خیانت به سوسیالیسم پس پرده فروپاشی اتحاد شوروی(۱۷)

خیانت به سوسیالیسم

پس پرده فروپاشی اتحاد شوروی

روجرکیران- توماس کنی

1991- 1917

+++

ترجمه محمد علی عمویی

….

(۱۷)

………..

گورباچف

از ناپایداری تا

سقوط در گرداب خیانت

+++

 

فرصت های برکناری

گورباچف از دست رفت!

 

 

 بحران و فروپاشي ۹۱  - ۱۹۸۹ (2)

 

در۱۹۸۹  اختلاف نظری که در کنگره نمایان شد. فشار برای مجاز بودن فراکسیون سازمان یافته در حزب شدت گرفت. استدلال «دموکرات ها» این بود که انتخابات چند نامزد در درون حزب بی معنا است مگر این که نامزدها بتوانند در اصل موضوع تفاوت داشته باشند. برخی از نمایندگان کمونیست در ارگان های قانونگذاری جدید آشکارا نظرات حزب را نادیده می گرفتند.

 

 به طورمثال، حزب کمونیست لیتوانی درمورد وحدت شوروی با گورباچف اختلاف داشت. این تحولات از بحث های درونی ح.ک.ا.ش. فرا تر رفت. واقعیت های انجام یافته شرایط بحث را فراتراز پرداختن به تفاوت های درون حزبی قرارداد.

 

 پس ازاتخاذ تصمیم حزب مبنی برمجاز بودن فراکسیون های سازمان یافته، تنها یک گام کوتاه به مجاز شناختن دیگر احزاب سیاسی مانده بود. چیزی نگذشت که تلقی به مراتب گستاخ تراجازه یافتن احزابی که مخالف سوسیالیسم و کشورشوروی بودند دزدانه به میان آمد. در اواخر۱۹۸۹  گورباچف امکان یک نظام چند حزبی را رد کرد. همزمان با بازبینی ماده شش قانون اساسی درکمیته مرکزی، یک گردهمایی نیرومند نیم میلیونی «دموکرات ها»، با سخنرانی بوریس یلتسین، که خواهان حذف ماده شش بود، در مسکو برگزارشد. گورباچف در پلنوم کمیته مرکزی در مارس ۱۹۹۰  ، نظرخود را نقض کرد، ماده شش را کنار نهاد و راه را به روی احزاب قانونی جدید گشود.

 

بحران اعتماد ح.ک.اش. را فرا گرفت. در۱۹۸۹  رقم 19 میلیونی اعضا از افزایش باز ماند، ودر۱۹۹۰   بیش از000/250 نفرازشماراعضا کاسته شد. بی عملی و رخوت صفوف حزب را فرا گرفت. نظرسنجی ها کاهش اعتبار، اقتدار، و حمایت عمومی را آشکار ساخت.

 

در۱۹۸۹  حزب کمونیست در نظر مردم بهای هم هویت شدن با سیاست های گورباچف را می پرداخت، سیاست هایی که بذر دشواری زندگی و بلاتکلیفی درافکارعمومی می کاشت. نه گورباچف، نه هیچ یک ازرهبران برنامه روشنی برای پرداختن به این مشکلات یا تغییرسرنوشت حزب نداشتند.

 

ح.ک.ا.ش. همیشه ازمبارزه ایدئولوژیک و تنوع اندیشه ها برخوردار بود، اما، به پیروی از لنین، از گرایش های سازمان یافته که اجرای سیاست را فلج کند، پرهیزمی کرد. در چارچوب لنینیسم، انتخابات رقابتی و جدال انگیز در درون و بیرون ح.ک.ا.ش. ممکن بود. منعی برای کشورسوسیالیستی چند حزبی وجود نداشت، مشروط براین که حزب طبقه کارگرنقش رهبری کننده داشته باشد، و احزاب دیگر قدرت دولتی طبقه کارگر و سوسیالیسم را بپذیرند، یعنی، ضد انقلاب نباشند.

 

 نظام چند حزبی درآلمان دموکراتیک، لهستان، ویتنام، چکسواکی، بلغارستان، و کره شمالی وجود داشت. هیچ کشور سوسیالیستی نمی توانست قانونی بودن احزاب ضد کمونیستی را که هدفش وارونه کردن نتایج انقلاب بود، تحمل کند.

