سفري به درون «مدرسه هاي اسلامي» پاکستان


ارتباط به غلط پذيرفته شده مابين تروريسم و آموزش مذهبي
 

سفري به درون «مدرسه هاي اسلامي» پاکستان
 

نوشته William DALRYMPLE
 

ده ها هزار تن در پاکستان عليه چاپ کاريکاتورهاي پيامبر اسلام تظاهرات کردند. در چنين کشوري است که بسيج عمومي در اين رابطه بسيار خشن تر و گسترده تر انجام مي شود. اين مورد نشان دهنده عدم ثبات در کشور، قدرت گروه هاي مخالف رئيس جمهور پرويز مشرف و نفوذ بنيادگرا ترين جريانهاي اسلام گرا مي باشد که نفوذشان در مراکز آموزش مذهبي ، مدرسه ها، مشهود است.

کمي دورتر از رودخانه ايندوس، بالاتر از آکورا خاتک ، در منطقه مرزي شمال غربي پاکستان، جايي که صداي کاميونهاي جاده اسلام آباد شنيده مي شود ، مدرسه حقاني قرار دارد. حقاني يکي از بنيادگراترين مراکز آموزش مذهبي پاکستان است که در اصطلاح مدرسه ناميده مي شوند. بسياري از رهبران طالبان و شخص محمد ملا عمر در اين مدرسه تربيت شده اند. اين مدرسه متهم شده که قرائت خشن و بسيار محافظه کارانه اي از قوانين اسلامي ارايه داده است. نظام طالبان در افغانستان اين قرائت را به کار گرفت؛ با اين حال به هيچ عنوان نمي توان گمان برد که حقاني از وجود شاگردان قديمي اش شرمگين است. در مقابل، مدير مدرسه، مولانا سامي الحق با افتخار بيان مي دارد: روزي که طالبان جنگجويان جديد طلب کنند، مدرسه را تعطيل خواهد کرد و تمام دانش آموزان را گسيل مي دارد تا اسلحه به دست گيرند. بنابراين، به هر حال، نام آکورا خاتک تجسم آن چيزي است که رهبران آمريکايي از آن بيم و نفرت دارند و بيش از همه چيز در اين منطقه چونان دژ پايداري ديني، فکري و گاهي نظامي در برابر صلح آمريکايي( پاکس آمريکانا) است.

هنگام گذر از ايندوس، گردباد سهمگيني از گرد و غبار برمي خيزد. در سايه ديواره هاي مستحکم دژ اتک، سنگري قديمي که از هند در برابر يورشهاي افغانها پاسداري مي کرد ، سپيدارها در کنار جاده صف کشيده اند. در دوردست، تپه هاي آبي مرگال همچون دندانه هاي مهره هاي پشت يک اژدها قد علم کرده اند. در پائين دست نيز قبرستاني وجود دارد که پرچمهاي زينت گورهايش در باد تکان مي خورد. در چند کيلومتري رودخانه، رديفي از خانه هاي مخروبه بتوني وجود دارد که روايتي نوين از معماري مغولي هستند. ملحفه ها روي سقفها و ايوانهاي اين خوابگاه دژ مانند خشک مي شوند، و در محوطه اصلي طلاب سخت در تکاپو هستند. تمامي اين طلاب مردان عمامه به سري هستند که ريش انبوهي دارند.

مولانا سامي، که به طور کلي مهمترين عامل انزجار غرب تلقي مي شود، مردي فوق العاده بشاش و سرزنده است. او لباس فراک آبي رنگ با برش تقريبا ويکتوريايي به تن کرده است و ريش با دقت مرتب شده اش را با حنا رنگ مي کند. با چشمان محصور در چين خوردگي هاي ناشي از خنده وبيني برجسته، صورتش را گويي با کارد باغباني تراشيده اند. نوه دوساله اش، دخترکي که با آرامش با بادکنک بازي مي کند، در دفتر کار وي حضور دارد. به نظر نمي رسد که حقاني از تدابير سرکوبگرانه رئيس جمهور پرويز مشرف لطمه اي ديده باشد. تدابيري که طبق اعلام رئيس جمهور، وي در نظر داشت عليه مراکز بنيادگرايي اسلامي اتخاذ کند.چهره مخاطب من باز مي شود:« اين مطالب تنها براي مصرف آمريکايي ها است»، و در حالي که از ته دل مي خندد ادامه مي دهد:« اينها چيزي جز بيانيه هاي مطبوعاتي نيستند، هيچ اتفاقي روي نداده است.»

