خیانت به سوسیالیسم پس پرده فروپاشی اتحاد شوروی(۲۳)

 

خیانت به سوسیالیسم

پس پرده فروپاشی اتحاد شوروی

روجرکیران- توماس کنی

1991- 1917

+++

ترجمه محمد علی عمویی

….

(۲۳)

 

کاپیتالیسم کانگستری

نمی تواند کلام آخر باشد

 

نتیجه گیری ها و اشاره ها

 

نه این که تمامی آزمایش ها با بازار ناشی از ضرورت مبرم دوران پسا شوروی یا فشار فزاینده غرب بوده است. «دو طبقه انقلابی، دو خط» یک پدیده عام است. در چین سازش ها به سود بازار وسیع بوده است و آینده سوسیالیسم ممکن است در معرض تردید باشد. به موجب مقاله ای در1994، نوشته راجان منون از انستیتو هریمن:

 

استراتژی اصلاحی چین ممکن است کاملا ناکام شود. این تصور دشوار است که کاپیتالیسم شایع، آن چه در حال وقوع است اما حزب کمونیست چین بیشتر به دلایل ایدئولوژیک از این اصطلاح پرهیز می کند، خودمختاری فزاینده نواحی ساحلی، و قرار گرفتن روشنفکران چینی در معرض اندیشه های فاسد کننده خارجی بتوانند به طور نامحدود) با سوسیالیسم( همزیستی کنند.

 

در ژوئن 2001، صدر حزب کمونیست چین خواستار پذیرش سرمایه داری در حزب کمونیست چین (CPC) شد. گرچه بخشی از بورژوازی ملی در انقلاب چین شرکت کرد و در حاکمیت اولیه جمهوری خلق چین نقشی به دست آورد، اما رفتار تازه نسبت به طبقه جدید سرمایه داری موضوع به کلی متفاوتی بود. چین اساسا در کار دنبال کردن «یک نپ غول آسا و گسترده» است، و دیر یا زود تضادهای سیاسی و اقتصادی این سیاست، گزینشی را به اجبار اعمال می کنند، همان گونه که در29- 1928 در ا.ج.ش.س. اعمال کرد. کدام سمت برنده خواهد شد؟ مانده به حدس هر کس. پیامد سیاسی این مبارزه در حزب کمونیست حاکم بر پر جمعیت ترین کشور جهان به یقین  یک از خطیرترین رویدادها در قرن بیست و یکم باید باشد.

 

پس از۱۹۹۱، بازگشت کاپیتالیسم در اتحاد شوروی به معنای پریشانی و فرا رسیدن عصر کاپیتالیسم گانگستری بود. با وجود این، بازگشت کاپیتالیسم در روسیه و دیگر بخش های اتحاد شوروی پیشین بی ثبات می ماند. پول های فرا ملی هم اکنون روسیه پسا شوروی را، حتی به بهای خطر حادثه هسته ای، منازعات قومی، و از هم پاشیدن کشور، به صورت منطقه ای اسیر و وابسته به استخراج مواد خام نگه می دارد. دانش پژوهانی با نقطه نظرات متنوع یادآوری کرده اند که حکومت امریکا چندان هشیار به نظرنمی رسد. برخلاف اواخر دهه 1940، زمانی که طبقه نگران حاکم ایالات متحده قسمت اعظم هزینه طرح مارشال را برای تامین ثبات کاپیتالیسم اروپای غربی پرداخت، دیگر نمی تواند جاده صاف کن باشد.

 

در سابق حامیان گورباچف بحث می کردند که نظام شوروی چیست، و آینده اش چگونه خواهد بود. همچون فیلم ترسناک کلاسیک کودک روزماری، پسا شوروی جدید الولاده- اساسا اگر کودکی باشد- زشت و مهیب است، و کسانی که او را دیده اند به یقین تعلق او را به خود انکار می کنند!  برخی عقیده دارند که این مخلوق حقیر رنجور زیاد عمر نخواهد کرد.

 

دیوید کتز اقتصاددان می گوید کاپیتالیسم روسی پسا شوروی به هیچ وجه کاپیتالیسم حقیقی نیست، بلکه یک «نظام غیرکاپیتالیستی درنده- استخراجگر» است که از نظام «سوسیالیستی دولتی» پیشین سربرآورده است. کسان دیگر، چون روی مدودف، می گویند انقلاب کاپیتالیستی در روسیه «محتوم» است.

 

به یقین، نظام روسیه کنونی به طور یگانه ای طفیلی، از شکل افتاده، و ضعیف است.

کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی، همراه با انبوه مشکلات، آشکارا بازگشت به کاپیتالیسم را عملی کردند، اما نه با زیان های مفرط اجتماعی مشهود در اتحاد شوروی پیشین. درست همان گونه که بازگشت پذیری سوسیالیسم به اثبات رسیده است، نوکاپیتالیسم نیز چنین است. هر گاه تضادهای کاپیتالیسم روسی حاد بمانند امپریالیسم به نحو بی پروایی در انزوا می ماند، و روسیه به جا مانده می تواند حول یک استراتژی واقع گرا متحد شود، و بازگشت سوسیالیستی ممکن است دوباره در صحنه سربرآورد. به رغم این همه، در روسیه احزابی که از سوسیالیسم طرفداری می کنند طرفدارانی بیش از هر حزب  منفرد دیگر دارند.

 

بسیاری بر سر این سئوال مضطرب و نگران شده اند: چرا نظام سوسیالیستی شوروی این قدر شکننده بود؟ بدون درک نیروهای مخالف سوسیالیسم در داخل، نظام قوی تر از آنچه که بود به نظرمی آمد، و بنابراین سقوط پیش بینی نشده اش به کلی تکان دهنده و رازآلود می نماید. پرسش مشابهی، از زاویه ای دیگر، همچون مقایسه مطرح می شود: اگر ایالات متحده، هربرت هوور، مسئول سقوط اقتصادی سال 1929 را که منجر به 40 درصد بیکاری شد و یک دهه رکود و کسادی همراه با شکست حکومت بلند مدت حزب جمهوری خواه را از سرگذراند، و باز هم کاپیتالیسم ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم خود را باز یافت، رشد کرد و کامیاب شد، چرا سوسیالیسم شوروی نتوانست یک گورباچف را از سربگذراند.

 

پاسخ این است: عامل ذهنی در سوسیالیسم به مراتب مهمتر است تا در کاپیتالیسم. این، هم عامل قدرت و هم عامل آسیب پذیری است. یک تفاوت کیفی بین سوسیالیسم و کاپیتالیسم در این گفته که «کاپیتالیسم رشد می کند؛ سوسیالیسم ساخته می شود» به دست می آید. با تن دادن به یک تشبیه ناجور، این دو نظام شبیه یک قایق چوبی رودخانه و یک هواپیما هستند. در کاپیتالیسم- قایق رودخانه ای- قایقرانی که قایق را هدایت می کند تنها بایستی از گدارها، گردابها و آبشارها پرهیز کند. در اکثر موارد جریان آب سرعت و جهت قایق را تعیین می کند. این جریان نظامی است ساده و بیشتر اتوماتیک. تنها به نظارتی ملایم و آزاد نیاز دارد. در آن، اشتباهات بزرگ مصیبت بار نیستند.

 

هواپیما- سوسیالیسم- شیوه ترابری بسیار برتری است. برد و سقف پروازش، آزادی سمت گیری و مانورش، و سرعتش بسی فراتر از سرعت قایق رودخانه است. اما هواپیما به استفاده آگاهانه از قوانین فیزیک و آیرودینامیک، احتیاط و دوراندیشی، برنامه ریزی، دانش، تربیت، کارکنان زمینی، رادار و غیر از آن نیازمند است. نظام پیچیده ای است که به تقسیم کار اجتماعی کلان نیاز دارد.

 

مدیریت این نظام- به پرواز در آوردنش، وجه ذهنی راهنمایی اش- برای کارکرد سالم این شیوه ترابری به مراتب سخت تر از مدیریت قایق رودخانه است. خطاهای بزرگ در راندن هواپیما، گرچه به ندرت، اغلب کشنده ومصیبت باراست. حاشیه خطا دراینجا بسیارکوچک تراست.

 این حقیقت که هواپیماها گاهی درهم می شکنند ارجحیت قایق رودخانه را ثابت نمی کند. این تنها بحث و استدلال است برای هواپیماهایی با مهندسی بهتر، پرواز بهتر و سالم تر.

 

قوانین ساختمان سوسیالیستی متفاوت است از قوانین توسعه کاپیتالیستی. قوانین کاپیتالیستی کور، بدون آگاهی عمل می کنند، نظیر قانون جاذبه که قایق رودخانه ای را در مسیر جریان آب پیش می برد، بی توجه به این که سکان دار چه می کند. اما قوانین سوسیالیستم، چون عینی است، به هواپیمایی نیازمند است که طراحانش با آگاهی تمام بر قوانین و کاربرد نیروهایی چون نیروهای جاذبه، پرتاب، بالابر و کشش تسلط داشته باشند و نیز خلبانی با مهارت فنی و دانش مربوط به پرواز داشته باشد.

 

بنابراین آسیب رهبری چون گورباچف به سوسیالیسم می توانست به مراتب زیانبارتر از آسیب خطایی حتی بزرگتر از هوور بر کاپیتالیسم ایالات متحده باشد. همان طور که یک دانش پژوه شوروی گفته اس