(( درپاکستان چه ميگذرد؟!))

 

غفار عريف 

    (( درپاکستان چه ميگذرد؟!)) 

      شکست سلطۀ استعمارانگليس درنيم قارۀ هند سرگذشت عجيبی دارد. درآغاز، پيش ازحصول استقلال سياسی، انگليس ها درجريان جنگ جهانی دوم « ازسرزمين هند بمثابۀ پايگاه عمليات خويش استفاده بعمل آوردند وحدود دومليون سربازهندی درجهت اهداف انگليس، درجنگ اشتراک ورزيدند.»

      حزب کانگرس برآن شد که الی استقرار يک جکومت ملی وبدست آوردن آزادی کشور، کمپاين تبليغاتی، برضد انگليس ها به راه انداخته شود. درسال 1942، حرکت اعتراضی حزب کانگرس باشعار« ازهند خارج شويد! » ازسوی استعمارگران بيرحمانه سرکوب گرديد و رهبران آن را روانۀ زندان ساختند. وليک پيروزی حزب کارگردرانتخابات سال 1945 درانگلستان، راه را برای رهايی هند آسانترگردانيد. درهمين زمان فعاليتهای جدايی طلبانۀ حزب مسلم ليک مبنی برتأ سيس يک دولت مستقل اسلامی بنام " پاکستان" بالا گرفت که اقدامات بعدی درراستای حفظ تماميت ارضی وبرپايی يک دولت واحد، سودی را درپی نداشت.

     برطبق نقشۀ شيطانی ازقبل ترسيم شدۀ انگليس، تقسيم سرزمين پهناور هند، امر اجتناب ناپذيرپنداشته شد. هرچند مهاتماگاندی و جواهرلعل نيرو برعليه آن بودند، اما بدليل لگام زدن به بروزاختلافات بيشتر، ناچار به پذيرش آن شدند. درجون  1947،Lord Mountbatten وايسرای هند برتانوی ازپلان استقلال وتقسيم نيم قاره، به هردوطرف اطلاع داد. بتاريخ 14/ 8/ 1947 حزب مسلم ليک درشهربندری کراچی وبتاريخ 15/ 8/1947 حزب کانگرس در دهلی سند برسميت شناختن استقلال را بدست آوردند و درنتيجه دو دولت جداگانه، هندوستان و پاکستان بوجود آمد.

    و اما برمبنای نيات شوم انگليس، تقسيم نيم قارۀ هند پيشآمدهای ناميمون و فاجعه باری را درقبال داشت: فقط باسپری شدن چند روزمحدود، شهروندان بی گناه بويژه درپنجاب قربانی اعمال زورگويانه وخشونت آميزگروههای آشوب طلب وفرقه گرايان مذهبی گرديدند، حدود يک مليون انسان درسيلاب خون جان باختند، به تعداد (12) مليون انسان ديگر به مهاجرتهای دسته جمعی تن درداند ( هفت مليون اهالی هندو و سک به هندوستان کوچيدند و پنج مليون مردم مسلمان ازهند به پاکستان فرار نمودند). حتی مهاتماگاندی به سبب اينکه درهنگام توزيع دارايی های باقيمانده ازاستعمار، درمقابل پاکستان رفتارعادلانه نمود و درقلمرو تحت حاکميت خود، حقوق هندو و مسلمان را مساوی دانست، بتاريخ 30/ 1/ 1948 به ضرب آتش گلولۀ يک نفر هندوی برهمنی متعصب، نقش برزمين شد.

           و پاکستان يعنی چه؟

    پاکستان يک توليد مصنوعی ازبيدادخانۀ استعمارانگليس، کانون توطئه های رنگارنگ ( سياسی- اقتصادی- نظامی- مذهبی) درمنطقه، محل زايش، پرورش وافزايش بنيادگرايی مذهبی، مهد نظاميگری درسياست، وسيلۀ  فشار وآلۀ دسيسه سازی دردست ارتجاع جهانی وامپرياليسم و بازيچۀ عظمت طلبی مائويست های چين، به حساب ميآيد که از روز پيدايش خود بدين طرف هميشه درگيربحران های متعددی سياسی- اقتصادی- نظامی گرديده وهرگز ازاستقرار يک ديموکراسی باثبات ورعايت پرنسيب های حقوق بشر درآنجا، خبری درميان نبوده است وبنابرنداشتن يک خط روشن درکار تمثيل خود اراديت وحاکميت ملی، از رسيدن به مرحلۀ پختگی وارتقای مورال سياسی وتثبيت هويت ملی، فرسخ ها فاصله دارد.

