کارگران هیچ نفعی در نمایش «انتخابات» حکومت جهل و جنایت ندارند؟!

کارگران هیچ نفعی در نمایش «انتخابات» حکومت جهل و جنایت ندارند؟!

 

               بهرام رحمانی

bamdadpress@ownit.nu

 

سالی که نکوست از بهارش پیدا است. بهار امسال جامعه ایران، هم زمان با تبلیغات بی جان و مسخره ریاست جمهوری، با حمله به وبلاگ نویس ها، روزنامه نگاران، دستگیری فعالین جنبش کارگری، تعطیلی کارخانه ها و بی کارسازی های گسترده، تهدید و زندانی کردن فعالین جنبش زنان، سرکوب دانشجویان، ضرب و شتم خانواده های زندانیان سیاسی و هم چنین با طرح های وحشیانه و غیرانسانی «مبارزه با بدحجابی»، در خیابان ها به زنان و جوانان به شکل بسیار زننده و غیرانسانی حمله می کنند، در جریان است.

 

اکثریت جامعه ایران، با پوست و گوشت خود تجربه کرده اند که در این سی سال حاکمیت جمهوری اسلامی، نتایج مضحکه هر نمایش انتخاباتی، اگر برای سران و جناح های حکومتی تقسیم مجدد قدرت و چپاول منابع کشور است بر عکس، هیچ نفعی برای اکثریت مردم ایران به ویژه نیروی کار در پی نداشته است. همه دولت ها و ریاست جمهوری های تاکنونی از هر جناحی بر سر کار آمده اند تمام تلاش شان در راستای تثبیت حکومت اسلامی و تضمین بقای حاکمیت بوده است نه تامین نیازهای مردم و برقراری امنیت اقتصادی، اجتماعی، شغلی و جانی شهروندان. تنها کاندیداهای «مرد» جناح های حکومت اسلامی با گذشتن از فیلترهای امنیتی رنگارنگ در لیست باقی می مانند و هیچ سازمان و حزب و فرد مستقل از حکومت، حتا جرات کاندید شدن و نام نویسی برای انتخابات را ندارد. هیچ رسانه آزادی در این کشور وجود ندارد. شهروندان حق آزادانه کاندید شدن و به کاندیدای مورد نظر خود رای دادن ندارند. تا روزی که احزاب، سارمان ها، نهادهای دمکراتیک مردمی، رسانه های مستقل در ایران از آزادی فعالیت برخوردار نباشند، هرگونه انتخاباتی در این کشور پوچ و بی معنی است. این حقیقتی ست که در مقابل همه قرار دارد و با هیچ توجیه و بهانه ای تمی توان این نمایش و ادای انتخاباتی که حکومت اسلامی می آورد نام حتا نیم بند انتخابات به آن نهاد. بنابراین، هر کسی و هر جریانی از چنین انتخاباتی دفاع کند یا ساده لوح است و یا منافعی در آن دارد؟! بنابراین، به دلیل این که سران و جناح های حکومت اسلامی و طرفداران آن ها از درون حکومت تا اپوزیسون راست آن در داخل و خارج کشور، در سرکوب و استثمار شدید نیروی کار منافع مشترک طبقاتی دارند؛ شرکت کارگران و مردم محروم در چنین انتخاباتی به ضررشان است. در شرایطی که حتا دست مزد ناچیز کارگران را پرداخت نمی کنند و اعتراض بر حق شان را وحشیانه سرکوب می کنند و فعالین و رهبران شان را تهدید و زندانی می کنند و هرگونه فعالیت در راستای تشکل مستقل کارگری به عنوان به «خطر انداختن امنیت کشور» قلمداد شده و شکنجه و زندان به دنبال دارد. پس چرا باید به دشمنان قسم خورده طبقه کارگر و دشمنان آزادی های فردی و جمعی و آزادی بیان و اندیشه و تشکل رای داد؟ مگر در این سی سال، رای کارگران و مردم آزادی خواه به بهبود زندگی و اشتغال و آزادی شان منجر شده است؟!

