خيانت به سوسياليسم پس پرده فروپاشي اتحاد شوروی(۱۱)
خيانت به سوسياليسم
پس پرده فروپاشي اتحاد شوروی
روجرکيران- توماس کني
1991- 1917
ترجمه محمد علي عمويي
+++
حمله به سوسياليسم
با شليک به استالين
در شوروی آغاز شد
(۱۱)
اشتباهات گورباچف
و شورش ملی در قزاقستان
وعده ها و نشانه های شوم (3)
گورباچف با ابتکاراتی نو و جسورانه درباره صلح و خلع سلاح آغاز کرده بود. او یک جانبه آزمایشات هسته ای را متوقف کرد و موشک های میان بردی را که به سوی اروپا نشانه رفته بودند کاهش داد. با ملاقات ریگان در ژنو به آب شدن یخ روابط امریکا - شوروی یاری رساند. پیشنهادهایی چون کاستن سلاح های استراتژیک به میزان 50 درصد را پیش کشید.
هر چند که این حرکات تنش های بین المللی را کاهش می داد و تحسین جهانی را نصیب گورباچف می کرد، سطح زیرین آزار دهنده نیز داشت، که به وسیله چند تن بیرون از کرملین یاد آوری شد.
به این معنی که، گورباچف گرایش نگران کننده ای برای مصالحه با امریکا نشان می داد، حال آن که در عوض چیزی دریافت نمی کرد. این گرایش در اوایل ۱۹۸۶ شکل تازه ای به خود گرفت. از1981 دستگاه اداری ریگان به نحو موثری بودجه نظامی را افزایش داد و همزمان پیشنهاد خلع سلاح تازه ای، معروف به گزینه صفر را مطرح کرد. بنا به گزینه صفر، ایالات متحده انتظار داشت شوروی ها موشک های پرهزینه مستقر در اروپا را برچینند و در برابر، ایالات متحده متعهد شود در آینده در اروپا به استقرار موشک نپردازد.
در واقع، گزینه صفر فقدان کامل علاقه دستگاه اداری ریگان به خلع سلاح را منعکس می کرد. این هزینه به طور نامعقولی اندیشه ای یک جانبه بود که کاهش واقعی را از طرف شوروی طلب می کرد اما هیچ کاهشی در سلاح های موجود از طرف امریکایی و اروپایی نمی خواست. این گزینه که حاصلی برای شوروی نداشت به این منظور طراحی شده بود که به جهانیان بباوراند که دستگاه اداری ریگان به صلح می اندیشد.
گورباچف، در میان حیرت دستگاه اداری ریگان ، مخالفت پیشین شوروی را به کلی دگرگون کرد. او، در پیام 15 ژانویه حذف کامل سلاح های هسته ای را تا سال ۲۰۰۰ پیشنهاد، و با گزینه صفر موافقت کرد. چنانچه سازش های گورباچف به همین ها محدود می شد و مرحله نوینی در مذاکرات تسلیحاتی پدید می آمد یا به مصالحه هایی با طرف آمریکایی منجر می شد، آن گاه او هم چیزی به دست می آورد. نه ماه پس از تغییر تاثرآور طرح گزینه صفر، گورباچف در نشست ریکاویک در ایسلند به دیدار ریگان رفت. در آن نشست ریگان جز وعده های توخالی چیزی عرضه نکرد و از تغییری جزئی در SDI خودداری کرد.
در پایان ۱۹۸۵ و اوایل ۱۹۸۶ ، گورباچف عقب نشینی از تعهدات شوروی نسبت به افغانستان را آغاز کرد، گرچه تسلیم کامل در دو سال بعد انجام گرفت. درگیری نظامی شوروی در افغانستان در۱۹۷۹ ، پس از درخواست های مکرر حزب دموکراتیک خلق افغانستان، که سال پیش قدرت را قبضه کرده بود، برای کمک به عقب راندن حملات جنگجویان مورد حمایت سیا آغاز شد.
