ضد بیداری: نقدی بر جنبش «Woke»

ضد بیداری: نقدی بر جنبش «Woke»


سیما بهرامی با نکاهی به نظرات کارمن دوینگو

ترجمه مجله هفته

هوشیاری: ایدئولوژی «Woke» به مثابه هشداری در برابر بی‌عدالتی‌ها عمل می‌کند، که مصادیق آن را می‌توان در هر نوع ستمی جستجو کرد، از جمله ستم مبتنی بر نژاد، جنسیت، استعمار و…
فرهنگ لغو: در سال‌های اخیر، شاهد رواج روزافزون اصطلاحاتی مانند «Woke» ، «فرهنگ لغو» ، «سانسور» و «تملک فرهنگی» در مباحث فرهنگی بوده‌ایم. رشیده داتی، سیاستمدار فرانسوی و وزیر سابق دادگستری و وزیر فعلی فرهنگ این کشور، چندی پیش در اظهاراتی گفت: «Woke به سیاستی برای سانسور تبدیل شده است» و او متعهد است که از حامیان این «ساختارزدایی» حمایت نکند. وی در ادامه افزود: «من طرفدار آزادی هنر و خلق اثر هستم، نه سانسور.»
در همین ایام، فعال چپ‌گرا، نائومی کلاین، در مصاحبه‌ای با روزنامه «ال پائیس» به نکته‌ای کلیدی اشاره کرد: «[مشکل] به تمایل سانسورگری چپ، این نظارت بر گفتار و بی‌رحمی که در قبال کسانی که از خط قرمز عبور می‌کنند به کار می‌برد، مربوط می‌شود. می‌توانستیم از «فرهنگ لغو» صحبت کنیم، اگر این اصطلاح تا این حد بار منفی نداشت.»
کلاین در این عبارت به تمایل برخی از افراد در جناح چپ برای تعیین «خطوط قرمز» در گفتار و ایده‌ها اشاره می‌کند. این افراد، هرگونه انحراف از این خطوط را نوعی «تخطی» تلقی می‌کنند که باید با سانسور و مجازات روبرو شود.
کلاین همچنین به «بی‌رحمی» چپ در قبال کسانی که از این «خطوط قرمز» عبور می‌کنند، اشاره می‌کند. این بی‌رحمی می‌تواند شامل توهین، تهدید، و حتی تلاش برای آسیب رساندن به شغل و اعتبار افراد باشد.
کلاین از اصطلاح «فرهنگ لغو» استفاده می‌کند، اما اذعان دارد که این اصطلاح به دلیل بار منفی که دارد، به طور کامل گویای منظور او نیست. او به دنبال واژه‌ای جایگزین برای توصیف این پدیده است که به طور دقیق‌تر ماهیت آن را بیان کند.
با توجه به اظهارات فوق، به نظر می‌رسد که جنبش «Woke» و شاخه‌های آن، از جمله «فرهنگ لغو» ، «حمایت از اقلیت‌ها به جای اکثریت» و «سیاست‌های تراجنسیتی» ، به قدرتمندترین فلسفه عامه‌پسند در ایالات متحده و به تبع آن در غرب تبدیل شده است. این گفتمان نه تنها توسط جوانان (اعم از دانشجو و غیر دانشجو) ، بلکه توسط صنعت سرگرمی و رسانه‌های بزرگ نیز ترویج می‌شود.
اما «Woke» چیست؟ یا به عبارت دقیق‌تر، «فرهنگ لغو» که به عنوان فرزند خلف «Woke» از آن یاد می‌شود و به نظر می‌رسد توسط جناح چپ حمایت می‌شود، به چه معناست؟ خاستگاه و زمان پیدایش آن کجاست؟ و نگران‌کننده‌تر از همه، چگونه توانسته است با این شدت به تمام سطوح جامعه نفوذ کند؟
در همه جا، از احزاب و مدارس گرفته تا دانشگاه‌ها و رسانه‌ها، با پدیده‌ای به نام «Woke» روبرو می‌شویم که با انعکاس دیدگاه‌های خاص خود، مانع از تبادل نظر و تنوع آراء می‌شود. مقابله با این پدیده، که شاید بهتر باشد بگوییم «ضروری» است، مستلزم استفاده از ابزارهایی است که امروزه به شدت مورد انتقاد قرار می‌گیرند، مانند عقلانیت و تفکر انتقادی. این تنها راه برای به چالش کشیدن آن است.