اساسا تاکنون همه سران و چهره های سرشناس حکومت اسلامی و همه جناح هایشان در سرکوب آزادی های مردم، گسترش فقر اقتصادی و فرهنگی، سرکوب سیستماتیک زنان، سازمان دهی سانسور و اختناق، ترور، زندان، شکنجه، اعدام، قصاص، سنگسار و تبلیغ خرافات اسلامی سهیم بوده اند.

نمایش انتخابات دهم رياست جمهوری در ايران، قرار است روز ٢٢ خرداد ماه سال جاری برگزار شود. اما جناح معروف به «اصولگرا» تاکنون نامزد يا نامزدهای مورد نظر خود را برای اين نمایش انتخاباتی شان معرفی نکرده است. اما روشن است که نامزد اصلی این جناح، خود احمدی ‌نژاد است. وی مدت هاست که با تقسیم پول و پخش یک نمونه سیب زمینی مجانی در سفرهای استانی اش و هم چنین اعطای عیدی ویژه به برخی مدیران، به برخی از نمانیدگان رسانه ها و گروه های طرفدار خود، تبلیغات انتخاباتی خود را آغاز کرده است اما هنوز رسما کاندیداتوری خود را اعلام نکرده است. روشن است که سیاست های ورشکسته و جانیانه چهار سال گذشته دولت احمدی نژاد، اصولگرایان را دچار تشدد و به طور کلی برخی از طرفداران وی را نیز زمین گیر کرده است. گروه هایی از این جناح حتا تمایل به سوی موسوی پیدا کرده اند. مهم تر از همه، دست اندرکاران این جناح به خوبی آگاهند که موقعیت احمدی نژاد و هر کاندید دیگری که معرفی کنند در مقابل موسوی، بسیار ضعیف و شکننده است. چرا که موسوی هم حمایت جناح موسوم به «دوم خردادی» و یا «اصلاح طلبان حکومتی» را به دنبال دارد و هم با رهبری به توافق رسیده است و هم حمایت بسیاری از گروه های محافظه کار را دارد. و مهم تر از همه شرایط داخلی و بین المللی که حکومت اسلامی در آن قرار گرفته است به یک سوپاپ اطمینان دیگری نیازی دارد که موسوی انتخاب اصلح در این شرایط است. همان انتخاباتی که در دوره خاتمی به وقوع پیوست و وی هشت سال بقای حکومت اسلامی را به خوبی تصمین کرد. این بار خاتمی به عنوان «قهرمان» جناح «اصلاح طلبان»، ظاهرا به نفع موسوی کنار رفت. اما دلیل اصلی این است که خاتمی مهره سوخته ای برای حکومت اسلامی به شمار می آید. به قول دانشجویان معترض دانشگاه شیراز «دیگر کسی منتظر خاتمی نیست»!

البته کارشناسان و تئوریسن های حکومت اسلامی، از قبل این فکر را کرده اند که به احتمال قوی نمایش انتخاباتی در پیش، با بی تفاوتی مردم روبرو خواهد شد از این رو، داستان یک دولت «وحدت ملی» و یا «دولت ائتلافی» را پیش کشیده اند. برای اولین بار در فرهنگ سیاسی حکومت اسلامی ایران از این نوع دولت ها نام برده می شود. 

علی ‌اکبر ناطق نوری، سال گذشته بحث تشکیل یک دولت وحدت ملی را به میان کشید که با استقبال زیادی روبرو نشد. سپس محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، چیزی شبیه به طرح ناطق نوری را مطرح کرد. این پیشنهادات با عکس العملل شدید طرفداران احمدی نژاد روبرو شد. زیرا آن ها این بحث ها را برای عبور از احمدی نژاد قلمداد کردند. سرانجام رضایی، در نامه سرگشاده‌ ای که آذر ماه ۸۷ منتشر شد تاکید کرد منظور او ائتلاف در میان اصولگرایان است. در حالی که در طرح وحدت ملی قرار بود هر دو جناح اصلی میدان سیاست حکومت اسلامی با یکدیگر همکاری کنند. رضایی، پیشنهاد می ‌کند چند نفر از نامزدان بالقوه ریاست جمهوری از میان اصولگرایان گرد هم آیند، بر سر یک نفر توافق کنند و دیگران در کابینه او سهم داشته باشند. چندی پیش نیز لاریجانی، رییس مجلس این مساله را پیش کشید. در هر صورت این پیش بینی تئوریسین های حکومت اسلامی، ناشی از تردیدها و نگرانی هایشان است که در مورد انتخابات 22 خرداد دارند. یعنی اگر نمایش انتخاباتی شان هم چنان با بی تفاوتی مردم روبرو شود به عنوان یک آلترناتیو «محکمه پسند» در بارگاه بورژوازی مدنظر داشته باشند؟