بنابراين از نظر وي اکنون فضا خفقان آور نيست؟

وي در حالي که لبخند صورتش را مي پوشاند ادامه مي دهد:« برعکس، ما در موضع قدرت هستيم. بوش تمامي اسلام را برانگيخت. ما سپاسگزار وي هستيم. گسترش ايدئولوژي اسلامي وظيفه ما است. تعاليم، البسه و کتابها را رايگان تهيه مي کنيم،هم چنين مي توانيم افراد را به طور رايگان اسکان دهيم. تنها ما هستيم که بيچارگان را آموزش مي دهيم.»

مدارس مجازي

مولانا سامي مکثي کرد و لبخندش محو شد:« مردم از رويه قديمي پاکستان، احزاب لائيک و ارتشيان سير شده اند و نا اميد هستند. فساد بيداد مي کند. مشرف جز مقابله با مسلمانان و قبول تمام خواسته هاي غربيان کاري نمي کند. او علاقه اي به مردم ندا رد . امروزه همه دنيا در جستجوي پاسخهاي اسلامي هستند و ما مي توانيم در يافتن پاسخها کمکشان کنيم. تنها نظام اسلامي است که مي تواند عدالت را به ارمغان بياورد.»

چه در دوران سختي و چه در زمان آسايش ، مولانا سامي نظاره گر تحول نگرشهاي سياسي است که از مدرسه اش در آکورا خاتک در تمام پاکستان در حال باز توليد هستند. بررسي انجام شده توسط وزارت کشور پس از يازده سپتامبر نشان داد که تعداد مدارس به نسبت سال ١٩٤٧ بيست و هشت برابر شده است. در دوران استقلال، تعدادشان ٢٤٥ باب مدرسه بود که در سال ٢٠٠١ اين رقم به شش هزار و هشتصد و هفتاد باب رسيد(١). در ميان اين مدارس بخش قابل توجهي به طور مستقيم يا غير مستقيم توسط اتحادي از گروه هاي اسلامگرا اداره مي شود که ائتلاف براي عمليات متحده مجلس عمل(MMA) ناميده مي شود. اين ائتلاف تحت معاونت مولانا سامي نظامي شبيه طالبان را در ايالت مرزي شمال غربي برپا کرده که موسيقي و تصاوير انسان را در مجامع عمومي منع کرده است. با کمال تعجب تنها مورد استثناي اين قانون تصوير «کلنل ساندرز» بر روي نشانه مرغ کنتاکي در پيشاور است. دليل اين امر اين است که ريش کلنل بي ترديد اسلامي در نظر گرفته شده و از اين وي توانسته است از اين شمايل شکني همه گير برهد.

گروه هاي اسلامي از فوايدي که مي توانند با اداره اين اماکن آموزشي کسب کنند، آگاهي دارند و پنهانشان نمي سازند. به عنوان مثال، مقر جماعت اسلامي در لاهور، دفتر يک مدرسه نيز مي باشد که دويست طلبه در آن آموزشهاي قرآني با رويکرد مشخص سياسي مي بينند. يکي از سخنگويان اين حزب خيلي صريح بود و بيان مي کرد:« گشتار سياسي اعمال شده توسط مدارس ما در حال تغيير دادن آينده پاکستان در سطح وسيع است. رابطه تنگاتنگي بين پيروزي هاي انتخاباتي اخير احزاب اسلامي و عملکرد مدارس ما وجود دارد.»

شاخه بريلوي اسلام، شاخه اي همراه با مدارا و تحت تاثير صوفي گري، کاملا از مد افتاده و افزايش ناگهاني اصلاح طلبي بسيار شديد و سياسي گرايشهاي دئوبندي، وهابي و سلفي آن را از دور خارج کرده اند. از اين رو در تمام کشور، مضمون اعتقادات مذهبي، بنيادگرا شده است.

رشد سريع اين مدارس در سالهاي ١٩٨٠ تحت حمايت ژنرال ضياالحق(٢) در چارچوب جهاد افغان و با حمايت مالي وسيع سعودي ها آغاز شد. اگر چه تعدادي از مدارس ايجاد شده در آن دوره تنها بخش واحدي وابسته به مسجد روستا بودند، اما در مواردي نيز به نهادهاي بسيار مهم بدل گشتند. به عنوان نمونه دارالعلوم بلوچستان در حال حاضر پذيراي ١٥٠٠ طلبه پسر در بخش شبانه روزي و ١٠٠٠ طلبه روزانه است. در مجموع تعداد طلاب مدارس پاکستان به هشتصدهزار نفر بالغ مي شود. اين افراد همگي تحت نظام آموزشي اسلامي، به طور رايگان و آزاد تحصيل مي کنند که با نظام آموزش همگاني بيمار رقابت مي کند.