لحظه بسیار مهم دیگر در قوس نزولی ح.ک.ا.ش. در بیست و هشتمین کنگره، در میانه ۱۹۹۰   پیش آمد. در جریان رخدادهایی که به کنگره کشید، ازه م پاشیدگی سریع حزب ادامه یافت. حزب شروع به از دست دادن طبقه کارگر کرد.

 

 کارگران « ابراز نظر با پا» و ترک حزب را آغازکردند. به گفته گرایم ژیل، درکنفرانس حزبی شهرمسکو تنها 2/7 درصد نمایندگان ازکارگران بودند. «از ناحیه صنعتی یاروسلاول حتی یک کارگردرهیئت نمایندگی به کنگره ملی فرستاده نشد.» کارگران، خشمگین از بدتر شدن شرایط، حیرت زده می پرسیدند، «چرا... آیا اصلاح اقتصادی با دگرگونی هایی آغازشده است که کارگران را آزاردهد؟» دراوایل ۱۹۹۰  ، ریزش اعضای حزب شتاب بیشتری گرفت. افراد عادی حزب با صدای بلند دل کندن از مارکسیسم- لنینیسم را به باد انتقاد گرفتند، آن ها که به ادعای عدم دفاع کارگران ازنظام اهمیت می دهند همین نکته را نادیده گرفته اند. (موضوعی که دربخش 7 و بخش پایانی کتاب با تفصیل بیشتری بحث شده است) .

 

 گرایم ژیل نوشت که درروند کشیده شدن کاربه کنگره بیست وهشتم « بازتصدیق وفاداری به مارکسیسم- لنینیسم همراه با اتهام وارونه شدن آرمان حزب نوعی اعتراض مشترک ورهبری حزب درآن زمان بود.»

 

درنیمه نخست ۱۹۹۰ جناح های سازمان یافته ح.ک.ا.ش. شکل گرفتند. پلاتفرم دموکراتیک با تسلط کارگران یقه سفید و متخصص ازتبدیل ح.ک.ا.ش. به یک حزب سوسیال دموکراتیک پارلمانی طرفداری می کرد. پلاتفر مارکسیستی دروغین طرفداراقتصاد بازاربود. نظرسنجی های درونی حزب درمه ۱۹۹۰   دلالت براین داشت که بخش رشد یابنده ای از پایه و بدنه حزب برآن است که رهبرانش فاسدند وباورندارند که حکومت شوروی بتواند روند نزولی اقتصاد را متوقف کند. بیش از نیمی ازکسانی که رای دادند دیگر حزب را همچون نیروی سیاسی رهبری کننده کشورنمی دیدند.

 

بیست وهشتمین کنگره ح.ک.ا.ش. که درژوئیه ۱۹۹۰ برگزارشد، آخرین نبرد سخت و تن به تن برسرسیاست های گورباچف دریک کنگره حزبی را به نمایش گذارد. با این همه، کنگره کاری در زمینه کُند کردن حرکت رویزیونیستی دبیرکل صورت نداد. کنگره گام دیگری را به سوی از دست دادن سریع رسالت حزب وشالوده کارگری آن برداشت. رسانه های غیرکمونیست نمایندگی حزب را به دست گرفتند. بحث نه درباره «آیا اقتصاد بازار؟» بلکه «چه نوع اقتصاد بازار» مطرح شد. کنگره، دفترسیاسی را به طور عمده بی اثرکرد.

 

 کنگره با تایید آزادی جدیدی برای سازمان های حزبی در جمهوری های متحد درزمینه بازبینی تصمیم های ح.ک.ا.ش. و کار براساس برنامه خودشان، به جدایی خواهی یاری داد. کنگره مارکسیسم- لنینیسم را همچون منبع هدایت ایدئولوژیک تنزل مقام داد و کمیته مرکزی را به جای ارگان رهبری معتبر و مقتدری که همواره چنین بود، یک شبه به صورت نمایندگان پارلمانی درآورد.