رییس جمهوری آینده حکومت اسلامی، با توجه به وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داخل کشور و موقعیت حکومت اسلامی در تحولات منطقه و گفتگوهایش با آمریکا، انتصاب می گردد و بی شک احمدی نژاد، این دوره شخص مناسبی برای پیش برد این تحولات نمی باشد. چرا که وی هم در سطح داخل کشور، به گسترش گرانی و تورم بی تفاوت بوده و سرکوب های شدید را به جامعه اعمال کرده است و هم در سطح بین المللی تشنج آفرین بوده است مهره مناسبی هم اگر بود فقط برای چهار سال گذشته بود اما برای چهار سال آینده سیاست های وی مشکل ساز برای کل حاکمیت است. بنابراین، با در نظر گرفتن موقعیت داخل کشور و هم چنین روابط و مناسبات بین المللی حکومت اسلامی، انتخاب اصلح حکومت و ارگان ها و جناح هایش میرحسین موسوی است. اگر اتفاق غیرقابل پیش بینی و ناگهانی در این یک ماه و نیم به انتخابات مانده روی ندهد، موسوی رییس جمهوری اسلامی برای 4 سال آتی است. طیف های مختلف راست بیرون حکومت در داخل کشور تا اپوزیسیون راست خارج کشور، در تلاشند چهره معتدلی از موسوی نشان دهند. از این نظر، ضروری است که کارنامه موسوی هر چه بیش تر بازتر شود تا اجازه داده نشود اپورتونیست ها و گرایشات راست از فراموشی حافظه تاریخی مردم به نفع موسوی، سوء استفاده کنند. از سویی به ویژه نیروی جوان شاید ایشان را خوب نشناسند و در نفرت از احمدی نژاد، توهم تبلیغات طرفداران وی را بخورند.

 

موسوی، قبل از انقلاب 57 مردم ایران، بساز و بفروش در کارهای ساختمانی بود. وی، بعد از انقلاب از بنیان گذاران حزب جمهوری اسلامی و سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی بود. موسوی، در روزنامه جمهوری اسلامی، همان سیاستی را به عهده داشت که امرور شریعتمداری در روزنامه کیهان به عهده دارد؛ یعنی روزنامه جمهوری اسلامی، در سال های اوایل انقلاب مبلغ و مروج جهل و جنایت، چماقداری، سانسور، ترور و شکنجه و اعدام بود. در آن دوران، همه عناصر چماقدار، حزب الهی، فالانژ و آدم کش که به تجمعات احزاب و سازمان های چپ، تجمعات زنان، به رسانه ها، دفاتر سازمان ها و احزاب، تشکل های کارگری و دیگر تشکل های دمکراتیک و...، حمله می کردند توسط حزب جمهوری اسلامی هدایت و رهبری می شدند. در آن دوران، حزب جمهوری اسلامی و ارگان سیاسی آن، یعنی روزنامه جمهوری اسلامی، نقش عمده سرکوب مخالفین حکومت را به عهده داشتند. این روزنامه، بعدها به نزدیک ترین ارگان تبلیغی سیاست های خامنه ای، رهبر حکومت اسلامی تبدیل شد. موسوی، به دلیل سرکوب دستاوردهای انقلاب و انقلابیون و سازمان دهی گروه های سرکوب، انصار حزب الله و غیره همواره مورد حمایت خمینی بود. در واقع یک تیم آذری زبان متشکل از خامنه ای، خلخالی، موسوی، موسوی اردبیلی، موسوی تبریزی، آقازاده، ده نمکی، و... از جمله چهره های مخوف و جانی سال های اوایل انقلاب و سال های تثبیت حکومت اسلامی در طول جنگ هشت ساله بودند که برخی از آن ها در سال های اخیر، در جناح به اصطلاح «اصلاح طلب» جا خوش کرده اند.