در چنين کشوري، بودجه آموزش همگاني تنها يک و هشت دهم درصد توليد ناخالص ملي است. به همين دليل پانزده درصد مدارس فضاي کافي در اختيار ندارند و چهل درصد فاقد آب لوله کشي هستند و هفتاد و يک درصد از جريان برق محروم مي باشند. غيبت هاي مکرر و ناموجه امري عادي در نظام آموزشي است و در واقع بسياري از اين مدارس وجود خارجي ندارند. در سال ٢٠٠٤، هنگامي که آقاي عمران خان کاپيتان پيشين تيم ملي کيريکت وارد عالم سياست شد، در حوزه خودش، به تحقيق در مورد مدارس دولتي دست زد. در نهايت وي متوجه شد که يک پنجم مدارس ثبت شده وجود ندارند و هفتاد درصد آنها تقريبا براي هميشه تعطيل شده اند.

در زمينه آموزش تاخير پاکستان نسبت به هند قابل توجه است؛ شصت و پنج درصد جمعيت هند باسواد هستند که اين درصد هرساله افزايش مي يابد.در پاکستان باسوادان تنها چهل و دو درصد جمعيت را شامل مي شوند که اين درصد درحال کاهش است. دولت نظامي به جاي سرمايه گذاري در بخش آموزش، نيروي هوايي را به مدلهاي جديد هواپيماي F١٦ تجهيز مي کند. شکست نسبي آموزش ملي نشان مي دهد که براي بخش اعظم مردم، فرستادن فرزندانشان به اين نوع مدارس تنها اميد براي تغيير سرنوشت آنها است. آنها مطمئن هستند که فرزندانشان تحت آموزش به شدت سنتي اما صد در صد رايگان قرار مي گيرند.

برتري مدارس در نظام آموزشي بدون ترديد يک مورد خاص است، اما گرايش عمومي در تمام جهان اسلام به همين گونه است. درمصر، تعداد مراکز آموزشي وابسته به دانشگاه الازهر قاهره از هزار و هشتصد و پنجاه و پنج واحد مدرسه در سال ١٩٨٦، ده سال بعد به چهارهزار و سيصد و چهارده واحد رسيد. سعودي ها ميزان حمايت مالي خود را افزايش داده اند و به عنوان نمونه اکنون، سالانه يک ميليون دلار براي ساخت مدارس جديد در تانزانيا هزينه مي کنند. هم اکنون در مالي، اين مدارس پذيراي بيست و پنج درصد کودکان مشغول به تحصيل هستند.

در چنين سطح وسيعي، مولانا سامي و مدارسش پرسش هاي مهم تري را بر مي انگيزند. آنان تا چه حدي منشا مشکلاتي هستند که به حملات يازدهم سپتامبر منتهي شد؟ آيا آنها کاري ديگري جز تربيت تروريستها برعهده دارند؟ آيا نبايد غرب بر دولتهاي هوادار ايالات متحده همچون پاکستان و مصر فشار وارد کند تا اين مدارس را تعطيل کنند؟ در فضاي رعب و وحشت پس از حملات اسلامگرايان به ايالات متحده، پاسخ اين پرسش ها بديهي به نظر مي رسيد. کالين پاول، وزير امور خارجه آمريکا و دونالد رامسفلد وزير دفاع، در مورد سياست خارجي ديدگاه مشترکي نداشتند اما در رابطه با تهديد ناشي از مدارس، باهم موافق بودند. در سال ٢٠٠٣، آقاي رامسفلد پرسشي را مطرح کرد:« آيا ما به راستي در حال دستگيري، کشتن، خنثي کردن يا متقاعد کردن اسلامگراياني هستيم که هر روز بيش از پيش به مدارس و روحانيون بنيادگراا مي پيوندند و بر ضد ما تعليم می بینند ؟» يک سال بعد آقاي کالين پاول مدعي شد که اين مدارس خاستگاه « بنيادگرايان و تروريست ها» بودند.