 

 این نشست اختیارات کمیته مرکزی را درارتباط با دبیرکل کاهش داد. اکنون، بیش ازکمیته مرکزی، کل کنگره بود که گورباچف را برگزید، و با این کارخلع ید یا اخراج درفواصل کنگره ها را، اگر نه غیرممکن، بسیار دشوار ترکرد. حق تشکیل «پلاتفرم ها»، «سمینارها»، «کلوپ ها» درح.ک.ا.ش. به رسمیت شناخته شد، گرچه واژه «فراکسیون» عنوان نشد. این نکته برای مخالفان گورباچف صرفا یک پیروزی کلامی بود. فراکسیون ها دیگر درحال تشکیل بودند. ضد رویزیونیست ها در کارزارحفظ سازمان حزبی درارتش و تعهد لفظی درباره سانترالیسم دموکراتیک نیزبرنده شدند.

 

دربیست وهشتمین کنگره لیگاچف نتوانست به عنوان قائم مقام دبیرکل انتخاب شود و از کار فعال و عمومی حزبی برکنار شد. یلتسین همچون دیگر«دموکرات ها» سرشناس چون شهردارلنینگراد آناتولی سوبچک، شهردارمسکو، گاوریل پوپف، و مورخ سابقا مارکسیست یوری آفاناسیف با تظاهر و خودنمایی حزب کمونیست را ترک گفت. پلاتفرم دموکراتیک از ح.ک.ا.ش. کناره گرفت، اما تنها پس از آن که ادعایی درباره دارایی های حزب را به میان کشید. در مجموع، پس ازکنگره بیست و هشتم پیچیدگی سیاسی ج.ک.ا.ش. نه تنها به سبب پیروزی های گورباچف، بلکه به سبب خروج دسته جمعی کمونیست های شرافتمند نیز به سوی موضع ضد سوسیالیستی بازهم بیشتری کشیده شد.

 

 ضد رویزیونیست ها ح.ک.ا.ش. را ترک گفتند و کوشش هایشان را وقف پیروزی درحزب کمونیست نوین فدراسیون روسیه (CPRF) کردند. در ۱۹۸۹ ، لیگاچف به پایه گذاری اتحادیه دهقانی شوروی، و در ۱۹۹۰  به بنیان گذاری CPRF کمک کرد. دلیلی که لیگاچف را همچنان درح.ک.ا.ش. نگه داشته بود این بود که او می خواست آخرین تلاش را برای بازگرداندن سمت گیری سیاست های حزب درکنگره بیست و هشتم به عمل آورد. لیگاچف مدت ها پس ازآن که گورباچف و یاکولف مقررات حزبی را متوقف کرده بودند همچنان آن را رعایت می کرد.

 

دراواخر۱۹۹۰  ، لیگاچف طی نامه ای به گورباچف وفاداری خود به پرسترویکا را اعلام و در همان حال درخواست کرد نامه در دفترسیاسی و کمیته مرکزی جریان یابد و به پیشنهادش برای بر گزاری پلنوم کمیته مرکزی به منظور رسیدگی به بحران درون حزب و کشور توجه شود. گورباچف هرگزنسبت به جریان انداختن نامه اقدام نکرد.

 

پس ازکنگره بیست وهشتم، ازنیمه ۱۹۹۰   تا اوت ۱۹۹۱ ، حزب از درون منفجرشد. تجزیه و تکه تکه شدن به فراکسیون ها شدت یافت. کاهش عضویت، به ویژه درمیان کارگران بالا گرفت. وجوه دریافتی، فروش نشریات و دیگرمنابع درآمد حزب به شدت پایین آمد. وضع مالی حزب تا آستانه ورشکستگی وخیم شد. زیان های مالی اجبارا کاهش امکانات اداری را به دنبال داشت، که خود موجب تضعیف نفوذ تشکیلات شد.

 

 درارگان های جدید دولتی نمایندگان کمونیست افتراق و پراکندگی آشکاری به نمایش گذاردند. دراین میان، «دموکرات ها» برای حذف اعضای ح.ک.ا.ش. از تمامی موسسات ونهادهای دولتی و اجتماعی فشارآوردند. پس ازاوت ۱۹۹۱  و شکست «کودتای اوت» [که بعدا به آن می پردازیم] و اعلام حکومت نظامی بوسیله حکومت شوروی، موقعیت حزب به پایین ترین وضع نزول کرد. هیستری ضد حزب کمونیست در رسانه های شوروی و جهان ترکید. حرکتی درجهت غیرقانونی کردن ح.ک.ا.ش. و مصادره دارایی های آن به جریان افتاد و توقف ناپذیریش به اثبات رسید. سرنوشت ح.ک.ا.ش. رقم خورد.