هم اکنون هواداران موسوی، با ریاکاری زیادی حتا ناسیونالیسم ترکی «آذری-اسلامی» را در شهرهای آذربایجان باد می زنند تا با تحریک احساسات ناسیونالیستی، مردم این منطقه و هم چنین چند میلیون آذری ساکن تهران را با ریاکاری به پای صندوق های رای بکشانند.

مبلغان و طرفداران ميرحسين موسوی، او را  «نخست وزير دوران دفاع مقدس» معرفی می کنند تا بر سرکوب های شدید و ترور و اعدام ده های هزار نفری مخالفین، افزايش تورم، کسر بودجة هنگفت، افزايش بی کاری، فقيرتر شدن اقشار محروم، نابودی منابع پایه ای کشور در اثر پافشاری بر ادامه جنگ ایران و عراق با شعار «جنگ جنگ تا پیروزی»، «راه قدس از کربلا می گذرد» و... سرپوش بگذارند. ايشان تاکيد کرده اند که: «بايد توجه کنيم که توضيحات حضرت امام درباره اصطلاح اسلام ناب مربوط به دوسال آخر عمر مبارک ايشان است، طرح مکرر ويژگی های اسلام ناب در اين دوران به گونه ای است که گويی ايشان زمينه خطر و انحرافی جدی در نوع فهم از اسلام را بسيار جدی می ‌ديدند... من با اين تلقی مفهوم «اسلام ناب محمدی» را مطرح کردم و معتقدم هنوز زمينه های اين نوع نگاه چه در سياست داخلی و چه در سياست خارجی و هم چنين سياست های اقتصادی و فرهنگی باقی ست؛ در ميان مردم و مسئولان چنين نگاهی ريشه دار است و چنين نيست که اين نگاه به اسلام به کلی از ميان رفته باشد...« موسوی درباره نگاه فرهنگی اش نيز می گويد روش مورد نظر او، با «نگاه آيت الله خامنه ای به مسائل فرهنگی» تعارض ندارد، و می توان با به کارگيری آن «ارزش های انقلابی و فرهنگی» را حفظ کرد...»

تاکید کنونی موسوی در بازگشت «به فضای انقلاب» و «اسلام ناب محمدی»، یادآور حمله به راه پیمایی ها و تجمعات در خیابان ها، حمله به کردستان و ترکمن صحرا، دانشگاه ها، کارگران، زنان، روشنفکران و آزادی بیان و اندیشه، اعدام های هولناک توسط آیت الله خلخالی، ترور مخالفین، زندان و شکنجه، قصاص و سنگسار و... در سال های اوایل انقلاب بهمن 57 است. اما وی به خوبی آگاه است که جامعه و زمان را نمی توان به عقب برگرداند و به آن سال ها برد؛ به حصوص اکنون باز هم جامعه ایران، با فعالیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جنبش های اجتماعی پیگیر و مداوم و جسورانه مستقل از دولت، نسبت به دیگر کشورهای منطقه فعال تر، سیاسی تر و معترض تر و متحول تر است. چرا که حکومت اسلامی پس از سی سال حاکمیت، هنوز نتوانسته است به یک حکومت با ثبات تبدیل شود. هر چند که این حکومت موفق شده است با سرکوب های خونین و برقراری اختناق شدید، احزاب و سازمان های سیاسی مخالف خود را به فعالیت زیرزمینی وادار نماید، اما جنبش های اجتماعی مقدم بر احزاب و سازمان های سیاسی هستند و شاید با سرکوب بتوان برای یک دوره جلو پیشروی این جنبش ها را گرفت اما با سرکوب نمی توان آن ها را برای همیشه وادار به سکوت کرد. هم چنان که جنبش کارگری، جنبش زنان و جنبش دانشجویی به ویژه در چند سال اخیر فعال تر شده اند و تهدید و دستگیری رهبران و فعالین آن ها نیز تاثیر چندانی در مبارزه پیگیر و بر حق آن ها در راه مبارزه برای آزادی، برابری، رفاه و انسانیت ندارد.