[1]PDPA، در حالی که می کوشید یکی از فقیرترین و عقب مانده ترین سرزمین های کره زمین را مدرن کند، به تقسیم و توزیع دوباره زمین پرداخته بود، آزادی مذهب را رواج داد، آزادی بیشتری به زنان داد، و دست به پیکاری برای با سواد کردن مردمی که ۹۰ درصدشان خواندن نمی توانستند، زد. تقریبا بلافاصله، حکومت با مقاومت مسلحانه از سوی جنگجویان محلی رو به رو شد، که با ترور معلمان دختران روستایی یک حرکت ضد انقلابی را آغاز کردند. جنگجویان به زودی از سوی CIA، که کمک های عمدی و هدفمندش، پیشاپیش باعث مداخله شوروی شده بود، پول و سلاح دریافت کردند.
ژیبگنیو برژنسکی، مشاور امنیت ملی پرزیدنت کارتر بعدها گفت، «ما آگاهانه این احتمال را که آن ها [شوروی ها] مداخله خواهند کرد افزایش دادیم. این پشتیبانی CIA، سرانجام به بزرگترین عملیات پنهان بعد از جنگ دوم جهانی تبدیل شد. حکومت برژنف، آندروپف، و چرنینکو کمک به افغانستان را همبستگی انترناسیونالیستی بر ضد «عوامل امپریالیسم» می دانستند.
زمانی که گورباچف در آوریل ۱۹۸۵ مصدر کار شد به کوشش نظامی شوروی در افغانستان شدت بخشید، نشانی قطعی از این که او جنگ را در اساس غیراخلاقی و پیروزی ناپذیر نمی دانست. معهذا، در پایان ۱۹۸۵ گورباچف شروع به سرپیچی از تعهدش کرد، نخست با دادن علامتی به ریگان در ژنو دایر بر این که برخی اقدامات درباره افغانستان امکان پذیراست.
سپس فوریه ۱۹۸۶ در بیست و هفتمین گنگره، در حالی که امپریالیسم را به خاطر زد و خوردهای افغان سرزنش می کرد، آهنگ تازه و حاکی از شکستی را ساز کرد. آقای دبیرکل به جای این که همچون رهبران گذشته ،افغانستان را قربانی امپریالیسم تلقی کند، از آن کشور به عنوان «یک زخم خونبار» یاد کرد.
با این همه، نقطه عطف واقعی در تفکر گورباچف ظاهرا تا پس از نشست ریکاویک در اکتبر۱۹۸۶ بروز نکرد، آنگاه که گورباچف و مشاورانش به این نتیجه رسیدند که هر پاسخ مناسب از سوی ایالات متحده درباره کنترل تسلیحاتی نیازمند عقب نشینی شوروی از افغانستان است.
به گفته سارا مندلسون، که اسناد بایگانی شوروی را مطالعه می کرد، تصمیم به عقب نشینی نه ناشی از فشار همگانی در داخل، نه ناشی از شکست در جبهه جنگ بود. دلیل واقعی تصمیم شوروی، بیشتر این باور گورباچف بود که موفقیت پرسترویکا به همکاری محیط بین المللی نیاز دارد، که بهای آن ترک افغانستان بود. در یکی از نشست های پولیت بورو در13 نوامبر۱۹۸۶ دبیرکل اظهار داشت، «اکنون شش سال است که ما در افغانستان در جنگ بوده ایم. اگر نگرش مان را تغییر ندهیم 20- 30 سال دیگر در آنجا خواهیم بود. پس از نوامبر یک بحث جدالی در حلقه فوقانی شوروی آغاز شد.
ماه بعد، گورباچف به رهبر افغان، نجیب ، گفت که اتحاد شوروی فراخوانی واحدهایش را در ۱۹۸۸ آغاز خواهد کرد، گرچه در این زمان فرض می شد که اقدام شوروی متقابلا با برخی کاهش ها در مداخلات امریکا و پاره ای تضمین ها درباره بی طرفی افغانستان همراه خواهد شد.
به گفته یاکولف، کمی پس از این نشست، گورباچف تصمیم به استفاده از گلاسنوست گرفت، یعنی با پوشش ژورنالیستی به مقابله با مخالفان عقب نشینی در میان برخی رهبران شوروی برخاست. با این همه، آن گونه که مندلسون روشن می سازد، نه اخلاق، نه شکست، نه فشار مردمی انگیزه تغییر در سیاست شوروی بود. بلکه در عوض، تمایل و خواست گورباچف بود که همبستگی انترناسیونالیستی را در محراب پرسترویکا قربانی کند.