 

به موازات خروج اعضاء ازحزب، ویرانی ارتش و نیزکاهش نفوذ حزب در ارتش نیز بروزکرد. در۹۱  - ۱۹۸۹  گورباچف نفوذ و تاثیرحزب در ارتش شوروی را که درمقایسه با بخش های دیگر از پرورش ایدئولوژیک بالایی در زمینه مارکسیسم- لنینیسم برخورداربود، مورد توجه قرارداد. او و دستیارانش در پی قطع تسلط حزب بر ارتش همچون بخشی ازقطع نفوذش برکل نظام سیاسی بودند. نخستین گام درجهت غیرحزبی کردن ارتش تغییر دکترین نظامی شوروی بود، یعنی رها ساختن این اندیشه که بازدارندگی به توازن تسلیحاتی ایالات متحده و شوروی وابسته است و این که اتحاد شوروی باید به متحدان پیمان ورشو ودیگر کشورهای سوسیالیستی برادرکمک کند.

 

 خلع سلاح یک جانبه شوروی روحیه و شرایط نظامی را فرسود و فاسد کرد. از هم پاشیدگی و واگرایی نظامی از سه جریان دیگرناشی شد: کاهش اجبار به دستور گورباچف، پوشش خصمانه رسانه ها درباره شرایط ارتش، و مقاومت در برابر خدمت نظام اجباری. در۱۹۸۹  و ۱۹۹۰   افسران ارتش به تعداد زیادی شروع به ترک ارتش کردند.

 

درفاصله ۹۱  - ۱۹۸۹  نیروهای مسلح شوروی از3/5 میلیون نفربه زیر4 میلیون نفرتحلیل رفت. مرخص شدگان اغلب بدون این که شغل و مسکنی در انتظارشان باشد به ولایت بازمی گشتند. دراین میان، گورباچف با طرح حذف اداره سیاسی ارتش، ارگانی که ح.ک.ا.ش. ازآن طریق خود را در نیروهای مسلح سازمان می داد، به میدان آمد. گرچه لیگاچف ومتحدانش توانستند کنگره بیست وهشتم را از این کار بازدارند، ازهم پاشیدگی تاثیر و نفوذ حزب همچنان پیش می رفت.

 

این کم دلی وضعف رهبران ح.ک.ا.ش. را که در برابر گورباچف مقاومت می کردند، توسعه نیافتگی مهارت سیاسی آن ها را، توهم های آشکارشان، و تکرارریزش و رای دادن به سیاست هایی را که باور نداشتند، چه چیزی توضیح می دهد؟ مدتی طولانی مخالفان گورباچف برای برکناری او از رای کافی برخورداربودند، اما اقدام نکردند.

 

دفترسیاسی حتی استعفای او را رد کرد. چرنیایف، وفاداربه گورباچف، با منعکس کردن یک نشست طوفانی، خشمگینانه نوشت، «فکرمی کردید آن کار (تقاضای استعفای گورباچف) یک حق السکوت بود؟ یک بازی بود؟» وبا ذکراین مطلب که مخالفان گورباچف دردفترسیاسی و کمیته مرکزی اکثریت بزرگی بودند پس ازاشاره به آن واقعیت، با طعنه آن ها را سرزنش کرد:

«فروپاشی تنها پس ازآن آغاز شد؛ شما می توانستید «نظم را بازگردانید»! اما نه! شما نه جرات داشتد  نه هیچ فکربدیلی»

 

جناح رویزیونیست بهترازمخالفانش هدایت می شد. بدین ترتیب تصادف  نیز در فروپاشی شوروی نقش بازی کرد. پس ازماجرای درگیری نینا آندریوا دردفترسیاسی، که با سقوط لیگاچف پایان گرفت، رابطه متقابل نیروها به نحوی تند و پیوسته به زیان مخالفان گورباچف تغییرکرد. تجدید نظرطلبان ابتکارعمل را به دست گرفتند و پایگاه حزبی مخالفانشان را تکه تکه و متلاشی کردند. لیگاچف از تعرض یا رقابت برای رهبری پرهیزکرد. او با تندروی های گورباچف مخالفت کرد اما به گفته استفن کوهن، برخی فرضیه های او، به طورمثال، اعتقاد به امتیازدادن به بازارسازی محدود را پذیرفت. لیگاچف تا زمان تنزل مقام اش، تنها می کوشید رقابت با یاکولف را درگوش گورباچف بخواند.