با اين حال ارتباط بين مدارس و تروريسم بين المللي کاملا آشکارنيست وبررسي هاي منتشر شده، اين نظريه تکراري اما از نظر عقلاني قابل اعتراض را دچار تزلزل مي کنند که بنابر آن مدارس چيزي جز مراکز آماده سازي القاعده نيستند. البته کاملا صحيح است که بسياري از مدارس داراي رويکردي بنيادگرا و دقيق نسبت به متون مقدس مي باشند و تعداد بيشماري از آنها به جريانات بسيار خشک تفکر اسلامي وابسته هستند. بخش اندکي از اين مدارس، شاگردانشان را براي زندگي در جامعه اي مدرن و متکثر آماده مي کنند. اين نکته نيز درست است که برخي مدارس مي توانند به طور مستقيم با بنيادگرايي اسلامي و انفجار اتفاقي خشونت در ارتباط باشند. همان طور که يشيواها( مدارس مذهبي يهوديان- مترجم) و گروه هاي کرانه باختري رود اردن به واسطه خشونت عليه فلسطينيان شناخته مي شوند و ديرهاي صربستان به جنايتکاران جنگي پناه داده بودند، تخمين زده مي شود که حدود پانزده درصد مدارس پاکستان جهاد خشونت بار را پيشنهاد مي کنند و تعدادي از آنها تمرينهاي نظامي زيرزميني را سازمان دهي مي کنند. طلاب مدارس در جهاد افغانستان و کشمير شرکت کرده و به ويژه شيعيان اقليت کراچي را در مورد خشونت قرار داده اند.

با اين همه تربيت گوشت دم توپ براي طالبان و تعاليم اوباش گروهکهاي محلي هيچ ارتباطي با تشکيلات تروريستهاي کارکشته اي ندارد که به فن آوري مدرني چون فن آوري طالبان دسترسي دارند؛ کساني که حملاتي پيچيده و هراس انگيزي را عليه ناوشکن USSCole ، سفارتخانه هاي آمريکا در آفريقاي شرقي، برج هاي مرکز تجارت جهاني در نيويورک يا متروي لندن انجام داده اند. در واقع بسياري از بررسي هاي اخير بر لزوم تفکيک بين فارغ التحصيلان اين مدارس- که اکثرشان روستائيان باتقوايي از قشر فقير جامعه هستند که اغلب به موضوعات تخصصي نمي پردازند- و قشري از سلفي هاي جهادگرا و جهان وطن از طبقه متوسط که برنامه هاي القاعده در سراسر جهان را طرح ريزي مي نمايند، تاکيد مي کنند. مشخص شده است که بسياري از اين مردان از قشر غيرمذهبي بوده و آموزش فني ديده اند. نه آقاي اسامه بن لادن و نه هيچ يک از مرداني که به حملات عليه ايالات متحده و بريتانياي کبير دست يازيده اند، در مدرسه اي از اين دست تعليم نديده و هيچ يک از آنان دانش مذهبي گسترده اي نداشته اند.

در مطبوعات آنگلوساکسون اغلب از مرداني که حملات يازده سپتامبر را برنامه ريزي و اجرا کرده بودند، به عنوان « متعصبين قرون وسطايي» نام برده مي شود. درست تر اين بود که آنان را متخصصيني با تحصيلات عالي ولي در سياست گنگ لقب مي دادند. محمد عطا آرشيتکت بود؛ آقاي ايمن الظواهري، رئيس ستاد ارتش بن لادن، جراح اطفال بود؛ « زياد جراح» يکي از بنيان گذاران سلول هامبورگ؛ پيش از اين که متخصص سازه هاي هوايي شود، دانشجوي جراحي دندان بود؛ آقاي احمد عمر سعيد شيخ عامل ربودن دانيل پرل ، فارغ التحصيل مدرسه اقتصاد لندن بود.

به عنوان نمونه، اين مسئله با تحليل بسيار موشکافانه مامور پيشين سيا، مارک سژمن، از جهادگرايي فراملي مرتبط است که در شماره اي از Understanding Terror Networks ( شناخت شبکه هاي ترور- مترجم) چاپ شد(٣). او زندگينامه صد و هفتاد و دو تروريست مرتبط با القاعده را بررسي کرده است. نتايج به دست آمده اغلب کليشه هاي رسانه اي در مورد شخصيت اين سربازان جديد را بر هم زد: نمونه انتخابي وي نشان داد که دوسوم اين خرده بورژواها تحصيلات دانشگاهي داشته اند؛ در کل جزو رده مديران آشنا با فن آوري هستند و بسياري از آنان مدرک دکترا دارند. آنها مشتي جوان تهي مغز نيستند، ميانگين سني ايشان ٢٦ سال است، بيشترشان ازدواج کرده اند و داراي فرزند هستند. تنها به نظر مي رسد دو تن از آنان دچار مشکلات رواني باشند. بي شک همچون تروريسم يهودي و مسيحي که پيش از اين وجود داشته اند، تروريسم اسلامي نيز حرکتي بورژوائي است.