    نخستين عمل خصمانه وضد بشری زمامداران دولت نوبنياد پاکستان، افروختن آتش اختلافات مذهبی بغرض برهم زدن همزيستی مسالمت آميز شهروندان، بود که درمقابل حکومت هند درپيش گرفته شد. زيرا درهند حکومت جواهرلعل نهرو (1947- 1964 ) اقدام به جدايی سياست از مذهب کرد و پروسۀ آن را استحکام بخشيد ودرعين زمان کليه اديان ومذاهب ازحقوق قانونی مساوی برخوردارگرديدند و نظام سياسی در برابرهمه رفتاريکسان را پيشه کرد. ولی سياستمداران انگليسی مشرب پاکستانی با اتخاذ روش تفرقه افگنانه به تبليغ نظريۀ جدايی دوملت پرداختند. هدف آنها اين بود تا شهروندان مسلمان ساکن درجنوب آسيا را به دليل داشتن خصوصيت های کلتوری مشابه، درچوکات يک دولت اسلامی بسيج سازند و با بسررسانيدن اين کار، يک ملت واحد را به نمايش بگذارند. ليکن برخلاف پلان خرابکارانۀ نظريه پردازان آشوب طلب پاکستانی، بخش اعظم مساحت کشمير و تعداد قابل ملاحظۀ مسلمانان درقلمرو هند باقی ماندند.

     ودرست سقوط پاکستان درلجنزار مداخله گری پرازحيله ونيرنگ، همسايه ستيزی ديوانه وار وهستريک، گرايش به سمت استقرار استبداد مذهبی، دنباله روی نوکرصفتانه ازسياست های ارتجاع جهانی و امپرياليسم، شکل گيری کودتاهای عسکری و برقراری حکومتهای خشن وخشک نظامی، ورشکستگی اجتماعی ( سياسی- اقتصادی )... ازهمين جا آغازيافت- دردورۀ زمامداری کودتايی جنرال ضياء الحق به نقطۀ اوج خود رسيد و تا امروز بدون کم و کاست بطرزتهديد آميز، ادامه دارد.

   پاکستان باداشتن ( 165 ) مليون نفوس پس ازاندونيزيا دومين مملکت اسلامی درجهان است. درحال حاضرروشن نيست که اين کشور، از لحاظ سياسی به کدام استقامت سوق داده ميشود. زيرا درميدان رقابت های سياسی ناسالم و فاقد شفافيت که گاه گاهی با خشونت وخونريزی همراه بوده است، سه نيروی عمده عملآ بالای لاش قدرت مصروف زورآزمايی هستند:

- نهادهای افراطی وبنيادگرا، مدافع داعيۀ برقراری ديکتاتوری مذهبی؛

- احزاب سياسی معامله گر با گذشتۀ آلوده وسياه، فعلآ با ادعاهای کاذب وبلند پروازانۀ بازگشت به روند ديموکراسی وحکومت قانون؛

- نظاميان کل اختياروبی ميل به ازدست دادن قدرت و صلاحيت برهبری جنرال پرويزمشرف؛

     درلحظۀ بسيارحساس و سرنوشت ساز کنونی، تقابل انديشه ها، خواسته ها، تمايلات، وابستگی ها وزد وبندهای خطرناک اين سه نيرو( شايقين حفظ قدرت سياسی و گروه های تشنه لب با عطش رسيدن به حاکميت ) جامعۀ پاکستان را ازدرون و بيرون انفجاری ساخته و رخدادهای سال روان کشور را با انارشی روبرو کرد.

     ناظران سياسی درجهان اوضاع جاری در پاکستان را با دقت تمام تعقيب ميکنند وازاين ناحيه که وضعيت حالت بحرانی را به خود گرفته و برای صلح وثبات درمنطقه وجهان فوق العاده زيان آور وتهديد آميز به پيش ميرود، بی نهايت نگران می باشند. مزيد بر دشواری های (سياسی -  اقتصادی- نظامی ) وکشيدگی های داخلی، پاکستان محل زندگی و قرارگاه فعاليت رهبران و فعالين سازمانهای دهشت افگن القاعده و طالبان بوده، آنها از بی نظمی بوجودآمده سود فراوان بردند و درتلاش اند تا دوباره درافغانستان حاکميت را دردست گيرند و پلان طالبستان سازی پاکستان را تحقق بخشند.