آيت ‌‏الله خامنه ‌‏ای، در مرحله اول ریاست جمهوری خود، علی اکبر ولايتی را به عنوان نخست وزير معرفی کرد که مجلس نپذيرفت و در پيشنهاد بعدی میرحسین موسوی را معرفی کرد که توسط مجلس پذيرفته شد. اما آيت ‌‏الله خامنه ‌‏ای، در مرحله دوم ریاست جمهوری اش، در نظر داشت که فرد ديگری را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کند که با مخالفت خمینی روبرو شد. خمینی، بر ضرورت حضور موسوی تاکید کرد و موسوی مجددا نخست وزیر شد. اما با وجود تاکید خمینی به ادامه نخست وزیری موسوی، 99 نفر از نمایندگان مجلس به وی رای ندادند. خمینی، شدیدا به منتقدین موسوی حمله می کرد و می گفت: «شما که عرضه اداره یک نانوایی را ندارید، چرا این قدر به دولت خدمتگزار مهندس موسوی اعتراض می کنید...»

تشکیل ارگان مخوف ترین «وزرات اطلاعات» به مدیریت سعید حجاریان و از همان آغاز کارش به ریاست محمد ری شهری، علاوه بر سرکوب، دستگیری و اعدام دسته جمعی مخالفین حکومت، هم چنین ترور مخالفین در داخل و خارج کشور را نیز سازمان دهی می کرد، علاوه بر وزارت اطلاعات، اطلاعات ارتش و سپاه، نخست وزیری نیز رسما ارگان اطلاعاتی خود را داشت که مستقیما زیر نظر نخست وزیر، به فعالیت های تروریستی مشغول بود. در برخی از مواقع بین این ارگان های ترور، برای کشتن مخالفین رقابت شدیدی در می گرفت. دولت موسوی، در اجرای احکام و فتواهای وحشیانه خمینی، لحظه ای تامل نمی کرد و کل قدرت حاکمیت را به کار می گرفت.

آیت الله خمینی، به کسانی که نسبت به فتواها و سیاست های وی و حکومت انتقاد می کردند ذره ای رحم نمی کرد. برای نمونه، آیت الله منتظری، نایب امام هنگامی که به زیاده روی های حکومت در سرکوب و کشتار انتقاد کرد برای همیشه از بارگاه رانده شد. خمینی، در یک سخنرانی خود، در حضور نمايندگان دور اول مجلس شورای اسلامی ایراد کرد با انتقاد از کم بودن کشتارها و آزاد گذاشتن بعضی از مخالفين اين روايت از صدر اسلام را مطرح کرد که رسول خدا در يک روز 700 نفر را گردن زد. ما نيز بايد اين گونه عمل بکنيم! پيش من می آيند و گريه می کنند که ما را دارند می کشند. در حالی که نمی دانند اسلام در حالی که دين رحمت است، اگر کسی هدايت نشد او را می کشد. اگر همه مخالفين را می کشتيم الان وضع ما اين نبود. يک عده ای آمدند و هی به من گفتند که سازمانی ها و آن هايی که دست شان به خون آلوده نيست را نکشيم و عفو کنیم و آزاد کنيم. و ما اشتباه کرديم و گوش داديم و عده ای که در دست ما بودند را رها کردیم  و حال وضع ما اين شد. باید همه این گروه ها را خفه کنیم و با شدت عمل کنیم باهاشون تا گرفتاری نداشته باشیم.

وی در قسمت دیگری از سخنرانی خود می گوید که ما در انتخاب دولت موقت اشتباه کردیم و حال باید برای جبران یک دولت صددرصد اسلامی بر سر کار بیاید.

در واقع دولت مهندس موسوی، دولتی صدردرصد اسلامی، با تایید صددرصد خمینی برای کشتن مخالفین و منتقدین به صحنه آمد. و واقعا دولت هشت ساله مهندس موسوی، با حمایت و پشتیبانی هم جانبه خمینی، و خامنه ای، رییس جمهوری وقت این خواست و آرزوی خمینی را تا آن جا که قدرت داشت با کشتار و سرکوب و اعدام و رعب و وحشت و ترور در داخل و خارج کشور و تحمیل فقر و فلاکت فزاینده بر مردم، برآورده کرد.