بي ترديد، نمونه هايي از فارغ التحصيلان مدارس بنيادگرا نيز وجود دارند که به القاعده پيوسته باشند: به عنوان نمونه، مولانا مسعود اظهر رئيس سازمان جهادي جيش محمد و همکار مستقيم بي لادن، تحصيلات اوليه خويش را در کراچي در مدرسه از لحاظ سياسي بسيار متعهد بينوري تاون انجام داد. طالبي که به خاطر شرکت در سوء قصد عليه همراهان رئيس جمهور پرويز مشرف در سال ٢٠٠٣، تحصيلاتش را در مدرسه اي ديگر رها کرد.

پس چرا سوئد هدف نبود ؟

در مجموع، طلاب مدارس به سهولت امکان دستيابي به مهارت فني لازم براي هدايت درست چنين حملات پيچيده اي را ندارند که در سالهاي اخير القاعده مسئوليت آنها را بر عهده گرفته است. دلمشغولي فارغ التحصيلان مدارس همچنان بسيار سنتي باقي مانده است : به جا آوردن صحيح شعائر مذهبي، وضو گرفتن صحيح براي نماز، توجه داشتن به اندازه مناسب ريش. تمام اين مسائل بخشي از برنامه آموزشهاي قرآني مدارس است. فارغ التحصيلان هم چنين در فکر مبارزه با آن چيزي هستند که از نظرشان تعاليم ضداسلامي ديگر مسلمانان است؛ به عنوان نمونه تعاليمي چون دعاکردن بر مزار يکي از مقدسين يا شرکت در عزاداري شيعيان در مراسم يادبود شهادت حضرت علي، داماد پيامبر، در نبرد کربلا(٤). ( شايد در اين جا اشاره به عزاداري امام حسين باشد. مترجم)

به ديگر سخن، هدف آنها چندان هم نبرد با نامسلمانان غربي نيست که خود دغدغه اصلي طرفداران جهاد فراملي است، بلکه هدفشان گسترش آن چيزي است که از نظر آنان رفتار درست اسلامي مي باشد و توسط احکام فردي که موضوع اصلي آموزشهاي مدارس می باشد، تنظيم شده است. در مقابل به نظر مي رسد بسياري از عاملان القاعده تنها آشنايي مختصري با احکام و دانش اسلامي دارند. وانگهي، نشانه هاي هم سو اين گونه به ذهن متبادر مي سازند که در حقيقت بن لادن نيز به نگرش وسواسي و حقوقي علماي برخاسته از مدارس بي توجه است و اسلامگرايي خشونت بارش را در حل مشکلات دنياي اسلام بسيار کارآمدتر مي داند.

اين مطلب کمي پس از حملات يازده سپتامبر تائيد شد ؛ زماني که آقاي بن لادن خطاب به گروهي از بازديد کنندگان سعودي گفت که « جواناني که اين عمليات را پيش بردند هيچ فقهي مکتب حقوق اسلامي در معناي رايج را نمي پذيرند، بلکه فقهي را پذيرفته اند که توسط پيامبر آورده شده است.» اين گفته معناي عميقي دارد: آقاي بن لادن هيچ توجهي به آموزش قضايي و ساختارهاي سنتي حاکميت اسلامي ندارد. او به کنايه مي گويد که عاملان هواپيماربايي ها به جاي اتلاف وقتشان با بحث کردن در مورد متون احکام، به کارهاي عملي تن درداده اند. بنابراين او خود را کسي نشان مي داد که مدارس و علما را به چالش مي طلبد واز شيوه هاي سنتي بررسي ديني براي الهام گرفتن مستقيم از قرآن، استفاده نمي کند.