ابتدا باید به روشن شدن مفهوم «Woke» بپردازیم. این جنبش که در ایالات متحده به منظور تعریف پدیده‌ای به نام «هوشیاری نسبت به بی‌عدالتی اجتماعی» آغاز شد، امروزه به حدی گسترش یافته که شامل هر چیزی می‌شود که «از نظر سیاسی صحیح» تلقی می‌شود و به این ترتیب، دریچه‌ای به سوی افراط‌گرایی و تعصب می‌گشاید.
اگرچه فعل «Woke» مدتی است که در بین فعالان حقوق آفریقایی-آمریکایی رایج شده است (به‌عنوان واکنشی به موارد نژادپرستی در کشور و جنبش Black Lives Matter)، اما به سرعت به سایر اشکال ستم مانند ستم جنسی و ستم علیه افراد LGBTQ+ نیز تعمیم یافت. به این ترتیب، این جنبش به دانشگاه‌ها، به‌ویژه دانشگاه‌هایی با گرایش‌های نزدیک به حزب دموکرات، نفوذ کرد و در آنجا با «نظریه انتقادی» ادغام شد. این نظریه که عمدتاً در اواسط قرن بیستم در دانشگاه‌های فرانسه و آلمان توسط متفکرانی مانند آدورنو، مارکوزه، دریدا و فوکو مطرح شد.
با ظهور این نظریه، شاهد ترویج نوعی بدبینی و بی‌تفاوتی نسبت به حقیقت بودیم، به‌ویژه حقیقتی که با دیدگاه خود آنها مطابقت نداشته باشد. در اینجاست که این فیلسوفان با «Woke» و ایده‌ی «ستون مطالبات جامعه مدنی» به عنوان «هوشیاری در برابر بی‌عدالتی‌ها» (که شامل هر نوع ستمی می‌شود که هر فرد به دلخواه خود انتخاب می‌کند، مانند نژاد، جنسیت، استعمار و غیره) همسو می‌شوند.
و به این ترتیب، ایدئولوژی woke، گویی در یک بازی ورق، مبارزه طبقاتی و حقوق جهانی را به مبارزه هویت‌ها و دفاع از اقلیت‌ها تبدیل کرده و زندگی اجتماعی را به تقابل دائمی بین ستمگران و ستم‌دیدگان – طبق هویتشان – تقلیل داده است. جایی که ستمگران همیشه اکثریت هستند – مردان، شهروندان کلان‌شهرهای سابق، نژاد سفیدپوست، دگرجنس‌گرا – و ستم‌دیدگان به اقلیت‌ها تبدیل می‌شوند – هر چه اقلیت‌تر، بهتر – با این دفاع افراطی که این اقلیت‌ها به دنبال برابری حقوق نیستند، بلکه  خواهان شراکت در نظم موجود و خواهان برتری بر دیگران هستند.
یکی دیگر از ویژگی‌های بارز کهکشان woke، این است که همیشه حق با اقلیت یا قربانی است. دفاع از حقوق زن مورد تجاوز، همجنس‌گرا یا آفریقایی-آمریکایی اقلیت یک چیز است، اما اینکه همیشه در ادعاها، روایت‌ها یا نظرات خود حق داشته باشند را به عنوان یک اصل در نظر بگیریم چیز دیگری است.
ایدئولوژی «woke» مبارزه طبقاتی و حقوق جهانی را به مبارزه هویت‌ها و دفاع از اقلیت‌ها تبدیل کرده است.
فعالین woke خواهان برابری نژادی و اجتماعی، فمینیسم، جنبش LGBTQ، استفاده از ضمایر جنسی خنثی، چندفرهنگی‌گرایی، فعالان محیط‌زیست … هستند، بدون اینکه ظرافت‌های بیشتری را به جز آنچه خودشان تعیین می‌کنند، در نظر بگیرند. مشکل این نیست که برخی از آرمان‌هایشان شایسته نیست، مشکل این است که در بحثی که مطرح می‌کنند، جایی برای اختلاف نظر، علم یا تاریخ باقی نمی‌گذارند.
»فرهنگ« لغو
از سال 2000 بود که اصطلاح «woke» برای اشاره به جنبش‌ها و ایدئولوژی‌های چپ نزدیک به «فرهنگ لغو» به کار رفت و اخیراً تقریباً به عنوان مترادف استفاده می‌شود. به همین دلیل، پس از فراموش شدن معنای اصلی آن، در حال حاضر صرف استفاده از این اصطلاح به یک چتر سیاسی تبدیل شده است که در تمام جنگ‌های فرهنگی که در غرب رخ می‌دهد، از آن استفاده می‌شود و همه چیز را به دست  گروه‌های اجتماعی مختلفی که تعیین می‌کنند چه چیزی را می‌توان یا نمی‌توان در مورد آن صحبت کرد و با چه اصطلاحاتی، آلوده می‌کند.