با اینکه نشانه های حرکت به سمت و سویی تازه در سیاست های داخلی و خارجی از همان پائیز۱۹۸۵ آغاز شد، آن خطر نهایی که این ها نشانه هایش بودند بیشتر در پس زمینه آشکار بود تا در همان زمان. در۱۹۸۵ که گورباچف در حال ارتقاء بود، همه چیز ناروشن و نشانه ها متناقص بودند.
با این همه، او هنوز از حیات بخشیدن دوباره به لنینیسم و کامل ساختن سوسیالیسم سخن می گفت. او می گفت که نه درصدد تجدید نظر و نه رها کردن ایدئولوژی سوسیالیستی است، تنها در فکر هم ساز کردن آن با مقتضیات نوین جهانی است. حتی زمانی که اشاره ای به عقب نشینی در افغانستان کرد، پشتیبانی از کنگره ملی افریقا را در عمل افزایش داد.
هر چند مرز جدا کننده حرکت گورباچف به راست به طور نمایان و همراه با تردید نخست در ایدئولوژی، سیاست، و سیاست خارجی رخ داد، یعنی عرصه هایی که می توانست با بیشترین استقلال کار کند، با این حال در۱۹۸۶ آن حرکات در سیاست اقتصادی نیز به کار گرفته شد.
جنبه های سئوال برانگیز اندیشه های اقتصادی گورباچف بر تضعیف برنامه ریزی متمرکز و مالکیت دولتی استوار بود. این نکات آهنگ هایی بودند که گورباچف در بیست و هفتمین کنگره به صدا درآورد. او از خود گردانی بنگاه ها طرفداری کرد، و گفت آن ها در اداره و گردش امورشان براساس سود آوری به طور کامل مسئول خواهند شد.
ارگان های اقتصادی مرکزی از مدیریت معاملات روز به روز خارج خواهند شد و بر برنامه ریزی بلند مدت و رهبری علمی تمرکز خواهند یافت. بنگاه ها حق خواهند داشت محصولات مازاد بر ارقام برنامه را به دیگر بنگاه ها بفروشند. بنگاه ها مسئول صندوق دستمزدهای خود، که وابسته به فروش هایشان است، خواهند بود. با کاهش نقش برنامه ریزی مرکزی، فرض بر این بود که جمهوری ها، نواحی، شهرها، و محله ها نقش بیشتر و بزرگتری در برنامه ریزی داشته باشند. این تغییرات که آن قدر رادیکال می نمودند به گورباچف فرصت داد تا کنگره را مطمئن سازد که نوآوری ها نه به معنای قربانی کردن «اولویت بی گفتگوی منافع تمامی خلق» و نه به معنای «عقب گرد از اصول هدایت برنامه ریزی شده»، تنها تغییری بود در «روش ها».
گورباچف در سخنانش در کنگره درها را به روی مالکیت غیردولتی و حتی بنگاه های خصوصی نیز گشود. او گفت که «مالکیت تعاونی در تولید سوسیالیستی همچنان تا مدت ها از امکاناتی برخورداراست.» و «باید نهایت پشتیبانی از ایجاد و رشد بنگاه های تعاونی بکار رود.» این تعریف ممکن است در مورد تعاونی های اصیل درست باشد، اما آشکار شد که مراد گورباچف از «بنگاه های تعاونی» بنگاه های خصوصی بوده است، به احتمال بسیار زیاد به آن چه شنوندگانش در ذهن داشتند. گورباچف با گفتن، «ما نباید اجازه دهیم هیچ گونه سایه ای بر روی کسانی بیفتد که برای کسب درآمد کمکی به کاری شرافتمندانه می پردازند.» حتی علاقه ای را به بنگاه های خصوصی موجود در اقتصاد ثانوی بیان داشت.