رساله دورنماي جهاد(Landscapes of the Jihad) به قلم فيصل دوجي، مدرس مدرسه جديد تحقيقات اجتماعي نيويورک(New School for Social Research of New York)، بررسي هوشمندانه اي است در مورد غصب نقش علماي مدارس توسط بن لادن(٥). دوجي بر اين نکته تاکيد مي کند که آيين شهادت بن لادن و اشاره اش به روياها و مکاشفه هايش تا چه حد او را از عرف دور کرده است. آئين و مکاشفه هايي که از سنتهاي مردمي، رمزآلود و اسلام شيعي ناشي مي شود و علماي جزمي سني همچنان با آنها مبارزه مي کنند. به علاوه بن لادن و طرفدارانش« مرتبا از کشيشان ارجمند! ايراد مي گيرند و آنها را متهم مي کنند که اسير نظامهاي مرتد هستند....همچنين بدون اين که از دانش و اعتبار روحاني کافي بهره اي برده باشند، فتواهايشان را صادر مي کنند.»

تمام اين مطالب روشن مي سازد تا چه حد در جهان غرب در مورد موضوع القاعده به غلط اطلاع رساني شده است. به ضرص قاطع تکرار مي کنيم که تروريسم با فقر و تعاليم قرآني اي ارتباط دارد که شالوده شان در مدارس ريخته مي شود. همچنان تاکيد مي کنيم که جواناني که به چنين کارهايي تن در مي دهند، بدکاران ديوانه اي هستند که از ثروت و آزادي «ما» نفرت دارند. افرادي که به هيچ عنوان نمي توان با آنها بحث کرد زيرا آنها « مي خواهند ما را از بين ببرند»( به نقل از وزير انگليسي در بي بي سي، پس از سوء قصدهاي لندن در هفتم ژوئيه ٢٠٠٥). علي رغم وجود دلايل مخالف، احتمال ارتباط بين خصومت اسلامگرايان و سياستهاي ايالات متحده آمريکا در خاور ميانه به ويژه شرکتهاي انگليسي- آمريکايي عراق و افغانستان، به شدت تکذيب مي شود.

در واقعيت، بسياري از عوامل القاعده از تربيت بالائي برخودار هستند و به طور مشخص اهداف سياسي دارند. هرگز در اين مورد کمترين ابهامي در اطلاعيه هاي بيشمار بن لادن وجود نداشته است. در نوار کوتاهي هم که به مناسبت آخرين انتخابات مجلس آمريکا منتشر شد، اين نکته مشهود است؛ چرا که اگر القاعده با آزادي در نبرد بود، بايد به سوئد حمله مي کرد. افرادي که حملات يازده سپتامبر را برنامه ريزي کرده بودند، دست پروردگان نظام سنتي آموزش اسلامي نيستند، بلکه فارغ التحصيلان مراکز آموزشي از نوع غربي هستند.

رويکرد بحث ارتباط احتمالي بين مدارس و تروريسم بدين سو بود که هم زمان قدمت طولاني مدارس و تفاوتهاي موجود بين آنها را از نظر دور بدارند. در دوره اي طولاني از تاريخ اسلام، مدارس منبع اصلي دانش ديني و علمي بودند و همان جايگاه مدارس و دانشگاه هاي ديني اروپا را داشتند. بين قرون هفتم و دوازدهم مدارس چهره هاي برجسته اي چون ابوريحان بيروني، ابوعلي سينا و خوارزمي را تربيت کرده اند(٦).

هنگامي که متجاوزين مغول مراکز دانش را در قلب جهان اسلام تخريب کردند، بسياري از فرهيختگان به دهلي پناه بردند و براي اولين بار در شمال هند يک مرکز مهم تفکر را ايجاد کردند. از زمان جلوس اکبر، امپراتوري از سلاله مغولان در قرن شانزدهم، برنامه آموزشي مدارس هند دانش خاورميانه اي مسلمانان را با دانش هندي هندوان پيوند داد؛ بدين ترتيب که طلاب هندو و مسلمان قرآن ( به زبان عربي)، اشعار صوفيانه سعدي( به زبان فارسي)، فلسفه ودانتا( به زبان سانسکريت)، هم چنين علم اخلاق، ستاره شناسي، پزشکي، منطق، تاريخ و علوم طبيعي را در کنارهم فرامي گرفتند. تعداد قابل توجهي از انديشمندان برجسته هندو فارغ التحصيلان اين مدارس هستند که مصلح بزرگ « رام مهان روي» (١٨٣٣-١٧٧٢) نيز در بين آنان بود.