   هرگاه انارشی وخودکامگی درپاکستان بگونۀ فعلی ادامه وگسترش بيشترپيداکند، جلوگيری ازآن کارمشکلی خواهد بود، و آنگاه دريک فاصلۀ زمانی درازمدت، هيچ کسی با هيچ وسيله ای يارای آن را ندارد تا جامعۀ آشوب زده را آرام سازد.

    دردرامۀ  بی نظمی درپاکستان، دردو دهۀ اخير، درپرده های متعدد، درمحيط های متفاوت، پرسوناژهای آتی با استخدام افراد واشخاص در کرکترهای دومی وسومی، نقش مرکزی را بازی نموده اند:

-        خا نم بينظير بوتو.

-        نوا زشريف.

-        جنرا ل پرويز مشرف.

            پردۀ ا ول :

     درسال 1977، ذوالفقارعلی بوتو رئيس جمهورپاکستان بدستور کميتۀ 300، مطابق پلان طرح شده توسط هنری کيسنجر ودرنتيجۀ يک کودتای نظامی ازقدرت انداخته شد وصحنه سازان، تاج زمامداری را برفرق جنرال ضياء الحق سياه دل، تاريک انديش و تشنه به خون، نهادند.

    جنرال ضياء ، بوتو را روانۀ زندان ساخت. رئيس جمهورمخلوع دوسال را درقيد نظاميگران خونآشام سپری کرد تا اينکه درسال 1979 ازپی يک دادگاه فرمايشی به چوبۀ دارکشيده شد.

     ديکتاتورنظامی باشدت وخشونت پيگرد فعالين سياسی ومخالفين خود را آغازنمود. بينظيربوتو مجبوربه مهاجرت به خارج گرديد و ازسال 1980 به بعد به مبارزۀ مصممانه برضد جنرال ضياءالحق برخاست و فکر کنارزدن اورا ازقدرت، درسرپرورانيد.

    بينظيربوتو درسال 1986 دوباره بوطن برگشت و به فعاليتهای سياسی پرداخت. جنرال ضياءالحق بتاريخ 17/ 8/ 1988 « به علت بالا گرفتن جنگ افغانستان» به هدايت « باشگاه روم به نمايندگی کميته « 300 » دريک سانحۀ هوايی با شماری از دوستان امريکايی خود، جان باخت، ديکتاتوری نظامی سقوط کرد و راه به تبارزسياسی خانم بوتو بازگرديد.

    باسقوط ديکتاتوری نظامی، حزب افراطی رابطۀ اسلامی موقتآ اهميت خود را ازدست داد وگروههای اسلامگرا دچارسردرگمی شدند. ايالات متحدۀ امريکا دفعتآ ازحمايت نيروهای محافظه کاراسلامی حامی رژيم سرنيزۀ ضياءالحق مقتول، دست کشيد، برعکس حزب مردم پاکستان برهبری خانم بوتو را درآغوش گرفت و ازاو پشتيبانی کرد.

    خانم بوتو دارندۀ دپلوم آموزش اکادميک ازدانشگاه (Oxford) بعنوان فرد آگاه وچشم وچراغ آيندۀ مملکت، دررأس حزب مردم پاکستان، به هدف اجرای ماموريت مقدس(!) درمبارزات پارلمانی اشتراک نمود و برندۀ انتخابات شناخته شد وموظف به تشکيل کابينه گرديد.  

                   پردۀ دوم:

     بينظيربوتو درمقام صدراعظم انتخابی کشورش، با چالش های جدی درپروسۀ مناسبات رسمی با هواداران رژيم شانتاژ و سرنيزۀ گذشته دست و گريبان گرديد:

     - طرفداران انديشه های مداخله درافغانستان وهند، جنرال حميدگل رئيس" آی. اس. آی"، جنرال ميرزا اسلم بيگ رئيس ستاد نيروهای مسلح، ثابت وقائيم دروظايف خود باقی ماندند.