بدین گونه، آیت­ الله خمینی، بنیان­ گذار حکومت اسلامی ایران، تنها رهبری در جهان بود که تروریسم دولتی را رسما و علنا پیشه کرد. خمینی، در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۶۷، فتوایی مبنی بر ترور سلمان رشدی به دلیل «ارتداد» و نوشتن کتاب «آیات شیطانی» صادر کرد، و جایزه ‌ای سه میلیون دلاری برای کسی که فتوا را اجرا کند تعیین شد.  

سران سرشناس حکومتی از جمله خامنه ­ای، گلپايگانی، فاضل لنكرانی، موسوی اردبيلی، يوسف صانعی، جوادی آملی، سيدمحمدحسين فضل­الله، هاشمی رفسنجانی، جنتی، يزدی، حسن صانعی، سيدمحمد خاتمی و مهندس ميرحسين موسوی­ (نخست وزير وقت)، رسما و علنا از حکم ترور خمینی دفاع کردند و بر قتل سلمان رشدی تاکید نمودند.

هنوز هم سردمداران حکومت اسلامی، نه تنها حکم خمینی بر علیه سلمان رشدی را لغو نکرده­ اند؛ بلکه هر سال نیز در سالگرد این حکم مرگ، بر آن تاکید می ­کنند و بنیاد 15 خرداد و سپاه پاسداران نیز جایزه ترور سلمان رشدی را بالا می­برند. 

در سال ۱۹۹۱ مترجم آیات شیطانی به ژاپنی، هیتوشی ایگاریشی در توکیو با ضربات چاقو به قتل رسید، و به مترجم ایتالیایی کتاب هم در میلان حمله شد. در سال ۱۹۹۳ ناشر نروژی کتاب مورد حمله مسلحانه قرار گرفت.

در واقع موسوی، در همه ارگان های مهم تصمیم گیری های سیاست های کلان حکومت اسلامی، در این سی سال گذشته حضور فعال داشته است. به طور خلاصه موسوی، نخست وزیر حکومت اسلامی ایران، پس از مهدی بازرگان، محمدعلی رجایی، محمدجواد باهنر و محمدرضا مهدوی کنی بود. موسوی در زمان ریاست جمهوری خامنه‌ ای، به نخست وزیری رسید. مسئولیت ‌های اجرایی وی عبارت بودند از: عضو شورای انقلاب اسلامی 1359-1358؛ عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی 1361-1357؛ رییس دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی 1360-1358؛ قائم مقام دبیرکل حزب جمهوری اسلامی 1360-1358؛ سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی 1360-1358؛ وزیر امور خارجه 1361-1360؛ نخست وزیر 1368-1360؛ رییس ستاد انقلاب فرهنگی 1360؛ رییس شورای اقتصاد 1368-1360؛ رییس بنیاد مستضعفان 1368-1360؛ رییس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح؛ عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام از سال 1368(هنوز هم هست)؛ عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی از سال 1375 (هنوز هم هست)؛ مشاور سیاسی رییس جمهور 1376-1368؛ مشاور عالی رییس جمهور 1384-1376؛ رییس شورای هنر از سال 1378(هنوز هم هست)؛ رییس فرهنگستان هنر از سال 1378 (هنوز هم هست) و... بنابراین، موسوی، علاوه بر پست هشت ساله نخست وزیری، به عنوان مشاور سیاسی دو دوره ریاست جمهوری رفسنجانی و هم چنین دو دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی و هم چنین در مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورایعالی انقلاب فرهنگی و...، در سیاست گذاری های کلان کشور نقش مهمی ایفا کرده است و بر این اساس، کسانی که وی را 20 سال به دور از سیاست معرفی می کنند هدف شان این است که وی در این 20 سال در جنایات حکومت اسلامی نقشی نداشته است.