تا حدی که به نظر می‌رسد، گاه به گاه، این جنبش «woke» که خود را به عنوان چپ‌گرا می‌فروشد (چپ‌هایی وجود دارند که «woke» نیستند و نمی‌توانند آنچه را که می‌خواهند بگویند زیرا آنها را نیز لغو می‌کنند) می‌تواند هر چه می‌خواهد بگوید و همه کسانی را که به نظر آنها از نظر سیاسی صحیح نیستند، لغو کند. و این چپ مایع – اصطلاحی که توسط بائومن ابداع شد – است که تعیین می‌کند چه چیزی را می‌توان یا نمی‌توان گفت و به این ترتیب دست به سانسور میزند، که از نظر تاریخی توسط همیشه توسط چپ سنتی به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است. و اگر از رویکردهای ایدئولوژیک آنها پیروی نکنیم چه اتفاقی می‌افتد؟ ساده است: حکم لغو برای فردی که از دستورات پیروی نمی‌کند اعمال می‌شود و او را با «مرگ اجتماعی» و لغو مشخص می‌کنند. نکته قابل توجه این است که با دنبال کردن این معیار، هم افکار و هم متفکران سانسور می‌شوند.
آنچه «چپ روشنفکر قدیمی» تلقی می‌شود، پروژه‌ای برای کل بشریت دارد.
اما در میان این همه مطالبه، نشانه مبارزه طبقاتی، خیر عموم، برابری، آزادی اندیشه یا بیان، آزادی بحث و گفتگو که تا به حال یا تاریخ چپ  عجین شده است و آنرا مشخص کرده کجاست؟
جهان‌شمولی، یک فریب
همه ما به یاد داریم که آنچه اکنون «چپ روشنفکر قدیمی» تلقی می شود، پروژه‌ای برای کل بشریت داشت، در حالی که به نظر می رسد این «چپ جدید» در حال ایجاد پروژه هایی فقط برای اقلیت ها است: برای سیاه پوستان، همجنسگرایان، اعضای جامعه LGBTQ+… «امروزه – همانطور که در کتاب «چپ woke نیست» اثر سوزان نایمن (2023) می خوانم – این یک اصل ایمان تلقی می شود که جهان شمولی، مانند سایر ایده های عصر روشنگری، فریبکاری است که برای پنهان کردن دیدگاه های اروپامحور که استعمار بر آن بنا شده بود، اختراع شده است.»
فیلسوف فرانسوی در ادامه به نکته‌ای مهم اشاره می‌کند که اغلب از سوی چپ «woke» نادیده گرفته می‌شود: وجود یک بشریت مشترک، شرط ضروری برای همبستگی و اعتراض علیه بی‌عدالتی‌هایی است که شامل اقلیت‌ها هم می‌شوند. به عبارت دیگر، برای اینکه «شما» که این متن را می‌خوانید و «من» که نه سیاه‌پوست هستم و نه همجنس‌گرا، و نه هیچ کشوری را استعمار کرده‌ایم، بتوانیم  متحدا علیه بی‌عدالتی‌هایی که بر سیاه‌پوستان و همجنس‌گرایان اعمال می‌شوند، قیام کنیم و برای برابری حقوق همه تلاش کنیم، نیازمند درک و پذیرش یک هویت انسانی مشترک هستیم.
چپ «woke» در این زمینه دست به فریبکاری میزد. آنها که مدعی دفاع از حقوق اقلیت‌ها هستند، در واقع از این نکته غافل می‌شوند که مبارزه برای حقوق جهانی، به طور ذاتی به نفع اقلیت‌ها نیز هست. به این معنا که با تضمین حقوق برای همه انسان‌ها، حقوق اقلیت‌ها نیز به طور خودکار تضمین می‌شود.
اما تفاوت اصلی بین چپ سنتی یا مدافعان حقوق جهانی و چپ «woke» در روش‌ها نیز هست. مدافعان حقوق جهانی به دنبال برابری و عدالت از طریق مبارزه طبقاتی، گفتگو، بحث آزاد و متقاعد کردن دیگران هستند. آنها معتقدند که سانسور و سرکوب مخالفان، نه تنها به حل مشکل بی‌عدالتی کمکی نمی‌کند، بلکه خود به مانعی در مسیر پیشرفت تبدیل می‌شود.
چپ «woke» در مقابل، به سانسور و آزار و اذیت مخالفان خود به عنوان ابزاری برای «اعمال عدالت» متوسل می‌شود. آنها معتقدند که هر گونه مخالفت با دیدگاه‌های آنها، نوعی «ظلم» است که باید سرکوب شود.