     - نيروهای متحجر و بنيادگرای اسلامی پيروخط جنرال ضياءالحق، برهبری نوازشريف گورنرايالت پنجاب به همدستی اعجازالحق، به بهانۀ نادرست بودن تصميم بينظيربوتو مبنی بردست کشيدن ازحمايت گروههای مجاهدين افغانی، به تحريک افسران ارتش برضد رئيس حکومت نوبنياد ملکی، توسل جستند.

     نخستين حرکت منفی، تحريک آميز وحساسيت برانگيز گروههای اسلامی، حمله به مرکزفرهنگی امريکا دراسلام آباد بود که اختلافات شديد را بين نوازشريف ومقامات امريکايی بوجود آورد و بسود بينظير بوتو تمام شد.

     اقدامات خشونت آميزحزب ارتجاعی رابطۀ اسلامی وساير گروههای افراطی مذهبی، ظاهرآ به بهانۀ اعتراض درمقابل رمان سلمان رشدی صورت گرفت. اما هدف و محل تبارزعکس العمل فزيکی را قصدی و عمدی غلط تعيين نموده بودند: اصلآ بايد يکی ازنمايندگی های سياسی و يا مرکزفرهنگی انگلستان دريکی ازشهرهای پاکستان مثلآ دراسلام آباد، کراچی ويا پشاورمورد خشم معترضين واقع ميشد. زيرا مؤلف رمان شهروند انگليس وموسسۀ نشروچاپ کتاب هم شرکت انگليسی بود. ولی موضوع حمله برمرکزفرهنگی امريکا برمحورديگری می چرخيد:

     درنيمۀ دوم ماه دسمبر1988، ايالات متحدۀ امريکا، حکومت پاکستان را وادار به آن ساخت تا دولت عبوری مجاهدين افغان را تشکيل دهد تا توجه احزاب پشاوری بعوض تداوم جنگ به تعقيب خط سياسی معطوف گردد. درجريان معامله گری های کلان و سودآور روی ايجاد حکومت جلای وطن تنظيمها درپشاور، مبالغ هنگفت دالری به جيب افراد و اشخاص می ريخت که نوازشريف نيزنمی خواست ازاين غنيمت باد آوردۀ سخاوت امريکايی ها دورنگهداشته شود، بدين لحاظ بخاطرمطرح شدن درصحنۀ کشمکش های سياسی با سازماندهی حمله برمرکزفرهنگی امريکا، توجه سياستمداران امريکايی وانگليسی را بخود جلب کرد.

    درماه مارچ 1989، ادارۀ جهنمی" سی. آی. ای" وسازمان استخبارات نظامی پاکستان" آی. اس. آی" بدون درنظرداشت مفاد موافقتنامۀ ژنيو مورخ 14/ 4/ 1988 پلان حملۀ نظامی به جلال آباد را دراختيار گروههای جنگی افغان مقيم پشاور، قراردادند که طی يک جنگ خانمانسوز چهار ماهه حرکات نظامی تجاوزکارانه ناکام ازآب بدرآمد. تنظيمهای جهادی، " آی. اس. آی" و " سی. آی. ای" دراين نيت شوم شان شکست خوردند، خوشبختانه برخلاف آرزوهای خام آنها، افتخار مقاومت دليرانه دربرابر تجاوز و دفاع پيروزمندانه نصيب اردوی قهرمان افغانستان شد.

    بينظيربوتو ازناحيۀ اين شکست شرمآور، تاب و تحمل را ازدست داد. بخاطرفرونشاندن طوفان نوحه ازبابت ترکيدن بغض گلو، درماه جون 1989 جنرال حميدگل را از رياست " آی. اس. آی" موقوف ساخت وبه جای او شمس الدين کلو جنرال بازنشستۀ دوران ضياءالحق را مقررنمود.

     جنرال شمس الدين کلو به علت اين تقاضا که بايد رئيس جمهورازمقام رياست ستاد ارتش منفصل گردد، با غضب جنرال ضياءالحق روبرو گرديده بود وجزای تقاعد بدست آورده بود.