با وجود این، گورباچف این اشاره را با نوعی محکوم کردن «درآمدهای کار نشده» کسانی که از اقتصاد سوسیالیستی می دزدند، رشوه می گیرند، و «ذهنیت امتیاز طلبی بارز» را گسترش می دهند تا حدودی ملایم و معتدل ساخت. او تاکید کرد که «تحکیم سوسیالیسم در عمل باید برترین معیار» اصلاحات باشد. گورباچف بدین گونه با بکار گرفتن زبانی دو پهلو و مقاصد متناقص بر ابتکارات تازه ای که متمایل به مالکیت خصوصی بودند پرده افکند.
پس از کنگره، تناقص های تلقی گورباچف از اصلاحات اقتصادی همچنان ادامه یافت.
از سویی، از قانون مجازات و جریمه بر درآمدهای کار نشده پشتیبانی می کرد و تشکیل واحد کنترل دولتی تازه به منظور بهبود کیفیت کالا را مورد حمایت قرار می داد، از سوی دیگر، و بسیار مهمتر، دبیرکل مبتکر سه گام به سوی آزاد سازی اقتصادی بود که به تشویق فعالیت اقتصادی خصوصی ختم شد.
در ماه اوت، فعالیت اقتصادی بیشتر از جمله سرمایه گذاری خارجی را برای موسسات دولتی مجاز شمرد. در اکتبر، نوعی تعاونی تولیدی را قانونی ساخت که در واقع، درست شکل پنهان و ناشناخته بنگاه خصوصی بود. در نوامبر گسترش مختصری به میدان عمل مجاز فعالیت اقتصادی خصوصی داد. به گفته گریگوری گروسمن، این حرکات دارای سه نتیجه بود، گرچه تاثیر کامل آن ها تا ۱۹۸۷ و پس از آن نمایان نشدند.
تمهیدات خارجی «به تامین منابع سرشاری تبدیل شد که از بابت آن میلیاردها دلار سرمایه خصوصی شده به خارج از کشورجریان یافت.» تعاونی ها «در مقیاس وسیعی به موجود قانونی اسیری در بخش دولتی برای کسب سود و درآمد درآمدند.» در فعالیت های خصوصی قانونی «پیش از آن که فعالیت قانونی اقتصاد خرد را ارتقا دهد عمدتا پناهگاهی بود برای توسعه فعالیت غیرمجاز خصوصی) اقتصاد سایه(. این حرکت ها قشر خرده بورژوای اقتصاد ثانوی را به طرز شومی افزایش داد، و در بخش هایی از مالکیت دولتی و حزب گروه هایی را از منافع بخش خصوصی، برخوردار کرد. گورباچف، آگاهانه یا جز آن، در کارپی ریزی سیاست های متمایل به سرمایه داری و تقویت آن بود.
طبیعت تناقض سیاست های گورباچف و تقریبا تمایل عمومی رهبران حزب برای اصلاحات، ناتوانی اپوزیسیون جناح چپ را از شنیده شدن مخالفتش در دو سال نخست توضیح می دهد. مسیری که بوسیله یگور لیگاچف طی شد شکل گیری اپوزیسیون چپ را به تصویر کشیده است. لیگاچف به سال ۱۹۲۰ در سیبری زاده شد و در نووسیبیرسک، جایی که پدرش در کارخانه ای کار می کرد رشد یافت. لیگاچف پس از آن که در مسکو مهندسی هوانوردی را به پایان برد، به نووسیبیرسک بازگشت و در کارخانه سازنده هواپیماهای جنگی که در جنگ دوم جهانی به کار گرفته شد، سرگرم کار شد. پس از پیوستن به حزب کمونیست در۱۹۴۴ ، ترفیع یافت و در۱۹۵۹ به مقام صدر ناحیه سیبیرسک ارتقاء پیدا کرد. در سال های ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۵ در دوایر کمیته مرکزی در مسکو کار می کرد، و پس از آن به تقاضای خودش در راس سازمان حزبی ایالت تومسک قرار گرفت، و به مدت هفت سال در آن مقام باقی ماند. لیگاچف که همواره این نظراغراق آمیز را که سال های حکومت برژنف دوران رکود بوده است، رد می کرد، از کارهایش در تومسک در سال های حکومت برژنف با افتخار یاد می کرد. او می گفت:
«من در آنجا سرگرم ساختن سوسیالیسم بودم، و میلیون ها چون من در آنجا بودند.» استپان کوهن مورخ درباره این سال های لیگاچف گفته است: