سرمایه داری را به سرزمینی به وسعت تقریباً یک پنجم کل جهان بازگرداند.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بدترین رویداد ممکن برای سوسیالیسم قرن بیستم بود، اما تنها رویداد تلخ نبود. هم پیش از رویدادهای روسیه و هم تقریباً یک دهه پس از آن، کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی شاهد حرکتهای ضد انقلابی گستردهای بودند که حزبهای کارگری حاکم را سرنگون کردند و حکومت یک درصد ثروتمندان را بازگرداندند. اعتراض های وسیع، مداخلههای نظامی و واکنش های متزلزل رهبران سستپ یمان و به شدت ناامید کننده – اینها نشانهای ظاهری این دوران تاریخیاند.
در بعضی کشورها مانند بلغارستان، حزب کمونیست مبارزه کرد و در واقع بر اساس قانون اساسی جدید طرفدار سرمایهداری در انتخابات پیروز شد. اما علی رغم لفاظی های پوچ حاکمان جدید در مورد «انتخابات آزاد و عادلانه»، چنین نتیجهای «گناهی» بود که مستوجب غیرقانونی اعلام کردن فوری توسط طبقات حاکم جدید بود. در آلبانی و یوگسلاوی، نظام این کشورها تا سالهای 1990 پایدار ماندند و تنها با مداخلۀ نظامی علنی اعضای ناتو بود که سرانجام آخرین میخ به تابوت سرخ در این کشورها زده شد.
فلاکت و سیه روزی ناشی از تسلط تمام عیار سرمایهداری انحصاری در سی سال گذشته، نیازمند تأملی جدی است. در نتیجه گسترش همهگیری کووید- 19، و مرگ و تنگناهای اقتصادی گسترده در زندگی کارگران ایالات متحده و سراسر جهان، احساس جمعی فزایندهای بهوجود آمده است که باید کاری کرد. این سیستمی که میلیاردرهایی آن را اداره میکنند که از بهرهکشی از نیروی کار، زمین و منابع سایرین، ثروتمند می شوند، دیگر نمیتواند ادامه یابد. اما اگر مردم در پی یافتن جایگزین هایی برای سیستم جهنمی سرمایه داری کندوکاو میکنند، پروژۀ سوسیالیستی شوروی تجربۀ مهمی است که میتوان از آن درس ها گرفت.
بگذارید در این مورد صریح باشیم:
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و سرنگونی سوسیالیسم در اروپای شرقی فاجعهای برای کارگران و مردم تحت ستم در سراسر جهان بود. اتحاد جماهیر شوروی که از میان کشتار و ویرانی ناشی از سرمایه داری انحصاری بر جهان بهوجود آمد، نخستین دولت سوسیالیستی تاریخ بود. اتحاد شوروی جامعهای بود که طبقۀ کارگر در اتحاد با دهقانان آن را اداره میکرد وقدرت سیاسی از طریق حزب کمونیست اعمال میشد. در سراسر قرن بیستم، انقلابها، که معمولاً در شرایط مشابهی از درون جنگ و ویرانی سر برآوردند، موجب به قدرت رسیدن احزاب کارگری دیگری شدند که سرانجام تقریباً نیمی از جمعیت جهان را در بر میگرفت.
این تاریخی بس شگرف است، اما جنبههای بسیار چشمگیر سوسیالیسم اتحاد شوروی کدامها بودند؟
سوسیالیسم برای اکثریت قریب به اتفاق مردم، سیستمی برتر از سرمایهداری است. از این نکته آگاهیم، چرا که در واقع بیش از یک قرن عمر کرده است و هنوز هم در چندین کشور وجود دارد. اتحاد جماهیر شوروی به عنوان نخستین کشور سوسیالیستی تاریخ، چراغی در تاریکی برای کارگران و مردم تحت ستم سراسر جهان بود. این سوسیالیسم بود که مثل روز روشن آشکار کرد که سرمایه داری – با نابرابری های زشت، فقر و بهره کشی افسارگسیخته، جنگ، بیماری و قحطی و ظلم – تنها راه ممکن نیست. طبقۀ کارگر میتواند به عنوان یک طبقه قدرت را از آن خود سازد و از آن برای ساختن نوع جدیدی از جامعۀ مبتنی بر آزادی و همبستگی استفاده کند.