          پردۀ سوم:

     بينظيربوتودر واقع درقبال افغانستان وهندوستان همان سياست دشمنانۀ دوران ضياءالحق را با اندکی تغييردرطرز برخورد، تعقيب ميکرد، اما نتوانست اعتماد کامل ارتش وگروههای افراطی اسلامی رابدست آورد، بنابران  درسال 1990 ازمقام صدارت سبکدوش گرديد.

    وحال گل اقبال نوازشريف به شگوفه نشست و بحيث صدراعظم پاکستان تعيين شد تاموصوف خواب ها وآرزوهای ضياءالحق را به حقيقت تبديل کند.

    رئيس حکومت جديد التقرر، نمايندۀ تمام عياراحزاب و گروه های مذهبی بنيادگرا ومتعصب که به شدت درمسيرنظاميگری وسياسی شدن روان بودند، به بحرانهای درون جامعه( سياسی- اقتصادی ) که قسمآ از خلف خود به ميراث گرفته بود، افزايش بيشتربخشيد، ولی با حيله و نيرنگ ازايالات متحدۀ امريکا، انگليس و سايردول غربی ، عربستان سعودی و شيخ نشينان حوزۀ خليج، زيرنام پيروزساختن اسلام درافغانستان و برباد کردن هندوستان، جزيه و باج ميگرفت.

    درگام اول، جنرال جاويد نصير را دررأس " آی. اس. آی" نصب کرد تا گلبدين حکمتياررا درافغانستان بقدرت برساند، اما دراين پلان ناکام ماند. همچنان پروگرام بازسازی راه های تجارتی بسوی آسيای مرکزی، پس ازسقوط اتحاد شوروی، کدام موفقيتی را درقبال نداشت.

     بحران شديد اقتصادی، بی نظمی و بی ثباتی سياسی ، فساد مالی و اداری، افزايش سرسام آور فعاليتهای خرابکارانه و ترورستی، باعث کاهش اعتبارحکومت درمنطقه ودرنزد همکاران بين المللی وحلقه های نظاميگرپاکستان که روند سياسی آنکشوررا مشخص ميسازند، گرديد. همان بود که درنيمۀ اول سال 1993، غلام اسحاق خان رئيس جمهور جمهورپاکستان، نوازشريف را ازحکومت برکنارساخت.

              پردۀ چهارم :

     بارديگر بخت بينظيربوتو بازشد و بقدرت رسيد.

     دراولين روزها ، حکومت وارتش زيرفشارايالات متحدۀ امريکا واقع شدند تا شماری ازافسران و کارمندان کهنه کارباقيمانده اززمان ضياءالحق را ازدستگاه استخبارات بيرون کشند. درجولای 1993 تصفيه کاری آغاز يافت، جنرال جاويد نصيربه تقاعد سوق داده شد و درعوض جنرال جاويد اشرف قاضی را به رياست "آی. اس. آی" برگزيدند.

    اين بار، بينظيربوتو به مقصد بقا و تداوم خود باحزب اسلامی متعصب وبنيادگرای" جمعيت علمای پاکستان " برهبری مولانا فضل الرحمان، ائتلاف سياسی بوجود آورد. درهمين وقت بود که حزب جمعيت علما، روابط خيلی نزديک با ارتش ،" آی. اس . آی ." و وزارت داخله برقرار کرد و بينظيربوتو نيزدررقابت با حزب" جمعيت اسلامی" وحزب " مسلم ليک" بارنگ وروغن وعبا و قبای اسلامی صف آرايی نمود.

   مولانا فضل الرحمان با هوشياری و زرنگی خاص چوکی رياست کميتۀ ارتباط خارجۀ پارلمان پاکستان را ازآن خود ساخت و ازاين طريق توانست برياست خارجی حکومت اثربگذارد. با استفاده ازمزايای ائتلاف حزبش با حکومت ، به امريکا، اروپا، عربستان سعودی، امارات متحدۀ عربی، به مسافرتهای رسمی پرداخت.

      درماه های اخيرسال 1994 حکومت بينظيربوتو( با توظيف نصيرالله بابر وزيرداخله درکارهای سازماندهی) وحزب جمعيت علمای اسلام درتبانی باسردمداران ايالات متحدۀ امريکا وانگلستان، طالبان را مسلح ساخته، به افغانستان گسيل کردند و مردم جهان را حيرت زده و هراسان نمودند.