 

 او یاکولف را همچون موسفید عالی رتبه رویزیونیسم می دید، و توصیه های تمام عیاری به گورباچف می کرد. تنها پس از آن که خیلی دیرشده بود لیگاچف مبارزه منسجم وپایداری را به ضد گورباچف ابتکارکرد، و آن زمان دیگراز رهبری فوقانی ح.ک.ا.ش. بیرون بود.

 

یک اپوزیسیون سازمان یافته ومصمم ممکن بود گورباچف را برکنار کند، همان گونه که خروشچف را کنارگذارد. حتی تا مه ۱۹۹۰  ، 70 درصد از کمیته مرکزی به ضد گورباچف بودند. پس، چرا لیگاچف در آخرین کارزارش به ضد رویزیونیسم درکنگره بیست و هشتم شکست خورد؟ چرا هیچ کمونیست سرشناس دیگری سربرنیاورد تا نبرد به ضد گورباچف دردرون حزب را رهبری کند؟ چرا ظرفیت رهبری ح.ک.ا.ش. ازدهه ۱۹۶۰  به بعد این گونه چشمگیرکاهش یافته بود؟ چرا ح.ک.ا.ش. قادرنبود در۹۱  - ۱۹۸۷   برگورباچف فایق آید، حال آن که در۱۹۶۴  برخروشچف فایق آمده بود؟

 

پاسخ به این پرسش ها درهمان مکانی قراردارد که توضیح خود فروپاشی، دراقتصاد ومسایل سیاسی. دعواهای دفترسیاسی نبرد اندیشه ها نبود، عرصه ای که استدلال ها براساس شایستگی و قابلیت شان پیروزمی شوند. منافع و نیروهای پشت صحنه تعیین کننده قدرت دوطرف مخالف بود. نیروهای قدرتمند سیاسی، ایدئولوژیکی و اقتصادی فرش را از زیر پای   لیگاچف و حامیانش بیرون می کشیدند. ازهمه مهمتر، دراواخر۱۹۸۰ ، برخلاف دهه ۱۹۶۰ ، اقتصاد ثانوی اتحاد شوروی به مراتب بزرگتر، هجوم های فاسد کننده به درون نظم اجتماعی ژرف تر، و رسوخ آن به بخش های بالایی ح.ک.ا.ش. آشکارتر و رسواتر بود.

 

 لیگاچف به روشنی می دید که گورباچف با تشویق اقتصاد ثانوی و بنگاه های خصوصی به وسیله اصلاحات اقتصادیش، فساد را در حزب هم بیشترمی کند. او می گفت:

 

«ناگهان به فاصله یک یا دو سال نیروهای مطلقا فاسدتر و حتی سهمگین تری سربرآوردند که آغاز سالمی را که درآوریل ۱۹۸۵  درحزب ایجاد شده بود خاموش و خفه کردند.»

 

شواهدی وجود دارد که گورباچف درمواردی با مدارا فساد را ازبالاترین سطوح حزب تا پایین تشویق می کرد. والری بولدیو، که زمانی رئیس ستاد گورباچف بود، اعتراف کرده است که ح.ک.ا.ش. درسراسرتاریخ خود با مبارزه درونی آشنا بود- مبارزه به ضد اپورتونیست ها، انحراف ها، گروه های نفاق افکن، منشویک ها، تروتسکیست ها ودیگران. و سپس نتیجه گیری می کند که، با آمدن گورباچف، برای نخستین بار ج.ک.ا.ش. گرفتار معضل فساد در بالا و پایین شد، او دخالت دبیرکمیته های حزبی بخش ها و نواحی، و نیزدخالت اعضای کمیته مرکزی را درطرح های غیرقانونی متذکرمی شود.