با پايان یافتن جنگ هشت ساله ايران و عراق، این احتمال می رفت که کارگران و مردم محروم دست به اعتراض بزنند. چون در طول هشت سال جنگ همه مطالبات و خواست های اقتصادی و اجتماعی آن ها، بی رحمانه سرکوب شده بود. در این دوره به بهانه جنگ، هر گونه مخالفت با حکومت خطر اعدام در برداشت. از این رو، حکومت برای پيش ‌گيری از اعتصاب و اعتراض و مقاومت اجتماعی، قتل عام زندانیان سیاسی را در دستور كار حکومت و سران آن قرار داد. سران حکومت اسلامی، هزاران زندانی سياسی را طی مدت كوتاهی اعدام و در گورهای دسته جمعی دفن كردند تا از این طریق هم جلو اعتراضات احتمالی مردمی را بگیرند و هم به مخالفان نشان دهند كه اعتراض و مخالفت چه عاقبتی در پی دارد. همه سران و جناح های حکومت اسلامی، در این جنایت تاریخی شرکت داشتند. اما اگر در این جا فقط دوره جنگ را در نظر بگیریم؛ در این دوره، خمینی، جنایت کار درجه یک و خامنه ای به عنوان رییس جمهور و میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر، جنایت کاران درجه دوم و سوم همه جنایات سال های 60 تا 68 بودند. بنابراین، هم اکنون خامنه ای و موسوی، بهتر از هر کس دیگری می دانند که چه کسانی در گورستان خاوران و یا دیگر گورهای دسته جمعی ناشناخته دفن شده اند.

شکی نیست که چنین حکومتی، سعید سلطانپور، شاعر انقلابی و چپ را اعدام کند؛ مختاری، پوینده و... را ترور نماید و حتا به نویسندگان یک مملکت 75 میلیونی در سی سال حاکمیت خود، یک بار هم اجازه ندهد تشکل خود را به وجود آورند و جای ثابتی برای رفت و آمد خود و برگزاری جلسات شان داشته باشند. در این سال ها، هر گاه هیات دبیران کانون نویسندگان و یا جمع مشورتی کانون در خانه ای هم جمع شدند بلافاصله با یورش مامورین وزارت اطلاعات و سربازان گمنام امام زمان روبرو شدند و مورد تهدید و بازحویی و پرونده سازی قرار گرفتند. حکومتی که روزنامه نگار را اعدام و یا وبلاگ نویس را در زندان به طرز مشکوکی به قتل می رساند با بازی های شبه انتخاباتی اصلاح شدنی و تغییرپذیر نیست، بلکه باید آن را به عنوان یک آبسه چرکین و مسری با عمل جراحی از وجود جامعه بیرون کشید و دور انداخت.

بدین ترتیب، بنیان گذاران و سران حکومت اسلامی، نسلی جانی و تروریست و آدم کش را پرورش داده اند که ماهیت انسانی و انسان دوستی را از دست داده و به درندگانی تبدیل شده اند که برای حفظ منافع حاکمیت و بقای آن حاضرند باز هم خون انسان های بی شماری را بریزند. موسوی نیز در ردیف همین درندگان قرار دارد و کارنامه وی هم چون خامنه ای، احمدی نژاد، رفسنجانی و...، سیاه و سیاه و مملو از جهالت، جنایت، کشتار، اعدام و ترور است.

 

موسوی، قبل از اعلام کاندیداتوری خود، برای روزنامه ای به نام «كلمه سبز»، با صاحب امتيازی خود از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز انتشار گرفت. خبرگزاری فارس که تنها خبرگزاری است که به اخبار معاونت مطبوعاتی ارشاد دسترسی دارد، خبر داد هيات نظارت بر مطبوعات با انتشار روزنامه كلمه سبز به صاحب امتيازی ميرحسين موسوی موافقت كرده است. هیات نظارت بر مطبوعات، طبق آئین نامه داخلی خود موظف است، درخواست چهره‌ های سرشناس و مطرح حکومت را برای صدور مجوز و انتشار روزنامه، بدون نوبت در اولین جلسه خود بررسی کند.

محمد خاتمی، در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ با انتشار بیانیه ‌ای به طور رسمی از نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری خرداد هشتاد و هشت انصراف داد و عرصه را به میرحسین موسوی سپرد. جمعیت توحید و تعاون که اعضای آن از نزدیکان موسوی و خاتمی هستند در آستانه انتخابات ششمین مجمع خود را برگزار کردند. سایت کلمه نیز توسط این جمعیت راه اندازی شده که وبسایت رسمی موسوی شناخته می شود.