    ولی اين کارمخالفت احزاب ملی گرا و اسلامی پاکستان، ازجمله حزب جماعت اسلامی قاضی حسين احمد را برانگيخت. بعد ازاين رويداد، حکومت بينظيربوتو بيشتردرگرداب پروژۀ مدهش طالبان سرگردان بود و دشواری های متعدد داخلی، درعرصه های اقتصادی- سياسی- نظامی- مذهبی وقومی وخانوادگی به آن افزوده شد:

    شهربندری کراچی درچنگال برخوردهای خشونت آميزسياسی، قومی و مذهبی فرياد ميکشيد. دراين جا ديگرازثبات، امنيت وآرامش خبری درميان نبود، جنبش قومی مهاجر برعليه سايرگروه های قومی ، پيروان مذهب تشيع برضد اهل تسنن درزد وخورد خونين بودند. درسالهای 1994- 1995- 1996 جمعآ درحدود چهارهزار نفرجان باختند.

    جنرال عبدالوحيد خان رئيس ستاد ارتش وجنرال علی قلی خان رئيس استخبارات درتور فعاليتهای وحشت آورطالبان بند مانده بودند وعمليات جنگی آنها را سازماندهی وتنظيم می نمودند. بدين لحاظ بسيارکم به اوضاع و احوال مناطق ديگر رسيدگی کرده ميتوانستند.

      مثلآ درسال 1995 درکراچی وضعيت آنقدر وخامت پيداکرد که بايد ارتش داخل اقدام ميشد تا ازگسترش خشونت ها جلوگيری بعمل ميآمد. وليک جنرال جهانگير کرامت رئيس ستاد نيروهای مسلح که بجای جنرال عبدالوحيد خان مقرر شده بود ، ازخود کمتر تمايل به مداخله درامور حکومت ، نشان داد.

       درزمينۀ اقتصادی، تشديد سياست صرفه جويی درمصارف و وضع ماليات برعايدات زمين، مشکلات اجتماعی را درقبال داشتند وسبب بروز نارضايتی ها گرديدند.

     مهمترازهمه بتاريخ 20 سپتمبر1996 درشهرکراچی بين قوای امنيتی و طرفداران مرتضی بوتو، برادر خانم بينظير، برخورد صورت گرفت که درنتيجه مرتضی کشته شد. وقوع اين حادثه مانند بم نيرومندی در پاکستان انفجاررا بوجودآورد، زيرا گروه های سياسی ، بخصوص مخالفين حکومت چنين پنداشتند که دستورقتل مرتضی بوتو ازسوی بينظيربوتو وشوهرش آصف علی زرداری صادرشده بود، به اين دليل که خواهر و برادر روی برگزينی خويش درمقام رهبری حزب مردم، باهم در رقابت سرسختانه قرارداشتند.

      سرانجام پس ازاين همه گير ودارهای ناهنجار، فاروق لغاری رئيس جمهورپاکستان ، بتاريخ 5/ 11/ 1996، بينظيربوتو را به اتهام فساد مالی و اداری، رشوه گيری وبی کفايتی، ازحکومت سبکدوش کرد.

                پردۀ پنجم :

       حزب رابطۀ اسلامی درانتخابات پارلمانی 3/ 2/ 1997 برنده شد وباز نوازشريف به قدرت رسيد.

     اين بارحکومت نوازشريف مزيد برمشکلات داخلی، ازجمله وضعيت بی نهايت خراب اقتصادی، تشديد جنگهای فرقه يی ( بين شيعه وسنی )، درعرصۀ روابط خارجی باچالش های جدی روبرو گرديد، آنچه پاکستان درگذشته دراين حصه ازشهرت خوبی برخودار نبوده است.

     انکشاف منفی اوضاع درافغانستان دروجود طالبان که سرنخ ها در پاکستان توسط گروههای بنيادگرای اسلامی، ارتش  و" آی. اس. آی" کش ميشد، سياستمداران ونظاميان پاکستانی را درمقياس بين المللی بدنام و بی آبروساخت. درماه جولای 1997، وزارت خارجه باردگرازخود تمايل به گفت وگوبا هند نشان داد و بحث روی قضيۀ کشميررا شامل آجندای مذاکرات گردانيد. اما پيش ازآن تحريکات گسترده را در راستای بی ثباتی و نا امنی درهند سازماندهی و