دستاورد های اتحاد جماهیر شوروی در بیش از 70 سال ساختمان سوسیالیسم به قرار زیر است:
این نظام توانست اقتصادی عاری از بیکاری، تورم، فقر، رکود، بیخانمانی و نابرابری عظیم درآمد ایجاد نماید. این اقتصاد آنطور که بسیاری از مورخان لیبرال ادعا میکنند، «تقسیم فقر» نبود. اقتصاد شوروی در بیشتر دوران حیات خود بهطور عمده به دلیل برنامه ریزی سوسیالیستی، با سرعتی شگفت انگیز رشد کرد و سریعتر از هر کشور دیگری استانداردهای زندگی و مصرف مردم را ارتقا داد.
زمانی که بلشویکها در سال 1917 به قدرت رسیدند، تولید صنعتی روسیه 12درصد تولیدات صنعتی ایالات متحده بود. در حالی که 50 سال بعد به 80درصد تولیدات صنعتی ایالات متحده، و 85 درصد تولیدات کشاورزی این کشور رسید. این نوع رشد اقتصادی ماهیتی به کلی متفاوت داشت. این رشد صرفاً به خاطر رشد یا به خاطر ثروتمند شدن صرفاً تنی – یا اشخاصی - انگشت شمار که در رأس هرم قدرت قرار داشتند، نبود. در نظام شوروی، مردم بهمثابه یک کل – کارگران معمولی ملیتهای مختلف، از مزایای رشدی که از سخت کوشی آنها ناشی میشد، بهرهمند می شدند.
زمانی که تورم در ایالات متحده به بالاترین نرخ خود – بهویژه در مورد نیازهای ضروری از جمله مسکن، سوخت، موادغذایی، مراقبتهای بهداشتی و آب وبرق – در دهه های اخیر رسیده بود، – شگفت آنکه بدانیم اجاره بها در اتحاد جماهیر شوروی هرگز از حدود 3درصد، و بهای آب وبرق، اندکی بیش از 5 درصد، بالاتر نرفت. برخی از کالاهای لوکس قیمت های بالاتری داشتند، اما دولت سوسیالیستی قیمت مواد غذایی و سایر مایحتاج ضروری را به کمک برنامه ریزی مرکزی، همواره پایین تراز «ارزش بازار» تعیین میکرد.
در بلوک سوسیالیستی، کارگران، حق تضمین شدهای برای برخورداری از شغل با دستمزد کافی داشتند. کارگران شوروی در میانه دهه 1970 سالانه به طور متوسط یک ماه مرخصی با حقوق داشتند و میتوانستند با خانواده شان به مراکر تفریحی دولتی و یا کشورهای همسایه سفر کنند. تمام کارگران در صورت بیماری از مزایای مرخصی استعلاجی برخوردار میشدند. شرکت خصوصی بیمۀ درمانی، حق بیمه های بالا، و فرانشیزهای پرهزینه وجود نداشتند و بیماران مجبور نبودند بخشی از صورت حساب بیمارستان یا کل صورت حساب را از جیب خود بپردازند. مراقبتهای بهداشتی برای همه رایگان بود. شاید تعجب آور باشد بدانیم در بیشتر دوران حیات اتحاد جماهیر شوروی، تعداد پزشکان شاغل به ازای هر فرد، دو برابر تعداد پزشکان شاغل به ازای هر نفر در ایالات متحده بود.