در پي عزل آخرين امپراتور مغول، بهادر شاه دوم ( معروف به ظفر) در سال ١٨٥٨، انديشمندان سرخورده در دئوبند، ١٦٠ کيلومتري شمال دهلي، پايتخت مغول؛ مدرسه بسيار بانفوذ « وهابي» را تاسيس مي کنند که درعين حال از لحاظ فکري بسيار بسته بود. بنيانگذاران مدرسه که ازهمان ابتدا با يکديگر تفاهم دارند، خواهان مقابله با زوال نخبگان قديمي هستند. آنان با رويکرد دوباره به اصول قرآني، تمام آن چه را که از هندوها يا اروپاييان در برنامه آموزشي وارد شده بود، حذف مي کنند(٧).

اميد به پيشرفت اجتماعي

افسوس که اين مدارس خشکه مقدس دئوبندي هستند که در قرن بيستم در سراسر شمال هند و پاکستان گسترش مي يابند و طي دهه ١٩٨٠ از حمايت ويژه ژنرال ضياالحق و متحدان سعوديش برخوردار مي شوند. طنز روزگار اين جا است که ايالات متحده آمريکا نيز نقش مهمي در سربازگيري مدارس براي جنگي مقدس تحت نام جهاد افغان بازي کرد. در حقيقت سيا با ترفندي تحت نام the US Agency for International Development ( دفتر ايالات متحده براي توسعه بين المللي) براي تهيه تعدادي خودآموز خونين و مملو از تصاوير وحشيانه و دستورات نظامي براي استفاده در مدارس بودجه اختصاص داد. در صفحه اي از اين جزوه تصويري از يک جهادگر با تفنگي در دست وجود دارد که به جاي سر او آيه اي از قرآن و يادبودي از مجاهدين با اين مضمون نوشته شده است:« مومنين به خدا... چنين مرداني ثروت و جانشان را براي تحکيم قانون اسلام فدا مي کنند ». زماني که طالبان قدرت را به دست گرفتند، اين جزوات براي استفاده در مدارس توزيع شد(٨).

برنامه بسياري از مدارس پاکستان قديمي است، در اين مدارس هندسه با متد اقليدس و پزشکي جالينوس تدرس مي شود. به جاي مطالعه دقيق قرآن، آن را حفظ مي کنند و حافظ کل قرآن شدن اعتبار محسوب مي شود. در مدارس دئوبندي اين گونه به طلاب آموزش مي دهند که خورشيد به دور زمين مي چرخد و جايگاهي براي اجنه وجود دارد. اما اين وضعيت حاکم بر تمام مدارس نيست و برعکس تعدادي از آنها بسيار دگرگون شده اند.

مهمترين مدرسه در کراچي دارالعلوم نام دارد. مدرسه هتلي پنج ستاره و مجتمع دانشگاهي سطح بالايي را در چمنزارهاي وسيعش در اختيار دارد. مدرسه مرتب و موفق است: سالنهاي رايانه و کلاسهاي آراسته در باغها و نخلستانهاي شاداب قرار دارند. گرداگرد، درحصار داربستها، کتابخانه ها و خوابگاه هاي جديد از زمين سردرآورده اند.

در داخل مدرسه جوي کوشا و جدي در درس حاکم است. طلاب با نظم خاصي روي فرش نشسته اند و مشغول خواندن قرآني هستند که بر روي ميزهاي کوچک چوبي روبروي آنها گشوده شده است. در سالنهاي ديگر، آنها با دقت به سخنان مولاناي سالخورده اي گوش مي دهند که تفسيرش از آيات قرآن و حديث( سنتهاي پيامبر) را برايشان بازگو مي کند. سالن رايانه مملو از مردان ريش داري است که در حال استفاده از نسخه هاي اردو و عربي Microsoft Word و Windows XP در مورد ابهامات رايانه با يکديگر بحث مي کنند. طلاب سال آخر بايد رساله شان را با کمک رايانه بنويسند و چاپ کنند. واضح است که ديگر مدارس تا اين حد تجهيز نشده اند.

اکثر طلاب بسيار مشتاق، دوست داشتني و باهوش هستند. اما هنگامي که از يکي از آنها پرسيدم که با پخش صوت جديدش چه موسيقي گوش مي دهد، با خشم نگاهم کرد و گفت که دستگاه را فقط براي شنيدن موعظه به کار مي برد. هر نوع موسيقي ممنوع است.