 

به گفته بولدین، حزب «هرگز» تا این اندازه آلوده به فساد و حرص مال اندوزی «درمقام های عالی» نبوده است. این وضع توانمندی حزب را در دفاع از خود ضعیف کرد. بولدین وضع را با این واژه ها بیان می کند: «ویروس خیانت و نا درستی به طورخطرناکی به نظام مصون و مقاوم حزب آسیب رساند وثبات آن را درهم شکست.»

 

رشد بنگاههای خصوصی قانونی وغیرقانونی ودرگیری آن ها با حزب، کار آیی و اخلاقیات کارکنان شریف حزبی را درتمام سطوح ازمیان برد. آن ها اغلب مقامات حزبی و بوروکراسی دولتی را می دیدند که مصون از مجازات، سرگرم غارت دارایی های دولتی بودند. در این میان رسانه های مستقل که بوسیله ضد کمونیست ها اداره می شدند دست  اندرکار بازتولید افکارعمومی، باورها و انتظارات بودند. حزب به عنوان مرکز قدرت درحال محو شدن بود. جریاناتی این گونه موازنه نیروها در ح.ک.ا.ش. را تغییر داد. در۱۹۶۴  چنین شرایطی وجود نداشت.

 

درعین حال به سبب آشفتگی سیاسی بی سابقه و ضد انقلابی که به وسیله دبیر کل ح.ک.ا.ش. رهبری می شد، بسیج عمومی از بدنه حزب و کارگران معمولی بی اندازه مشکل آفرین بود. کمونیست های عضو حزب فاقد نیروی جنبش نبودند اما عادت داشتند در پاسخ به ابتکارات حزب وارد عمل شوند نه به اقدامی ابتکاری به ضد رهبر حزب. افزون براین، کارگران ساده و معمولی به طور دم افزونی درگیر با تورم، کمبودها، و بیکاری بودند.

 

 درمیانه ۱۹۹۱  اقصاد درحالت رکود بسرمی برد. میلیون ها کارگربه وسیله اعتصاب از شاخص های زندگی شان دفاع می کردند، اما ضعیف کردن ح.ک.ا.ش. کارزاردرونی حزب را دشوارمی ساخت. بی سازمانی، سردرگمی، وبی اختیاری خود حزب امکان مقاومت اعضای عادی را محدود می کرد. به رغم تمامی این عوامل، کارگران شوروی درمارس ۱۹۹۱  با اکثریت عظیمی به حفظ ا.ج.ش.س. رای دادند. اعتراض توده کارگران، که درگیر زندگی روزانه بودند، به طور معمول از مبارزات اقتصادی فراترنمی رفت و اغلب یا بد هدایت می شد یا اساسا هدایتی درکارنبود. با این همه، مخالفت با تجدید نظرطلبان دربین اعضای ساده ح.ک.ا.ش. همچنان محکم و اساسی باقی ماند و تنها با کنگره بیست وهشتم درژوئیه ۱۹۹۰ پایان گرفت.

 

دلیل دیگرشکست نیروهای ضد تجدید نظر طلبی دراقتصاد ثانوی نهفته است. در اواخرعمرجامعه شوروی ثروت خصوصی تازه ای که دراقتصاد ثانوی کسب شده بود، به صندوق مبارزاتی سیاستمداران نوپدید طرفدار سرمایه داری جاری شد. استفن هندلمن تاریخدان نوشت:

«وری (دزدها) می دانستند که محافظه کاران کرملین [ یعنی کمونیست های ارتدکس] مشتاق کوتاه کردن دست آزادسازی اقتصادی ای بودند که تا آن زمان چنان سود های عظیمی در بازار سیاه ایجاد کرده بود.» ومی افزاید، «گاوریل پوپوف، که انتخابات شهرداری مسکو را در همان پیکار انتخاباتی برد و یلتسین را به کاخ سفید مسکو رساند، پذیرفته است که اصلاح طلبان ازپشتیبانی کاسبکاران سایه ای که اغلب با زیرزمینیان مربوط اند برخورداربودند. تاثیر پول در امور س