آموزش از مدارس ابتدایی تا تحصیلات عالی دانشگاهی هم کاملا رایگان بود. دانشجویان شوروی به طور عمده از طبقۀ کارگر بودند، اما هرگز برای ادامۀ تحصیلات مجبور به دریافت وام های فلج کننده از بانک ها نبودند. دولت برای دانش آموزان، کمک هزینۀ زندگی می پرداخت، از این رو افراد بیشتری میتوانستند علایق، استعدادها و تمایلات شان در حوزه های علوم و هنر را دنبال کنند. این امر باعث می شد پزشکان و پرستاران بیشتری تربیت شوند، درعین حال [دولت] مهندسان، ریاضی دانان، فیلم سازان، نویسندگان، معماران و متخصصان دیگری در سطح جهانی را پرورش میداد.
همۀ کارگران بلوک سوسیالیسم دارای اتحادیه بودند. این اتحادیه ها مدیریت مزایای شغلی اعضای اتحادیه را به عهده داشتند و از آنها در برابر مدیران بیش از حد متعصب و همچنین خطرات تهدید کنندۀ شغل شان محافظت میکردند. اتحادیهها در کشورهای سوسیالیستی از قدرت سازمانی بسیار زیادی در محل کار برخوردار بودند و اقتصاد و برنامههای دولتی اعمال نظر میکردند، چیزی که در ایالات متحده تصورش هم سخت است. به عنوان نمونه، در اتحاد شوروی اتحادیه ها میتوانستند به طور یکجانبه قوانین و مقرراتی که توسط مدیران صادر میشد، از جمله قوانین مربوط به فسخ قرارداد ها را وتو کنند. کارگران در واقع می توانستند سرپرستان و مدیران خود را با فراخوان اتحادیه های خود وادار به اجرای قوانین یا برکنار کنند.
اما شاید تکان دهنده ترین پدیده 30 سال پس از فروپاشی شوروی که باید مورد تأمل قرار گیرد، سطح نازل نابرابری درآمد – یا عدم وجود آن- در جمهوری های سابق اتحاد شوروی بود.
در ایالات متحده چیزی بیش از شکاف عظیم ثروت ۱- یک - درصد بالای جامعه و بقیه مردم، موجب ترس و بیزاری از زندگی در این کشور نیست. تیتر مجلۀ تایم در سپتامبر 2020 را بخوانید: «یک درصد آمریکاییها 50 تریلیون دلار از درآمد 90 درصد پایینی ها را تصاحب کردهاند – و این قضیه، آمریکا را ناامن تر کرده است - و اکنون این وضعیت بدتر هم شده است.
در حالی که کارگران برای تامین هزینه های زندگی، تندرستی و روشن نگه داشتن چراغ خانههایشان جان میکنند، رسانههای حکومتی، لاشه خوارهای بنگاه های اقتصادی همچون جف بزوس و ابلهانی مانند ایلان ماسک را – که هر دو میلیاردرند – بهعنوان نمادهای موفقیت و نوآوری معرفی میکنند. در این سیستم سرمایه داری با کووید از قرار معلوم همیشگی اش، آنها موفق شدهاند همه ما را به شکل بی رحمانهای غارت کنند.
بر اساس گزارش موسسۀ سیاست اقتصادی (Economic Policy Institute) ماه اوت – اگست- 2021، دستمزد مدیر عامل شرکتی در سال 2020، 351 برابر دستمزد یک کارگر معمولی بود. لازم نیست نابغه باشیم تا تشخیص دهیم شکاف عظیم ثروت منجر به افزایش خطر ابتلا به بیماری کووید و مرگ ناشی از آن در میان فقرا و طبقۀ کارگر – بهویژه کارگران سیاه پوست شده است- هرچند مطالعات زیادی این ارتباط را ثابت کردهاند.
باید گفت، نابرابری ناچیز درآمدی که در اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت، با استاندارد های امروزی در آمریکا اصلاً قابل تشخیص نیست. هیچ طبقۀ میلیونر یا میلیاردری در اتحاد جماهیر شوروی وجود نداشت. مردم مجاز نبودند در شرکت هایی که هیچ وقت در آن کار نکردهاند٬ سهام دار بشوند، از زحمات دیگران سود سهام جمع کنند و اسم این کار را هم بگذارند شغل. هر کسی قادر به کارکردن بود حتما کار می کرد. درآمد برخی از مردم بیش از درآمد دیگران بود، اما نه به گونهای که ما در یک کشور سرمایه داری به آن عادت کردهایم.
بالاترین درآمد در اتحاد شوروی از آنِ معلمان، استادان دانشگاه ها، دانشمندان و مهندسان، نویسندگان، هنرمندان و مدیران دولتی بود. امکان داشت آنها ماهانه 1500 روبل به خانه ببرند. مقامات دولتی اندکی کمتر از نیم آن، یعنی حدود 600 روبل به دست میآوردند. مدیران صنعتی که سرپرستی شرکتهای خاصی را برعهده داشتند، بین 190 تا 400 روبل درآمد ماهانه داشتند که عمدتاً به صنعت و نوع عملکرد آن بستگی داشت. درآمد کارگران بین 150 تا 200 روبل بود. به عبارت دیگر، حتا در بدترین حالت خود، درآمد بالاترین حقوق بگیران در اتحاد جماهیر شوروی فقط ده برابر درآمد یک کارگر معمولی بود.
این برابری اجتماعی و اقتصادی گسترده تأثیرات دیگری نیز داشت. اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی برخی از جالب ترین و پیشگامترین فیلمهای آن دوران را تولید کردند- برخلاف استودیوها و سینماهای آمریکا که از نمایش بیشتر این فیلم ها خودداری میکردند، سالنهای سینماها مملو از کارگران معمولی میشد تا فیلم های علمی تخیلی مانند سولاریس (Solaris) و استاکر (Stalker) و فیلمهای هیجانانگیز جنگی مانند بیا و بنگر (Come and See) را تماشا کنند - هر سه این فیلم ها امروزه در ردیف بهترین فیلم های تاریخ شناخته میشوند، حتا در آمریکا.
هنرمندان آثار هنری فوقالعاده بدیع و منحصر به فردی برای کارگران تولید میکردند و حمایت های دولت موجب دسترسی وسیع کارگران به این آثار میشد تا از تماشای آنها لذت ببرند و بیاموزند. اکثر خانوادهها دارای کتابخانه شخصی وسیعی بودند که لبریز از کتاب، مجله و سایر آثار هنری بودند. بنابراین تعجبی نداشت که به گزارش سازمان ملل در دهۀ 1980، «شهروندان شوروی بیش از سایر مردم جهان، کتاب می خواندند و فیلم میدیدند.»
البته تأثیر اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای سوسیالیستی بسیار فراتر از مرزهای خود بود. صرف نظر از تمام کاستی ها یا اشتباهات سیاسی خاص، اتحاد جماهیر شوروی بیتردید وزنهای قابل توجه در برابر امپریالیسم آمریکا بود. افزون بر شوروی، کشور هایی مانند جمهوری دموکراتیک آلمان (آلمان شرقی) با جنبشهای آزادیبخش جهان که با استعمار و ستم ملی مبارزه میکردند، همبستگی مادی و دیپلماتیک فوقالعادهای داشتند. سوسیالیسم در عمل، نمونۀ زنده و ملموسی از جامعهای خالی از بهرهکشی سرمایهداری عرضه کرد. مبارزان برجستهای مانند نلسون ماندلا و فیدل کاسترو از سوسیالیسم شوروی الهام گرفتند – و از سوی شوروی مورد حمایت قرار گرفتند، همانگونه که انقلابیون، سازمان دهندگان و فعالان سیاهپوست بیشماری در ایالات متحده از سوسیالیسم اتحاد شوروی الهام گرفتند.
کشورهای سرمایهداری انحصاری با میل پایان ناپذیر برای کسب سود بیشتر، از فروپاشی بلوک سوسیالیستی بهعنوان یک فرصت استفاده کردند تا هرچه بیشتر دندان خود را بر پیکر آفریقا، آمریکای لاتین، خاورمیانه و آسیا فرو کنند. حتا یوگسلاوی که بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم خود را از شوروی جدا کرده بود، بلافاصله پس از فروپاشی، خود را عاقبت تجزیه شده توسط ناتو یافت. «جنگ های بی پایان» که به بهانه جنگ علیه تروریسم به راه افتادند، بدون از بین رفتن نظام اتحاد جماهیر شوروی در تصور نمیگنجیدند.
مسلماً احیای سرمایهداری، کارگران روسیه و اروپای شرقی را در منجلاب فقر، بیماری، گرسنگی، تورم و بدبختیهای دیگر غوطهور کرد. تعصبهای ملی و مذهبی کهنه با سرنگونی سوسیالیسم به شکل فجیعی سر برآوردند. درگیری های مسلحانۀ شرورانه میان ملت ها و قوم هایی که نزدیک به هفت دهه زیر پرچم سوسیالیسم برادرانه زندگی کرده بودند، به راه انداخته شد. جنبشهای نفرت انگیز نئونازی و ناسیونالیستهای افراطی دست راستی در مناطقی که دیگر تحت کنترل دولت سوسیالیستی نبودند، به طرز گستردهای احیا شدند. بیتردید از بین رفتن سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی، جهان را به جای بسیار بسیار بدتری تبدیل کرد.
نظام سوسیالیستی شوروی، سیستم کاملی نبود. از دهۀ 50، حزب کمونیست از تعهد خود نسبت به مارکسیسم - لنینیسم فاصله گرفت و از بخشه ای مهمی از اهداف خود عقب نشینی کرد. دلایل این چرخش به رویزیونیسم و اپورتونیسم بسیار متعددند، اما با گذشت زمان یک گرایش ایدئولوژیک عمیقاً سازشکارانه در میان رهبری حزب کمونیست شوروی غالب شد. بسیاری از احزاب کمونیستی دیگر در اروپای شرقی و کشورهای دیگر از این روش پیروی کردند. رهبری حزب، در عمل، به آن روندهای اقتصادی و اجتماعی که سبب تضعیف سیستم سوسیالیستی میشدند و نیروهایی که دل در گروِ بازگرداندن سرمایه داری داشتند، میدان داد. ظهور مجدد و رشد سریع بازار سیاه – «اقتصاد دوم» – زمینه را برای رویدادهای 1991 آماده کرد. فشارهای خارجی از سوی کشورهای امپریالیستی به رهبری ایالات متحده نیز در این امر مؤثر بودند.
اما خوشبختانه سقوط سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی پایان ماجرا نبود. علی رغم شکست سوسیالیست ها در اکثر کشورها، تعدادی از کشورها مسیر متفاوتی را در پیش گرفتند و در برابر موج مهلک بازگشت سرمایه داری مقاومت کردند. کوبا با وجود تحمل بیش از شش دهه محاصره اقتصادی وحشیانه ایالات متحده همچنان مقاومت کرده است. همین سال گذشته، کوبا با نبوغ و کارایی خود در تولید واکسن کووید و توزیع آن بین بیش از90 درصد مردم، جهان را شگفت زده کرد و یکی از بالاترین ارقام واکسیناسیون جهان را از آن خود کرد. ویتنام، جمهوری دموکراتیک خلق کره و لائوس همگی در مبارزه با کووید موفقیت های چشمگیر مشابهی کسب کردهاند و در عین حال به معیشت مردم خود هم توجه داشتهاند.
چین سوسیالیست و موفقیت اقتصادی بی سابقه و چشمگیر آن بخش مهمی از این ماجراست. ماشین درو شوم سرمایهداری همان طور که در اتحاد شوروی و بلوک شرق، سوسیالیسم را از پا انداخت، در چین هم در قالب اعتراضات میدان تیان آنمن در سال 1989 حضور خود را نشان داد. این اعتراضات مشابه آنچه در سایر کشورهای سوسیالیستی انجام گرفته بود، آشکارا با هدف سرنگونی نظام سوسیالیستی همراه بود. حتا بخشی از اعضای حزب کمونیست از این دستورکار حمایت کردند. با این حال، حزب در یک لحظۀ تعیین کننده با اتخاذ تصمیمی درست، قاطعانه دست به کار شد. آنها برای اجتناب از لغزش و افتادن به دامان غفلت و بدبختی سرمایه داری، از دولت سوسیالیستی استفاده کردند. صرف نظر از هر اشتباهی که این حزبها در 30 سال گذشته مرتکب شده باشند، تصمیم شان برای ادامه ساختمان سوسیالیسم باعث شد برای اکثریت قریب به اتفاق کارگران کشورهای خود و همینطور کارگران سایر کشورهای جهان، زندگی با چهره بهتر را نشان دهند.
بی پرده و صریح باید گفت، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک سوسیالیستی فاجعهای برای طبقۀ کارگر سراسر جهان بود. کارگران کشورهایی مانند ایالات متحده ممکن است چنان شرایطی را تجربه نکرده باشند، اما حاکمیت 30 ساله سرمایهداری انحصاری بیهیچ مانع و رداعی بر سر راهش، زندگی را برای همه ما بدتر کرده است.
با وجود کشتار و نکبت جنگهای بیپایان بر سر نفت، بحران های پی درپی اقتصادی، جنایات بیحد و حصر پلیس، خشونت های نژادی آگاهانه، رویداد های مصیبت بار آب و هوایی ناشی از تغییرات اقلیمی، و گسترش انفجاری کووید 19، پرواضح است که 26 دسامبر 1991 آنطور که فرانسیس فوکویاما، آکادمیسین معروف لیبرال نوشت، «پایان تاریخ» نبود. آتش همان مبارزۀ طبقاتی که کارگران، سربازان، ملوانان، دهقانان و مردم ستمدیده را به سرنگونی سلطنت چند صد ساله در روسیه کشاند، در سال 2022 نیز شعلهور است.
کسانی که به پایان دادن به فلاکت جمعی و ایجاد جهانی بهتر برای خود و فرزندان شان متعهدند باید به تجربۀ شوروی توجه کنند و از آن درس بگیرند.
سوسیالیسم سیستمی ساختۀ ذهن روشنفکران و دانشگاهیان و یا عنوانی در میان فهرست کتابهای علوم سیاسی نیست. این کارگران و ستمدیدگان بسیاری از کشورها هستند که سوسیالیسم را ساختهاند وهمچنان به ساختن آن ادامه میدهند. ما باید با امید و آموختن از گذشته و حال پیروزی ها و شکستها، به ساختن دنیای آیندهای که ارزش زیستن داشته باشد، ادامه دهیم.
یادداشت
برای کسانی که به کسب اطلاعات بیشتر در مورد علل و تاریخچۀ فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی علاقمندند، کتاب خیانت به سوسیالیسم: ماورای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، نوشتۀ راجر کیران و تومامس کنی، کتابی است خواندنی. چندین نکته این مقاله از کتاب آنها برگرفته شده است، کتابی که هنوز هم مانند سال 2004 مطالب قابل تأمل و مهمی دارد. همچنین، برای آشنایی با گزارش روشنگرانه در مورد تجربۀ چین در همان دوران پیرامون اعتراضات میدان تیان آنمن در سال 1989، و نیز پاسخ متفاوت حزب کمونیست چین، میتوان به کتاب میک کلی: تداوم انقلاب، مهمانی شام نیست: بررسی رویداد میدان تیان آنمن، شکست ضدانقلاب در چین مراجعه نمود.
پایان