هرچند فلسفه آموزشي آنها اغلب منسوخ است، ولي براي قشر فقير، مدارس اميد واقعي ترقي اجتماعي محسوب مي شوند. در برخي مباحث سنتي، چون علم بديع، منطق و رويه قضايي، کيفيت آموزش اغلب بالا است. اگرچه مدارس از نظر کلي محافظه کار افراطي هستند ولي تنها برخي از آنها از لحاظ سياسي متعهد مي باشند. تعطيل کردن آنها پيش از به جريان انداختن برنامه اي براي بازسازي نظام عمومي، بخش عظيمي از جمعيت را محکوم به بيسوادي خواهد کرد. هم چنين به اين نقطه خواهد رسيد که به مومنين بگويند ديگر در مورد دينشان آموزش نبينند، که به واقع روش جذب مسلمانان نيست.

براي يافتن ساختار مدارسي که در يک زمان به مشکلات تعهد سياسي و عقب ماندگي تحصيلي مي پردازند، لازم نيست زياد از پاکستان دور شويم. تا جائيکه متوجه شديم چون هند خاستگاه مدارس دئوبندي است، در آنجا چنين مدارسي اسلامگرايان جنايتکار پرورش نمي دهند و به طور مطلق غير سياسي و عرفاني هستند. برخي از انديشمندان بزرگ هند فارغ التحصيل اين مدارس مي باشند که مظفر علم تاريخ شناس دانشگاه شيکاگو در ميان آنان است.

Bastions of Believers بررسي مهمي در مورد مدارس هند است که توسط محقق هندو يوجيندر سيکاند انجام شده است و پويايي تجدد گرايي در برخي مدارس را نشان مي دهد. به عنوان نمونه، ايالت کرالا در جنوب غربي هند، به زنجيره اي از مراکز آموزشي تجهيز شده است که توسط مجاهد، جنبشي از متخصصين و بازرگانان اداره مي شوند. هدف آنها رفع فاصله بين صور نوين دانش و رويکرد دنياي اسلام است. مجاهد در صف اول آموزش زنان مسلمان در کرالا قرار دارد و در برخي از مدارس آن تعداد دختران بيشتر از پسران مي باشد. روشنفکران مجاهد در مورد حقوق زنان از ديدگاه اسلامي مطالب بسياري نوشته اند و سيکاند سخنان زهرابي مدير يکي از مدارس اين جنبش را دليل مي آورد، که مي گويد:« به مدد مدارسمان، اميدواريم نشان دهيم که اسلام از استقلال زنان حمايت مي کند.»

به نظر مي رسد اين مطلب بر اين نکته تاييد دارد که تعداد کمي از مدارس به خودي خود مشکل ساز هستند و روحيه تعهد سياسي و القا عقيده بر ساختار تعداد کمي از مراکز بنيادگراي افراطي مشهور، مانند مدرسه بيروني تاون کراچي حاکم است؛ محلي که طلاب مي آموزند که جهاد مشروع و باشکوه است.

پانويس ها :

١- تعداد واقعي مدارس پاکستان و درصد دانش آموزان شاغل به تحصيل در آنها محل بحث است.

٢- ديکتاتور پاکستاني که بين سالهاي ١٩٧٧ تا ١٩٨٨ بر کشور حکومت مي کرد و طي يک سانحه هوايي مشکوک کشته شد.

٣- Traduction française, Le Vrai visage des terroristes, Denoël, Paris,2005

٤- Cf. l’article de Barbara Metcalf « Piety, Persuasion and Politics : Deoband’s Model of social activism » dans Aftab Ahmad Malik ( sous la dir.de) The Empire and the Crescent: Global implication for a New American Century ,Amal Press, Bristol( Royaum-Uni), 2003,p.157.

٥- Faisal Devji, Landscapes of the Jihad, University of Pennsylvania Press,2005.

٦- اولين آنها ستاره شناس، فيلسوف و مورخ( ١٠٥٠-٩٧٣)، دومي فيلسوف و پزشک(١٠٣٧-٩٨٠) و سومين رياضيدان( قرن نهم) بود.

٧- دئوبندي ها موضوع بررسي يکي از نوشته هاي باربارا دالي متکالف هستند: Barbara Daly Metcalf, Islamic Revival in British India: Deoband, 1860_1900, Princeton University press, 1982.Cf.aussi Colonisation of Islam: Dissolution of Traditional Institutions in Pakistan, Manohar, New Delhi, 1988.

٨- خلاصه اي جامع از اين جزوات را در آدرس زير مي يابيد: « From US, the ABC’s of Jihad », de Joe Stephens et David B. Otway, se trouve sur le site Internet du Washington Post, www.washingtonpost.com/ac2/wp-dyn/A5339-2002Mar22?language=printer.